اينجا بود كه ايشان منقلب شدند، بغض كردند و گريستند و فورا به ادامه بحث پرداختند اما همه متاثر شدند ان شاءالله سايه ايشان مستدام باشد
عقیق : حجت الاسلام شهاب مرادی در صفحه اینستاگرام خود روایتی از درس خارج امروز رهبر معظم انقلاب نوشته است :
سلام امروز سيدنا الاستاد حين تدريس روايتي مشهور را از كتاب شريف كافي نقل كردند:
راوي؛ علي بن ابي حمزه ماجراي يكي از كُتّاب بني اميه كه با او دوست بوده و اموال نامشروع بسيار داشته و شرفياب محضر امام صادق مي شود را نقل مي كند... امام عليه السلام به او مي فرمايند: كه بايد از تمام اين اموال، خودت را پاك كني "فمن عرفت منهم، رددت عليه ماله و من لم تعرف، تصدقت به" اگر چنين كني من هم "أضمن لك الجنة" بهشت را براي تو ضمانت مي كنم جوان بر مي گردد به كوفه و تمام اموالش؛حتي لباس تنش را صدقه مي دهد و شيعيان براي او مالي اندك را فراهم مي كنند ولباس برايش مي خرند... تا اينكه او بيمار مي شود
استاد معظم با اينكه سند روايت را ضعيف دانستند ولي ادامه روايت را احتمالا براي يك تذكر مرتبط با تذكر اخلاقي ابتداي درس خواندند "وما أتى عليه إلا أشهر قلائل حتى مرض، فكنا نعوده، فدخلت عليه يوما و هو في السوق ففتح عينيه" چند ماهي نگذشت كه او بيمار شد و ما به عيادتش رفتيم او در حال احتضار بود، چشمش را باز كرد و به من گفت : "يا علي ! وفى والله صاحبك" به خدا قسم دوستت -امام صادق ع- به وعده اش وفا كرد! ثم مات... او از دنيا رفت و ما او را تجهيز كرديم و دفن و... تا بعدا به محضر امام صادق شرفياب شدم.
تا مرا ديدند فرمودند: يا علي! وفينا والله لصاحبك اي علي به خداقسم ما به وعده ي خود در مورد دوستت وفا كرديم اينجا بود كه ايشان منقلب شدند، بغض كردند و گريستند و فورا به ادامه بحث پرداختند اما همه متاثر شدند ان شاءالله سايه ايشان مستدام باشد و ان شاءالله لحظه جان دادنِ ما هم اهل بيت از ما دستگيري كنند و با آرامش و اطمينان از شفاعت و عنايت ايشان از دنيا برويم.
سلام امروز سيدنا الاستاد حين تدريس روايتي مشهور را از كتاب شريف كافي نقل كردند:
راوي؛ علي بن ابي حمزه ماجراي يكي از كُتّاب بني اميه كه با او دوست بوده و اموال نامشروع بسيار داشته و شرفياب محضر امام صادق مي شود را نقل مي كند... امام عليه السلام به او مي فرمايند: كه بايد از تمام اين اموال، خودت را پاك كني "فمن عرفت منهم، رددت عليه ماله و من لم تعرف، تصدقت به" اگر چنين كني من هم "أضمن لك الجنة" بهشت را براي تو ضمانت مي كنم جوان بر مي گردد به كوفه و تمام اموالش؛حتي لباس تنش را صدقه مي دهد و شيعيان براي او مالي اندك را فراهم مي كنند ولباس برايش مي خرند... تا اينكه او بيمار مي شود
استاد معظم با اينكه سند روايت را ضعيف دانستند ولي ادامه روايت را احتمالا براي يك تذكر مرتبط با تذكر اخلاقي ابتداي درس خواندند "وما أتى عليه إلا أشهر قلائل حتى مرض، فكنا نعوده، فدخلت عليه يوما و هو في السوق ففتح عينيه" چند ماهي نگذشت كه او بيمار شد و ما به عيادتش رفتيم او در حال احتضار بود، چشمش را باز كرد و به من گفت : "يا علي ! وفى والله صاحبك" به خدا قسم دوستت -امام صادق ع- به وعده اش وفا كرد! ثم مات... او از دنيا رفت و ما او را تجهيز كرديم و دفن و... تا بعدا به محضر امام صادق شرفياب شدم.
تا مرا ديدند فرمودند: يا علي! وفينا والله لصاحبك اي علي به خداقسم ما به وعده ي خود در مورد دوستت وفا كرديم اينجا بود كه ايشان منقلب شدند، بغض كردند و گريستند و فورا به ادامه بحث پرداختند اما همه متاثر شدند ان شاءالله سايه ايشان مستدام باشد و ان شاءالله لحظه جان دادنِ ما هم اهل بيت از ما دستگيري كنند و با آرامش و اطمينان از شفاعت و عنايت ايشان از دنيا برويم.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۴
آقا دعاکن برامون، دعا کن برا جوونا.میدونم حتما دعا میکنید...
خداجون دعای آقامونو در حقمون مستجاب کن...
خدایا این استاد و شاگردِ عزیز را عزیز تر بدار و در پناه خودت سلامت.
ما را قدر دان نعمت هایت قرار بده.