۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۹ : ۱۹
عقیق: از امور لازم و ضروري براي رسيدن به كمال نهايي و مقصد آفرينش، "معرفت نفس و خويشتن شناسي" است. انساني كه خود را نشناسد به طور طبيعي در تشخيص كمال انساني به خطا رفته و مسير ضلالت و جهالت را در زندگي بر مي گزيند. از اين رو آگاهي به خويشتن از اصلي ترين پايه هاي نيكبختي و سعادت انساني است.
قرآن مجید می فرماید؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! مراقب خود باشيد اگر شما هدايت يافته ايد گمراهي كساني كه گمراه شده اند به شما زياني نمي رساند. در اين آيه شريفه قرآن به چند نكته مهم اشاره شده است؛ یکی اینکه اگر نفس خود را يافتيد، بر راه هدايت هستند؛ دوم اینکه در اين صورت، گمراهي گمراهان به شما ضرري نمي رساند.
سوم اینکه زندگي انسان، پيمودن مسافت و راهي است كه در تمام عمر، آن مسير را طي مي كند، چرا كه گمراهي و هدايت در جايي است كه مسافت و طريق در كار باشد و در اين راه كسي كه نفس را بيابد به هدايتي بدون گمراهي دست يافته است و گم شدن ديگران در جاده هاي ديگر، آسيبي را توجه او نمي سازد. زيرا او دژ محكم وجود خود، هدف را پي مي گيرد و جاده را شناخته و در اول مسير به آخر آن آگاه است و به نتيجه و ثمر مقصود حتما خواهد رسيد.
اين همان سير انفسي است كه قرآن كريم به آن اشاره فرموده است؛ به زودي نشانه هاي خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مي دهيم، تا براي آنان آشكار گردد كه حق اوست.
غرض از مسافت همان راه معرفت نفس است كه در وجود انسان طي مي شود و چنين مسيري براي رسيدن به حق نزديك ترين راه است، مسيري كه كم ترين خطا را به خود را مي دهد. اما سير آفاقي، راه ديگري براي رسيدن به اهداف و كمال انساني است كه راه و مسير علمي در آفاق عالم و جهان هستي بوده و آيه بالا به هر دو مسير اشاره دارد.
سير انفسي در حقيقت حركت انسان در مسافت وجود شخص خويش است كه از ابتدا تا انتهاي عمرادامه مي يابد. يعني انساني كه در دنياي خاكي زندگي مي كند نبايد خود را اسير طبيعت خاكي كرده، تمام عمر در گور طبيعت دست و پا بزند بلكه بايد در مسافت خويش قدم بردارد و سرزمين هاي نفس و وجود خويش را بشناسد و بپيمايد.
اميرمومنان علي(ع)در كلمات قصار می فرماید"مَن عَرَفَ نَفسَهُ جاهَدَها، مَن جَهِلَ نَفسَهُ أهمَلَها؛ هركه نفس خود را شناخت، به جهاد با آن برخاست و هر كه آن را نشناخت، به حال خود رهايش ساخت". در همين زمينه حكمت هاي بيشماري از آن حضرت نقل شده كه به بعضي از آن ها اشاره مي كنيم.
- هر كس خود را رها كند كارش به فساد مي انجامد.
- در حيرتم از كسي كه گم شده خود را جويا شود، ولي خود را گم كرده و از خويش جويا نشود و براي پيدا كردن خود نمي كوشد.
- آن كه خود را نمي شناسد، به ديگران بسي جاهل تر است.
- آن كه به خود آگاهي يافت به احوال ديگران آگاه تر است.البته اين شعور از بزرگ ترين دستاوردهاي زندگي است.
- آن كس كه خود را شناخت، از جلالت شان شگفت انگيزي برخوردار است.
- عارف كسي است كه خود را بشناسد و آن را از بندهاي وسواس شيطان و نفس اماره آزاد كند و از آن چه او را از خدا دور كند و موجب هلاكت اوست پاكيزه سازد.
پس كسي كه معرفت نفس پيدا نكند در تنزيه جدي نفس موفق نيست، زيرا زماني شناسايي مانع ها ميسوراست كه همراه كرامت و فضيلت هاي نفساني انسان شناخته شود تا بتواند بد را از خوب تمييز دهد. البته اين خود مترتب بر آن است كه به نظام روحاني و نفساني خود و آينده سعادتمند و به ديگر بيان جايگاه نفس و موجبات كمال و اسباب سقوط آن آگاه باشد. اما اگر انسان نفس خويش را نشناسد، به كرامت ها و منفعت هاي او نيز آشنا نيست و به طور طبيعي خود را اندك اندك برده شيطان و بنده شهوات مي كند و اين لذات شيطاني را به جاي لذات عقلاني و روحاني جايگزين مي سازد و در عمل بر پرستش غير خدا روي مي آورد.
"برترين آگاهي خود شناسي است هر كس خود را شناخت،آگاه و آن كه به خود جهل داشت به گمراهي رفته است. كسي كه به خودش جاهل است چگونه مي تواند خدا را بشناسد". اين روايت بيان ملازمه اي است كه در روايت ديگري كه عظيم تر از تمامي آنچه گفته شد آمده؛"من عرف نفسه فقد عرف ربه"آن كه به خود احاطه علمي پيدا كند،به معرفت حضرت رب دست يافته است.
در نتيجه مي توان گفت كه خود شناسي ضرورت است و انسان بايد بداند كيست، زيرا اگر چنين معرفتي پيدا نكند ما بالذات و ما با لعرض را با يكديگر اشتباه مي كند و آن چه را ما بالعرض است، ما بالذات مي پندارد؛ يعني آن كه ذاتا خود اوست فراموش مي شود و آن چه همسايه اوست "خود" پنداشته مي شود بدين ترتيب، رفتار و روش خود را بر اساس همين اعتقاد نادرست پايه ريزي كرده، سرنوشت شومي را براي خويش رقم زند.
منبع: مهر
212009