۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۷ : ۱۱
عقیق: زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش بیست و دوم آن را باهم میخوانیم:
بحث در مورد روایتی که نوف بکالی از امیرالمؤمنین (ع) در وصف شیعیانش نقل فرموده، بود. در جلسات قبل بخشی از روایت را تلاوت کردیم. در ادامه حضرت میفرمایند: عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ رَآهَا فَهُمْ عَلَی أَرَائِکِهَا مُتَّکِئُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ أَدْخَلَهَا فَهُمْ فِیهَا یُعَذَّبُونَ.شیعیان کسانی هستند که خدا نزد آنها خیلی بزرگ و غیر خدا در چشم آنها کوچک است. گویا بهشت را میبینند و بر تختهای بهشتی تکیه زدهاند و گویا آتش را میبینند و در جهنم معذب هستند.
چگونگی درک اوصاف الهی
اوصافی که ما درباره خدای متعال به کار میبریم مفاهیمی است که ابتدائاً از مخلوقات و محسوسات گرفتهایم. در مرتبه بعد عقل ثابت میکند که این مفاهیم مصادیق غیر حسی نیز دارد و با توسعه در آنها این مفاهیم برای آنها نیز استفاده میشود.
بزرگی و کوچکی دو مفهومی هستند که ابتدا ما آنها را برای اجسام و حجمها به کار میبریم. وقتی دو جسم را با هم مقایسه میکنیم، میگوئیم یکی بزرگ و دیگری کوچک است؛ یعنی حجم یکی بیشتر و حجم دیگری کمتر است.
گاهی هم این مفاهیم را در مورد غیر اجسام به کار میبریم. مثلاً در امور اعتباری، به کسی که مقام مهمی دارد میگویند این شخص بزرگی است. معنای این جمله این نیست که حجم و بدن این شخص بزرگ است؛ بلکه یعنی این شخص مقامی دارد که اگر آن مقام مانند محسوسات با مقام دیگری مقایسه شود، میتوان گفت این مقام نسبت به سایر مقامات بزرگتر است.
این قاعدهای کلی است که مفاهیمی که برای محسوسات به کار برده میشود، گاهی توسعه داده شده و برای مصادیق عقلی، و حتی به عنوان صفاتی برای خدای متعال به کار میرود. مثلاً علم، قدرت و حیات از صفات ذاتی خدای متعال است.
آنچه ما از این اوصاف درک میکنیم علم و حیات و قدرت خود ماست. اما آیا خدای متعال هم به واسطه چشم و گوش و سایر حواس علم پیدا میکند؟ یا حیات او به روحی است که در جسمی حلول کرده است؟ در واقع عقل ما حقایق این اوصاف را درک نمیکند و همینقدر میدانیم علم او غیر از علمهایی است که ما میشناسیم؛ حیات او هم به گونه دیگری است و همچنین سایر اوصاف. همان طور که علمای کلام فرمودهاند: برای بیان اوصاف خداوند باید مفهومی را به مفهوم دیگری تشبیه کنیم و قیدی تنزیهی هم به آن اضافه کنیم؛ مثلاً بگوییم خدا علم دارد، اما نه مثل علم ما؛ قدرت دارد، اما نه مثل قدرت ما و...
بنابر این هنگامی که میگوئیم «خدا بزرگ است»؛ از باب توسعه در مفهوم «بزرگ»؛ چنین میفهمیم که مقام الهی خیلی بالاست. مثل شخصی که فرمانش در تمام جامعه جاری است و هرچه میگوید انجام میشود؛ هر چند ممکن است جثه کوچکی هم داشته باشد. چنین کسی مقام بالایی دارد.
ما اینجا در صدد بحثهای کلامی نیستیم. هدف ما هم این است که خود را به آنچه امیرالمؤمنین (ع) توصیف میفرمایند نزدیک کنیم. از سوی دیگر هر چه تلاش کنیم که مفهوم روشنی از بزرگی و عظمت خداوند درک کنیم که لایق مقام الهی باشد، هرگز به نتیجه نمیرسیم.
اما اجمالاً میفهمیم که خدای متعال عظمتی دارد که با هیچ عظمت دیگری قابل مقایسه نیست؛ میدانیم عظمت خدا به قدری است که مثل امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) وقتی در پیشگاه الهی به نماز میایستادند، بدنشان به لرزه میافتاد؛ امام حسن مجتبی (ع) زمانی که به نزدیک مسجد میرسیدند رنگ از صورتشان میپرید.
آنها چیزی را درک میکردند که ما آن را نمیفهمیم. در روایتی نقل شده که وقتی حضرت زهرا (س) به نماز میایستادند، خدای متعال خطاب به ملائکه میفرمود: یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَی أَمَتِی فَاطِمَةَ… تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا ۱؛ ببینید چطور بند بند بدن این کنیز من میلرزد!
خشیت اولیای خدا از عظمت الهی
عدهای گمان میکنند این ترس و خشیت از روی احساس گناه و از خوف عذاب است؛ اما چنین تصوری در باره پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) راه ندارد؛ کسانی که میگفتند: مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِک ۲؛ خدایا من از ترس عذاب تو را عبادت نمیکنم.
این ترس به خاطر درک عظمت الهی است که خداوند گوشهای از آن را به کسانی که دوستشان دارد نشان میدهد. خشیت و اضطراب حاصل از درک عظمت خدا را با مفهومسازی نمیتوان بیان کرد. همین اندازه میدانیم که معصومین (ع) و بعضی از اولیای خدا چنان عظمت خدا را درک میکردند که در مقام عبادت این چنین مضطرب و وحشتزده بودند؛ تا حدی که رنگ از چهرهشان میپرید و حتی گاهی به حالت بیهوشی یا مرگ اختیاری میافتادند.
آیات و روایات فراوانی در باره خشیت و خوف الهی و اوصاف ائمه اطهار (ع) در این مقام وارد شده است که انکار آن مثل انکار روشنی خورشید است؛ هر چند درک چنین مقامی برای ما دشوار است.
اما ائمه اطهار (ع) برای تربیت ما در جهت درک عظمت خدا راهکارهایی را به ما آموختهاند که از طریق آنها در باره آثار عظمت الهی فکر کنیم و در نتیجه چنین تفکری قلب ما هم در برابر عظمت خدا خاشع شود؛ و اگر ما همت داشته باشیم و این روشها را ادامه دهیم، شاید روزی فرا رسد که پرده؛ برداشته شود و نوری هم بر دل ما بتابد و چیزی از عظمت الهی را درک کنیم؛ تا لیاقت ما چه باشد.
اندیشه در عظمت آفرینش
یکی از راههای درک عظمت الهی که در روایات هم به آن سفارش شده است تفکر در باره آثار این عظمت در آفرینش است ۳. ما اگر در روی کره زمین مسافرت کنیم، گستردگی زمین، عظمت کوهها و سلسله جبال بزرگی مثل هیمالیا و وسعت دریاها و اقیانوسها را ببینیم تا حدی میفهمیم کره زمین چقدر بزرگ است.
اگر مقداری با کیهانشناسی آشنا شویم، میفهمیم کره زمین با این عظمت، در برابر منظومه شمسی مثل پرتقالی در برابر یک کوه است. اگر مطالعاتمان را توسعه دهیم و دریابیم که خورشید که بسیار بزرگتر از زمین است و مجموعه ستارگان منظومه شمسی چه وسعتی را در فضا گرفتهاند، باز مقداری بیشتر به عظمت آفرینش پی میبریم. اگر در باره فاصله زمین تا خورشید مطالعه کنیم میببینیم این مسافت به قدری زیاد است که نور خورشید حدود هشت دقیقه طول میکشید تا به زمین برسد.
از اینجا مسأله سرعت نور که هر ثانیه ۳۰۰ هزار کیلومتر است برای ما مطرح میشود. حال اگر یک روز طول بکشد که نور از نقطهای در فضا به نقطه دیگر برسد، چه فاصله عظیمی بین این دو نقطه است؟ و سرانجام اینکه ستارهای وجود دارد که بیش از ده میلیارد سال طول میکشد تا نور آن به ما برسد و چه بسا زمانی نورش به ما برسد که خود ستاره منفجر شده و دیگر اثری از آن باقی نمانده باشد.
عالم آفرینش چنین عظمتی دارد و همه اینها تنها تا جایی است که علم بشر آن را اثبات کرده است.
قطرهای در برابر دریا
جا دارد با خود بیاندیشیم که در مقابل چنین آفرینش عظیمی ما چه هستیم؟ آیا بیشتر از یک الکترون؟ با این وجود آیا شایسته است که در برابر خالق این عظمت عرض اندام کنیم؟ اما خدای متعال به همین ذره ناچیز که در باره او میفرماید: آیا روزگاری بر انسان گذشت که چیز مذکوری نبود ۴؟ چنان عزتی میبخشد که میگوید: نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ۵؛
موجود پستی که از یک اسپرم در میان میلیونها اسپرم دیگر، در یک قطره آب گندیده خلق شده، خداوند آن قدر کرامت به او بخشیده که بر سایر موجودات برتری داشته باشد و بتواند به جایی برسد که جانشین خدا شود.
نقل شده که مرحوم آخوند ملامحمد کاشانی هنگامی که در مدرسه صدر اصفهان برای نماز شب بلند میشد، در و دیوار و درختها همراه با او تسبیح میگفتند؛ و وقتی ایشان به نماز میایستاد بدنش چنان میلرزید که رعایت استقرار شرعی در نمازهای واجب برایش به دشواری امکان داشت. چنین کسانی هستند که عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ
در بعضی از روایات توضیحاتی وارد شده که شاید تفسیر این مقام خلافت و جانشینی باشد؛ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ أَطِعْنِی فِیَما أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ ۶.
خداوند خطاب به بنده خود میفرماید: من اصالتاً هر چه اراده کنم، تحقق پیدا میکند؛ تو را هم اگر از من اطاعت کنی به جایی میرسانم که بالتبع همینگونه شوی و هر چه خواستی تحقق پیدا کند.
این عظمت که خداوند به انسان میدهد صفر به علاوه عظمت الهی است. چون انسان از خودش چیزی ندارد؛ خودش همان یک اسپرم در میان قطره آبی گندیده است. این لطف الهی است که شامل حال انسان میشود. اگر انسان عظمت خدا را درک کرد، دیگر نمیتواند در برابر خدا قد علم کند و بگوید: تو یکی، من هم یکی! تو گفتی نماز بخوان، اما من حال نماز خواندن ندارم! تو گفتی روزه بگیر، اما من حال روزه گرفتن ندارم! تو گفتی احکام خدا را در جامعه اجرا کنید، اما من دوست ندارم و...
همه عصیانها و طغیانهای بشر از این است که انسان اندازه خود را در مقابل خدا نمیشناسد و عظمت خدا را درک نمیکند. اگر چنین بود، میدانست زمانی بوده که لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً؛ یا به فرمایش آیه دیگر خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً ۷.
این چشمهای از تفکر درباره عظمت الهی است؛ اندیشه در باره حجم آفرینش. اما اینکه خداوند چگونه این عالم را آفریده است؛ مگر برای او آفریدن یک پشه با آفریدن ستارهای که چند میلیارد سال نوری دور از ماست، تفاوتی دارد؟؛ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ۸.
البته حکمت اقتضا میکند که آفرینش بعضی از موجودات تدریجی باشد تا مصالحی بر آن مترتب شود. این هم اراده اوست.
عظمت علم الهی
آنچه تا به حال از عظمت؛ گفتیم، مربوط به حجم آفرینش بود؛ اما عظمت خداوند فقط از این جهت نیست؛ بلکه گاهی عظمت از جهات غیر حسی است؛ همچنانکه اگر کسی معلومات زیاد و فهم قوی داشته باشد. معلومات خدا چگونه است؟ همه ما معتقدیم آنچه در عالم اتفاق میافتد و آنچه تا به حال اتفاق افتاده است، آنچه در عالم موجود است و آنچه موجود خواهد شد همه را خدا میداند؛ وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ ۹.
برای درک این جنبه از عظمت علم الهی استادی را در نظر بگیرید که در کلاس درس برای ۱۰۰ نفر تدریس میکند. اگر یکی از شاگردان سؤالی را بپرسد، استاد میتواند خوب گوش کرده و جواب او را بدهد؛ اما اگر دو نفر با هم سوال کنند، توجه به سوال و پاسخ دادن به هر دو مشکل میشود.
حال اگر سه نفر و یا بیشتر با هم سوال کنند، آیا ممکن است استاد سوال همه را با هم بفهمد؟ روانشناسان میگویند ذهن انسان این توانایی را دارد که در یک لحظه هفت ادراک داشته باشد. اما اگر هفتاد ادراک به ذهن هجوم آورد، چه؟ در حالی که خداوند از تمام کارهایی که میلیاردها انسان موجود در روی زمین در هر لحظهای انجام میدهند، آگاه است و هر کس او را به هر زبانی صدا بزند میشنود.
آیا تا به حال از خود پرسیدهاید که همه توسلات و تضرعاتی که انبوهی از جمعیت در حرمهای ائمه اطهار (ع) دارند، چه قدرتی میتواند همه آنها را بشنود، بفهمد و جواب بدهد؟ این قدرت یک بشر است، که یکی از اولیای خدا و بندهای از بندگان خداست؛ که وجود او هم با کُنْ فَیَکُونُ؛ به وجود آمده است. حالا علم خدا چگونه است؟ او بر همه چیز احاطه دارد. أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ ۱۰. این هم شاخه دیگری از عظمت خداست.
کیفیت آفرینش
شاخه دیگر از عظمت خدا، کیفیت آفرینش است. آیا تا به حال اندیشیدهاید که خداوند موجود کوچکی مثل پشه، مگس، زنبور، یا مورچه را چگونه میآفریند، تا چه رسد به خلقت انسان!؟؛ أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَت ْ۱۱.
اگر ما اهل بصیرت باشیم، دیدن یک گیاه کافی است تا ما را مدهوش کند. باغچهای که در آن کود متعفن ریختهاند، دانه؛ کوچکی در این باغچه افتاده و بر اثر بارش باران این دانه جوانه زده، چند روز بعد برگهایی سبز و زیبا و مدتی پس از آن گلهای زیبا، رنگارنگ و معطر به بار میآورد. این چه عظمتی است؟ سراسر عالم خلقت جای تأمل و دقت و دیدن آثار الهی هست.
زمانی که در مدرسه حجتیه طلبه بودیم، گاهی استاد بزرگی که دارای مقامات علمی و معنوی بود، را میدیدم که کنار باغچه مینشست، به گلی خیره میشد و اشک میریخت. ما غافل هستیم. عادت کردهایم که سرسری به همه چیز نگاه کنیم. از همین رو عظمت خدا را درک نمیکنیم؛ به زبان میگوئیم «الله اکبر»؛ اما در دل به عظمت خدا توجه نداریم.
نتیجه
سوال این بود که ما چگونه میتوانیم با عظمت خدا آشنا شویم. جواب این است که راه آشنایی با عظمت خدا تفکر، دقت و تمرکز در آیات الهی است. این عادت را دور بیندازیم که به همه چیز سرسری نگاه کنیم.
در قرآن هم این اخلاق مذمت شده است. وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ ۱۲. سراسر عالم آیات الهی است؛ ولی گویا ما چشمانمان را میبندیم. اگر در پیدایش یک گیاه کوچک، یک حشره، یک حیوان کوچک، یا خلقت انسانی که خلیفة خدا است، دقت کنیم، درک میکنیم که خدا یعنی چه.
آیا انسان، چنین موجودی، با این ضعف، با این پستی، با این ذلت، با این حقارت جا دارد که در مقابل خداوند بایستد و گناه کند؟ تو با چه قدرتی گناه میکنی؟ آیا با چشمی که خدا میلیونها سلول مختلف را با هم ترکیب کرده و به صورت این اندام ظریف در صورت تو قرار داده، گناه میکنی؟ انسان چقدر باید خجالت بکشد که با نعمتهای ارزندهای که خدا به او داده، خدا را مخالفت کند؟
به همین دلیل اولیای خدا زمانی که در باره زشتی گناهانشان فکر میکردند، گاهی حالت بیهوشی به آنها دست میداد، یا از درک عظمت خدا لرزه بر اندامشان میافتاد. اینها افسانه نیست؛ ما چون ندیدهایم یا کم دیدهایم، به سختی باور میکنیم.
نقل شده که مرحوم آخوند ملامحمد کاشانی هنگامی که در مدرسه صدر اصفهان برای نماز شب بلند میشد، در و دیوار و درختها همراه با او تسبیح میگفتند؛ و وقتی ایشان به نماز میایستاد بدنش چنان میلرزید که رعایت استقرار شرعی در نمازهای واجب برایش به دشواری امکان داشت. چنین کسانی هستند که عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ.
۱. بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۳۷، باب ۲.
۲. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۱۸۶، باب ۵۳.
۳. ر. ک: الکافی، ج ۱، ص ۹۳، باب النهی عن الکلام فی الکیفیة: إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَی عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَی عَظِیمِ خَلْقِه.
۴. انسان / ۱: هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً.
۵. جحر / ۲۹.
۶. مستدرکالوسائل، ج ۱۱، ص ۲۵۸، باب وجوب طاعة الله.
۷. مریم / ۹.
۸. یس / ۸۲.
۹. انعام / ۵۹.
۱۰. فصلت / ۵۴.
۱۱. غاشیه / ۱۷.
۱۲. یوسف / ۱۰۵.