عقیق: با فرا رسیدن ماه محرم ، عقیق تلاش دارد هر روز از جدیدترین اشعار شعرای آئینی کشور متناسب با موضوع منتشر نماید.اشعار شب پنجم محرم که معمولا در همه هیئات روضه حضرت عبدالله بن حسن (ع) خوانده می شود:در راه غربت تو در کوی عشق زنده مرام پدر کنمبا یاد غربت تو جهان خون جگر کنمعمریست روی دامن پر مهرت ای عموصبحم به شام و شام وصالم سحر کنمشمشیر می کشد سَر یار مرا زندمن فاطمه نژادم و دستم سپر کنمبرخیز، عمه گر برسد بنگرد تو راافتاده ای به خاک، چه خاکی به سر کنمرفته عمو به علقمه اما نیامدهکن صبر تا عموی رشیدم خبر کنمراهِ فرات بسته شده! آه می کشی؟با خون حنجرم لب خشک تو تر کنمبا قتل صبر و نحر گلو عاقبت عمودر احتزاز پرچم سبز پدر کنمپهلوی پاره روی سنان یادگاری استبر روی نیزه صحبتی از میخِ در کنمبازیچه شد به روی سنان جسم بی سرمدر راه غربت تو دگر ترک سر کنم قاسم نعمتی ((به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد ))1هرچه کردیم که در خیمه شود بند نشدپدرش کوهی پر از صبر و شکیبایی بودبه پدر این گل معصوم همانند نشداز همان لحظه ی پرواز کبوترهایتآشنا صورت او با گل لبخند نشدظاهرا پیش من اما دل او در گودالزیر شمشیر غمت بود که پابند نشدخواهرت نیست مقصر تو خودت میدانیسعی کردم که نیاید به خداوند نشدسهمش ای کاش سه شعبه نشود آه ولیدر تمامی ِ مقاتل ننوشتند ، نشدآنچنان دوخت سه شعبه بدنش را به حسیناندکی فاصله مابین دو دلبند نشدیاسرمسافردستش به دست زینب و میخواست جان دهدمیخواست پیش عمه عمو را صدا زند می دید آمده ببردسهم خویش رابیگانه ای که زخم بر آن آشنا زند سنگی رسید بوسه به پیشانی اش دهددستی رسیده چنگ به سمت عبا زند در بین ازدهام حرامی و نیزه داردرمانده بود حرمله تيرش کجا زند از بس که جا نبود در انبوه زخمهاتیغی زتن کشیده و تیغی به جا زند پا میزنند راه نفس بند آوردندپر میکنند تا که کمی دست و پا زند خون از شکاف وا شده فواره میزندوقتی ز پشت نیزه کسی بی هوا زند طاقت نداشت تا که ببیند چه میشودطاقت نداشت تا که بماند صدا زند طاقت نداشت تا که...صدای پدر رسیدپربازكرد پربسوي مجتبي زند دستش کشید و هرچه توان داشت میدویدتیغی ولی رسید که آن دست را زدندشاعر: حسن لطفیآی لشگر منم آن یار اباعبدا…عاشق و تشنه ی دیدار اباعبدا…بس که میسوزم و تبدار اباعبدا..یوسفم لیک خریدار اباعبدا…باکلافی سر بازار اباعبدا… ره گشایید که ظرف عسلی می آیدعاشق و تشنه ی خیر العملی می آیدپسر کوچک شیر جملی می آیدنوه ی حیدر کرار، علی می آیدهستم امروز سپه دار اباعبدا… باد ها سوی مدینه خبرش را بردندبر مشام همه بوی جگرش را بردندهم کلاخود سرش هم سپرش را بردنددیدم ای وای که شال کمرش را بردندکه کشیده ست کجا کار اباعبدا… شده دعوا سرسکه، سر لقمه، سر نانشده دعوا به سر غارت گل پیرهنانبه نیایش چوگشود آن شه مظلوم زبانحرف حق زد دهنش را پر خون کرد سناننیزه شد پاسخ هربار اباعبدا… گرگها ! پاره تن یوسف زهرا نکنیداینقدر نیزه به پهلوی عمو جا نکنیداینقدرحفره در این موم عسل وا نکنیدلااقل نیزه ی خود در تن او تا نکنیدمادرش آمده دیدار اباعبدا… همه ی دشت شده ناله ی وا حزن و محنمادرش آمده و عمه و بابام حسنهی از این فاصله ی کم به لبش تیر نزندست من هست، نگو از سر معشوق سخندست من هست جلودار اباعبدا… عاقبت ناله شدم در همه جا پیچیدمبغل حضرت معشوق کمی خندیدمیک کسی نیزه زد و من به عمو چسبیدمدست من قطع که شد هیبت سقا دیدمای به قربان علمدار اباعبدا…سید علی رکن الدیناذنم بده، س...خت بی قرارم عمه دیگر به عموجان بسپارم عمه یک عمر نمی توان جگر سوخته بود؛ من مثل پدر صبر ندارم عمهمجید هادوی خون به جگر اگر عمو برای باب کرده امولی ز کودکی تو را پدر خطاب کرده امسیر زمهربانی ات تمام روز بوده ام شب به امید بودنت همیشه خواب کرده امشنیده ام ز عمه ام که عاقبت فدایی امو روی پیش بینی عمه حساب کرده اماگر چه کوچکم ولی دلیر مثل قاسممکه این مسیر عشق را خود انتخاب کرده امچگونه تاب آورم من که به چشم خود نظرپور ابوتراب را روی تراب کرده امموی تو دست قاتلت ناله من بلند شددل تمام خیمه را ز گریه آب کرده امتو زیر تیغ و لحظه ای دستم اگر رها شودتمام تیغ ها به دست خود جواب کرده امقیامتی به پاشده ،چنان که دشمن تورابه نعره های یا حسن (ع)خانه خراب کرده امشمس به خون شناورم! به یاری تو از حرممثل شهاب آمدم زبس شتاب کرده امهادی ملک پور