۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۷ : ۱۷
عقیق: حجت الاسلام امیرمحسن عرفان پژوهشگر تاریخ و تمدن در برنامه افق فلسطین با تصریح بر اینکه اساساً تقابل انقلاب اسلامی ایران با صهیونیسم جهانی و تمدن غرب، تقابل دو عقلانیت و تقابل دو فرهنگ و تقابل دو خوانش و قرائت است، گفت: در برآورد اولیه از این تقابل و ستیزش، معتقدیم اصل تقابل، تقابل تمدنی است. اگر می گوییم تقابل میان انقلاب اسلامی ایران و تمدن غرب و صهیونیزم جهانی تقابلی تمدنی است، معتقدیم این تقابل 1. وسعت دارد 2. داوم دارد 3. عمیق است؛ یعنی تمام ساحت های زندگی بشری را شامل می شود.
دین باید بازیگر اصلی تمدن باشد نه صرفاً در حاشیه
وی افزود: اساساً ما با فروکاهش منزلتی در ستیزش تمدن انقلاب اسلامی با دشمنانش مواجهیم. انقلاب اسلامی ما بزرگ ترین آورده اش، عقلانیت تمدنی بود که عقلانیت تمدن غرب را به چالش بر می انگیزد. در حقیقت انقلاب اسلامی ما می گوید دین و دین باوری باید حرکت در مرکز تحولات تاریخی و تمدنی باشد. در حقیقت دین باید بازیگر اصلی تمدن باشد نه صرفاً در حاشیه. انقلاب اسلامی ما بر این مقوله مهم تأکید دارد که باید در محیط رقابت های تمدنی، دین حضور داشته باشد. پیروزی انقلاب اسلامی ما این پیام را به همگان مخابره کرد که اساساً تحول در ماهیت قدرت باید اتفاق بیفتد و گذار از قدرت های سخت افزاری به اقتدار نرم بایستی رقم بخورد و در نهایت تحول در نوع بازیگران تمدنی است. مقام معظم رهبری در بیانیه دوم تصریح کردند که انقلاب اسلامی ما دو گانه تمدنی میان کاپیتالیست و لیبرال دموکراسی و کمونیست را به دو گانه تمدنیِ تمدن غرب و تمدن اسلام تبدیل کرد.
تقابل انقلاب اسلامی و صهیونیسم جهانی، تقابل حق با باطل است
عرفان با تأکید بر اینکه عمق تمدنی استراتژیک میان انقلاب اسلامی ما و صهیونیسم جهانی و تمدن غرب، یک ستیزش و تقابل تمدنی است، گفت: این امر به این معناست که اساساً این تقابل و ستیزش تمام نمی شود مگر اینکه یکی از طرفین از تمامی ارزش و بینش های خودش دست بکشد. اگر بخواهیم در این زمینه باز تأکید داشته باشیم، می توانیم اینگونه بگوییم که تقابل انقلاب اسلامی و صهیونیسم جهانی، تقابل حق با باطل است، منتها این تقابل حق و باطل در موضوع درگیری، در میدان درگیری، در عقبه و تبار درگیری و در افق درگیری باید تحلیل خوانش تمدنی خودش را داشته باشد.
این استاد دانشگاه افزود: ما اگر می گوییم این تقابل یک تقابل تمدنی است، موضوع درگیری، درگیری دو دعوت است، درگیری دو فرهنگ است، درگیری دو تا عبودیت است، درگیری دو تا معبود است. دعوا، دعوای میان خداپرستی و دنیاپرستی است. دعوا بین دستگاه مبتنی بر معرفت دینی و دستگاه شیطانی است. به عبارت دیگر دو جریان امامت در تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی داریم. در یک سو ائمه کفر و شیطانی وجود دارند؛ خداوند می فرماید «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ» و در مقابل، ائمه بهشتی وجود دارند که «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا». این دو جریان امامت وجود دارد و هر کدام امتی دارند. این تقابل کلان است. یک موضوعِ خُردِ سطحیِ حداقلیِ معطوف به یک بازه زمانی خاص یا یک مکان جغرافیایی نیست. معتقدیم میدان درگیری، تقابل دو عقلانیت است؛ عقلانیت قدسی و عقلانیت بر آمده از دستگاه شیطانی که در سه ساحت بسیار مهم است: 1. جهان دانی 2. جهان داری 3. جهان آرایی. اینها میدان درگیری تمدن اسلامی و تمدن غرب است.
فرجام ستیزش تاریخی حق و باطل، پیروزی جبهه حق است
حجت الاسلام عرفان گفت: در این ساحت های عرصه حیات بشری، از فهم و درک چیستی عالم هستی و انسان شناسی گرفته تا مقوله جهان داری به این معنا که امور حکمرانی دست چه کسی است، تا جهان آرایی مثل سبک زندگی و اقتضائات حیات بشری، این دو گانه دعوا وجود دارد. حتی در سبک تغذیه و پوشش، این دعوای تمدنی را می بینید. در نهایت، عقبه و تبار درگیری مسئله دیگری است. شما وقتی به تاریخ نگاه می کنید، با خلقت آدم علیه السلام دعوای بین حق و باطل شروع می شود. یک هابیل و قابیلی است، یک ابراهیم و نمرودی و یک موسی و فرعونی داریم. این دعوای حق و باطل موتور حرکتساخت تاریخ و تمدن است. در نهایت افق درگیری است؛ یعنی فرجام ستیزش تاریخی حق و باطل به کجا می انجامد. طبق آنچه در عقلانیت برآمده از قرآن کریم و منظومه فکری اهل بیت علیهم السلام وجود دارد، فرجام ستیزش تاریخی حق و باطل، پیروزی جبهه حق است «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»؛ معتقدیم درگیری بین انقلاب اسلامی ایران و تمدن غرب و صهیونیسم جهانی را باید با خوانش و قرائت تمدنی مورد تحلیل قرار داد. این نوع خوانش، امتیازات و شاخصه هایی دارد: کلان نگر است، شمولیت خاص خود را دارد، جامع است یعنی بخشی نگر نیست. جهان اندیش و آینده نگر است. اینها سبب می شود عمق درگیری استراتژیک انقلاب اسلامی و دشمنانش مورد فهم قرار گیرد.
جبهه باطل مقیاس درگیری خود را کلان و تمدنی می بیند
وی می گوید جبهه باطل پیشتاز در جنگ شناختی، ذهنی و ادراکی است. دلیلش این است که جبهه باطل، مقیاس درگیری خود را با حق، یک مقیاس کلان و تمدنی می داند. چون این مقیاس را تمدنی مورد فهم قرار داده، به دنبال امپریالیسم تمدنی و سلطه تمدنی است. او می گوید باید تمام ساحت های زیست بشری را من نظر دهم. من فرآورده و مصنوع داشته باشم؛ لذا چون مقیاس درگیری را کلان و تمدنی می بیند، برنامه ریزی اش کلان است، نگاهش جامع و معطوف به آینده است، جهان اندیشی است؛ به این منظور شما نفوذ و سلطه تمدن غرب را در زیست حیات بشری در سراسر دنیا می بینید.
سازمان ملل دروغ بزرگ در مهندسی ساختارهای جهانی است
این اندیشمند حوزه تاریخ تمدنی معتقد است که غرب در 6 لایه ایده های خود را مهندسی کرده و در این باره می گوید: لایه اولش ایدئولوژیک است؛ یعنی ناظر به بنیان های اعتقادی همچون مقوله انسان گرایی، سکولاریسم و ... است. یک لایه هم لایه اندیشه ای و فلسفی است. فیلسوفانی داشتیم که ماتریالیسم و مادی گرایی را نظریه پردازی کردند. لایه های بعد به ترتیب انقلاب علمی، انقلاب صنعتی و پی ریزی ساختارهای جهانی است. دروغ بزرگ سازمان ملل، سازمان تجارت جهانی و سایر سازمان های بین المللی از آن جمله است. آخرین لایه ای که من و شما با آن مواجهیم، لایه مصنوعات و فرآورده ها و مظاهر تمدن غربی است که شامل پوشش، معماری و موارد دیگر است. بنابراین با یک هندسه و مهندسی در عرصه تمدنی در زیست بشری مواجهیم که مقیاس درگیری و نزاع، مقیاس تمدنی است؛ لذا تأکید دارم توجه داشته باشیم در جبهه حق باید به عمق استراژیک نزاع و مقیاس درگیری حق و باطل توجه داشته باشیم.
تغییر دستگاه محاسباتی دنیا از طریق رسانه و هنر برنامه غرب است
حجت الاسلام عرفان ادامه داد: آن اتفاقی که در حال رخ دادن است و سینما و هنر و رسانه هم به کمک تمدن غرب آمده، در ساحت تغییر دستگاه محاسباتی در دنیاست؛ یعنی تمام تلاش تمدن غرب بر این است که بشر به خطایی در دستگاه محاسباتی خودش برسد؛ یعنی فهمش از آزادی، حقوق بشر و نیز از امنیت چیزی باشد که تمدن غرب تعریف می کند؛ لذا ما با جنگ بزرگی مواجهیم که این جنگ، یک جنگ شناختی، ادراکی و شناختی است. به این معنا که اذهان و ادراکات و شناخت ها مدیریت می شود. ممکن است انسان هایی هزاران کیلومتر با غرب فاصله داشته باشند، اما غربی بیندیشند، غربی ببینند، غربی بشنوند، غربی بپوشند و غربی غذا بخورند.
مجری برنامه با طرح این سؤال که رسالت و مأموریت منِ ایرانی مسلمان در این رهاورد و ستیزش تمدنی چیست، گفت: نکته اول امید صادق تمدنی است. با تمام عمق دستگاه محاسباتی شیطان، خدای متعال می فرماید «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً». خداوند می فرماید «وَ لَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». می فرماید «شما برترید، سستی به خرج ندهید، نگران نباشید.» ما بایستی فاصله میان تدبیرها و تغییرات و تحولات و تطورات را کم کنیم. تصمیم گیری های ما مبتنی بر تحولات تمدنی باشد. امید صادق تمدنی خود را از دست ندهیم.
وی افزود: نکته دوم این است که فتنه محاسباتی تمدن غرب، معقول نماست، یعنی ظاهری عقلانی دارد. این امر سبب سرخوردگی بشر از تمدن مادی غرب می شود و این امر یک فرصت تمدنی فراروی ماست. دین اسلام و تمدن اسلام 1. خردمند است 2. خردپذیر است 3. خردورز است. این امر به ما کمک می کند در تقابل و ستیزش تمدنی میان تمدن اسلام و غرب بتوانیم مبتنی بر آموزه های اسلامی در ستیزش تمدنی به برتری برسیم.
فلسطین مبتنی بر یک رهاورد آخرالزمانی اشغال می شود
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه درگیری و ستیزش تمدنی جبهه حق و باطل در سیر تحولات تاریخی، به مرحله ای رسیده که آموزه نجات و اندیشه منجی موعود در کانون این تقابل وجود دارد، افزود: به عبارتی، مبتنی بر اندیشه تئودور هرتسل، اشغال فلسطین، انتظار زمینه ساز ظهور مسیحا یا ماشیحه است، یعنی اساساً فلسطین مبتنی بر یک رهاورد آخرالزمانی اشغال می شود. پس آنان معتقدند باید منجی ظهور کند. این خوانش و قرائت صهیونیسم چه مسیحیت صهیونیسم یا چه صهیونیسم یهودی، معتقدیم یک خوانش افراطی و غلط است. چرا؟ اولاً اینکه آموزه نجات در تمدن غرب، یهودیزه شده است، یعنی بازیگر اصلی نجات، مبتنی بر تفکر صهیونیسم، همان اسرائیل شده است.
آموزه نجات در صهیونیسم نژادمحور است
عرفان درباره آموزه نجات و منجی در اندیشه یهود گفت: نکته بعد اینکه اساساً آموزه نجات در صهیونیسم، نژادمحور است؛ یعنی به شدت نژادی است. ما با یک نژادپرستی یا آپارتاید در مقوله نجات و منجی در این عرصه مواجهیم. قرار نیست منجیِ برآمده از تفکر صهیونیسم، بشریت را نجات دهد بلکه آن منجی قرار است بیاید برای برتری نژاد بنی اسرائیل. در این نگاه نژادمحور، وقتی بازیگر اصلی نجات، رژیم صهیونیستی می شود، یک قداست کاذبی به او می بخشد برای اینکه هر اقدامی که آنها انجام می دهند، به خدا نسبت داده شود. ما در این نوع نگاه و خوانش افراطی از آموزه نجات، با دنیامحوری مواجهیم. یعنی نجات برآمده این سنخ تفکر، دنیا محور و اسطوره محور است. این خوانش از منجی موعود مبتلا بر تطبیق گرایی بی ضابطه شده است. خیلی از مضامین عهد عتیق در اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی بر این کنشگری های موجود تطبیق داده می شود.
وی افزود: در مقابلش، خوانش و قرائتی است که اسلام مطرح می کند و معتقد است که اساساً منجی موعود هویت شخصی و متعین دارد، مظهر خدای متعال است، نجات بخشی او، معنوی و اجتماعی است. جهان شمول است. موعود، موعود موجود و متولد شده است. اصالت و اعتبار دارد. پس دو تقابل دنیامحورِ اسطوره ای نژادگرایانه داریم که با انحصارطلبی نژادی در خوانش از آموزه منجی مواجه است و در تقابل آن، یک آموزه منجی جهان شمول.
منبع:تسنیم