عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۴۸۴۸
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۱
آیت‌الله میرزا جواد آقا تهرانی از چهره‌هاى حوزوی برجسته ای بود که در حمایت از انقلاب اسلامی و در دوران جنگ بارها با وجود کهولت سن و خمیدگی در کنار رزمنگان در جبهه ها حضور یافت.
عقیق: آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی از علمای شیعه و شاگرد آیات عظام چون سید شهاب‏ الدین مرعشی نجفی،‏ حاج شیخ مرتضی طالقانی، حاج شیخ محمد تقی آملی، حاج شیخ هاشم قزوینی و میرزا مهدی غروی اصفهانی در حوزه های قم و نجف به شمار می آید.

او یکی از عالمان برجسته شیعه بود که با وجود تدریس، تألیف و اشتغالات علمى به حمایت از انقلاب اسلامی پرداخت و پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز پیوسته از بارزترین چهره‌هاى حامى آن بود؛ حمایت این عالم از انقلاب تا آنجا پیش رفت که در دوران جنگ تحمیلی لباس رزم به تن کرد و در کنار رزمندگان در چندین عملیات حضور یافت.
عکس ها و روایت های شاهدان حاکی از آن است که وی به حضور در جبهه بسنده نکرده بلکه در صجنه نبرد خمپاره می انداخته و گاه تیراندازی می کرده است.


گفته می شود ایشان روزی چهارده گلوله خمپاره به نام چهارده معصوم شلیک می‏کرد که به گفته شاهدان کاملاً به هدف اصابت می‏کرده است. از خود این عالم چنین نقل است: «روزی قرار شد خمپاره بزنم. مجبور شدند به علت خمیدگی پشتم، چهار پایه‏ای بیاورند و من روی آن قرار گرفتم و یک نفر هم از پشت دو گوش مرا گرفت و من گلوله را در لوله آن انداختم».


محمد ناصر راوی یکی از شاهدان حضور آیت الله جواد آقا تهرانی در جبهه در شماره 43نشریه امتداد نقل کرده است: روز اولی که آمیرزا جواد آقا تهرانی، عضو مجلس خبرگان رهبری به جبهه آمده بودند، من ایشان را شناختم. دیگران فکر می کردند ایشان یک روحانی پیر معمولی است که به اهواز آمده و با آن قد خمیده ،عصا زنان به رزمنده ها پیوسته است! یکی دو نفر هم همراهشان بودند. یک روز بعد از نماز گفتند حاج آقا می خواهند بروند خط! من گفتم: با من بیایید! فرمانده اجازه داد و ما عازم خط شدیم. من ایشا را به سنگری که خودم ساخته بودم بردم. سنگر هم با فاصله از قبضه بود. چرا که پس از آنکه ما ده تا گلوله می زدیم، عراقی ها دویست تا گلوله در آنجا خالی می کردند! برای همین پای قبضه با بلوک سنگر یک نفره ای ساخته بودیم که به محض شروع آتش باران عراق، توی آن جاگیر می شدیم و دیگر امکان هیچ تحرکی هم نداشتیم!
حاج آقا گفتند من هم می خواهم شلیک کنم! گفتم: شما همین جا باعث تقویت روحیه ما هستید و همین جنگ است! ایشان گفت: نه سلاح کو؟ کو دشمن؟ ایشان را پای قبضه بردیم. به بچه ها سپردم که ده پانزده تا گلوله با ایشان بزنیم و فوراً ایشان را به عقب منتقل کنیم.


جلوتر از ما، در نزدیکی دشمن، یک نفر دیده بان مستقر بود و به ما تصحیح تیر می داد. حاج آقا گفتند: من می خواهم گلوله را بیاندازم! گلوله ها هم سنگین بود و برایشان مشکل بود. لذا کمک کردیم و گلوله را تا کمر وارد لوله خمپاره کردیم و بعد تحویل حاج آقا دادیم. ایشان چند ثانیه گلوله را نگه داشتند و این دعا را زمزمه کردند: « یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان وانصرانی ...» منتظر ماندیم که صدای دیده بان از بیسیم بیاید و تصحیح بدهد که گفت: "اوه ! اوه ! امروز چه کار دارید می کنید؟" ایشان نمی دانستند که آمیرزا جواد آقا آنجا هستند. خمپاره اول به یک انبار مهمات خورده بود! دومی و سومی و چهارمی و پنجمی هم به همین طریق، همگی به اهداف مهمی برخورد کردند که دیده بان به ما خبر می داد.

 

 


 

 



منبع:شبستان

211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
ABololo
|
AUSTRALIA
|
۱۵:۵۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۹
0
2
YA HABIBENE MAZAHER ADREKNI
ابراهيم محمدي از خمين
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۲۲ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۵
0
2
روحش به همراه رزمندگان اسلام محشمر با حسين ابن علي**خدا قوت
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین