۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۰ : ۰۶
هادی ملک پور:
باید برای روضه ی جسمت ، زجان گذشت
ای تشنه! از غمت چه به پیر و جوان گذشت؟
آه ای هزار و نهصد و پنجاه و چند زخم
با داغ تو چه بر جگر شیعیان گذشت؟
گیرم که بگذریم ز غمهای روزگار
از داغ جانگداز تو کی می توان گذشت؟
سنگیم اگر نمی شود از داغتان نسوخت
اشکیم اگر نمی شود از آهتان گذشت
دست از قلم کشیده فقط آه می کشیم ...
هی آه می کشیم ... که کار از بیان گذشت
آتش گرفت واژه به دفتر ... قلم گریست
حتی ز خیر گفتن آن ، روضه خوان گذشت
از داغ کربلای تو گر سختت تر نبود
دنیا چطور ساده از این داستان گذشت
آن ساعتی که پیکرت افتاد روی خاک
فریاد جبرییل ز هفت آسمان گذشت
ای کاش می گذشت ز انگشترت حسین
وقتی ز قتلگاه تو آن ساربان گذشت
ای جسم تو مطاف ملائک ، چه جراتی
با نعل های تازه از آن آستان گذشت؟
در خاک و خون تپیده ی بی سر.... غروب شد
خیز ای امام قافله ! وقت اذان گذشت
ای وای من ... سه روز تنت زیر آفتاب
آری سه روز ... بی سر و بی سایبان گذشت
در حیرتم که از لب خشکت حیا نکرد؟
وقتی که از کنار تو رود روان گذشت
با بند بندِ ناحیه می سوزم از جگر
یعنی زمان چگونه به صاحب زمان گذشت؟
غربال دهر بود اگر کربلای تو
زینب چه سربلند از این امتحان گذشت
لن تبرد مصیبتک فی قلوبنا
داغ تو داغ تر شد و عمر جهان گذشت ...
جواد هاشمی تربت:
بر آسمان، هلال محرّم چه دیدنی است!
یک خنجر و دل همه عالم چه دیدنی است!
مه در محاق خیمه زده، مهر در شفق
افلاکیان به هیأت ماتم چه دیدنی است!
انجم به روضهخوانی عیّوق تشنهاند
زهره شده است مشتری غم، چه دیدنی است!
چون نوح، هود و صالح و آدم به نوحهاند
این حلقه را نگینی خاتم چه دیدنی است!
در سیل اشک، یونس و یوسف به موج آه
این قعر چاه و آن به دل یم چه دیدنی است!
شور نوای موسی عمران شنیدنی
شال عزای عیسی مریم چه دیدنی است!
سرخ است دیدگان سیاه و سفید خلق
یکرنگی سلالهی آدم چه دیدنی است!
با #محتشم، بیا و بخوان شعر #مقبلش
«باز این چه شورش است» به عالم؟ چه دیدنی است!!
ذیحجّه شد تمام و نشد حجّ وی تمام
اتمام حجّ او به محرّم چه دیدنی است!!
میدان جنگ، مروه؛ خیام حرم، صفا
خود کعبه و شریعه چو زمزم چه دیدنی است!!
بر جنّت رضایت او دست یافت حُرّ
بگْذشتن از بهشت و جهنّم چه دیدنی است!!
محتشم کاشانی:
باز این چه شورش است كه در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است كز زمین
بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از كجا كزو
كار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع مىكند از مغرب آفتاب
كاشوب در تمامى ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام كه نامش محرم است
در بارگاه قدس كه جاى ملال نیست
سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است
جن و ملك بر آدمیان نوحه مىكنند
گویا عزاى اشرف اولاد آدم است
عاصی خراسانی:
با ذکر یاحسین دمادم گریستم
یک سال در فراقِ محرّم گریستم
با گریه بر تو ، توبه آدم قبول شد
من هم شبیه حضرت آدم گریستم
بارِ گناه ، برکتِ چشم مرا گرفت
شرمنده در مصیبت تو کم گریستم
شکر خدا که چشم و سرم وقف روضه شد
هم بر سرم زدم ز غمت ، هم گریستم
مُردم به پای خط به خط مقتلت حسین
از بس که با "لُهوف" و "مُقَرّم" گریستم
علی ذوالقدر :
آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است
چشم خیس گریه کن های شماهم دیدنی است
هم نزول حضرت جبریل سوی روضه ها
هم گدایی کردن امثال حاتم دیدنی است
اکثر ایام گرچه خالی از زیبایی است
چهره این شهر در ماه محرم دیدنی است
ظاهر آراسته خوب است اما این دهه
صورت زخمی و موی نامنظم دیدنی است
می شود معشوق با لبخند زیباتر ولی
چهره ی هرعاشقی همراه با غم دیدنی است
صحنه ای از مرقدت نقش است در اندیشه ها
کربلا بالای گنبد موج پرچم دیدنی است
مثل آن روزی که یک عاشق به دلبر میرسد
لحظه پیوستن شاه و گدا هم دیدنی است
عشق بازی از نگاه مسلم و حر و حبیب
باغریبی، سر به زیری، قامت خم دیدنی است
یا غیاث المستغیثین منی هنگام مرگ
میزبانی تو در آن واپسین دم دیدنی است
درمیان نامه اعمال در محشر فقط
روزهایی که برایت گریه کردم دیدنی است
کاش میفهمید اهریمن که در ملک وجود
حلقه خاتم به دست شاه عالم دیدنی است
مسعود یوسف پور:
چه هیئتی ست تو را زیر این کبود مسقف
که ماه هم شده با قد خم به روضه مشرف
اقامه ی غم تو بندِ ماه نیست که عمری
شده ست کعبه به پوشیدن سیاه مکلف
فدای ماتم نام حسینِ در پس تکرار
هرآنچه شعر مقفی، هرآنچه شعر مردف
"تو را بخاطر دِرهم چه دَرهمت"...چه بگویم
که بیت بیت مرا سوخت این جناسِ محرف
میان روضه به یاد رباب و داغ تو هرشب
به سینه میزنم و میرود قرار من از کف
دعای خیر تو پشت تمام گریه کنان است
فإنّ رحمةَ رَبّی لِمَن بکی لک فی الطّف
آرش براری:
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
صد بلا رد میشود با قطره اشکی بر حسین
پس خدایا در بلاها اشک نمنم را مگیر
چند ماهی میشود تنها دعای ما شده:
ای خدا از عاشقان ماه محرم را مگیر
بیرقت را سالها در دستهها برداشتیم
یاحسین از دست ما امسال پرچم را مگیر
گریه بین روضههای دستهجمعی بهتر است
نعمت مرثیهخواندنهای با هم را مگیر
فیض میبردیم از یک آه سوزان بر حسین
یارب از سینهزنان فیض دمادم را مگیر
در لباس رزم با کفار خونم را بریز
در میان رختخواب مرگ جانم را مگیر
سیده تکتم حسینی:
این خانهای که خشت به خشتش پر از غم است
عمریست وقف روضۀ ماه محرم است
با دستهای پیر پدر قد کشیده است
آجر به آجرش اگر اینقدر محکم است
در این محل نسیم اگر مویه میکند
از عاشقان موی پریشان پرچم است
آن پرچمی که خط به خطِ تار و پود آن
«باز این چه شورش است که در خلق عالم...» است
بر سقف نم کشیدۀ آن، ظنّ بد مَبَر
از گریه چشمهای حسینیّه پر نم است
بر آن نشسته است اگر خاک، در عوض
اسباب یاد چادر خاکی فراهم است...
جواد هاشمی تربت:
من بر تو، ای عزیزتر از جان! گریستم
صبحان غزل نوشتم و شامان گریستم
هم در مصیبت تو فراوان سرودم و
هم در مصیبت تو فراوان گریستم
گفتند لالههای تو بی آب بودهاند
در روضه، مثل ابر بهاران گریستم
گفتند از تن تو ربودند پیرهن
جامهدران بر آن تن عریان گریستم
خواندم حدیث "یا بن شبیب" از قضا شبی
تا صبح با روایت ریّان گریستم
نگذاشت هیچ عید برایم عزای تو
فطر و غدیر و جمعه و قربان گریستم
ذیحجّه و رجب چه تفاوت؟ که من به تو
شوّال گریه کردم و شعبان گریستم
گریه برای تو همه از سعدیّ من است
آری؛ به بوستان و گلستان گریستم
دیدم که دارد از تو نمک، شورهای او
من نیز با نوای نریمان گریستم
از اشک آب میخورد اشعار من که من
یک بیت اگر سرودم، دیوان گریستم
منبع : صفحه شاعران ، اشعار ناب آیینی، حسینیه، شعر هیات