۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۸ : ۲۱
عقیق: صحیفه سجادیه کتابی حاوی ۵۴ دعا از امام سجاد (ع) است. این کتاب پس از قرآن و نهج البلاغه مهمترین میراث مکتوب شیعه به حساب میآید و به نامهای خواهر قرآن و «انجیل اهل بیت» نیز مشهور است. صحیفه مانند قرآن و نهجالبلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است. امام سجاد (ع) بسیاری از معارف دینی را در دعاهای خود بیان میکند.
صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه مجموعهای مشتمل بر بسیاری از علوم و معارف اسلامی است که در آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پارهای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا بیان شده است.
در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمانهای مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن به صورت سالانه، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی ماهانه، مانند دعای دیدن هلال، و برخی هفتگی و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است.
دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از دعاهای مأثور از امام سجاد (ع) که آن را میخواند. امام سجاد (ع) در این دعا وظایف مؤمن واقعی را بیان میکند و از خدا درخواست دارد که از شرّ شیطان در امان باشد.
حضرت زینالعابدین در ابتدای این دعا، خدا را به دلیل دادن مقام شکر به بندگان سپاسگزار است و از خدا درخواست پاک شدن گناهان و رسیدن به مقام صالحان را دارد.
آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیت اللّه مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد شده است. قسمت بیست و هفتم آن را با هم میخوانیم:
تمرین ورود در زمره صالحین
امام سجاد (ع) پس از درخواست توفیق عبادت و اطاعت، از خداوند میخواهند تا آن چه ما در این ماه خواستیم در سایر ماهها نیز برای ما مقدر فرموده و توفیق دهد که همه نعمتهای این ماه را در ماههای دیگر نیز داشته باشیم.
سپس میخواهد در این ماه به ما توفیق دهد تا از صالحین، و بندگان خوبی باشیم که در آیات کریمه قرآن مورد ستایش قرار گرفتهاند. در ادامه سه آیه از قرآن را ذکر میفرمایند.
«اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنَا فِی سَائِرِ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ کَذَلِکَ مَا عَمَّرْتَنَا»؛ خدایا سایر ماهها و روزها و تا زمانی که به ما عمر میدهی را آنچنان قرار بده تا همچون ماه مبارک رمضان موفق به عبادت تو باشیم. «وَ اجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ»؛ و ما را از بندگان صالح قرار بده. بندگان صالحی که ویژگیهایی که در آیات سوره مؤمنون آمده را دارا هستند: «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ»؛ این فراز از دعا، آیه یازده سوره مؤمنون است، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» و سپس به چندین ویژگی دیگر همچون زکات و رعایت عفت دامن و عفت زبان و رعایت اوقات نماز اشاره نموده و در ادامه میفرماید: «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ».
پس از آن به آیه ۶۰ و ۶۱ از سوره مؤمنون اشاره کرده و در بیان وصف بندگان شایسته خدا، میگوید «الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» ۳؛ و پس از آن میفرماید: «وَ الَّذِینَ یُؤتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَأُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ». در بعضی روایات جنت فردوس از عالیترین درجات بهشت نام برده شده است. این آیات تصریح میکند که جنت فردوس، ارث صالحان و کسانی است که در کار خیر سبقت میگیرند و از «عباد اللّه الصالحین»؛ باشند. عاقبت و سرانجام چنین کسانی این است که به فردوس وارد شوند و در آن جا «خالد»؛ و جاودانه خواهند بود.
ویژگی صالحان، ترس از عاقبت و قیامت
در این عالم صالحان چه ویژگیهایی دارند؟ مهمترین ویژگی آنان این است که «وَ الَّذِینَ یُؤتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ»؛ درباره تفسیر این آیه گفته شده که منظور از «ایتاء»؛ در آیه «یُؤتُونَ ما آتَوْا»؛ آن است که مؤمنان و صالحان کاری را انجام داده یا چیزی را در راه خدا میدهند.
یک وجه تفسیر این آیه این است که منظور از آیه «ایتاء زکات»؛ و «ایتاء صدقات»؛ است؛ یعنی صالحان اموالی را در راه خدا میدهند، «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ»؛ در عین حال نگران این هستند که بازگشت آنها به سوی خداست و سرانجام آنان چه خواهد شد. بعضی نیز گفتهاند تنها اعطا مال منظور نیست؛ بلکه با انجام تمام کارهای صالح و عبادات نیز نگران و ترسان هستند که به هنگام «رجوع الی اللّه»؛ و در عالم قیامت چه عاقبتی خواهند داشت، برای آن که به اعمال نیک خود نیز اعتماد ندارند. این گونه نیست که صالحان بگویند این اعمال ما را نجات خواهد داد، و از همین رو اطمینان ندارند این اعمال قبول شده باشد.
چون احتمال میدهند که در این اعمال شائبهای وجود داشته و خالص نبوده باشد و در پیشگاه الهی قبول نشود، یا اینکه احتمال میدهند که اعمالی را مرتکب شدهاند که اعمال گذشته را نابود و حبط نموده است؛ یا حبط و نابودی جزئی یا حبط و نابودی کلی. انسان در این دنیا هیچ مصونیتی نمیتواند داشته باشد، که چه عاقبتی خواهد داشت. ترس از عاقبت در قیامت از اوصاف «عباد اللّه الصالحین»؛ است.
صالحان، شتاب کنندگان در خیر و نیکی
در آیه بعدی میگوید «أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ». این آیه مسبوق به یک آیهای درباره کفار و دنیاپرستان است. آنچه که برای «عباد اللّه الصالحین»؛ از این آیه استفاده میشود این است که آنان در دنیا با شتاب به سوی نیکیها و عمل خیر میروند. کارهای نیک و ارزشمند را با کُندی و تنبلی و سستی انجام نمیدهند؛ بلکه منتظرند تا زمینهای برای کار خیر فراهم بشود و آنها با سرعت وارد آن کار شوند.
سپس میفرماید «وَ هُمْ لَها سابِقُونَ»؛ ظاهراً در اینجا منظور این است که در دو مسئله صالحان پیش کسوت و ممتاز هستند. اول در «مسارعه»؛ و دوم در «سبقة الی الخیر». مسارعه شدت سرعت و مبالغه در سرعت است. زمانی که انسان میخواهد کاری را انجام بدهد، تمام نیروی خود را بکار بگیرد و سریعاً آن کار را انجام میدهد؛ یکی اینکه آن کار را مقدم بر کارهای دیگر بداند و دوم آنکه بر دیگران نیز در انجام کار خیر سبقت بگیرد.
پیشگام بودن نسبت به دیگران را با «سبقت»؛ ذکر نموده و مبالغه در سرعت در کار را با تعبیر «مسارعه»؛ ذکر میفرماید. این یک وجه در استفاده از دو واژه مشابه است: یکی «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ»، یکی «هُمْ لَها سابِقُونَ»؛ صالحان هم «سبقت»؛ دارند و هم «مسارعه»؛ میکنند؛ مؤمن باید به گونهای باشد که منتظر باشد فرصتی پیش بیاید و با سرعت کار خیر را انجام بدهد. طبیعی است که انسان صالح وقتی مطمئن است که انجام کاری خیلی ارزشمند است و انجام آن کار، مشروط به شرایطی است و باید مقدماتی فراهم بشود تا بتواند آن کا را انجام بدهد، به محض اینکه مقدمات آن کار فراهم شود، در انجام کار عجله میکند.
در هر سه آیه سورة مومنون این ویژگیها فقط به عنوان ویژگیها و اوصاف «صالحین»؛ نیست، بلکه در وصف «مؤمنون»؛ است. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ»؛ اوصاف مؤمنینی که اهل فلاح و رستگاری بوده و «مفلح»؛ هستند اینگونه است: «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ»؛ و «هم الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»؛ و «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ».
قرآن بازگو کننده ویژگی صالحان همه امّتها
خداوند در سوره آلعمران، آیه ۱۱۴، «صالحین»؛ را توصیف نموده است. البته خطاب کلام، درباره اهل کتاب است اما شیوه قرآن کریم اینگونه است که وقتی قاعده کلی را بیان یا مطلبی را درباره جماعت یا امتی ذکر میکند، اگر استثنایی در میان آنها وجود داشته باشد، حتی اگر افراد اندکی نیز باشند، اما باز هم آنها را نادیده نمیگیرد.
به عنوان مثال وقتی میفرماید «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ» بر قلب کافران مهر زده شده و آنان ایمان نمیآورند و چشم و گوش آنان نابینا و ناشنوا شده و حقیقت را درک نمیکنند؛ در پایان آیه میفرماید «فَلا یُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلاً» اگر در میان هزار نفر یکی از آنان نیز ایمان بیاورد، قرآن او را ندیده نمیگیرد. آیات زیادی در مذمت اهل کتاب و بنیاسرائیل در قرآن وجود دارد. در نکوهش و مذمت بنیاسرائیل قرآن توبیخها و سرزنشهای سخت و تندی را ذکر فرموده است.
خدا در مورد بنیاسراییل درقرآن میگوید: شما کسانی هستید که خدا شما را به صورت خوک و میمون مسخ کرد؛ شما کسانی هستید که پیمانهای خدا را میشکنید؛ و انبیا الهی را میکُشید؛ تا اینکه میگوید «فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللّهِ»؛ اگر راست میگوئید پس چرا پیغمبران خدا را میکشید؟ (نمیگوید کشتید)؛ اما در عین حال در میان یهود و نصاری کسانی بودند که پیش از ظهور اسلام و شناخت نسبت به آن، اهل صلاح بودند. چنان که پس از شناخت اسلام و پیامبر خدا (ص) ایمان آوردند.
قرآن چنین افرادی را ستایش میکند و میفرماید: «أُولئِکَ یُؤتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ» چرا که آنان هم خودشان ایمان آوردند و هم شاهد بر حقانیت پیغمبر خدا (ص) شدند و باعث هدایت دیگران نیز شدند. مردم وقتی دیدند که علمای اهل کتاب به اسلام ایمان آوردند، دیگران نیز با آسودگی خاطر به اسلام ایمان آوردند.
قرآن میفرماید: «أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ». با اینکه عده اینها بسیار اندک بود، ولی قرآن آنان را نادیده نمیگیرد. در جای دیگر میفرماید ما نمیگوییم همه اهل کتاب یا همه بنیاسرائیل یکسانند؛ در میان آنان نیز انسان خوب و بد وجود دارد. بعضی؛ از آنان انسانهای درستکاری هستند «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ لا یُؤدِّهِ إِلَیْکَ» اگر یک شمش طلا نیز بعنوان امانت، به آنها بسپاری در آن خیانت نمیکنند و به شما برمیگردانند.
ولی بعضی از آنان نیز انسانهای فاسقی هستند. اگر یک دینار هم به آنها امانت دهید دیگر نمیخواهند به شما بازگردانند. یا میفرماید: «لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ» گروه و جماعتی از اهل کتاب هستند، که اوقاتی از شب را به قرائت کتاب خدا، که احتمالاً تورات یا انجیل بوده، میپردازند و شب را در سجده برای خدا سپری مینمایند. آنان ایمان به خدا و ایمان به قیامت دارند. «وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» از ویژگیهای دیگر آنان این است که امر به معروف و نهی از منکر میکنند «وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ»؛ و در کارهای خیر نیز شتاب دارند.
سپس میفرماید: «أُولئِکَ مِنَ الصّالِحِینَ»؛ این گروه از اهل کتاب که این اوصاف را دارند، از «صالحین»؛ هستند.
رفاقت و همراهی با صالحان
«صالحین»؛ در قرآن بسیار تکرار شده است. در آیات به بعضی افراد «صالحین»؛ گفته شده و یا چند نفر از انبیا را ذکر میفرماید که از صالحین هستند. برخی دیگر را میفرماید که «مع الصالحین»؛ هستند؛ یعنی خود آنان از صالحین نیستند؛ ولی بواسطه رفتارهایی که دارند ملحق به صالحین میشوند. مهمترین آیه در این باره آیه معروفی است که در سوره نساء آمده است «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً» در این آیه چهار دسته نام برده میشوند که اصالتاً مورد عنایت خاص خدا هستند و دیگران نیز به این چهار دسته ملحق میشوند.
در آیات دیگر نیز به این الحاق اشاره شده است. «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ» یا «أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیّاتِهِمْ»؛ از این آیات میتوان این نکته را به دست آورد که همه کسانی که اهل بهشت و اهل نجات هستند، در یک سطح نیستند. بعضی؛ از مؤمنان در مرتبهای هستند که بهشت خانه آنان است. از این عالم که میروند، در حقیقت به خانه خود میروند «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ»؛ بهشت ارث آنان است.
از همین روست که میگویند: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی… أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ» ۱۶؛ خدا ما را وارث این بهشت قرار داده و اکنون هر جا که میخواهیم در این بهشت سکونت اختیار میکنیم و از آن استفاده میکنیم؛ چهار دسته مؤمنان یعنی انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین؛ اینها وارث بهشت هستند. اگر کسانی به پیامبر خدا (ص) ایمان آورده و از انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین پیروی کنند، به آنان ملحق شده و همراه و دوست آنان خواهند شد. اگرچه «من النبیین»؛ نیستند اما «مع النبیین»؛ هستند «أُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ…»
تفسیر شیخ بهایی از صراط الذین انعمت علیهم
شاید برای نخستین بار مرحوم شیخ بهایی در کتاب «مفتاح الفلاح»؛ در تفسیر سوره حمد به این نکته اشاره کرده باشد. وقتی انسان در نمازهای روزانه، ده بار میگوید: «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» ۱۷؛ یعنی از خدا میخواهد خدایا راه کسانی که به آنها انعام کردهای به ما نشان بده و ما را بر آن راه استوار بدار، شیخ بهایی (ره) در تفسیر «الَّذِینَ أَنْعَمت عَلَیْهِمْ»؛ این آیه را ذکر میکند: «أُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ؛ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ»؛ این نوعی تفسیر قرآن به قرآن است.
آیه سوره حمد «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»؛ با آیه سوره نساء تفسیر میشود یعنی آنهایی که نعمت حقیقی به آنها داده شده و اهل این نعمت، این چهار گروه از مؤمنین هستند و سایر مؤمنین و بندگان خوب خدا نیز وقتی از خدا و پیغمبر اطاعت کنند، ملحق به آنان میشوند «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ»
ترک معصیت در ماه رمضان تمرینی برای الحاق به صالحان
اگر دعاهایی که ماه رمضان از خدا طلب نموده و توفیقاتی که از خدا خواستیم تا به ما مرحمت کند، در سایر ایام نیز این توفیقات ادامه پیدا نماید و ما بتوانیم پاسی از شب را به عبادت بپردازیم و در روز از گناهان و لغویات خود را حفظ کنیم و چشم و گوش را و شکم و دهان و زبان را، از محرمات ببندیم و عبادت و اطاعت خدا را سرلوحه زندگی خود قرار بدهیم، آن وقت با «صالحین»؛ همراه و همنشین خواهیم بود.
اما حضرت امام سجاد (ع) در ادامه میفرماید ما را «مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ»؛ قرار بده؛ معلوم میشود که در بعضی از دعاها گاهی دعا خیلی اوج میگیرد، حضرت چیزهایی را از خدا میخواهند که مخصوص اولیا خداست، آن هم اولیا کامل. به عنوان نمونه در این فراز از خداوند میخواهد که ما را به اوجی برساند که از صالحین و از آن چهار گروهی که مورد انعام الهی و نعمتهای حقیقی هستند، قرار بگیریم. چرا که همه مهمان اینها و تابع اینها هستند. با شفاعت اینها میتوان وارد بهشت شد.
ما باید بگوییم ما را از کسانی قرار بده که «مع الصالحین»؛ هستند؛ و مصداق «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ»، تا بتوانیم از «مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ»؛ قرار بگیریم. قرآن کریم دربارهی حضرت ابراهیم (ع) میفرماید «مِنَ الصّالِحِینَ». عنوان «صالحین»؛ شاید عنوان عامی است که شامل سه گروه قبل از خودش میشود؛ لذا درباره انبیا هم میفرماید «مِنَ الصّالِحِینَ». کلمه «صالحین»؛ کلمهایست که بار ارزشی فراوانی در قرآن دارد و اوصاف فراوانی برای آن ذکر شده است. اگر کسی از «صالحین»؛ شد، خدای متعال متولی کارهای او میشود. خداوند در آیه شریفه میفرماید: «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ».
خدا وکیل انسان صالح میشود
اگر انسان به توحید برسد و همه اختیار و کار خود را، به خدا واگذارد و همه خواستهها را از خدا بخواهد و تمام نیروهای خود را صرف اطاعت از خدا بکند، خدا چنین کسی را تحت ولایت خود قرار میدهد؛ «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ»؛ چنین فردی مصداق حدیث معروف قرب نافله میشود: «إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی … کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِه»
این که هر روز ما حمد و سوره را خوانده و دهها بار تکبیر میگوئیم برای آن است که ما به آن احتیاج داریم و آنقدر باید برای ما تکرار بشود که درست در وجودمان هضم گردد. اگر کسی واقعاً کار خود را به خدا واگذار کرد، کمترین درجهی آن این است که «فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً» میشود.
شأن خدا وکالت نیست، امّا وکیل انسان میشود!
خدای متعال به دلیل رحمت واسعه خود آنقدر تنزل میکند، و خود را پایین میآورد که به بندگان خود میگوید شما به نزد من بیایید من نیز خود را وکیل شما قرار میدهم. فرض کنید، دو تاجر یکی در این شهر است، و یکی در یک شهر دیگر تجارت میکنند، تاجر این شهر به آن تاجر دیگر میگوید: آقا تو وکیل من، برو آن معامله را انجام بده. به چه کسی انسان وکیل میگوید؟ به کسی که میخواهد کارهای او را انجام بدهد، و کارگزار او بشود، یا هم سطح و یا حتی پایینتر از مقام اوست.
وکیل به این معنا نیست که بالاتر از خود شخص است؛ ممکن است پایینتر از خود شخص باشد. فقط بگونهای است که بتواند کار او را انجام دهد. خدای متعال از کمال لطف آنقدر خود را تنزل میدهد، که میگوید بنده من، تو نزد من بیا و من را وکیل خودت قرار بده؛ اگر احتیاجی داری، به من واگذار کن. «أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» من برای تو بس نیستم؟ نمیتوانم کارهای تو را انجام بدهم، کافی نیست؟ تعبیرات زیادی در قرآن به عنوان تحریص برای «توکل»؛ وجود دارد. «توکل»؛ وکیل گرفتن است، و اینکه انسان کار خود را به او واگذار کند. «وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤمِنُونَ»، «وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ».
«وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنِینَ» اگر ایمان دارید، توکل داشته باشید. در اینجا میخواهد بفرماید ایمان واقعی بدون توکّل نمیشود. «وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنِینَ». اگر واقعاً ایمان به خدا دارید کار خود را به خدا واگذار کرده و به او اعتماد کنید.
متأسفانه پای عمل که میرسد، انسان از یاد میبرد که باید به خدا توکل کند. برای انسان وقتی مشکل پیش میآید به دنبال آن است تا از همه کمک بگیرد و دست نیاز به سوی همه بلند کند ولی به ذهن او نمیآید که این کار را به خود خدا واگذار کند. البته اگر از همه ناامید شدیم و تن به مرگ سپردیم، در آن زمان میگوئیم به خدا واگذار کردم! که آن نیز لفظی بیش نیست. چون ناامید شدیم، میگوئیم به خدا واگذار کردیم. ولی عبادت و عبد بودن اقتضا میکند، به محض اینکه انسان احساس نیاز کرد بگوید «خدایا! همه چیز دست توست». کسانی که از توکل بر خدا سرپیچی کنند قطعاً مواخذه اخروی خواهند شد.
نا امیدی از رحمت حق، انتهای فلاکت انسان
روایتی در کتاب اصول کافی میگوید: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَی عَرْشِی»؛ خدای متعال چند سوگند محکم یاد میفرماید: قسم به عزتم، قسم به جلالم، قسم به تسلطی که بر عرش دارم! پس از ذکر این قسمها میفرماید: «لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤمِّلٍ غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاس».
سوگند یاد میکند اگر کسی به غیر از من به کسی امیدوار باشد، امید او را قطع خواهم کرد و جامه خواری بر تن او میپوشانم؛ کسی که امید به غیر خدا بندد، خواه ناخواه خوار خواهد شد و جامه ذلت را خواهد پوشید. انسان همین که به سوی این و آن دست دراز میکند، برای او ذلت است.
بعد میفرماید: آیا بنده من خیال میکند دیگران کار او را سامان میدهند، با اینکه مقالید آسمان و زمین در دست من است، خزائن آسمان و زمین در اختیار من است، جنود آسمان و زمین در اختیار من است؛ چطور بندهگان خیال میکنند دیگران کار آنان را درست میکنند، با اینکه همه چیز در اختیار من است! چرا بندگان سراغ من نمیآیند؟
حق عهدهدار همه امور صالحان
صالح کسی است، که موقع نیاز به سوی خدا دست نیاز دراز کند. چنین کسی صالح است. فرق است بین اینکه بگویند کسی کار صالح و عمل صالح انجام میدهد، تا بگویند کسی، شخص صالحی است. عمل صالح ممکن است از آدم فاسق سر بزند. او هر چند بار هم عمل صالح انجام دهد باز هم انسان فاسقی است.
ولی «صالح»؛ آن کسی است که ملکه صلاح داشته باشد، یا به عبارت دیگری ذات او صالح بوده و شخصیت او شخصیت صالحی باشد. در ذات او ناپاکی نباشد. چنین کسی اگر ناپاکیها را از خود دور ساخت و توکل و امید به خدا داشت و حقیقتاً خود را بنده خدا دانست چنین انسانی میشود بنده شایسته خدا.
بنده شایسته آن است که شایسته بندگی باشد. به چنین کسی خدا وعده فرموده که «کارهایت را من سامان میدهم؛ حالا که تو کارهایت را به من وامیگذاری، من تو را به علل و اسباب وانمیگذارم، تدبیر کارهایت را خودم عهدهدار شده و مشکلاتت را من حل میکنم، هر چه به نفع توست آنرا انجام میدهم. البته نفع واقعی.»؛ انسان گاهی ممکن است خیال کند کاری به ضرر او بوده است، در حالی که خیر اوست. این برای جهل ماست. اگر کسی کاری را به خدا واگذار کرد، به خدا حسن ظن دارد که در کار او خیانت نمیکند و هر چه برای او پیش بیاورد، خیر است.
منبع:مهر