عقیق:قصه ی ابن ابی العوجاء معروف است. ابن ابی العوجاء آدم کافر، ملحد و زندیقی* بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت. امّا سخنوری قهّار بود با چند نفر از همفکران خود به مسجد الحرام می رفتند و آنجا به مسلمانانی که طواف می کردند، می خندیدند و آن ها را به استهزا می گرفتند. او حتّی خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و با زبانی تند گفت: «شما تاکی این خرمن را می کوبید». کعبه را (العیاذبالله) به خرمن می چرخند. گفت:
تاکی این خرمن را می کوبید و به این سنگ پناهنده می شوید و مثل شترهای رمیده از این کوه به آن کوه جست و خیز می کنید. او به قول امروزی ها، خیلی روشنفکرانه حرف زد. امام (ع) هم جواب هایی به او داد که فعلاً مجال نقل آن نیست. منظور این است که این آدم کافر ملحدزندیق که به هیچ اعتقاد نداشت، کعبه را هم به مسخره می گرفت. همین آدم با قرآن مأنوس بود. قرآن را حفظ می کرد و بعد آیات قرآن را با هم می سنجید. حتّی چنان به قرآن احاطه داشت و قرآن را نقادی می کرد که جناب هشام بن حکم را سخت در تنگنا قرار داد. جناب هشام از بزرگان اصحاب امام صادق و امام کاظم (ع) بود. شخصیّت او خیلی بزرگ بود که امام صادق (علیه السلام) در باره ی ایشان فرموده است:
)مرحبا بناصرتا بیده و لسانه و قلبه)؛
»آفرین بر باور ما که با زبانش، با دستش و با قلبش ما را یاری می کند«.
او در علم کلام، یعنی مسائل مربوط به اصول عقاید قهرمان بود بسیاری از کفّار را در مناظراتش به زانو در می آورد؛ ولی در مقابل ابن ابی العوجاء کم می آورد این شخص نزد هشام آمد و گفت: مگر شما نمی گویید قرآن از طرف خداوند حکیم آمده است، پاسخ داد: بله. گفت: آیا حکیم در گفته هایش تناقص گویی می کند؟ گفت: خیر. گفت: آیهء سوّم سورهء نساء با آیه ی 129 همان سوره متناقض است. برای این که در آیه ی سوم چنین آمده است:
...)فائکحوا ما طاب لکم من النساء متنی و ثلاث و رباع فان حقتم الا تعدلوا قواحدة)؛
یعنی؛ شما می توانید تعدّد زوجات داشته باشید. دو تا، سه
تا، چهارتا زن دایم بگیرید ولی عدالت را رعایت کنید. اگر نتوانستید رعایت عدالت
کنید یکی بیشتر نگیرید. این آیه نشان می دهد که رعایت عدالت بین زنان متعدّد ممکن است.
بعد در آیهء 129 چنین آمده است:
امام فرمود: به او بگو آیه ی اول مربوط به نفقه و هزینهء
زندگی است؛ یعنی یک مرد می تواند برای تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و سایر نیازمندی
ها بین دو زن عدالت را رعایت کند. از این نظر است که می فرماید: (... فائکحوا ما طاب
لکم...) این، ممکن است. امّا آنجا که فرموده ممکن نیست، مربوط به محبّت قلبی است؛
یعنی برای مرد، ممکن نیست محبّت قلبی خود را میان دو تا زن به طور مساوی رعایت
کند. برای اینکه محبّت، عامل خارجی دارد، در اختیار خود انسان نیست
... )لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم...)؛
این آیه می گوید اصلاً ممکن نیست. هر چه هم شما بکوشید و به خود فشار بیاورید نمی توانید میان زن ها عدالت برقرار کنید. می گوید: (لن تستطیعوا) به قول آقایان اهل ادب، لن نقی ابد می کند؛ یعنی، هرگز نمی توانید و ممکن نیست. خوب این دو آیه با هم تناقض دارند. آیهء سوم می گوید: می توانید و چون می توانید: (...فائکحوا ما طاب لکم...) دو تا، سه تا، چهار تا زن بگیرید. ولی این آیه می گوید: نمی توانید منظور از این تناقض چیست؟ هشام در پاسخ ناتوان ماند. واقعاً کدامیک از ما این گونه قرآن می خوانیم که آیات را با هم بسنجیم و به نقّادی بپردازیم. هشام گفت: مدّتی به من مهلت بده، مثلاً یک ماه مهلت می خواهم. گفت: یک ماه که سهل است، ده ماه مهلت می دهم ولی مطمئن باش که نمی توانی جواب بدهی. هشام دید چاره ای نیست، مگر این کار در خانه ی عترت برود.
)فاسالوا
اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون)؛
زوج
خدا در کنار قرآن، عترت را قرار داده است. اگر مردم از عترت جدا شوند، قرآن را نخواهند فهمید و برای همین، هشام بار سفر بست و از عراق به حجاز رفت. در آن زمان، سفر با دشواری انجام می شد؛ مثلاً با شتر روزهای زیادی به طول می انجامید. امام صادق (علیه السلام) از آمدن هشام به حجاز تعجّب کرد، چون زمان حجّ نبود. سوال کردند: برای چه به حجاز آمده ای؟ عرض کرد یک مشکل قرآنی برایم پیش آمده است. مشکل را بیان کرد که ابن ابی العوجاء چنین اشکالی کرده که این دو آیه با هم تناقض دارند.
به عنوان مثال مردی که دو زن دارد، یکی پیر، بدقیافه، بد اخلاق و بد زبان است و دیگری جوان، زیبا، خوش اخلاق و خوش بیان در این حال، این مرد بینوا هر چه سعی کند که هر دو را یک اندازه دوست داشته باشد، ممکن نیست. ممکن است میان این زن زیبا و آن زن نازیبا از لحاظ خوراک و پوشاک و مسکن رعایت کمال مساوات و عدالت را بنماید. ولی هرگز نمی تواند در محبّت قلبی میان آن دو مساوات کامل برقرار کند. چون موضوع محبّت در اختیار خود انسان نیست و بستگی به عوامل خارجی دارد آنجاست که می فرماید:
... )لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم...)؛(1)
پس آنجا که فرموده عدالت ممکن است، در بارهء نفقات است و آنجا که فرموده ممکن نیست، منظو، محبت قلبی است و لذا تناقضی بین آن دو آیهء قرآن نیست.
هشام به عراق برگشت و به ابن ابی العوجاء گفت: جواب را آوردم. گفت: به این زودی! وقتی هشام مطلب را بیان کرد، او گفت؛ این سخن مال تو نیست. این از حجاز آمده است. منظور این است که ممکن است یک آدم کافر ملحد زندیقی* که به هیچ چیز اعتقاد ندارد، حافظ قرآن باشد و حتّی نقّاد هم باشد پس نزد خداوند، اینها ملاک شرف و کرامت نیست.(2)
پی نوشت ها
[1] - سوره ی نساء آیه ی 129
[2] - صفیر هدایت (انفال/8)
منبع:جام
211008