کد خبر : ۱۵۳۳۹
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۶:۵۱
دکتر رجبی دوانی در گفت وگو پاسخ می دهد؛

کوفیان چه کسانی بودند؟

مردم کوفه؛ سخن از کسانی است که در تاریخ مترادف با بی وفایی هستند؛ الکوفی لا یوفی. در این گفت‌وگو با دکتر محمد‌حسین رجبی‌دوانی به مرام اهل کوفه می‌پردازیم.
عقیق: این شهر که بزرگترین شهر از بلاد عراق عرب بود از نظر ژئوپلتیکی و طبقات اجتماعی چگونه سرزمینی بود که بهترین انسان‌ها را در خاک و خون کشید.

از نظر جغرافیایی، کربلا و کوفه در ابتدای واقعه کربلا در چه وضعیتی بودند؟

ابتدا از کربلا بگویم؛ تا قبل از ورود حضرت اباعبدا... الحسین‌(ع)، کربلا هیچ‌گاه چه به عنوان یک منطقه مسکونی و دارای بافت جمعیتی و چه از نظر جغرافیایی و سیاسی در منطقه عراق مهم شناخته نمی شد. در جغرافیای تاریخی عراق این منطقه با همین نام وجود داشت؛ اما خالی از سکنه بود. هنگام حضور امام حسین‌(ع) در کربلا اقوام و قبایلی مانند بنی‌اسد، قازریه و افرادی دیگر به‌صورت متفرق در کربلا زندگی می‌کردند.
در آن ناحیه قوم نینوا هم سکونت داشت که از دیرباز با همین نام شناخته می‌شد؛ آنچه به‌عنوان جغرافیای این منطقه تا قبل از ورود حضرت اباعبدا... الحسین‌(ع) می‌توان گفت این است که در مجموع ساکنان محدودی در کربلا زندگی می‌کردند. در فتوحات دوران خلیفه دوم شاهدیم که فردی به‌نام «خالدبن اُرفطه» سرزمین کربلا را به تسخیر خود در‌آورد.
اما اینکه اینجا دارای ساکنینی بوده و با اینکه نامش به همین نام شناخته می‌شده چیزی در تاریخ به ثبت نرسیده و از نقل وقایع مربوط به قیام حضرت اباعبدا... الحسین‌(ع) هم چنین بر‌می‌آید که کربلا فاقد سکنه بوده است. و بنابراین حبیب بن‌‌ مظاهر از امام‌حسین‌(ع) اجازه می‌گیرد که به قازریه برود و از قبیله بنی‌اسد یاری بگیرد که البته موفق به انجام این کار نمی‌شود.

معادلات سیاسی و اجتماعی در کوفه عموماً از سوی چه اقوام و گروه‌هایی صورت می‌گرفت؟

کوفه وقتی تأسیس شد، ساکنان آن عرب‌های مختلف بودند. عرب‌ها هم از اکثریت یمنی و اقلیت عرب‌های شمالی تشکیل می‌شدند که آمدند و شهر را بنا گذاشتند و در آن ساکن شدند. در زمان خلیفه دوم در سال 17هجری کوفه تأسیس شد، ولی بعداً گروه‌های زیادی از ایرانیان که مسلمانان شدند، بخش قابل توجهی به کوفه وارد شدند و در آنجا ساکن شدند که این ایرانی‌ها در برخی موارد بیشترین جمعیت کوفه را تشکیل می‌دادند، منتها به سبب تبعیض‌های ناروایی که زمان خلیفه دوم باب شده بود، ایرانی‌های مسلمان را در حّد عرب‌های مسلمان نمی‌دیدند و به اصطلاح امروزی آنها را شهروند درجه دو تلقی می کردند و از هرگونه مشارکت در امور سیاسی منع کرده بودند و در خود عرب‌ها هم رقابتی بین عرب‌های یمنی و عرب‌های شمالی وجود داشت و حاکمانی هم که بر مسند قرار می‌گرفتند با توجه به موقعیت و نژادشان گاهی طرف یمنی‌ها و گاه طرف عرب‌های دیگر را می‌گرفتند. اما امیرالمؤمنین‌(ع) که به خلافت رسیدند، تبعیض‌ها را از میان برداشت و ایرانی‌ها هم از حقوق برابری با دیگر اقوام برخوردار شدند که باعث رنجش شدید بخش مهمی ‌از عرب‌های کوفه شد و بنابراین امیرالمؤمنین‌(ع) را به‌درستی یاری نمی‌کردند و از او اطاعت نداشتند.
در حقیقت از قبایل مهم ساکن کوفه و قبایل یمنی مقیم کوفه می‌توان از کنِده، مزهج، بجیله، حَمدان و... نام برد. از قبایل عرب شمالی در کوفه هم می‌توان به قریشی‌ها، بنی تمیم، و کنامه، اَسد، بکر و... که یکدست نبودند و عموماً هم رقابت‌های زیادی داشتند اشاره کرد. گاهی اوقات عرب‌های شمالی و گاهی هم عرب‌های جنوبی حرف اول را در کوفه می‌زدند و بنابراین کوفه به خاطر این ‌ترکیب ناهمگون جمعیتی همیشه دستخوش ناپایداری‌های سیاسی و اجتماعی بود. می شود این تعبیر را به کار برد؛ کوفیان هزار رنگ و قبیله بودند.

بافت مذهبی کوفه در زمان قیام اباعبدا... ‌الحسین(ع) به چه صورتی بود؟

ما در اسلام جز کوفه جایی را نداشتیم که افرادی که عنوان شیعه بر آنها اطلاق می‌شود، حضور داشته باشند. اما این به آن معنا نیست که کوفه در تسخیر شیعیان بوده است. اقلیتی کوچک به‌عنوان شیعه در کوفه شناخته می‌شدند که البته این اقلیت دیگر در هیچ‌جا وجود نداشت. ممکن است افراد انگشت‌شماری در مدینه و در مصر معتقد باشند، ولی به عنوان یک جمع شیعه مانند کوفیان نه در مدینه، نه در مکه، نه در بصره و نه در مصر وجود نداشتند. انگشت‌شمار افرادی وجود داشتند که گاهی به‌طور پنهانی جلساتی را در منزلی ‌برگزار می‌کردند که از ‌ترس حاکمیت امویان این جلسات مخفیانه بود و شمار آنها در بصره بسیار کم بود، اما در کوفه شیعه اقلیتی را تشکیل می‌دادند که در معاملات سیاسی کوفه زیاد مهم به شمار نمی‌آمدند، چون شمار آنها در برابر اکثریت بسیار کم‌ بود. باید دقت کرد که شیعه امروزی که به دوازده امام اعتقاد دارند را نمی‌شود به آنها اطلاق کرد و نمی‌توان این واژه شیعه را برای آنها به‌کار برد؛ بلکه شیعه در آن موقعیت معنی گسترده‌ای داشت.

پس قاعدتاً این اقلیت کوچک نمی‌توانستند در آن روزگار تأثیرگذاری چندانی داشته باشند؟

بله؛ به‌طورکلی تأثیرگذار نبودند، ولی همین اقلیت کوچک موجی را در کوفه ایجاد کرد که با امام حسین‌(ع) مکاتبه کردند و از حضرت برای آمدن به آن شهر دعوت صورت گرفت. این موج را این اقلیت کوچک شروع کرد و اکثریت هم به آنها پیوستند و از آنها تبعیت کردند، از شیعه و غیرشیعه.

شیعه و غیر‌شیعه؟

در حقیقت همین گونه است؛ بله چراکه منطق خیلی قوی بود؛ منطق این بود که آیا با بودن فرزند پیغمبر‌(ص) با آن همه فضائل، آیا شایسته است که ما تن به حاکمیت فرد پلید و فاسدی مانند یزید بدهیم؟! هر صاحب خردی تصدیق می‌کرد که باید یزید را از اریکه قدرت برانداخت و صالح‌ترین امت که در آن موقعیت حضرت اباعبدا... الحسین‌(ع) بود، به عنوان رهبری جامعه پذیرفت. بنابراین حتی اکثریت سنی هم که در کوفه بود این منطق را پذیرفتند و مشاهده می‌کنیم که به‌خصوص آخرین نامه‌هایی که به امام حسین‌(ع) نوشته شده چهره‌هایی هستند که هرگز حتی به طرفداری از اهل بیت هم شناخته نمی‌شدند. اما اینها هم وارد موضوع شدند و نامه‌هایی را نوشتند و امام را دعوت کردند و البته همین‌ها هم نخستین کسانی بودند که مسلم بن‌عقیل را رها کردند و به عبیدا... زیاد(لعنت‌ا...علیه) پیوستند و بعد هم به کربلا آمدند و با امام جنگیدند. هر چند آنها هم به ائمه احترام می‌گذاشتند، اگرچه به‌عنوان امام معصوم نمی‌پذیرفتند. ولی به عنوان صالح‌ترین افراد تلقی می‌کردند. از اینها کسی به جنگ با امام حسین‌(ع) نیامد. اگرچه امام را یاری نکردند ولی به جنگ آن حضرت هم نیامدند و بخشی از آنها همان‌هایی هستند که قیام توابین را پدید آوردند و بعد از آن هم به مختار پیوستند و همراه با او جنایتکاران کربلا را قصاص کردند. عده‌ای شیعه‌های اعتقادی و واجب‌الاطاعه بودند و خلاف رأی عمل نکردند. آنهایی که دید این‌گونه‌ای داشتند مثل ابی‌شبیب، مثل حبیب بن‌المظاهر، مانند بریربن حُضیر، شیعه‌های خالص و اعتقادی بودند که خودشان را به امام‌ رساندند. مانند حجاج بن مسروق جُعفی؛ این مرد بزرگ که به‌درستی شناخته نشده است. وی حتی گوی سبقت را از افراد فوق‌الذکر ربوده و منتظر نشد که امام‌ به سوی کوفه بیاید و خودش را به امام برساند، بلکه پیشاپیش حرکت کرد و به مکه رفت و امام حسین‌(ع) را از مکه تا عراق همراهی کرد. اینها شیعه‌های اعتقادی بودند. اما چون شیعه اعتقادی به عنوان کسی که امام را حجت خدا روی زمین می‌داند و هر سخن و قول و فعل او را از جانب خدا تلقی می‌کند این شیعه هرگز امام خودش را رها نمی کند، بخصوص اگر در معرض خطر باشد. ولی آنهایی که این گونه در یاری امام اهمال و سستی کردند، شیعه به معنای عام و مصطح آن بودند. یعنی کسانی که امام را به‌عنوان شایسته‌ترین کس برای رهبری امت می‌دانستند.

با‌توجه به جو خفقان در آن دوره و فشارهای اجتماعی که در کوفه وجود داشت، دعوت چگونه و از چه جهاتی صورت گرفت؟

اگر بخواهیم موقعیت اجتماعی و عملکرد کوفیان را در صدر اسلام بررسی کنیم باید گفت که برترین، روشن‌ترین و سیاسی‌ترین مردم صدر اسلام بودند و این هم از روشن‌بینی و سیاسی بودن آنها بود و حتی از نظر اعتقادی و مذهبی شهر کوفه نسبت به شام و مصر و بصره و حتی مکه و مدینه مومن‌تر بودند. درست است که حرمین شریفین در حجاز واقع بود و خیلی‌ها برای زیارت می‌رفتند، ولی کوفه از بعد مذهبی و سلامت کلی جامعه حتی از مکه و مدینه برتر بود. این را هم به‌استناد فرمایش امیرالمؤمنین‌(ع) عرض می‌کنم؛ وقتی حضرت به خلافت رسید و برای سرکوبی فتنه‌گران پیمان‌شکن به طرف بصره آمد و بعد از سرکوبی آنها دیگر به مدینه برنگشت، کوفه را به‌عنوان مرکز خلافت انتخاب کرد. امام علی‌(ع) در نامه‌ای که پیشاپیش برای مردم کوفه می‌نویسد، می‌فرمایند که من شهر شما را برای خلافت خودم برگزیدم و علت عدم بازگشت خود به مدینه را توضیح می‌دهند و می‌فرمایند که بدانید که مدینه، دیگر مدینه دوران پیامبر‌(ص) نیست. خوبان مهاجرت کردند و عمدتاً به کوفه آمدند و آن شهر(مدینه) امروز حول محور فساد و تباهی می‌گردد و مکه از مدینه برتر است.
درحالی که امام حسین‌(ع) حرکت خود را از مدینه آغاز کرد و چندین ماه در مکه بود، ولی یک نفر از مردم مدینه که سالها با امام حسین(ع) زندگی کردند، او را یاری نکردند با اینکه حضرت متولد مدینه و بزرگ شده مدینه بود و جز حدود پنج سال که امیرالمؤمنین(ع) و امام مجتبی‌(ع) حکومت داشتند، امام حسین‌(ع) مدینه را‌ترک نکرد و به جایی مهاجرت نکرده بود. امام حسین‌(ع) بعد از صلح امام حسن‌(ع) آمد و مقیم مدینه شده؛ بیست سال بعد از آن هم در مدینه زندگی کرد و مردم کاملاً ایشان را می‌شناختند. ولی یک نفر امام را یاری و همراهی نکرد. امام حسین‌(ع) بیش از 20بار برای حج به مکه مشرف شدند.
مردم مکه هم به خوبی امام حسین‌(ع) را می‌شناختند. حتی بار آخری که امام حسین‌(ع) در مکه حضور داشت نقل است که جمع کثیری خدمت ایشان رسیدند، برای شنیدن حدیث از پیغمبر. ولی وقتی حضرت از این فرصت استفاده می‌کرد و تباهی عالم اسلام را با حاکمیت یزید گوشزد می‌کرد یک نفر با امام همراهی نمی‌کرد، ولی کوفیان بیش از دوازده هزار نامه می‌نویسند و امام را دعوت می‌کنند. و جالب است از بصره که رقیب کوفه بود یک نفر به امام نامه ننوشت. جالب اینکه امام به سران بصره نامه می‌نویسد. یعنی برعکس آنچه نسبت به کوفه انجام داد. هشت نامه برای هشت نفر سرشناس بصره فرستاد، اما جز یک مورد بقیه جواب ندادند. آن یک نفر هم یزیدبن مسعود محشدی بود که پاسخ مثبت داد. او به امام جواب داد که من به شما خواهم رسید که متأسفانه وقتی بیرون آمد و بین راه بود، خبر شهادت امام حسین‌(ع) را شنید و اندوهگین برگشت، بقیه سران بصره اصلاً جواب ندادند. حتی یکی از بزرگان بصره پیک امام و نامه امام را به نزد«عبیدا...زیاد» برده و باعث شهادت نماینده امام حسین‌(ع) شدند. بصره این موقعیت را داشت. کوفیان اما شرایط به مراتب بهتری داشتند. این رشد مردم کوفه را نسبت به بقیه بلاد می‌رساند، ولی از طرفی هم آن انحطاطی که جامعه اسلامی‌ را فرا‌گرفته بود نشان می‌دهد که جز یک پوسته خشک ظاهری، جامعه اسلامی ‌آن دوره از مغز تعالیم اسلامی ‌تهی شده بود، آن فاجعه عظیم را هم بهترین‌های عالم اسلامی ‌که کوفیان باشند مرتکب شده‌اند.


پس کوفه بهترین جا برای قیام بود؟

می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که اگر قیام امام می‌خواست در بصره، مکه و مدینه و مناطق دیگر اتفاق بیفتد حتی همان تعداد یارانی هم که از کوفه خودشان را به امام حسین‌(ع) رساندند، نمی آمدند، کربلا با وضعیت سخت‌تری رقم می‌خورد.



منبع:بی باک

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین