عقیق: شهر یثرب که پس از مهاجرت پیامبر(ص) و مسلمانان به مدینهالنبی تغییر نام داد، دارای قبایل و پیروان ادیان مختلفی بود و از نهاد و ساختاری شهری و تمدنی برخوردار نبود. به همین دلیل پیامبر اسلام(ص) پس از استقرار در مدینه در تعامل با همه قبایل و گروههای حاضر در این شهر، متنی را تدوین کرد که براساس آن همه ساکنان در مدینه از حقوق اجتماعی یکسان برخوردار باشند. در این متن که دارای جزئیات زیادی است و ساختاری کاملاً حقوقی دارد از همه قبایل و گروهها با ذکر نام، یاد شده است.
پیماننامه عمومی برای مدینه اولین اقدام پیامبر(ص) برای برقراری صلح
با مهاجرت مسلمانان، مدینه به چند بخش فرهنگی اجتماعی تقسیم میشد. مسلمانان یعنی مهاجرین و انصار، کفار، یهودیان و مسیحیان نجران. پیمان عمومی که رسول خدا(ص) در سال اول هجرت به مدینه میان مسلمانان، یهودیان، مسیحیان و مشرکان داخل شهر مدینه به امضا رساند، نخستین گامهای برای تدوین قانون اساسی مبتنی بر قرآن بود.این متن که از آن به عنوان قانون اساسی شهر مدینه تلقی میشود، قوانین آن محدود به شهر مدینه و ساکنان در این شهر است. به همین دلیل طبق این سند یهودیان بنی عوف امتی در کنار مؤمنان خواهند بود. پس از آن یهودی بنی جُشَم، یهود بنی النجار، یهود بنی الاوس، یهود بنی ساعده، یهود بنی ثعلبه، یهود بنی شطبیه هم مانند بنی عوف شاخته میشوند و درواقع امت واحده را تشکیل میدهند.
بر این اساس مسلمانان مطابق دین خود و یهودیان هم مطابق با دین خود زندگی خواهند کرد. يهود مخارج خود را متقبل شده و مسلمانان نیز، و با هر کس که با اهل این صحیفه برخیزد به یکدیگر کمک خواهند کرد و در میانشان نصیحت و صلح حاکم خواهد بود و نیکی مانع از گناه است. با گناه کسی همپیمان او مؤاخده نخواهد شد و به مظلوم کمک خواهد شد و مسلمانان و یهودیان تا وقتی در جنگ هستند مخارج خود را تامین خواهند کرد.یکی از نکات مهم این سند در این اینجا آمده است: «مدینه برای اهل صحیفه (امضاکنندگان این متن) حرم خواهد بود» معنای این جمله آن است که در هیچ شرایطی نباید جنگی میان قبایل و گروههای ساکن در مدینه رخ دهد. همچنین طبق این سند یهودیان ساکن مدینه با قریش و کسانی که آنها را نصرت دهند تجارت نخواهد کرد و (همراه مسلمانان) با کسی که به یثرب (مدینه) حمله کند خواهند جنگید.پیمان پیامبر(ص) با سه قبیله یهودی بیرون مدینهاما بیرون از مدینه سه قبیله یهودی بنی نضیر، بنی قینقاع و بنی قریظه هر کدام در درون قلعهای ساکن بودند. هر چند که بازار و زمینهای زراعی و باغی در مدینه در اختیار این سه قبیله بود. پیغمبر اکرم(ص) با هر یک از این قبایل پیمانی جداگانه منعقد کرد. متن این پیمان را طبرسی در اعلام الوری از علی بن ابراهیم نقل کرده است.
على بن ابراهيم نقل مىكند يهود بنى قريظه و بنى نضير و بنى قينقاع نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمده گفتند: مردم را به چه مىخوانى؟ فرمود: به گواهى دادن به توحيد و رسالت خودم. من كسى هستم كه نامم را در تورات مىيابيد و علمایتان گفتهاند از مكه ظهور مىكنم و به اين سنگلاخ (مدينه) كوچ مىكنم... يهوديان گفتند آنچه گفتى شنيديم. اكنون آمدهايم با تو صلح كنيم كه به سود يا زيان تو نباشيم و كسى را عليه تو يارى نكنيم و متعرض يارانت نشويم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوى، تا ببينيم كار تو و قومت به كجا مىانجامد. پيامبر(ص) پذيرفت و ميان آنان قراردادى نوشته شد كه يهود نبايد عليه پيامبر صلى الله عليه و آله يا يكى از يارانش با زبان، دست، اسلحه، مركب (نه در پنهانى و نه آشكارا، نه در شب و نه روز) اقدامى انجامد دهد و خداوند بر اين پيمان گواه است.
پس اگر يهود اين تعهدات را ناديده بگيرد رسول خدا مىتواند خون ايشان را بريزد، زن و فرزندانشان را اسير و اموالشان را غنيمت بگيرد. آنگاه براى هر قبيله از اين يهوديان نسخهاى جداگانه تنظيم شد. مسئول پيمان بنى نضير حيى بن اخطب، مسئول پيمان بنى قريظه كعب بن اسد و مسئول پيمان بنى قينقاع مخيريق بود.این پیمان که در ماههای ابتدایی مهاجرت پیامبر(ص) و مسلمانان به مدینه بود، تا حدود دو سال مانع از درگیری از بین مسلمانان و یهودیان شد. سه طایفه يهودي بني فيتفاع، بنى النضیر و بنی قریظه تقریباً در یک زاویه مثلثی شکل در سمت شمال شرقی محله قبا زندگی میکردند.
بنی نضیر نزدیکترین طایفه به محل قبا بودند
در این پیمان، پیغمبر اکرم(ص) یهودیان را ملزم به پذیرش اسلام نکردند. در پیمان عمومی مدینه که قانون اساسی مدینه هم لقب گرفت، هیچ یک از سایر ادیان و حتی کفار مکلف به پذیرش اسلام نشدند. طبق این سند، یهودیان باید براساس تورات و مسلمانان براساس قرآن عمل کنند.
نقض پیمان توسط بنی قینقاع
اولین نقض پیمان توسط بنی قینقاع بود. به روایت واقدی، رسول خدا (ص) که پس از بدر متوجه شد آنها قصد فتنه گری دارند، از ایشان خواست تا اسلام را بپذیرند چه بسا آنچه بر قریش رفته، بر سر آنها هم بیاید. بنی قینقاع گفتند که تو با عده ای جاهل نبرد کردی، اما ما «بنی الحرب» هستیم.
ماجرای هتک حرمت زن مسلمان
واقعه دیگری که مصداق نقض قبیله بنی قینقاع است، ماجرای هتک حرمت به یک زن مسلمان است. ماجرا از این قرار است که یکبار نیز زنی مسلمان که همسر یکی از انصار بود در بازار بنیقینقاع در حال خرید بود که فردی یهودی پایین پیراهن وی را به بالای آن سنجاق کرد و وقتی آن زن برخاست، بدنش نمایان شد. یهودیان حاضر در بازار آن زن مسلمان خندیدند. آن زن از مسلمانان کمک خواست و مردی مسلمان با عامل این هتک حرمت درگیر شد و او را در حین درگیری کشت. یهودیان بنیقینقاع جمع شده و آن مرد را کشتند و پیمان خود را با رسول خدا(ص) به طور رسمی شکستند و سپس داخل قلعه خود تحصن کردند.
اخراج قبیله بنی قینقاع را از مدینه
این اقدام که نشانگر آغاز فتنهگری یهود بود ترس از یک خیانت بزرگتر را نوید میداد. آیهای از سوره انفال که درست پس از بدر نازل شده، مسأله ترس از خیانت را مطرح و تکلیف رسول خدا(ص) را درباره آن آشکار کرد: اگر میدانی که گروهی در پیمان خیانت میورزند به آنان اعلام کن که همانند خودشان عمل خواهی کرد؛ زیرا خدا خائنان را دوست ندارد. واقدی میگوید: همین آیه سبب شد تا رسول خدا(ص) به سراغ طایفه برود.قلعه بنی قنیقاع پانزده روز در محاصره بود تا آن که پذیرفتند تا هر آنچه رسول حکم کند بپذیرند.
یهودیان تسلیم شدند و رسول خدا(ص) فرمود آنها را به بند کنند. پیامبر(ص) حکم به اخراج بنی قینقاع کرد و بدون اینکه حتی یک نفر از قبیله بنی قینقاع کشته شود، به اذرعات شام هجرت کردند.
توطئه قتل پیامبر توسط بنیالنضیر و اطلاع پیامبر از طریق وحی
شروع درگیری با بنینضیر در زمانی که پیامبر(ص) برای تامین دیه دو نفر از یهودیان بنی عامر از یهودیان بنینضیر درخواست کمک کرده بود رخ داد. پیغمبر اکرم به همراه تنی چند از اصحاب به محله قبا آمد، نماز خواند و سپس نزد یهودیان بني النضير رفت. آنها کمک در پرداخت دیه را پذیرفتند. در این حال تنی چند از سران یهود، چنین تصور کردند که فرصت مناسبی برای کشتن پیامبر(ص) که کنار دیوار قلعه آنان نشست بودند، دارند. نظر آنان این بود که با کشتن وی، اصحابش متفرق شده قریشیها به مکه باز میگردند و آنان نیز به پیمانهای سابق خویش با اوس و خزرج باز خواهند گشت.
منابع میگویند: رسول خدا(ص) از طریق وحی آگاهی یافت و بدون آن که با کسی از یارانش سخن بگوید به مدینه بازگشت. آنان چندی منتظر شدند و پس از آن که احساس کردند رسول خدا(ص) بر نمیگردد به مدینه آمدند. آنگاه رسول خدا محمد بن مسلمه را که از اوس بوده و این طایفه یهود، در جاهلیت همپیمان آنان بودند، به سراغ یهودیان فرستاد و گفت که باید مدینه را ترک کنند.
خروج بنی نضیر از مدینه بعد از پانزده روز محاصره
در ابتدا یهودیان بنی نضیر تصمیم به پذیرش این دستور و مهاجرت از مدینه را میگیرند اما بعدا به تحریک عبدالله بن ابی، باوجود مخالفت بنی قینقاع و بنیقریظه، حیی بن اخطب در نامهای به پیامبر(ص) نوشت که ما از اینجا بیرون نخواهیم رفت. این ماجرا در نهایت به غزوه بنینضیر متنهی شد و سپاه اسلام حدود پانزده روز قلعه بنی نضیر را محاصره کرد و در نهایت آنها حاضر به مهاجرت از مدینه شدند.
بنى نضیر بر ششصد شتر سوار بودند و در حالی که زنانشان زیور و زینت خویش را آشکار کرده و بسیاری از ایشان نقاب را از رویشان برداشته بودند، مدینه را ترک کردند. پیامبر(ص) به آنها اجازه میدهد به اندازه بار شترهایشان از اموال خود را ببرند. مقصد آنان قلعه خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه در راه شام بود. قاعدتاً دلخوشی آنان به استقرار در خیبر در کنار همپیمانان یهودیشان بود و امید آن داشتند تا روزی بتوانند بار دیگر به مدینه بازگردند. ابن اسحاق میگوید که شماری از یهودیان بنی نضیر هم به شام رفتند.اخراج بنی نضیر با توجه به قدرت آنان برای امنیت مدینه حائز اهمیت بود. اخراج آنان از مدینه برای قریش نیز که دو را دور امید به یهودیان بسته بودند ضربهای سخت به شمار میآمد.
با این اقدام، دومین قبیله یهودی ساکن در نزدیکی مدینه هم هجرت کردند و مجدداً آرامش در مدینه برقرار شد و خطر حمله و ترور برای مدتی از بین رفت. اما دشمنان دین خدا راضی به این وضعیت نبودند و مجدداً برای ضربه زدن به اسلام شروع به برنامهریزی کردند.
خلف وعده قریش برای رویارویی با سپاه اسلام در بدر المعونه
جنگ احد که در سال سوم هجری رخ داده بود، پس از پایان جنگ، اعلام میشود سال آینده سپاه اسلام و سپاه کفار قریش در بدر به مصاف هم بروند. برای این جنگ که به آن بدرالمعونه میگویند به نقل از واقدی، 1500 نفر از مسلمانان در هشت روز نخست ماه ذی قعده سال چهارم در منطقه بدر حاضر شدند اما در آن مدت خبری از سپاه مکه نشد.گفته میشود ابوسفیان هم برای آن که اقدامی کرده باشد، همراه دو هزار نفر تا مجنه در چند کیلومتری مکه آمد و به بهانه آن که آن سال، سال خشکسالی است بازگشت. بعدها که خبر حضور جدی مسلمانان در بدر انتشار یافت، قریش متهم به خلف وعده و ترس شد، لذا بر آن شد تا برای یک جنگ تمام عیار بر ضد مسلمانان آماده شود.
رایزنی سران یهود با ابوسفیان برای حمله به مدینه
یهودیان هم به دلیل رخدادهای مربوط به بنی نضیر و نیز کشته شدن برخی از سران فتنهگرشان همچون كعب بن اشرف، کینه شدیدی از اسلام به دل داشتند. به احتمال قوی هیچگاه جزيرةالعرب در آن روزگار در جنگهای بین القبایلی خود، شاهد بسیج شدن این تعداد نبوده است.
سیرهنویسان معتقدند مسبب اصلی جنگ احزاب یهودیان بودهاند. ماجرا از این قرار است که بعد از واقعه بنینضیر که سران آنها به قلعه خیبر رفته بودند، به مکه رفته و در دیدار با سران قریش خواستار اتحاد با آنها برای از میان برداشتن اسلام شدند. ابوسفیان در واکنش به این درخواست گفت: «بهترین افراد برای ما کسانی هستند که در دشمنی با محمد ما را یاری کنند.»
اتحاد قریش با ۶ قبیله یهودی برای از بین بردن اسلام
یهودیان علاوه بر قریش با سایر قبایلی که سابقه دشمنی با اسلام داشتند مانند بنی سلیم و غطفان به مذاکره پرداختند و آنها را تحریک به شرکت در جنگ با مسلمانان کردند. در مجموع قریش با ۴ هزار نفر، بنی سلیم ۷۰۰ نفر، قبیله اشجع با ۴۰۰ نفر، بنی مره با ۴۰۰ نفر و همچنین بنی اسد، بنی غطفان و کنانه با سپاهی به سمت مدینه یورش بردند. طبق روایات تاریخی درمجموع سپاه متحد قریش و قبایل یهودی به ۱۰ هزار نفر رسید.
موافقت بنی قریظه با نقض پیمان و همراهی با سپاه احزاب
اما ارتباط جنگ احزاب به قبیله بنی قریظه چیست؟ این ارتباط زمانی به وجود میآید که «حیی بن اخطب» که یکی از محدثان او را در خود خواهی و نخوت به ابوجهل تشبیه کرده، سریعتر از سپاه قریش به مدینه آمد و به سراغ کعب بن اسد، رئیس بنی قریظه و امضا کننده معاهده با رسول خدا(ص) رفت. او به کعب گفت که سپاه گستردهای را شامل قریش غطفان و کنانه که ده هزار نفر میشوند به همراه آورده و آنان در وادی عقیق، زغابه و در نزدیکی احد و رومه مستقر شده و این بار آنان را از دست محمد راحت خواهند کرد.
ابتدا کعب او را به درون خانه راه نداد زیرا همین به منزله نقض عهد تلقی میشد. حیی بن اخطب اصرار کرد تا آنکه به درون خانه رفت. کعب به او گفت: «به خدا سوگند با وفاتر از محمد ندیده ام. او ما را بر پذیرش دین خود مجبور نکرده و اموال ما را غصب ننموده است.» اما حیی بن اخطب آن قدر اصرار کرد تا کعب بن اسد راضی شده و عهدنامه خود و رسول خدا(ص) را به دست حیی داد و او نیز آن را پاره کرد.در اصل یهودیان بنیقریظه تنها مسالهشان آن بود که مبادا قریش و دیگر قبایل از عهده کار بر نیایند و منطقه را ترک کنند در آن صورت بنی قریظه توان برابری با مسلمانان را ندارد. حیی قسم خورد که او در کنار آنان باقی خواهد ماند.
اقدامات پیامبر برای جلوگیری از حمله بنی قریظه در حین جنگ احزاب
زمانی که خبر نقض عهد بنی قریظه به رسول خدا(ص) رسید، ایشان کسی را فرستاد تا خبری از بنی قریظه بیاورد. مخبر خبر آورد که مشغول اصلاح قلعه ها و راههای خود هستند و تمام چهارپایان خود را جمع آوری کرده اند. رسول خدا(ص) گروهی از رهبران انصار را شامل سعد بن معاذ که پیش از اسلام با بنی قریظه همپیمان بود سعد بن عباده، اسید بن حضير و گروهی دیگر نزد کعب بن اسد فرستاد و او را قسم داد تا به عهد خویش پایبند باشد.اما کعب و یهودیان با اشاره به واقعه اخراج بنی النضیر به رسول خدا(ص) و سعد دشنام دادند. کعب گفت: عهدنامه را همچنانکه بند کفش خود را پاره میکند، از بین برده است. خبر نقض عهد بنی قریظه مسلمانان را به وحشت انداخت و در همان حال رسول خدا(ص) وعده نصرت و پیروزی به مردم دادند.
در این لحظه نفاق منافقان که شامل عده زیادی از افراد ضعیف الایمان و مذبذب بود آشکار شده و شروع به تهدید مسلمانان و تمسخر سخنان رسول خدا(ص) کردند. در برابر رسول خدا(ص) وعده پیروزی به مسلمانان داده و میفرماید امیدوار است که با امنیت کامل به طواف بیت عتیق برود و خداوند کسری و قیصر را نابود کرده گنجهای آنان انفاق در راه خدا شود.گفته میشود یکی از منافقان در واکنش به این فرمایش پیامبر گفته است: محمد میپندارد که ما از گنجهای قیصر و کسری بهرهمند میشویم در حالی که اکنون نمیتوانیم به آبریزگاه برویم.از آنجا که احتمال آن بود تا مشرکان گروههایی را ولو با زحمت از سوی قلعه بنی قریظه به داخل مدینه وارد کنند و اخبار نیز شنیده شد که کعب خواسته بود دو سه هزار نفری از سپاه شرک به او ملحق شوند تا از داخل بر مسلمانان پورش برد، رسول خدا(ص) پانصد تن از اصحاب را به محافظت از خانههای مدینه گماشت. با وجود خندق در برابر سپاه مشرکین ترس مسلمانان از بنی قریظه که خانههایشان در کنار خانههای مسلمانان بود بیشتر میبود.
رسول خدا(ص) یکی از اصحاب خود به نام خوات را برای خبرگیری به سوی دژ بنی قریظه فرستاد اما او پس از چند ساعتی که مراقب اوضاع بود به خواب رفت و وقتی بیدار شد که اسیر یکی از قریظیان شده و او به وی میگفت: گاوت گوساله چاقی زاییده. خوات صحابی پیامبر(ص) با زرنگی دشنه مرد یهودی را در آورده و در شکم او فرو برد و به سرعت گریخت. یکبار نیز یک یهودی در اطراف یکی از قلعههایی که زنان مسلمان در آن بودند دیده شد. حسان بن ثابت که گفتهاند ترسو بوده، همراه زنان در آن قلعه بود.
گزارشهای چندی از شروع اقدامات خرابکارانه بنی قریظه در مدینه در دست است که نشان میدهد آنان فعالیت خود را آغاز کرده و مترصد فرصتی بودند تا قریش وارد حوزه مدینه شود، در آن صورت قریطیان نیز از درون کارشان را شروع کنند. پیش از رسیدن کمک امکان یک حرکت نظامی گسترده از سوی بنی قریظه ناممکن بود.
سپاه احزاب در انتظار حمله بنی قریظه به مسلمانان
مسلمانان از سراسر خندق مراقبت میکردند و همین امر سبب زمینگیر شدن قریش برای چندین روز متوالی شد. سران سپاه احزاب در انتظار حمله قریظیان از داخل به مدینه بودند اما براساس گزارشهای تاریخی تعداد جنگجویان بنی قریظه حدود هفتصد نفر بوده است و این تعداد نیرو کفاف یک حمله قاطع را نمیداد. البته ترس از آنها، مسلمانان را وادار کرده بود که به حراست از شهر بپردازند، آنان تا صبح تکبیر میگفتند و این کار را برای رفع ترس خویش انجام میدادند. رسول خدا(ص) به مسلمانانی که در نزدیکی بنی قریظه سکونت داشتند، فرموده بودند تا مسلح رفت و آمد کنند.
بازگشت سپاه احزاب و پایان جنگ
در مقابل سپاه ۱۰ هزار نفری احراب، تعداد سپاهیان اسلام حداکثر ۳ هزار نفر بوده و به همین دلیل برای محافظت از مدینه و جلوگیری از هجوم یکباره سپاه دشمن، به دستور پیامبر، گوالهایی بزرگ که به آن خندق میگفتند در مدت ۶ روز در دور شهر مدینه حفر شد. تقریبا همه مسلمانان در حفر این خندق همکاری کردند. در نهایت بعد از کشته شدن عمر بن عبدود به دست امیرالمومنین و کم شدن آذوقه و طوفانهای شدید و شدت سرمایه (در اخبار سیره، مکرر به سرما اشاره شده است) سپاهیان دشمن متفرق شده و به سرزمینهای خود بازگشتند.
مسلمانان نماز عصر را در اطراف قلعه قریظه بخوانند
فردای رفتن سپاه دشمن، رسول خدا(ص) به دستور خداوند اعلام کردند مسلمانان نماز عصر را در اطراف قلعه قریظه بخوانند. به روایت ابن اسحاق در حالی که پرچم سپاه شدند، و در دستان علی بن ابی طالب(ع) قرار گرفته بود، مسلمانان به قلعه قریظیان نزدیک يهودیان با دیدن آنها به رسول خدا(ص) ناسزا میگفتند.
محاصره قلعه قریظه تا ۲۳ ذی القعده
رسول خدا(ص) در نزدیک چاه آبی از چاههای بنی قریظه که پایین حره بنی قریظه بود مستقر شد. بنی قریظه در قسمت بالای مدینه سکونت داشتند، در حالی که مرکز مدینه و مسجد النبی(ص) در قسمت پایین بوده است. آن حضرت ابتدا یهودیان را به اسلام دعوت کرد اما آنان نپذیرفتند بنابراین محاصره ادامه یافت. محاصره بنی قریظه به نقل ابن اسحاق بیست و پنج روز و به نقل واقدی پانزده روز از چهارشنبه ۲۳ ذی قعده سال پنجم به درازا کشید.در این مدت تیراندازی از دو سوی در جریان بود و یهودیان امید آن داشتند تا با مقاومت آنها مسلمانان دست از محاصره بردارند. اما تیراندازی مسلمانان به حدی شدید بود که آنان یقین کردند که مسلمانان رفتنی نیستند. بدین ترتیب نمایندهای فرستادند تا بگوید حاضر هستند بر اساس همان شرایطی که بنی النضیر از مدینه رفتند از شهر خارج شوند، اما رسول خدا(ص) موافقت نکردند. نوبت بعد گفتند که هیچ گونه اموالی حتی به اندازه یک شتر نیز نخواهند برد، رسول خدا(ص) فرمود که بدون هیچ گونه شرطی باید تسلیم شوند.
یهودیان چند راه در پیش داشتند و سیره نویسان گفتهاند که برای هر یک از آنها با یکدیگر مشورت کردند. یکی آن که اسلام را بپذیرند که این مورد قبول واقع نشد. دوم آن که زنان و کودکان خویش را خود بکشند و پس از آن به مسلمانان حمله کنند. اگر پیروز شدند دوباره زندگی را از سر خواهند گرفت و اگر کشته شدند خانوادهای ندارند که به اسارت مسلمانان در آیند. این نیز پذیرفته نشد. حمله ناگهانی و شبیخون به سپاه مسلمانان نیز آن هم در شب شنبه که با یکدیگر مشورت میکردند پذیرفته نشد.به این صورت اختلاف میان یهودیان بالا گرفت و از لحاظ روحی خود و زنانشان در وضعیت سختی قرار گرفتند. چند نفر از یهودیان که در اصل و نسب نه قریظی بودند نه نضیری از حصار پایین آمده و اسلام را پذیرفتند و خود را نجات دادند.
ماجرای خیانت ابولبابه و توبه او
یهودیان از رسول خدا(ص) خواستند تا اجازه دهد با ابولبابه که از اوسیان بود و اینان در جاهلیت همپیمان با قریظیان بودند مشورت کند. ابولبابه به اجازه آن حضرت نزد بنی قریظه رفت. یهودیان با یادآوری دوستی سابق و کمکی که آنان در جاهلیت به اوسیان در برابر خزرج کرده اند از او خواستند تا بگوید تکلیف آنان چیست و چه سرنوشتی در انتظارشان است. پرسش آنان این بود که آیا شرط رسول خدا(ص) را که فرمود: تنها باید بر حکم او تسلیم باشند بپذیرند یا نه ابولبا به گفت آری، اما با اشاره به گلوی خود، به آنان فهماند که چه سرنوشتی در انتظارشان است.
این اقدام ابولبابه همانگونه که بلافاصله خودش به آن توجه یافت سبب میشد تا بنی قریظه خود را تسلیم نکنند. ابولبابه از قلعه بنی قریظه خارج شد و بدون آن که نزد رسول خدا(ص) برود به سوی مسجد النبی رفته و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست. او برای خیانتی که به رسول خدا(ص) کرده بود شروع به استغفار کرد.چندین روز (گفتهاند شش روز) از این ستون که بعدها «اسطوانه توبه» نام گرفت جدا نشد تا آن که ضمن آیاتی، خداوند توبه وی را پذیرفت. ابن اسحاق گفته است که آیه بیست و هفتم انفال درباره وی نازل شده، اما واقدی و ابن هشام قول درست را چنین می داند که آیه ۱۰۲ سوره توبه درباره اوست: « گروهی دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیخته اند. شاید خدا تو به شان را بپذیرد زیرا خداوند آمر زنده مهربان است».
وقتی یهودیان بنی قریظه تسلیم میشوند
به هر روی بنی قریظه چارهای جز تسلیم بر حکم پیامبر(ص) ندیده و امید آن داشتند تا اوسیان برای آنان وساطتی بکنند. رسول خدا دستور داد تا تمامی اثاثیه و سلاحهای آنان را جمعآوری کنند. این هشام میگوید: برخی از محدثانی که به آنان اعتماد دارم برایم نقل کردند که سبب تسلیم شدن آنان این بود که علی بن ابی طالب فریاد کشید: بخدا سوگند یا شربتی که حمزه نوشید مینوشم و یا قلعه آنان را میگشایم و قدم جلو نهاد، در آن لحظه قریظیان گفتند: ای محمد حکمیت سعد بن معاذ را میپذیریم. حکم سعد بن معاذ حکم خداوند است.
اوسیان که در گذشته ناظر گذشت پیامبر(ص) از بنی قینقاع بودند و گمانشان بر این بود که آن اقدام به خاطر خزرج صورت گرفته از آن حضرت خواستند تا این بار بخاطر آنها از قریظیان بگذرد. پس از اصرار آنان رسول خدا(ص) پذیرفت تا هر آنچه سعد بن معاذ از متنفذان اوس در این باره حکم کرد بپذیرد. اوسیان از این اقدام خوشنود شدند. سعد بن معاذ که در محاصره احزاب تیر خورده بود، در خیمهای در مسجد که زنی از قبیله اسلم در آن به مداوای مجروحان میپرداخت، بستری بود. لحظهای که برای حکمیت آمد، اوسیان از او خواستند تا درباره بنی قریظه نیکی کند، همانطور که عبدالله بن ابی درباره بنی قینقاع کرد.سعد زیر لب زمزمه میکرد: اکنون وقت آن است که سعد از ملامت هیچ ملامتکنندهای در راه خدا نهراسد. او ابتدا از یهودیان تعهد گرفت تا هر چه حکم کرد بپذیرند و آنان نیز پذیرفتند. پس از آن گفت: «حکم من این است که مردان یهودی کشته شوند، کودکان و زنانشان به اسارت در آیند و اموالشان تقسیم شود.» رسول خدا(ص) فرمود حکم سعد مطابق حکم خداوند است.
اعدام جنگجویان پیمانشکن بنی قریظه
در همین باره سعید طاووسی استاد تاریخ اسلام میگوید: «پیامبر قبیله قینُقاع را به منطقه اذرعات شام تبعید کردند اما اجازه دادند اموالشان را با خودشان ببرند. قبیله بنی نضیر را تبعید کردند اما به هر کس به اندازه بار شترش اجازه دادند اموالش را ببرد و باقی اموال را مصادره کردند. اما قبیله بنی قریظه، سران آنها به امر پیامبر کشته شدند.
وی تاکید کرد: «اما یک نکتهای که این بین وجود دارد این است که در آن متن آمده است «اَمرَ بقتل مقاتلیهم». یعنی جنگجویانشان کشته شوند نه همه مردم. اما در شمار کشتهشدگان بنی قریظه مبالغه کردهاند. روایات این ماجرا هم فقط توسط یک فرد از بنی قریظه مطرح شده است. او کودک بوده و زنده مانده و بعدها در روایت خود آمار کشتهشدگان را زیاد کرده است. علت اینکه پیامبر بیشترین سختگیری را به قبیله بنی قریظه کردهاند، شدت خیانت این قبیله بوده است.»یکی از کشتهشدگان حيى بن اخطب بود که محرک اصلی جنگ احزاب بوده و با کعب بن اسد تعهد کرده بود که اگر سپاه احزاب رفتند، نزد آنان بماند. او جامهای سرخ به تن داشت و با دست خویش چند جای آن را پاره کرده بود تا پس از مرگ از تنش بیرون نیاورند. وی در لحظه مرگ نگاهی به رسول خدا(ص) کرد و گفت: من خود را در دشمنی با تو ملامت نمیکنم اما کسی که قدم در راه خذلان الهی گذاشت ذلیل می شود، آنگاه به مردم گفت: نسبت به امر خدا نمی توان چیزی گفت این تقدیر خدا بر بنی اسرائیل است آنگاه نشست تا گردنش را زدند.تا آن زمان رسول خدا(ص) دو بار از نقض عهد يهودیان در گذشته بود. به علاوه خطای یهودیان بنی قینقاع و بنی النضیر در حد جرم قریظیان نبود. آنان در بدترین شرایط نقض عهد کردند و با دشمنان رسول خدا و مسلمانان هم پیمان شدند و به مسلمانان و به شخص رسول خدا(ص) توهین کردند و در صورتی که پیروز میشدند به همراه مشرکان یک مسلمان را در مدینه زنده نمیگذاشتند.
قریش با این اقدام خود یک یار جدی را در مدینه از دست دادند و این نه تنها پیروزی بر یهودیان بلکه بر مشرکان نیز بود. حسان بن ثابت از واقعه بنی النضیر به عنوان هشداری برای قریش یاد کرد. خداوند در ادامه آیاتی که درباره جنگ احزاب است در آیه بیست و ششم و بیست و هفتم سوره احزاب میفرماید: از اهل کتاب آن گروه را که به یاریشان برخاسته بودند از قلعه هایشان فرود آورد و در دلهایشان بیم افکند. گروهی را کشتید و گروهی را به اسارت گرفتید و خدا زمین و خانه ها و اموالشان و زمینهایی را که بر آنها پای نهاده اید به شما واگذاشت و خدا بر هر کاری تواناست.
منبع:فارس