فکرم
همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجادۀ
زردوز که محراب دعا نیست
گفتند
سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه
سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از
شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف
نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از
کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از
کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره
فقط کُندتر از سرعت نور است
هر
رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
این
سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست
که این حافظه در خدمت ما نیست
ای
دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب
به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه
یک سجده راحت نتوان کرد
تا
فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر
سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند
که این بهره بانکیست، ربا نیست!
از
بسکه پی نیموجب نان حلالیم
در
سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به
به، چه نمازیست! همین است که گویند
راه
شعرا دور ز راه عرفا نیست!
شاعر:
سعید طلاییش