عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۸۸۴۸
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۳
در ادامه اشعار آئینی شهادت امام رضا(ع) قرار داده شده است.

عقیق:

انگور می خرند پذیرایی ات کنند
مهمان جشن شوم یهودایی ات کنند
شکر خدا که بر بدنت دشنه ای نخورد
قسمت نبود حضرت یحیایی ات کنند
این اشک شوق ماست که شکر خدا نشد
نیزه سوار زخمی صحرایی ات کنند
گل ریختند روی تنت ای غریب طوس
تا در نگاه شهر تماشایی ات کنند
بخشیده اند مهریه شان را زنان شهر
تا گریه بر غریبی و تنهایی ات کنند
وحید قاسمی

شهادت امام رضا(ع)-نوحه

آشنای همه غریبه‌هایین آقاجون
واسۀ غریبه‌ها هم آشنایین آقاجون
از تو دورم که باشم عطر شما را دوس دارم
حرم طلایی امام رضا رو دوس دارم
توی ذهن آسمون یه گنبد طلاییه
حرمی که وسعت زلال آشناییه
جاده‌ها می‌دَوَن و خسته و بی‌همنفسن
تا به درواز‌ه روشن خراسون برسن
دستۀ پروانه‌ها سر می‌رسن از آسمون
دخیل رنگی‌ می‌شن روی ضریح سبزتون
آسمون دامنشو پر می‌کنه از ستاره
وا‌سه کبوتراش دونه نذری میاره
همه فرشته‌ها به گنبدش رو می‌کنن
صحنو با گریه‌هاشون هی آب و جارو می‌کنن
نسیما می‌رسن و با نوحه همزبون می‌شن
ابرا گریه می‌کنن، چشمه‌ها روضه‌خون می‌شن
شعرا با اسم شما همیشه آسمونین
واژه‌ها آهوای تشنه مهربونین
آشنای همه غریبه‌هایین آقاجون
واسه غریبه‌ها هم آشنایین آقاجون
از تو دورم که باشم عطر شما را دوس دارم
حرم طلایی امام رضا رو دوس دارم
محمدسعید میرزایی

امام رضا(ع)- شهادت

با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین
آسمان خورد زمین عرش برین خورد زمین
وسط كوچه همینكه بدنت لرزه گرفت
ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین
این چه زهری است كه داری به خودت می پیچی
گاه پشت كمرت گاه جبین خورد زمین
از سر تو چه بگوییم؟ روی خاك افتاد
از تن تو چه بگوییم؟ همین ... خورد زمین
دگرت نیست توان تا كه ز جا برخیزی
ای كه با تو همه ی دین مبین خورد زمین
داشت می مرد اباصلت كه چندین دفعه
دید مولاش چه بی یار و معین خورد زمین
زهر اول اثرش بر جگر مسموم است
پهلویت سوخت كه زانوت چنین خورد زمین
پسرت تا ز مدینه به كنار تو رسید
طاقتش كم شد و گریان و حزین خورد زمین
به زمین خوردن و خاكی شدنت موروثی است
جد تشنه لبت از عرشه ی زین خورد زمین
جواد جیدری

امام رضا(ع)-شهادت

در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود
میان حجره دلش تنگ گلعذارش بود
در آرزوى جوادش دمى قرار نداشت
به آخرین نفسش چشم انتظارش بود
شکوفه‏هاى لبش روى دامنش مى‏ریخت
هزار غنچه به لبهاى لاله بارش بود
شبیه مار گزیده به خویش مى‏پیچید
نشان از آمدن موسم بهارش بود
میان حجره‏ى غربت غریب مى‏میرد
و کاش حداقل خواهرش کنارش بود
گهى حسین و گهى مادر و گهى پسرم
ز ناله‏هاى جگرسوز قلب زارش بود
به خشکى دولب خویش روضه خوان شده بود
براى مرد غریبى که داغدارش بود
به یاد مرد غریبى که بین یک گودال
هجوم نیزه و شمشیر غمگسارش بود
به یاد خواهر مظلومه ای که هر منزل
سر برادرش از نیزه سایه سارش بود
به یاد طفل یتیمى که در خرابه شبى
سر پدر جلوى چشمهاى تارش بود
به یاد دخترکى که هزار لاله زخم
میان موى پریشان پر غبارش بود
محمدعلی بیابانی

امام رضا(ع)-مدح و مصیبت

دوباره پای من و آستان حضرت تو
سر ارادت و خاک سرای جنت تو
وباز سفره لطف تو و عنایت تو
کویر دست من و بارش کرامت تو
امـــــــــام مشـــــــرقی عالم وجود رضا
سحاب رحمت حق آسمان جود رضا
دوباره مثل همیشه رساندیم آقا
میان این همه دلداده خواندیم آقا
خودم نیامده ام . . . تو کشاندیم آفا
سلام داده نداده . . . تکاندیم آفا
شکستم و به نگاه تو سلسبیل شدم
و پشت پنجره فولادتان دخیل شدم
میان صحن تو برگ برات می دادند
مداد عفو گنه را دوات می دادند
به زائران شکسته ثبات می دادند
شراب کوثر و آب حیات می دادند
من آمدم که مریض مرا شفا بدهی
من آمدم که به من اذن کربلا بدهی
همینکه میرسم . . . از چشم های بارانی
هزار حاجت ناگفته را تو میخوانی
در انتظار تو هستم . . . خودت که میدانی
درست مثل همان پیرمرد سلمانی
نشسته ام به تمنای چشم هایت من
بیا که سربگذارم به زیر پایت من
شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت
بروی خاک رها گشت پیکر و بدنت
هزار لاله روان شد ز گوشه دهنت
غریب بودی و خون شد تمام پیرهنت
ز سوز زهر اگرچه به خویش پیچیدی
ولی زمان غــــــــروبت جواد را دیدی
اگرچه جز پسرت کس نبود در بر تو
ولی ندید تنت را به خاک خواهر تو
به زیر سم ستوران نرفت پیکر تو
اسیر پنجه سرنیزه ها نشد سر تو
حسین گفتم و قلبت شکست آفا جان
به دل غبار محرم نشست آقا جان
محمدعلی بیابانی

امام رضا(ع)- شهادت

کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه ی مظلومه، کجا بود رضا جان
بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان
تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب
کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا جان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها
این زهر، برای تو شفا بود رضا جان
از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ی ما، سوز شما بود رضا جان
از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان
غلامرضا سازگار

امام رضا(ع)-شهادت

مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد
شب فراق از این تیره تر نمی گردد
مدینه! شب همه شب با ستاره های صبور
بگو که شام غریبان سحر نمی گردد
مدینه! تشنه وصل توأم، ولی چه کنم
نهال آرزویم، بارور نمی گردد
مدینه! از همه نخل های تشنه بپرس
مگر کسی که سفر رفت برنمی گردد؟
مدینه! سکه به نامم زدند و نیست شبی
که دست و دامنم از اشک تر نمی گردد
مدینه! سینه من تنگ شد در این غربت
چرا مدار فلک تند تر نمی گردد؟
مدینه! گوشه غربت چه عالمی دارد
کسی ز راز دلم با خبر نمی گردد
مدینه! در عجبم من که خوشه انگور
چرا ز سوز دلم شعله ور نمی گردد؟
محمدجواد غفورزاده (شفق)

امام رضا(ع)-شهادت

نیلی ترین رنگ ها بر پیکرش بود
معلوم بود امروز روز آخرش بود
معلوم بود آقای ما را زهر دادند
وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود
دستی به پهلوی پر از درد خویش داشت
بر شانه دیوار دست دیگرش بود
دختر ندارد تا که دستش را بگیرد
پس لااقل ای کاش آنجا خواهرش بود
پا شد خودش را جمع کرد اما زمین خورد
این ضعف خیلی مایه درد سرش بود
اصلاً زمین خوردن برای او طبیعی است
از بس که دنبال صدای مادرش بود
در حجره بی فرش خود افتاده بود و
تصویری از گودال در چشم ترش بود
می گفت یا جدا "چرا خاکت نکردند "
حتی "کفن بر جسم صد چاکت نکردند "
علی‌اکبر لطیفیان

امام رضا(ع)-شهادت

دل همیشه غریبم هوایتان کرده است
هواى گریه پایین پایتان کرده است
وَ گیوه‏هاى مرا رد پاى غمگینت
مسافر سحر کوچه هایتان کرده است
خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا
کبوتر حرم باصفایتان کرده است
چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که
کنار پنجره هایت صدایتان کرده است ؟
چگونه از تو نگیرم نجات فردا را؟
خدا براى همین‏ها سوایتان کرده است
چرا امید ندارى مدینه برگردى؟
مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است ؟
میان شهر مدینه یگانه خواهرتان
چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است
تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستى
که کوچه‏هاى خراسان قضایتان کرده است
سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى
کدام زهر ستم جابجایتان کرده است
علی‌اکبر لطیفیان

امام رضا(ع)-مدح

هر چند که از مدینه این جا دوری
پرپر شده ی دسیسه انگوری
از خاک قدم های تو اما مستند
فیروزه تراش های نیشابوری‏
علی زمانیان

امام رضا(ع)-شهادت

نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد
كنار حجره امامی رئوف جان می داد
تمام حجره پر از التهاب بود و سكوت
نوای تشنۀ آب آب بود و سكوت
جواد از سوی باب الجواد می آید
و مادری شده محزون كنار او شاید
نَفَس نَفَس زده در كوچه های بارانی
و همنوا شده با نالۀ خراسانی
خدا نكرده اگر ناگهان زمین می خورد
تمام كوچه پر از گرد وخاكِ طوفانی
نگاه و صورت او سرخ، من نمی دانم
كه جام زهر، و یا دست سنگی ثانی؟
عبا به روی سرش آسمانی از اندوه
و حجره محفل روضه مكانی از اندوه
چه قدر لحظۀ آخر گریزی از تب بود
به فكر مقتل و خَدُّ التریب و زینب بود
دوباره بی تب و تاب حضور دعبل شد
دوباره روضۀ گودال مَحرم دل شد
دلش به خاكِ كف حجره یادی از غم كرد
تمام صحن حسینیه را محرَّم كرد
رئوف عشق و محبت حدیث سلسله را
به نقل از خود جبریل، وقف عالم كرد
دلم نشسته به پای نماز بارانت
تمام شهر دلم را شبیه زمزم كرد
غروب چشم پُر ابرش، غروب عاشورا
حسین بر كفِ گودال خسته و تنها
به روی پیكر او جایِ تیر و سر نیزه
سلام قاری قرآن، سر تو بر نیزه!؟
علی پورزمان

امام رضا(ع)-شهادت

خادمت پشت در قصر خبر می خواهد
از شب مبهم این فتنه سحر می خواهد
کاش آن خوشه ی مسموم زبانش می گفت :
لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟
تو عبا روی سرت می کشی و پا به زمین
رفتنت تا به در حجره هنر می خواهد
ای جگر گوشه که در حجره ی غم تنهایی
زهر از جان تو انگار جگر می خواهد
جگرت سوخته از درد به خود می پیچی
لب خشکیده ی تو دیده ی تر می خواهد
خوب شد این که جوادت به کنارت آمد
پدر از نفس افتاده پسر می خواهد
لحظه ی رفتن خود در نظرت می آمد
روضه ی مرد غریبی که نفر می خواهد
یاد آن حرف تو با ابن شبیب افتادم
یاد آن دشنه که از جد تو سر می خواهد
محمد  امین سبکبار

امام رضا(ع)-شهادت

شب هم به قدر دیدۀ تو، پر ستاره نیست
دریای غصه های دلت را، کناره نیست
گفتی به خادمت که درِ حجره را ببند
یعنی برای تشنگیت، راه چاره نیست
 
آقا شبیه مار گزیده، به خود مپیچ
آهسته تر، مگر جگرت، پاره پاره نیست؟
 
بهتر که خواهرت دم آخر نیامده
این صحنه ها که قابل درک و نظاره نیست
داری به یاد جدّ خودت گریه می کنی
روضه بخوان که جای گریز و اشاره نیست
تو روی خاکِ حجره ای و خاک بر سرم
اما تنت اسیر هجوم سواره نیست
محمدامین سبکبار

امام رضا(ع)-شهادت

انگور می دهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند
صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند
هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی
مردم اگر چه سجده ی سلطانی ات کنند
تو نو به نو برای خودت گریه می کنی
در صحن کهنه گر چه چراغانی ات کنند
وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند
زن های طوس مثل زنان بنی اسد
جمعند تا عزای پریشانی ات کنند
معصومه را به همرهی خود کشانده ای
تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند
محمد سهرابی

امام رضا(ع)-شهادت

مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای!
آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای !؟
 
با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟
 
مانند مادرت چقدر راه می روی!
 
خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی
 
راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی
داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند
 
خواهر نداشتی که برایت به سر زند
 
این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما!؟
 
در کوچه های طوس زمین می خوری چرا؟
 
با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده
 
خاک لباس های خودت را تکان بده
 
مقداری از عبای شما پاره شد، ولی...
 
نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی
 
این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
 
فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت
 
این جا کسی به غارت انگشترت نرفت
چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت
وحید قاسمی

امام رضا(ع)-مدح و شهادت

ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا
خلق خدا و کرمت یا رضا
جنّ و بشر، حور و ملک می‌برند
سجده به خاک حرمت یا رضا
بر سر این مملکت از بام طوس
سایه فکنده، عَلَمَت، یا رضا
نیست عجب گر که طواف آورد
کعبه به دور حرمت یا رضا
زادۀ موسایی و عیسا کند
زندگی از فیض دمت، یا رضا
بس‌که بوَد، لطف و عطایت زیاد
ظرف وجود است کَمَت، یا رضا
گر تو قبولم نکنی، می‌دهم
به جان زهرا قسمت یا رضا
ضــامن آهــو بــه فـدایت شوم
جود و کرم کن، که گدایت شوم
تو هشت بحر نور را، گوهری
تو مطلع الفجر چهار اختری
تو شمع جمعی، به شبستان طوس
تو بر تن عالم خلقت، سری
نام علی بُوَد برازنده‌ات
بلکه تو یک محمّد دیگری
ضامن آهویی و پیش خدا
ضامن خلقی به صف محشری
هم پدر چهار ابن‌الرضا
هم پسر موسی ابن جعفری
ابوالجواد استی و باب‌المراد
ابوالحسن بضعۀ پیغمبری
ای به فدایت پدر و مادرم
که خوبْ‌تر از پدر و مادری
دست کرم بر سر ما می‌کشی
پادشهـی نـاز گـدا مـی‌کشی
سائل درگاه تو، سلطان ماست
خاک درت، دارو و درمان ماست
روی تو! آفتاب عرش خدا
سایۀ تو بر سر ایران ماست
جان همه عالمی و از کرم
جای تو در قلب خراسان ماست
زهی کرم، که ضامن کلّ خلق
ضامن آهوی بیابان ماست
عنایتت آمده، کل نعَم
ولایتت، تمام ایمان ماست
بهشت، نه که با ولای شما
جحیم هم روضۀ رضوان ماست
مهر تو ای با همگان، مهربان
در تن ما خوبْ‌تر از جان ماست
سلسلة الذهب، تجلّای توست
کمـال توحید، تولاّی توست
مرغ دلم، خدا خدا می‌کند
رضا رضا، رضا رضا می‌کند
قبلۀ من کعبه، ولی قلب من
روی به ایوان طلا می‌کند
حضرت معصومه علیها‌سلام
به زائران تو دعا می‌کند
نگاه تو، چشم تو، دست تو، نه
نام تو هم دردْ، دوا می‌کند
جز تو که رأفتت خدایی بوَد
حاجت ما را که روا می‌کند
دلت نیاید که جوابش کنی
زائر تو، هر چه خطا می‌کند
اگر چه آلوده و شرمنده‌ام
باز رضا نگه به ما می‌کند
تـو از کرم دست بگیری مرا
صـدا نکـرده می‌پذیری مرا
تو از گدا گرفته‌ای، احترام
تو می‌کنی زائر خود را سلام
بر در این خانه، امید آورند
یأس به درگاه تو باشد حرام
عادت تو، کرامت و عفو و جود
عادت من عجز و گدایی مدام
با چه گنه، ای پسر فاطمه
زهر ستم ریخت عدویت به کام
با که بگویم که به یک نیمْروز
آب شد اعضای وجودت تمام
از چه غریبانه زدی، دست و پا
ای به همه عالم خلقت، امام
داغ تو زائل نشود از جگر
تا که بگیرد پسرت انتقام
تو مهدی فاطمه را صدا کن
تو از بـرای فـرجش دعا کن
سوخت در آن حجره ز پا تا سرت
خون جگر ریخت ز چشم ترت
بر دل زارت، جگر زهر سوخت
آب شد ای جان جهان، پیکرت
مرد و زن و پیر و جوان، سوختند
در پی تشییع تن اطهرت
بر سر و بر سینۀ خود، می‌زدند
زنان نوغان همه چون خواهرت
پشت سر جنازه، انبوه خلق
پیش روی جنازه‌ات، مادرت
جسم شریف تو، اگر آب شد
دگر نشد بریده از تن، سرت
غریب بودی دم رفتن ولی
بود یگانه پسرت در برت
سنگ نزد کسی به پیشانیت
خون سرت نریخت بر منظرت
کـاش چکـد خـون دلـم، از دو عین
صبح و مسا، در غم جدّت حسین
تو هشتمین حجّت کبریایی
غریبی و با همه، آشنایی
مسیح نه، طبیب صد مسیحی
کلیم نه، کلام کبریایی
کنار حجره، لحظۀ شهادت
اشکْفشان به یاد کربلایی
کشت تو را به زهر کینه مأمون
نگفت تو عزیز مصطفایی
چگونه شد، زهر ستم دوایت؟
تو که به درد عالمی، دوایی
چشم و چراغ شیعه‌ای در ایران
گر چه ز جدّ و پدرت جدایی
دست خدا، همیشه بر سر ماست
تا تو، امام مهربان مایی
گر چه بوَد بنده روسیاهی
میثم دلباخته را نگاهی
غلامرضا سازگار

امام رضا(ع)- شهادت

بوی باران و بوی دلتنگی
می وزد از حوالی چشمت
چه شده که شقایق و لاله
می چکد از زلالی چشمت
 
 
آسمان هم به گریه افتاده
هم نفس با نگاه بارانیت
ناله ناله فرات می ریزد
زمزم اشک های پنهانیت
 
بغض های دلت ترک می خورد
در همان شام بیقرای که ...
لاله لاله دل پریشانت
خون شد از خون آن اناری که ...
در غروب نگاه محزونت
آرزویی به جز شهادت نیست
چه غریبانه اشک می ریزی
و به بالین تو جوادت نیست
 
خوب شد که ندید فرزندت
بین آن کوچه دست بر پهلو
روضه خوان شد نگاه خونبارت
کوچه، دیوار، لاله، در، پهلو
 
سر سپردی به خاک دلتنگی
گوشه حجره قتلگاهت بود
گریه گریه مصیبتی اعظم
جاری از گوشه نگاهت بود
 
چه به روز دل تو آوردند
که عطش شعله می کشید از جان
ذکر لب های تشنه ات هر دم
السلام علیک یا عطشان
 
آه با چشم غرق خون دیدی
کربلا کربلا مصیبت بود
هم نوا شد دل شکسته تو
با سری که پر از جراحت بود:
 
بر سر نیزه های نامحرم
لحظه لحظه چه بر سرت آمد
وای از دست های سنگینی
که به تکریم دخترت آمد
 
سنگ ها گرم بوسه از لب هات
در همان کوچه در عبوری که ...
چه شد ای سر بریده زینب
سر در آوردی از تنوری که ...
یوسف رحیمی

امام رضا(ع)-شهادت

بیت در بیت واژه در واژه
می کشم آه و می خورم افسوس
تو غریب مدینه هستی آه
پدرت هم غریب وادی طوس
دم به دم همیشه قلب پدر
با نفس های تو هماهنگ است
روز و شب قاصدک خبر می داد
دل بابا برای تو تنگ است
تو تمام وجود بابایی
او ولی از وجود تو دور است
قطره در قطره در هوای فراق
اشک او دانه های انگور است
چه فراقی خدا که از وصفش
دل واژه، دل قلم خون است
لحظه لحظه نفس نفس بی تو
دم او زهر و بازدم خون است
می نویسم ولی نمی دانم
پای این روضه تا کجا بکشد
می نویسم ولی خددا نکند
پدرت روی سر عبا بکشد
بعد یک عمر این دم آخر
حسرت دیدن تو را دارد
آه برخیز چون که دست امام
باید او را به خاک بسپارد
مو به مو مثل شام گیسوهات
تاک انگور هم پریشان است
اشک تو روی جسم او یعنی
غسل باران به دست باران است
ناله در ناله با صدای بلند
گریه کن راه گریه بسته که نیست
راستی وقت غسل راحت باش
گل پهلوی او شکسته که نیست
در و دیوار با تو می گرید
وقت غسلش چقدر غمگینی
نکند زخم میخ بر تن اوست
نکند خون تازه می بینی
زیر بال فرشته ساخته شد
در میان حریر تابوتش
در خراسان دگر نخواهد رفت
زیر باران تیر تابوتش
پیکرش غرق گل شد اما باز
گریه کردی دلت کجاها رفت
لحظه ای چشم بستی و دیدی
تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت
روضه خوان پدر شدی آن دم
یک طرف قلب خیمه ها می سوخت
آن طرف روی نیزه ها دیدی
سر خورشیدِ کربلا می سوخت
بی گمان موقع کفن کردن
بین دستان تو کفن لرزید
چه کشیده است آن امامی که
عشق را میان بوریا پیچید
سید جمیدرضا برقه‌ای

امام رضا(ع)- شهادت و مناجات

دلم برای تو پر می کشد امام غریب
غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب
زیارت تو که فوق همه زیارت هاست
دل مرا به سفر می کشد امام غریب
نگاه حسرت زائر به دیده منت
ز خاک پات اثر می کشد امام غریب
غبار جلوه نورانی قدمگاهت
چه سرمه ای به بصر می کشد امام غریب
چه نعمتی است که شوق زیارت حرمت
مرا به دیده تر می کشد امام غریب
چه با صفاست که آغوش مهربانی تو
مرا همیشه به بر می کشد امام غریب
فدای خوی رئوف تو ای گل زهرا
که دست مهر به سر می کشد امام غریب  
چه باغبان نجیبی که با نوازش خود
ز خار خسته ثمر می کشد امام غریب
همین که خسته ز باب الجواد می آیم
شب دلم به سحر می کشد امام غریب
لبم ز بوسه خاک قدوم بی بهره است
که نقش بوسه به در می کشد امام غریب
دل رمیده شبیه کبوتری خسته
ز صحن قدس تو پر می کشد امام غریب
تو آن رئوف تر از مادر و پدرهایی
که ناز را به نظر می کشد امام غریب
نگاه تشنه گواهی دهد که کار آخر
ز جام عشق تو سر می کشد امام غریب
فدای سینه سوزان زهر خورده تو
که سخت آه جگر می کشد امام غریب
محمود ژولیده

امام رضا(ع)-مدح و شهادت

گل می کند بهار تو در باغ سینه ها
پر می شود ز باده ی تو آبگینه ها
نقاره می زنند به بامت فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها
دیگر غریب نیستی ای آشنا ترین
تایید می کند سخنم را قرینه ها
اول همین که سمت حریم تو آمدند
صدها هزار مرد غریب از مدینه ها
دیگر هم آن که از نفس تو غریب ماند
در سینه های عاشق وصل تو کینه ها
تجدید کن حکومت خود را به قلبها
اینجا فراهم است برایت زمینه ها
گرم فضا نوردی خوف و رجا شدیم
آیا به ما نمی رسد آخر سفینه ها
دارد حکایت ازدل عشاق گنبدت
یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت  
هر سر که از خیال تو پر شور می شود
دریای بر کرانه ای از نور می شود
در شعله ی محبت تو سینه تا گداخت
غرق تجلی است وشب طور می شود
با هر "وان یکاد” لبان فرشته ها
صد چشم زخم از حرمت دور می شود
فردا که موج خیز هراس است زائرت
در ساحل نجات تو محشور می شود
با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو
از بس حریم قدس تو پر نور می شود
چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو
فوق بهشت آمده صحن عتیق تو
ما را به گوشه حرم خود مقیم کن
مهمان مهربانی دست کریم کن
تا شعله زار شوق تو بالی بگسترد
ای صبح، دشت عاطفه را پر نسیم کن
دربانی حریم تو در آرزوی ماست
ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن
مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است
وقف غبار روبی فرش و گلیم کن
بی اطلاع از اول و از آخر خودیم
ما را که حادثیم، رهین قدیم کن
این دل ز جنس پنجره فولاد تو نبود
یعنی که زود می شکند از فراق، زود
خورشید گرم چیدن بوسه زماه توست
گلدسته ها منادی شوق پگاه توست
آری شگفت نیست که بی سایه می روی
خورشید هم زسایه نشینان ماه توست
از چشم آهوان حرم می توان شنید
این دشتها به شوق شکار نگاه توست
بالای کاشی حرم تو نوشته است
هرجا دلی شکست همان بارگاه توست
با این که سال هاست سوی طوس رفته ای
اما هنوز چشم مدینه به راه توست
یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود
دیگر مسافرم زسفر بازگشته بود
هرچند سبز مانده گلستان باورت
آیینه ای جز آه نداری برابرت
راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است
با شوق دیدنت شده آواره خواهرت
دیگر دلی به یاد دل تو نمی طپد
بالی نمانده است برای کبوترت

مثل نسیم می رسد از ره جواد تو
یعنی نمی نهی به روی خاکها سرت
تنها به خاک کرب و بلا سرنهاده بود
مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت
اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان
تا کربلاست همسفر کاروانمان
جواد محمد زمانی

امام رضا(ع)-مدح و مصیبت

نام تو را بردم زمستانم بهاری شد
در خشکسالی دلم صد چشمه جاری شد
بعد از زمانی که گدایی تو را کردم
دار و ندار من عجب دار و نداری شد
گفتند جای توست دل را شست و شو کردم
پس می شود از خادمان افتخاری شد
می خواستند از هر طرف تو جلوه گر باشی
این گونه شد دور حرم آیینه کاری شد
گاهی اسیری لذت آهو شدن دارد
بیچاره آن که از نگاه تو فراری شد
گرد ضریحت با من و گرد دلم با تو
بی تو دوباره این دلم گرد و غباری شد
من سائل بی چیز اطراف حرم هستم
من سال های سال دنبال کرم هستم
انگور سرخی سبز کرده دست و پایت را
تغییر داده حالت حال و هوایت را
 
ای خاک عالم بر سرم، حالا که می آیی
از چه کشیدی بر سر و رویت عبایت را
تو سعی خود را می کنی و باز می افتی
این زهر خیلی ناتوان کرده است پایت را
وقت زمین خوردن صدا در کوچه می پیچد
آری شنیدند آسمانی ها صدایت را
وقتی لبت خشکید و چشمت ناتوان تر شد
در حجره ی در بسته دیدی کربلایت را
در حجره ای افتاده ای و تشنگی داری
تو کربلای دیگر در حال تکراری
قسمت نشد خواهر کنار پیکرت باشد
بد شد، نشد امروز بالای سرت باشد
بد جو داری روی خاک از درد می پیچی
ای وای اگر امروز روز آخرت باشد
حیف از سر تو نیست روی خاک افتاده؟!
باید سرت الآن به دست خواهرت باشد
وقتی شروع روضه های ما بیان توست
خوب است پایانش بیان دیگرت باشد
یابن شیب آیا شهید بی کفن دیدی؟
در لا به لای نیزه ، پاره پاره تن دیدی؟
علی‌اکبر لطیفیان

امام رضا(ع)-مدح و شهادت

مه برج ایمان، علی ابن موسی
دُر دُرج امکان، علی ابن موسی
سپهر امامت، محیط کرامت
یم جود و احسان، علی ابن موسی
به آدم دهی دَم، به موسی دهی یَد
به عیسی دهی جان، علی ابن موسی
ولای تو باشد کمال ولایت
میان امامان، علی ابن موسی
تویی قدر و کوثر، تویی نور و فرقان
تویی آل عمران، علی ابن موسی
وجود تو ای جانِ جان، جانِ جان است
در آغوش ایران علی ابن موسی
به چشم تو نازم کز آن شیرِ پرده
شود شیرِ غرّان، علی ابن موسی
عجب نیست ناز ار کند مور راهت
به تخت سلیمان، علی ابن موسی
سُم آهویی را که ضامن شدی تو
زند بوسه رضوان، علی ابن موسی
بُوَد شیعه را در کمالِ تشیّع
ولای تو میزان علی ابن موسی
سزد جن و انس و ملک بر تو گرید
چو دعبل ثنا خوان، علی ابن موسی
عجب نیست کز رأفت و رحمت تو
بَرَد بهره شیطان، علی ابن موسی
دل مرده گردد به خاک تو زنده
چو باغ از بهاران، علی ابن موسی  
غباری که روی ضریحت نشیند
شفا خیزد از آن، علی ابن موسی
شود با نسیم بهشتِ حریمت
جهنم گلستان، علی ابن موسی
سزد انبیا در طواف مزارت
بخوانند قرآن، علی ابن موسی
دهد قبّه ات نور بر چشم گردون
چو مهر درخشان، علی ابن موسی
بَرد در حریم تو دست توسّل
دو صد پور عمران، علی ابن موسی
تو نوحیّ و ایران چو کشتی، چه بیمش
ز امواج طوفان، علی ابن موسی
کند جن و انس و ملک درد خود را
به خاک تو درمان، علی ابن موسی
همه آفرینش بود سفره ی تو
همه خلق، مهمان، علی ابن موسی
تو شاه جهانی خوانند خَلقت
غریب خراسان، علی ابن موسی
تو در قصر مأمون شب و روز بودی
چو یوسف به زندان، علی ابن موسی
لبت بود خندان، دلت بود گریان
غمت بود پنهان، علی ابن موسی
به غم های ناگفته ات باد جاری
سرشکم به دامان، علی ابن موسی
تو را بارها، بارها کُشت مامون
به رنج فراوان، علی ابن موسی
نباید که با هیفده خواهر آخر
تو تنها دهی جان، علی ابن موسی
تو مسموم گشتی، دگر جسم پاکت
نشد سنگ باران، علی ابن موسی
تو دیگر جوادت نشد اِرباً اِربا
ز شمشیرِ بُرّان، علی ابن موسی
تو دستِ جدا گشته از تن ندیدی
به خاک بیابان، علی ابن موسی
تو شش ماهه طفلت در آغوش گرمت
نشد تشنه قربان، علی ابن موسی
دریغا، دریغا که با آل عصمت
شکستند پیمان، علی ابن موسی
به میثم نگاهی، که با خود ندارد
به جز کوه عصیان، علی ابن موسی
غلامرضا سازگار


منبع:باشگاه خبرنگاران


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
دلتنگ حرم
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۰:۲۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۱
0
0
بسم الله
ماشالله چقدر غلط املايي!!!!!
ياعلى
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین