چهارمین شماره از کتابمجله همشهری آیه منتشر شد:
عقیق: دوماه بیشتر از حادثه غدیرخم نگذشته بود که پیامبر(ص) در بستر بیماری قرار میگیرد. پیامبر اکرم(ص) پس از 23 سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیبهای فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت(1) پس از چهارده روز بیماری(2) و کسالت، رحلت فرمود و در حجره مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.
آخرین روزهای وفات پیامبر(ص(
پیامبر(ص( شب پیش از بیماری شدید در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه میکرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»(3)
پس به علی(ع(گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»(4) در روایت دیگر آمده است که فرمودند: «به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»(5)
پیامبر(ص) برای پیشگیری از بدعتها،
فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو
آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته
و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»(6)
پیامبر(ص) پس
از این هشدار به منزل «امسلمه» رفت و دو روز در آنجا ماند و فرمود؛ خدایا تو شاهد
باش که من حقایق را ابلاغ کرد.(7)
رسول خدا(ص) با همان حال کسالت به
مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان به فرماندهی اسامه جوان، فرمود: این چه سخنی
است که درباره فرماندهی «اسامه« میشنوم شما پیش از این به فرماندهی
پدرش هم طعن میزدید و به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش
اسامه نیز برای این کار شایسته است.(8) رسول خدا در بستر بیماری همواره به عیادت
کنندگان خود میفرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.(9)
سپس پیامبر(ص)
بیهوش شد و تمام زنان و کودکان میگریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و
دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن
هرگز گمراه نشوند در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند، اما در
نهایت با مخالفت عدهای، امر رسول خدا(ص) اجابت نشد(10).
وصیت پیامبر(ص) در لحظات پایانی
پیامبر(ص (در حضور جمع، رو به حضرت علی(ع) کرد و
به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و
مهرش را به علی(ع) داد و فرمود: «برو منزل». (11) پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و
آنگاه که حالش بهتر شد، علی(ع (را ندید. به همسران خود گفت: «برادرم
و صاحبم بیاید»، دو نفر جداگانه آمدند و باز پیامبر(ص) جمله را تکرار کرد(12)
«امسلمه» فرمود: «علی(ع) را میطلبد، به او بگویید بیاید».(13) علی(ع) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی صحبت کردند. وقتی از علی(ع) پرسیدند، پیامبر(ص) چه گفت؟ در پاسخ گفت: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.(14) در روزهای آخر از «بلال» خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبهای خواند، سپس از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر(ص) تکرار کرد تا اینکه غلامی به نام «عکاشه» برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر(ص)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر(ص) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.(15)
سپس به علی(ع) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.(16)
فاطمه(س) و
لحظۀ وداع با پدر
در لحظات آخر
عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و
مطالبی را به او گفت که فاطمه(س) گریهاش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت که حضرت
زهرا (س) تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص)
فرمودند: «در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسماش فرمودند: تو
نخستین نفر از اهل بیت من هستی که به من ملحق میشود» و این بود که من تبسم کردم.(17)
پیامبر(ص) در لحظات واپسین عمر، سرش در دامان امیرالمؤمنین(ع) قرار داشت.(18) علی(ع)
پیکر مطهر پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد؛(19) چون پیامبر(ص) سفارش کرده بود
نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد(20) و این شخص جز علی (ع) کسی نیست. سپس چهره آن
حضرت را گشود، در حالی که سیل اشک از دیدگانش جاری بود. فرمود: «پدر و مادرم فدایت
ای رسول خدا(ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید... اگر
ما را به صبر و شکیبایی امر نمیکردید، آن قدر گریه میکردم که سرچشمه اشک را میخشکانید».(21)
پیامبر(ص) سپس
در قبری که توسط «ابوعبیده جراح» و «زید بن سهل» آماده
شده بود و در همان حجرهای که وفات یافته بود، در خانه خودش به خاک سپرده شد.(22)