۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۳ : ۰۵
عقیق: به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن
عسگری (ع) عقیق جدیدترین اشعار این مناسبت
را به منظور استفاده ذاکرین ، مداحان و عاشقان اهل بیت(ع) منتشر می کند.
پرِ شکسته به بالا
نمیرسد هرگز
تلاش میکند امّا
نمیرسد هرگز
کبوتری که هوایی نشد
در این وادی
به آسمان تمنا نمیرسد
هرگز
اگر اجازه نیاید که تا
ابد مجنون
به سوی خانه لیلا
نمیرسد هرگز
چنان مقام به عشاق
میدهد الله
به فکر مردم دنیا
نمیرسد هرگز
مقام سلطنت و پادشاهی
عالم
به پای رعیتی ما
نمیرسد هرگز
و بی ولای تو و
خانواده ات آقا
کسی به عالم معنا
نمیرسد هرگز
بدون گوشه چشم تو شبعه
در محشر
به خاکبوسی زهرا
نمیرسد هرگز
مسیح آل محمد ، مسیح
زهرایی
به گَرد پای تو عیسی
نمیرسد هرگز
پرم به شوق هوای تو وا
شده آقا
کبوتر تو به سویت رها
شده آقا
زمان مستی ما انتها
ندارد که
مریض عشق تو بودن دوا
ندارد که
بهشت من تویی آقا بهشت
را چه کنم ؟
بهشت بی گل رویت صفا
ندارد که
نمیدهم به بهشت خدا
حریم تُرا
بهشت قد حریم تو جا
ندارد که
فدای بنده نوازی و
مهربانی تو
سرای لطف تو شاه و گدا
ندارد که
کجاست حاتم طاعی ببیند
اینجا را
کسی شبیه تو دست عطا
ندارد که
سرای توست پذیرای
آرزومندان
کسی به قدر تو حاجت
روا ندارد که
میان این همه القاب
نیک هیچ اسمی
صفای کُنیه ی ابن
الرضا ندارد که
تویی که آینه ی حی ذوالمنن
خواندند
عزیز قلب رضایی تُرا
حسن خواندند
امام عسکری ، آقا ، امیر
، مولانا
دو دست خالی مارا بگیر
مولانا
گدای نیمه شب بین این
گُذر هستم
بیا و توشه بده بر
فقیر مولانا
نگاه روشن خود را ز ما
دریغ مکن
منم به دام نگاهت اسیر
مولانا
به نفس سرکش و
طغیانگرم نگاهی کن
دعا نما که شوم سر به
زیر مولانا
بگو به ما : وسط
برکه السباع چه شد
که بوسه زد به قدوم تو
شیر مولانا
بصیرتی بده آقا که راه
کج نرویم
تویی تو آینه یا بصیر
مولانا
به کوری همه دشمنان ،
خدای کریم
نوشته نام تو را از
غدیر مولانا
تویی که چشمه ناب
معارفی آقا
کمال سیر و سلوک هر
عارفی آقا
هر آنچه ناز فروشی تو
مشتری هستم
میان صحن تو دنبال
نوکری هستم
دعای بال قنوتم که
مستجاب شدم
که تحت رایت عشقم ،
پیمبری هستم
هزار مرتبه مدیون
ربنای توام
اگر که شیعه ی مجنون
حیدری هستم
چه منتی به سر من
نهاده دست شما
که تابع سخن ناب رهبری
هستم
به انقلاب خمینی همیشه
محتاجم
به یاد خون شهیدان
کوثری هستم
شباهتی است میان دلِ
من و دلِ تو
شباهتی که مثل تو
مادری هستم
به روز حشر کِشم نعره
های مستانه
که من غلام غلامان
عسکری هستم
مجیر آل رسولی مدد
اباالمهدی
فروغ چشم بتولی مدد
اباالمهدی
بیا دوباره کَرَم کن
به این گدای خودت
پَرَم بده گُل زهرا تو
در هوای خودت
خدا کند که شبی هم مِس
وجود مرا
طلا کنی تو به اعجاز
کیمیای خودت
نشسته ام بنویسی مرا
مسلمانت
که آشنا کنی ام باز با
خدای خودت
خدا کند بگذاری تو
دستهای مرا
به دستهای گُلِ غایب
از سرای خودت
چه میشود که زمان ظهور
فرزندت
فدایی ام بکنی پای بچه
های خودت
تمام حاجتم این است
یوسف هادی
مرا خودت برسانی به
سامرای خودت
گدای سامره هستم دو
دست من خالی است
گدایی سر کوی شما عجب
حالی است
عطش میان حرم رود نیل
می گردد
سِشک دیده ی ما سلسبیل
می گردد
کسی که زائر قبر
غریبتان باشد
میان آتش غمها خلیل می
گردد
ندارد هیچ تعجب که در
کنار شما
کبوتر حرمت جبرئیل می
گردد
به حج نرفته ای اما
طواف درگاهت
هزار حج خدا بی بدیل
می گردد
به حلقه های ضریحی که نیست
در حرمت
دل شکسته زائر دخیل می گردد
دوباره پای برهنه به
جاده می آییم
به سوی صحن و سرایت
پیاده می آییم
چقدر پای برهنه ، چقدر
دیده ی تر
دویده بین بیابان ، دویده
بین گُذر
چقدر پای برهنه ز
خانواده ی تو
چقدر پای ورم کرده با
دلی مضطر
چقدر پای برهنه علی
زمین افتاد
چقدر خورده زمین همره
علی ، مادر
چقدر پای برهنه علی
خجالت داشت
نه از مدینه ، خجالت
کشید از همسر
غم مدینه فزون شد ، به
کربلا آمد
چقدر پای برهنه دوید
یک دختر
رسید و دید برادر تنش
برهنه شده
رسید و دید دگر پشت و
رو شده پیکر
میان طور چرا چکمه پوش
آمده است
چرا هنوز لگد می خورد
تنِ بی سر
پدر که رفت به جای
تمام خواهرها
به روی خار مغیلان
دوید یک دختر
اگر چه پای برهنه هزار
غم دارد
ولی امان ز موی دختران
بی معجر
تو ضعف می کنی پسرت گریه می کند
مهدی رسیده و به برت گریه می کند
خاکی شده است موی سرت گریه می کند
این ظرف آب بر جگرت گریه می کند
بر روی دامن پسرت دست
و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی
این خاک ها مزن
آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه می خورد روی لب های تشنه
ات
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت
ریخته شده
آلاله روی پیرهنت
ریخته شده
شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد
سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکرخدا که تو کفنی
داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی
داشتی حسن
جواد پرچمی
باز هم می شود حسینیه
وسعت قلب درد پرورتان
سامرایی شدیم و می گوییم
تسلیت، تسلیت امام زمان
تسلیت ای به درد ها مأنوس
تسلیت ای بَقیَّتُ الزَّهرا
بیت الاحزان سینه ات اینبار
پُر شده از مصیبت بابا
این حسن ها چقدر مظلومند
این غریبی ز قبرشان حاکیست
این حسن ها عجیب مادری اند
از همین رو قبورشان خاکی است
دشمنان خبیث این دو حسن
قلب شان را به زهر آغشتند
آتش افکنده اند در دلشان
هر دو را آه، خون جگر کشتند
یابن زهرا ببین ز سوزش زهر
پدرت مثل بید می لرزد
دم آخر درون کاسه ی آب
جان مولا! چه دید می لرزد
دید دور از حضور یک سقّا
در حرم حرف قحطی آب است
دید در قتلگاه، بین دو نهر
لب جدش حسین بیتاب است
پدرت، لحظه های آخر عمر
آب از دست پاکتان نوشید
دم آخر پسر نداشت حسین
تشنگی از گلوش می جوشید
قاتلش با لگد به پهلویش
صورتش را به خاک ها چسباند
روی جسمش نشست آن ناپاک
خنجرش را به گردنش که نشاند...
با یکی نه، دوازده ضربه
ناله ی مادری به گوش رسید
خواهری از فراز تل نالان
سمت گودی قتلگاه دوید
امیر عظیمی
تب دار ترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین حنجره ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذرّه ی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
وحید قاسمی
در سامرا غریبی و
تنهایی و فراق
در کربلا حسین و عطش
بود و درد و داغ
در سامرا تنی جگرش
تشنه و کباب
در کربلاحسین تنش زیر
آفتاب
در سامرا نگاه کسی
مانده بر در است
در کربلا حسین عزادار
اکبر است
در سامرا شکسته ز
غم روی ماه بود
در کربلا تمام بدنها
سیاه بود
در سامرا زدرد تنش تیر
می کشید
در کربلا کسی دهنش تیر
می کشید
در سامرا به گل شرر
خار می زند
در کربلا رباب فقط زار
می زند
در سامرا امام کرم بی
قرار بود
در کربلا دور حسین
نیزه دار بود
در سامرا بریده نفس
شاه عالمین
د ر کربلا کنار علی
محتضر حسین
سید پوریا
هاشمی
******
شانه به درد زلف
پریشان من نخورد
مرهم به درد زخم گریبان من نخورد
از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام
یک قطره هم نماند که از جان من نخورد
از تب سفید و زرد ز ضعف و کبود زهر
رنگی به غیر سرخ به دامان من نخورد
تاریک بس که بود شکنجه سرای من
راه ستاره نیز به زندان من نخورد
شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت
بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد
در شعله ای که چادر این همسرم نسوخت
یا تازیانه بر تن طفلان من نخورد
دندان من ز لرزه بر این کاسه آب خورد
چوبی دگر به گوشه ی دندان من نخورد
رضا رسول زاده
نج و هجران وبلا از
غربتم لبریز بود
دیده،عمری بود از
غمهای من خونریز بود
کربلایم سامرا و قاتلم
زهر جفا
گوشه تبعیدگاهم ،
قتلگاهم نیز بود
دیده ام از نینوا هردم
زیارتگاه داشت
ناله ام ، صبح و مسا
مانند رستاخیز بود
درد تحقیر و حکایت
نامه بی حرمتی
گوشه هایی زان غضبهای
جنون آمیز بود
این همه درد و شکنجه
این همه صبر و فراق
در بر خانه نشینی علی (ع)
ناچیز بود
خاطر رنجیده ام ، داغ
در و دیوار داشت
عمر کوتاهم تماما یاد
آن دهلیز بود
اولین دست ستمگر ، یاس
طاها (ص) را شکست
بعد از آن غم ، هر
بهاری نزد ما پاییز بود
نقشه قتل من از دیرینه
مطرح شد ولی . . .
پیش دشمن فتنه تبعید
دستاویز بود
زخم پنهان دلم ، مرهم
ندارد غیر زهر
از همان زهری که بهر
مجتبی (ع) تجهیز بود
دست لرزانم ، گواه زخم
سوزان من است
کشتن این زهر مثل نیزه
های تیز بود
آخرین خورشید پیدایم
ولی در پشت ابر
درد پنهان بودن از
شیعه ملال انگیز بود
در میان شیعیان خویش
ماندم ناشناس
سیره ام با این وجود
از رنجشان پرهیز بود
دیده بستم همچو یعقوب
از جمال یوسفم
آخرین دیدار با مهدی(عج)
چه حزن انگیز بود
می رسد اینک زمان
انتقام ای شیعیان
قائم ما می ستاند حق
ما از دشمنان
حاج محمود
ژولیده
ای مسجد الحرام، حرم سامرای تو
بیت الولای دل، حرم با صفای تو
قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو
روح ملک کبوتر صحن و سرای تو
آیینه ی جمال خداوند
سرمدی
فرزند پاک چار علی سه
محمدی
رضوان بدان جلال و شرف سائل درت
خورشید سجده برده به صحن مطهرت
روح رضاست در نفس روح پرورت
نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت
میراث زهد و نور هدایت
ز هادیت
علم امام هشتم وجود
جوادیت
معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن
ابن الرضای سومی و دومین حسن
گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن
شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن
در کلام و لعل لب
گوهری کجا
وصف ابا محمدن العسگری
کجا
انوار ده امام درخشد ز روی تو
یادآور رسول خدا خلق و خوی
زیباترین دعای ملک گفتگوی تو
مسجود جن و انس بود خاک کوی تو
بحری که در صدف در جان
پرورد تویی
در دامنش امام زمان
پرورد تویی
ویرانه ی مزار تو مسجود آسمان
قبر تو کعبۀ دل و صحنت مطاف جان
زوار هر شب حرمت صاحب الزمان
کوری چشم دشمنت ای قبلۀ جهان
تنها نه سامره همه
عالم دیار تو است
هر جا رویم در بغل ما
مزار تو است
قبر مطهر تو اگر چه خراب شد
یا بر حریم تو ستم بی حساب شد
و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد
هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد
هر روز قبۀ تو فروزنده
تر شود
جاه و جلال و مرتبه ات
زنده تر شود
حاج غلامرضاسازگار
خیلی خیلی عالی بود
ممنون
ماجور باشید انشاالله