۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۱ : ۱۶
عقیق: مینا فرقانی: حتماً دیده و شنیدهاید که وقتی پیکر شهیدی تفحص میشود، یا از منطقهٔ جنگی شهیدی را میآورند که دچار نقص عضو است، آن را شبیه پیکر کامل درست میکنند. بنیانگذار این کار خانم «نصرت بسیطی» معروف به «خواهر بسیطی» بوده است. او از همان روزهای ابتدای جنگ، پیکر شهدا را با پنبه و تکههای پارچه کامل میکرد که وقتی خانوادهها با پیکر شهیدشان مواجه میشوند وحشت نکنند.
ماجرای خواهر بسیطی را باید از روز حملهٔ بعثیها بعد از سقوط قصر شیرین پی گرفت. مردم، شهر را تخلیه کرده بودند. اما «نصرت» همراه بیست نفر دیگر در شهر ماند تا از آب و خاکش دفاع کند. آنها توانستند لشکر دوازده عراق را که حدود ده هزار نفر نیرو داشت شکست دهند. خواهر بسیطی، قلب تپنده و هستهٔ اصلی این نبرد بود که دوشادوش مردان اسلحه به دست گرفت و جنگید.
قهرمان، نیاز جامعههای مختلف است. خصوصاً جوامعی که بافت جمعیتی جوانتری دارند، این نیاز را بیشتر و پررنگتر حس میکنند. اگر قهرمانهای اصیل و ارزشمند معرفی نشوند، جوانان و نوجوانان ناگزیر به سمت قهرمانهای پوشالی و ضدارزش میروند که جوامع دیگر به فرهنگ ما تزریق و به فرزندانمان معرفی میکنند.
با کامران جاهدی، سازندهٔ مستند «تفنگ برادرم» به گفتوگو نشستیم. او برگی از تاریخ جنگ و قهرمانان کشور را در فیلمش روایت کرده که از آن حذف شده بود. کسی که سبک خودش را در فیلمسازی دارد و «مصطفی رزاقکریمی» (کارگردان و فیلمنامهنویس نامآشنای ایرانی) دربارهاش میگوید: «قُدتر از آن است که ادای کسی را دربیاورد!».
او ۲۰ سال است که در سینما به عنوان تدوینگر فعالیت میکند. معمولاً موضوعاتی را تدوین میکند که دغدغهٔ شخصیاش باشد. متولد استان کرمانشاه است. جایی که هنوز خط و خش جنگ بر چهرهاش جا مانده. مسیر فیلمسازی جاهدی، خودآگاه و ناخودآگاه از سینمای جنگ میگذرد.گفتوگوی ما را با او بخوانید.
مردم حلبچه میهمانمان بودند
وقتی حلبچه بمباران شد، مردم حلبچه بزرگترین اردوگاهشان را در شهرستان «سنقر کلیایی» زدند؛ جایی که زادگاه کامران جاهدی بود. در ۵-۶ ماهی که ساخت اردوگاه طول کشید، این مردم در خانههای اهالی شهر بودند. چند خانواده در خانهٔ پدر جاهدی زندگی میکردند. میزبانان نمیدانستند مهمانانشان شیمیایی شدهاند. با بچههایشان بازی میکردند.
دلیل اینکه بیشتر موهای جاهدی سفید شده، با اینکه ۴۰ سال هم ندارد، همین عوارض است. در ۱۶سالگی موهای او رو به سفید شدن رفت. الان در حلبچه همنسلان او هم اکثراً موهایشان جوگندمی است. البته ناگفته نماند؛ مقدار زیادی از موهای او در فرآیند تولید مستند «تفنگ برادرم» سفید شد... مستندی که برای تولید و پخش آن مثل یک رزمندهٔ خط مقدم، جنگید.
جاهدی هنرمندی متعهد و کاربلد است، اما بهانهٔ اینکه سراغ او رفتیم، یافتن شخصیت کمنظیری مثل «نصرت بسیطی» و پرداختن به اوست.
خواهر بسیطی، قهرمانترین زن دفاع مقدس
خواهر بسیطی دو سابقه پیش جاهدی دارد. جاهدی پسرعمویی داشته از فرماندهان جنگ، به نام «شهید خسرو جاهدی». ایشان جانباز بود و ۱۰ سال پیش شهید شد. او همرزم خواهر بسیطی و حسین (برادرش) بود: «بچه که بودیم خیلی برایمان از این دو نفر تعریف میکرد. اما اینها یادم رفت تا جنگ داعش. آن موقع دخترهای کوبانی خیلی سر زبانها افتادند. برایم سؤال شد که آیا ما در دفاع مقدس چنین زنانی داشتهایم که اسلحه به دست بگیرند یا زنان فقط پشت جبهه کمک میکردند؟».
جاهدی شروع به پژوهش میکند و مسیرهای متعددی را میرود. او میگوید: «دلیرترین، شاخصترین و قهرمانترین زن تاریخ دفاع مقدس، خواهر بسیطی است. ولی ایشان را به دلیل پایانی که با شایعات برایش رقم زدند (روایتش در فیلم میآید) از تاریخ حذف کرده بودند.».
تهمت و تخریب به جرم شجاعت و دلاوری
وجود خواهربسیطی، به عنوان زنی دلاور و شجاع، بزدلی عدهای دیگر را بیشتر به چشم میآورد. مثلاً وقتی بمباران میشد، آنها میترسیدند، جیغ میکشیدند و پنهان میشدند. اما خواهر بسیطی میگشت ببیند بمب کجا افتاده تا برود به داد مردم برسد. این رفتار خواهر بسیطی آنها را بسیار آزار میداد و برایشان قابل هضم نبود که یک زن اینطور دلاوری کند. بعد از دوران جنگ هم به شیوهای دیگر. »
شیرزنی از دل شاهنامه
در سالهای آغازین جنگ شهید چمران به خانم نواب صفوی میگوید: «شیرزنی در گیلانغرب هست که گویی از شاهنامه آمده! آدم این زمانه نیست.». خانم نواب صفوی به پیشنهاد شهید چمران از تهران به گیلانغرب میرود تا از خواهر بسیطی گزارش بگیرد. عکسهایی که از ایشان وجود دارد خانم نواب صفوی گرفته. خانم نواب صفوی تعریف میکند موشک که میآمد، همه میخوابیدند. او ایستاده نگاه میکرد. ایشان میگفت «خواهر بسیطی مرگ را دست میانداخت.». خیلی از ما به زبان میگوییم عمر دست خداست. ولی عدهٔ کمی به این جمله باور واقعی دارند. کسانی مثل خواهر بسیطی...
قهرمان بود. صلابت داشت. مجلهٔ زن روز عکسش را روی جلد کار کرده و تیتر زده بود: «زنی به استقامت کوه».
زنی که مردها از او حساب میبردند
سردار اکرم حیدری (دوست حسین و فرماندهٔ سابق سپاه قصرشیرین) نقل میکند «کل جبهه از حسین حساب میبردند، ولی وقتی خواهر بسیطی با عصبانیت حسین را صدا میزد، حسین به خود میلرزید.». بسیار با جذبه و قوی بود.
برای پیکر شهدا احترام بسیاری قائل بود. در تنهایی خودش و نبود خانوادههای شهدا، بالای سر پیکرشان نوحهخوانی و مویه میکرد و اشک میریخت. جنازهٔ شهدا ۶ ماه در بازیدراز مانده بود. مردها جرأت نمیکردند بروند بیاورند. چون تکتیراندازهای عراقی میزدند. از اینکه پیکر شهدا در معرض آسیب بود غصه میخورد. خودش رفت جنازهها را آورد. فقط کار خودش بود. میگفت «مرگ و زندگی دست خداست. اگر اینجا تیر بخورم، لابد عمرم باید همین جا تمام میشده.». جنازهٔ مرد ۱۰۰کیلویی را بر دوشش میگذاشت و از کوه پایین میآورد. دوستش میگوید او برای شهدا خواهری میکرد.
جاهدی معتقد است «او یک آدم خدایی بود. فیلم من حق مطلب را ادا نکرده. دربارهٔ او باید لااقل یک سریال ۳۶ قسمتی با بهترین امکانات ساخته شود.».
ژزنی با مرام مولا علی علیهالسلام
خواهر بسیطی به عرفان رسیده بود. مرگ را تحقیر میکرد. کتاب نهجالبلاغه تنها چیزی بود که همیشه همراهش بود. به محض اینکه بیکار میشد نهجالبلاغه میخواند. مرام و منش او هم بسیار علیوار بود. کارگردان مستند «تفنگ برادرم» به نقل از رئیس بنیاد شهید میگوید «ندیدیم هیچ ماهی حقوقش برای خودش بماند. تمامش را برای بچههای شهدا لباس، اسباببازی و خوراکی میخرید. تا آخر عمر تنها درآمدش حقوق برادرش (حسین) بود.».
بسیاری از سورههای قرآن را از بر داشت. همان زمان شاه، برای خانمهای محله کلاس قرآن میگذاشت. زنهای بیسواد گیلانغرب را قرآنخوان کرده بود.
در آسمانها سیر میکرد. طبع شعر داشت. وقتی نماز را بر پیکر حسین خواند، بدون اینکه گریه کند، فیالبداهه شعری سوزناک و زینبوار گفت: «همچون گل آفتابگردان رو به آفتابم کنید، اما خانهٔ تنها برادرم را نشانم دهید.» (ترجمهٔ فارسی شعر کردی). بر پیکر شهدای دیگر مویه میکرد. ولی برای برادرش در تنهایی گریست.
خواهر بسیطی وقف وطن بود
حجابش همیشه کامل بود. شرایط جنگی شوخیبردار نیست. فقط هنگام عملیات چادر از سر برمیداشت. در شرایط غیرجنگی بدون چادر دیده نمیشد.
خواهر بسیطی خودش را وقف وطن کرد و از آرزوهای زمینیاش دست شست. پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ و پایان جنگ برای او و بسیاری دیگر از رزمندگان بسیار سخت و دردناک بود. یکی از دوستان خواهر بسیطی در مستند «تفنگ برادرم» میگوید «نصرت همان روز مرد.». چون هنوز تقاص خون حسین و شهدای دیگر را نگرفته بود. جنگ، آنها را به خدا نزدیک کرده بود.
جاهدی میگوید: «در مستندم تا جایی که سند بوده، روایت کردهام. وگرنه از رشادتهای خواهر بسیطی روایتهایی هست که آدم را یاد فیلمهای هالیودی میاندازد.».
او به راستی سرباز وطن بود
او قطعاً جانباز اعصاب و روان بوده و شهید محسوب میشود. کسی که هشت سال تکههای بدن شهدا را جمع کند و وصله و پینه کند، روح و روانش سالم نمیماند. از طرفی دیگر قلب او را شکستند. شهادت حسین و فوت مادرش، برایش زخم بود.
او قبل از جنگ در ادارهای، شغل اداری داشت. جنگ که شد ۸ سال اسلحه به دست گرفت. به عنوان یک زن قهرمان و باصلابت از زادگاهش پاسداری کرد و همه جور فداکاری از خودش نشان داد.
اولین کسی که سر مزار خواهر بسیطی رفت، همان دوستش بود که در مستند گریه و مویه میکرد. هیچ کدام از دوستان و نزدیکانش خبر نداشتند او کجا دفن شده...
بازخوردهای پخش مستند «تفنگ برادرم»
خیلی از جوانان بعد از دیدن مستند خواهر بسیطی به جاهدی پیام دادند که: «کیف کردیم! عجب قهرمانی!». دختران دبیرستانی پیغام داده بودند که چقدر لذت بردهاند و از این قهرمان خوششان آمده. چندین پزشک که اعتقادات سیاسی متفاوتی هم داشتند با واسطهای پیغام دادند که «عجب یَلی! این شیرزن را از کجا پیدا کردی؟».
رئیس وقتِ مرکز سیمای استانها وقتی فیلم را دید گفت «آقای جاهدی، ما توقع داشتیم برای ایشان یک زیارتگاه بسازید! و حداقل دو سه اتوبوس زائر به آنجا ببرید!». البته کار مستندساز این نیست. او فیلم داستانی نساخته است. مستند ساخته و سعی کرده عین واقعیت را برای مخاطب دراماتیزه کند.
جاهدی میگوید: «مدتی بعد از این تماس، یکی از مسئولان محلی «کوزران» (جایی که خواهر بسیطی دفن شده) با من تماس گرفت و گفت «از وقتی فیلم شما در شبکهٔ مستند پخش شده تا امروز بیش از ۷۰۰-۸۰۰ زائر برای زیارت مزار خواهر بسیطی آمدهاند. قبرش تبدیل به زیارتگاه شده. آنقدر جمعیت زیاد شده میخواهیم برای رفاه زائران سایهبان بزنیم. بقالی روستا میگوید زائرانی که میآیند تمام اجناس مغازهام را خریدهاند و باید اجناس بیشتری بیاورم».
عذابوجدان جمعی به شهر وارد شده. مردم گیلانغرب بعد از پخش مستند، اتوبوس اتوبوس میروند سر خاک خواهر بسیطی و از او حلالیت میطلبند؛ که «به عنوان یک همشهری که از تو غافل شدم؛ من را حلال کن!».
این تأثیر سینمای شریف مستند است. مستندی به نام «تفنگ برادرم»، قهرمانی مثل خواهر بسیطی را که سالها به دست فراموشی سپرده شده بود، در حد یک قدیس بالا میبرد.
و البته تأثیر یک پخش تلویزیونی، نهتنها در جغرافیای استان، که در کل کشور. جاهدی میگوید: «از بسیاری از شهرها پیام تشکر دریافت کردم. بدون اینکه حرف مستقیمی به مخاطب بزنم، پیامهایی را به او منتقل کردم که با جهانبینی خودش آنها را درک کرده و از آنها اثر پذیرفته.».
هدف سینما، اثرگذاری است
پایان فیلم تلخ است و البته غافلگیرکننده. در حالی که مشتاقانه منتظری تا خواهر بسیطی جایی از قصه، جلوی دوربین قرار بگیرد و از خودش و آنچه بر او گذشته بگوید، ناگهان چشمت روی مزار محقر و سادهاش قفل میشود. شاید اگر جاهدی فیلمساز جسوری نبود، پایان فیلم را نمیساخت. اما او از واقعیت، هرچند تلخ، نترسید. او میگوید: «در سینمای مستند ما به بیننده سیلی میزنیم. بیدارش میکنیم. قرار نیست رؤیا برایش بگوییم. دوست دارم به بیننده قهرمان نشان بدهم تا احساس غرور کند. ولی او را به رؤیا نمیبریم و دروغ نمیگویم.».
راست میگوید. طرف اگر خیلی آدم بیخیالی باشد، وقتی این فیلم را میبیند دستکم تا دو روز به آن فکر میکند. اگر آدم عمیقی باشد، هرگز از یادش نمیرود و مدام آن را با خودش مرور میکند. این اثر عمیقی بر روح و روان مخاطب میگذارد. یعنی فیلمساز به هدفی که داشته رسیده است: اثرگذاری. جاهدی میگوید: «هیچ چیز به اندازهٔ تأثیرگذاری بر مخاطب برایم جذاب نیست.».
کاش بگذارند کارمان را بکنیم!
کارگردان «تفنگ برادرم» اکنون نگران ادامهٔ راه خود به عنوان فیلمساز است. به بیان او: «فیلم «تفنگ برادرم» یک موجود زنده است که دارد راه خودش را میرود. کار من به عنوان خالق تمام شده. «تفنگ برادرم» برگی از تاریخ است و به آن افتخار میکنم. الان نگران فیلم بعدیام هستم.
نگرانی بعدیام بحث مجوزها و هزینههای فیلمسازی است. اینکه بعضی مسئولین بیربط فرهنگی اجازه میدهند کارمان را انجام بدهیم یا نه.».
قهرمان برای جامعهٔ امروز ما حیاتی است
نسل جوان قهرمان را دوست دارد. قهرمان ایرانی را که از خون خودشان است بیشتر دوست دارند. جاهدی در مستندش یک قهرمان به مخاطب معرفی میکند. خودش هم قهرمان دوست دارد و دوست دارد به مخاطبش حس غرور بدهد تا لذت ببرد. قهرمان، سالهاست که دغدغهٔ اوست و با روحش عجین شده. طوری که حتی اگر فیلم چند ثانیهای هم بسازد، قهرمان خواهد داشت. این در وجود جاهدی است. چون با شاهنامه بزرگ شده. در جنگ قد کشیده. ارزش قهرمان و شهید را میداند. میفهمد آب و خاک یعنی چه. میفهمد خانه یعنی چه. میداند اینکه بمباران شود و مجبور شوی از خانهات فرار کنی یعنی چه. اما الان چنین مفاهیم ارزشمندی بعضاً به کسانی سپرده میشود که متأسفانه درکش نکردهاند.
جاهدی میگوید: «قهرمان خصوصاً برای نسل امروز مسألهٔ واجب و لازمی است. چون درست به آن نمیپردازیم و قهرمانهای واقعی را معرفی و تبیین نمیکنیم، با همین ابزار به ما حمله میکنند. روحیهٔ جوان و نوجوان امروز، یک ابرقهرمان واقعی مثل خواهر بسیطی را میطلبد. وقتی چنین قهرمانی را به او معرفی نمیکنیم، میرود سراغ قهرمانهای پوشالی هالیوودی.».
رسانه میتواند دلاوری را هم مُد کند
فکرش را بکنید معرفی قهرمانهایی مثل خواهر بسیطی در قاب رسانه چه نقشی میتواند در هویتیابی زنان امروز داشته باشد. این کارگردان سینمای مستند معتقد است: «احترام، احترام میآورد. عزت، عزت میآورد. وقتی مردم شاهد احترام و عزت قائل شدن برای زنی باشند که قهرمانی و دلاوری کرده، باعث میشود افراد بیشتری راه او را بروند.». جاهدی در مستندش بحثی از حجاب نمیکند. ولی قهرمانش یک بانوی محجبه است. این به هر حال تأثیر خودش را دارد.
دههٔ هفتاد سریالی پخش میشد که دختر نقش اول آن چادری بود. بسیاری از دختران به تقلید از او چادری شدند. جاهدی میگوید: «این اثر رسانه است. همانطور که میتواند مثل امروز، تیپهای ناهنجار را مد کند، زمانی هم چادر را مد میکرد. مهم است که ما عزت قائل شویم و در قالب خوشایندی الگوی مناسب را معرفی کنیم.».
قهرمان باید دغدغه باشد، نه شعار
بعضی از مسئولان فرهنگی ما مقولهٔ قهرمان را فراموش کردهاند. شعارش را میدهند ولی در دستور کارشان نیست. این فیلم دو جایزه گرفت.
جاهدی با اشاره به این مسائل میگوید: «امروز مسأله اثر نیست. مسأله این است که چه کسی در چه تیمی است. قهرمان موضوع بسیار حیاتی و پراهمیتی است. ولی متأسفانه بعضی از مسئولین فرهنگی ما کاربلد نیستند. یا افرادی که کاربلد نیستند مسئول فرهنگی شدهاند. در حوزهٔ قهرمانی یک جریان باید کار کند، نه یک نفر.».
اگر کسی بخواهد فیلمساز شود شرایط برایش سخت مهیا میشود (مجوز، حمایت مالی و...). کامران جاهدی در ساخت مستند «تفنگ برادرم» سختی بسیاری کشیده و بدهی سنگینی برای ساخت آن بالا آورده است. ولی تلاش کرده که به بهترین شکل آن را بسازد.
دغدغهام امنیت است
کسی از جاهدی نخواسته و حمایتش هم نکرده که مستند خواهر بسیطی را بسازد. او بر اساس اعتقاد شخصیاش کار میکند. نوع تربیت و زیستش او را اینطور ساخته که به مردم قهرمان بدهد و داشتههای وطن را برایشان دراماتیزه کند.
دغدغهٔ او امنیت است. چون طعم ناامنی را چشیده است. او تا امروز کاری را که از دستش برمیآمده برای نشان دادن اهمیت امنیت انجام داده است. مدتهاست که دربارهٔ آسیبهای اجتماعی پژوهش میکند. ۷-۶ سال است که دربارهٔ حوادث منطقه فیلم میسازد. ۲۰ سال است که دربارهٔ وطن کار میکند. اما عدهای از آنهایی که باید کارها را برای مردم پخش میکردند و از فیلمسازان متعهد حمایت میکردند، کارشان را درست انجام ندادهاند. شاید چون درکی از فیلم ندارند. فیلمساز کف جامعه است و مردم را میفهمد.
مردم باید واقعیتهای جنگ را بدانند
اگر اصرار، پیگیری و پایمردی جاهدی نبود و اگر فردی مثل «محسن یزدی» مدیر شبکهٔ مستند نبود، مستند «تفنگ برادرم» آرشیو میشد. چون عدهای برداشتشان این بود که فیلم در تخریب فرهنگ ایثار و شهادت است. در حالی که آقای سرهنگی (مشاور رهبر معظم انقلاب) گفتند «حضرت آقا به ما تأکید کردهاند که الان وقتش است مردم واقعیتهای جنگ را بدانند.». این نگاه رهبر معظم انقلاب است. اما بعضی مدیران کارنابلد، خیلی راحت میگویند «فیلم آرشیو شود!». جاهدی برای پخش این مستند جنگیده است. او میگوید: «مستندهایی را با ماهها کار پژوهشی و زحمت بسیار ساختم که بدون هیچ بحثی در جشنوارهٔ حقیقت پذیرفته شدند. ولی تلویزیون آنها را آرشیو میکند و به پخش نمیرسد. اینها را مردم باید ببینند.».
حرف داشتم که وارد کار سینما شدم
درد دلهای جاهدی در حوزهٔ سینما را شنیدم. حرف حساب جواب ندارد. اما کاش مسئولان مربوط، چارهای برایش بیندیشند: «به نظرم به عنوان یک فیلمساز سهم خودم را در حوزهٔ اجتماعی و جنگ انجام دادهام. ولی آنتن دست من نیست. ضمن اینکه در فرآیند تولید، حمایتی که لازم است از ما نمیشود. مدام سنگاندازی میکنند. کاری کردهاند که حتی معیشتمان دچار مشکل شده است. نمیگویم به ما دلار بدهید. شرایط فیلمسازی را برایمان آسانتر کنید که کمتر برای دستمزد عوامل قرض کنیم. الان دو سال است که از تخصصم یک ریال درآمد نداشتهام!
این بیمهری ناراحتم میکند. نمیگذارند حرفمان را بزنیم. از هر چیزی میخواهیم فیلم بسازیم، میگویند الان وقتش نیست. من هم میتوانم بروم تاجر و بازاری شوم. وقتی به سینما آمدهام، یعنی حرف دارم. اگر نتوانم حرفم را بزنم، ماندنم فایدهای ندارد.».
سخن آخر...
کامران جاهدی فیلمی ساخته که یک قهرمان فراموششده را معرفی کرده و قبرش تبدیل به زیارتگاه شده است. فیلم «تفنگ برادرم» باعث ایجاد اشتغال و بهبود معیشت مردم یک روستا شده. چه فیلمی چنین تأثیری داشته؟ دیگر چه چیزی از یک فیلم میخواهیم؟
جاهدی به عنوان آخرین سخن میگوید: «امیدوارم جنبهٔ مثبت قضایایی که امروز در کشور پیش آمده این باشد که بفهمیم چه کسی از مردم است و برای آنها کار میکند.
نسل جوان معطل ما نمیماند که وقتی به میانسالی رسید از خواب بیدار شویم و به او قهرمان بدهیم. از کرهٔ جنوبی قهرمان انتخاب میکند و رفته رفته ظاهر و سبک زندگی آنها را تقلید میکند.».
منبع:فارس