۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۱ : ۱۵
محمد علی مجاهدی:
دلم از شبنشینیهای زلفش دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
غزل گل میکند در من اگر آیینهام باشی
که طوطی در سخن از دیدن تصویر میآید
به بوی آنکه جای من ز دامانت درآویزد
برون از تربت من خار دامنگیر میآید
ملول از عقل بیپیرم که سرمستی نمیداند
من و عشقی که از او کار صدها پیر میآید
به دور از نام و از ننگم، جدا از هر چه نیرنگم
مرید پیر یکرنگم که بیتزویر میآید
جنون هنگامهای در این حوالی عشق میکارد
که از هر سو صدای شیون زنجیر میآید
سکوت تلخ نخلستان غریبی تازه میجوید
که امشب بر ملاقات علی شمشیر میآید
به هر ویرانهای فانوس اشکی میکند روشن
که بزم باصفایی اینچنین کم گیر میآید
خروشیدم که در این شهر آیا اهل دردی نیست؟
که دیدم کودکی با کاسهای از شیر میآید!
امید مهدی نژاد:
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
ما نیز نمیفهمیم اندوهش را
با این همه شیعه باز تنهاست علی
فرسنگ به فرسنگ علی ماند و علی
ای مرگ به نیرنگ، علی ماند و علی
در عرصۀ لاف کوفیان سردارند
در معرکۀ جنگ علی ماند و علی
سنگین شد بار عهد بر دوش علی
در چاه افتاد آهِ خاموش علی
دنیا باشد برای اهلش، باشد
ای مرگ! بیا بیا در آغوش علی
محسن کاویانی:
دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی
پوچیم و هیچ ما پس از این ، (ما)ی بی علی
ای کاسه های شیرِ به صف ننگ بر شما
گَر از علی کنید تمنای بی علی
مُرغ از قفس پرید ندا داد جبرئیل
اینک شما و وحشتِ دنیای بی علی
قرآنِ بی علی ثمرَش ابنِ ملجم است
دارد خطر تلاوتِ هر آیه بی علی
بوی شکافِ کعبه گرفته طوافِ ما
باید گریخت وَرنَه ز هَر جای بی علی
جز یاعلی مگو و مَدد از جهان مجو
شیطان نشسته در پَسِ هر (یا) ی بی علی
با یاعلیست گَر دَمِ او زنده می کُند
بی معجزه ست هر دمِ عیسای بی علی
رَمزِ شکافِ کعبه و دریا علیست ، پس
غرق است بینِ حادثه موسای بی علی
در (عین) و (لام) و (یا) همه ی درس ها گُمند
بیهودگیست مَشقِ الفبای بی علی
یک عده پای غیرِ علی پا گرفته اند
اسلامشان شده ست چه بی پایه بی علی
شیری که خورده اند از آن رو که نیست پاک
ازآنشان شده ست اذان های بی علی
((ما را خدا ز زُهدِ ریا بی نیاز کرد))*
دلخوش بمان تو شیخْ به تقوای بی علی...
*حافظ
عباس شاهزیدی:
آن شب که کوفه شاهد ننگی سیاه بود
در گریه آسمان و زمین تا پگاه بود...
از نالهای شکسته شد آن شب سکوت شهر
طفلی گرسنه بود که چشمش به راه بود
ای آسمان بگو که در آن صبح فتنهخیز
دور فلک، اسیر کدام اشتباه بود
بخشندهای که داد نگین در رکوع خویش
چون شد که سجدهگاه بر او قتلگاه بود
آن عصمت مجسّم حق در تمام عمر
جز حرف حق نگفت و همینش گناه بود
در کهکشان درد، علی بود و آسمان
تنها گواه حیدر کرّار، ماه بود
هر چند خسته بود دلش از جفا ولی
بیچارگان و خستهدلان را پناه بود...
میکرد اقتدا به علی گر جهان، «خروش»!
کِی حال روزگار، بدینسان تباه بود
محمد مهدی سیار:
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
اما صدای کیست که از دور میرسد؟
گویا صدای نالۀ «برگرد اشتر!» است
این نالۀ ضعیف و گرفته از آنِ کیست؟
من باورم نمیشود از حلق حیدر است
مالک! رها کن آن سوی میدان و بازگرد
اینسو پُر از معاویههای مکرّر است
این کوفیان فریب چه را خوردهاند؟ هان!
از شام نیز روز تو کوفه، سیهتر است
امروز پاره پارۀ قرآن به نیزههاست
فردا سری که قاری آیات پرپر است...
::
حتی عقیل طاقت عدلم ندارد، آه
«من یوسفم، که است که با من برادر است؟»
من یوسفم، تو یوسفِ بیچاه دیدهای؟
این چاههای کوفه عجب گریهپرور است..
حمید رضا شکارسری:
غم را به دل نماز، پا برجا كرد
محراب عزا گرفته را دريا كرد
با زهر، وضو گرفت آن تيغ، آن گاه
بر فرق علی نشست و قرآن وا كرد
محمد حسین ملکیان :
شده نزدیکتر از قبل، شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی
با سر تیغ جدا کردنشان دشوار است
بس که چسبیده در این لحظه عبادت به علی
فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است
به عقب خم شده از شرم اصابت به علی...
درد اینجاست که در دست دگر خنجر داشت
هر که آمد بدهد دست رفاقت به علی...
روزگاری همه از تیغ دو دم میگفتند
افتخارش به عرب ماند، جراحت به علی!
کاسۀ شیری و دستان یتیمی لرزان
این خبر را برسانید سلامت به علی
منبع: شعر هیات