کد خبر : ۱۱۴۹۵۵
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۷

نگاهی به زندگانی آیت‌الله مهدوی کنی/ عالم مجاهد و سیاستمدار صادق

فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله مهدوی کنی از زمانی‌ که محمدرضاشاه تصمیم گرفت جنازه پدرش را به ایران منتقل کند، آغاز شد و ایشان به مخالفت با این مسئله پرداخت.

نگاهی به زندگانی آیت‌الله مهدوی کنیعقیق: تاریخ انقلاب اسلامی پر است از رشادت‌ها و دلاوری‌ها و فداکاری‌هایی که مردم عزیز ایران برای به ثمر نشستن انقلاب اسلامی متحمل شده‌اند، در این میان، روحانیت دارای نقش برجسته‌ای است که زحمات زیادی را متقبل شده و شکنجه‌های فراوانی را قبل از انقلاب تحمل کرده است. آیت‌الله مهدوی‌‍ کنی از جمله مبارزان قبل از انقلاب است که با تحمل شکنجه‌های فراوان و اقدامات قابل توجه، نقش مؤثری در پیروزی انقلاب اسلامی کنار سایر مبارزان ایفا و پس از انقلاب نیز متناسب با اقتضائات زمانه در مناصب مختلف علمی، سیاسی و اجرایی به وظایف خود عمل کرده است و انقلاب اسلامی از ثمرات تلاش‌های ایشان بهره‌های فراوان برده است. عضویت در شورای انقلاب، ریاست کمیته‌های انقلاب اسلامی، سرپرست وزارت کشور، وزارت کشور، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تهران، ریاست دانشگاه امام صادق(ع)، عضو شورای بازنگری قانون اساسی، عضویت و ریاست مجلس خبرگان رهبری از جمله فعالیت‌های اجرایی ایشان پس از انقلاب است. این عالم مجاهد و سیاستمدار صادق، پس از عمری مبارزه و خدمت به جامعه اسلامی، در 29 مهرماه 1393 در سن 83سالگی دار فانی را وداع گفت، بدین مناسبت در ادامه به گوشه‌ای از زندگانی و مبارزات ایشان در دوران رژیم شاهنشاهی پرداخته می‌شود.

محمدرضا حاج‌باقری مشهور به «مهدوی‌کنی» در 14 مرداد 1310ش در روستای کن متولد شد. پس از اتمام کلاس ششم ابتدایی، در سن 13سالگی برای تحصیل علوم حوزوی عازم تهران شد. در ابتدا به مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری) رفت و پس از دو هفته آن‌جا را ترک کرد و به مدرسه لرزاده رفت و از کلاس درس آقای «برهان» استفاده کرد. پس از سه سال تحصیل در این مدرسه، در سال 1327ش برای ادامه تحصیل راهی شهر مقدس قم شد، ابتدا مدرسه فیضیه قم را به‌عنوان محل سکونت برگزید و پس از سه سال به مدرسه حجتیه قم رفت. در طول سال‌های تحصیل در قم از محضر اساتید مختلفی از جمله حضرات آیات شیخ جعفر سبحانی، سید جواد حسینی، سیدرضا صدر، علی مشکینی، نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، یوسف شاهرودی، عبدالجواد خمینی (سدهی)، محمد مجاهدی، سید محمدباقر سلطانی و سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی کسب فیض کرد. پس از گذراندن این دوره که 6 سال به‌طول انجامید، با پایان یافتن دوره سطح، وارد کلاس‌های سطح عالی بزرگان حوزه شد ازجمله 5 سال از محضر آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبایی بروجردی، 9 سال در درس خارج فقه و اصول امام خمینی(ره)، مدتی در درس فقه و فلسفه آیت‌الله ابوالحسن رفیعی قزوین و برخی اساتید دیگر شرکت کرد، همزمان دروس کلامی را نزد آیت‌الله مطهری و فلسفه و تفسیر را نزد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی فرا گرفت. ایشان در حالی که در سال 1338ش به درجه اجتهاد نائل گردیده بود با دختر آیت‌الله حاج شیخ زین‌العابدین سرخه‌ای از علمای معروف تهران ازدواج کرد.

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، ایشان عازم تهران می‌شود و علاوه بر تدریس در حوزه علمیه مروی، فعالیت مذهبی سیاسی خود را به‌عنوان امام جماعت مسجد جلیلی در اواخر سال 1341 شروع می‌کند. مسجد جلیلی قبل از انقلاب پاتوقی بود برای مبارزان انقلابی و فعالان سیاسی علیه رژیم شاه که این مورد مرهون عملکرد و فعالیت‌های آیت‌الله مهدوی‌کنی در این مسجد است.

فعالیت‌های سیاسی ایشان از 17 شهریور 1329 آغاز شد؛ زمانی که محمدرضاشاه تصمیم گرفت جنازه پدرش را به ایران منتقل کند و آقای مهدوی همراه با حرکت سیاسی به‌رهبری نواب صفوی به مخالفت با این مسئله پرداخت. پس از مدتی در سفر تبلیغی خود به اردستان در ایام فاطمیه(ع) مورد ضرب‌وشتم مأمورین ژاندارمری قرار گرفت و به قم فرستاده شد. جریان سیاسی دیگری که آیت‌الله مهدوی‌کنی در آن مشارکت داشت مربوط می‌شود به دوران ملی شدن صنعت نفت و تبلیغ جهت اعلامیه‌ای که آیت‌الله کاشانی و سیدمحمدتقی خوانساری مبنی بر لزوم شرکت عموم مردم در انتخابات صادر کرده بودند. هم‌چنین در قضایای حادثه 15 خرداد 42 نیز ایشان از جمله افراد فعال در این زمینه در تهران بودند که به دستگیری امام اعتراض داشتند و از مغازه‌داران خواستند به‌نشانه اعتراض مغازه‌های خود را ببندند که البته درگیری‌های شدیدی بین مردم و نیروهای انتظامی رخ داد.

دستگیری و تبعید طولانی‌مدت آیت‌الله مهدوی کنی مربوط است به شب 21 ماه رمضان سال 1353ش. تا قبل از این دستگیری، حدوداً سه بار به زندان‌های کوتاه‌مدت محکوم شده بود؛ یک مرتبه که سال 51 دستگیر شدند و حدود یک هفته در بازداشت به‌سر بردند بازجو گفته بود که "چرا اسم امام خمینی را در منبر می‌برید؟"، آقای مهدوی پاسخ داده بود که "چون ایشان استاد و مرجع تقلید ما است و ناچاریم اسم ایشان را بیاوریم، چون مسئله شرعی می‌گوییم" (آیت‌الله مهدوی‌کنی مسائل مربوط به شکّیات نماز را مطرح می‌کردند و به این بهانه از امام خمینی در سخنرانی‌های خود نام می‌بردند.)، در نهایت از ایشان تعهد گرفتند دیگر نام امام را نبرد و ایشان هم پس از آن لفظ «حضرت استاد» را درباره امام به‌کار می‌بردند و همه مردم متوجه می‌شدند که مقصود چیست.

در شب 21 ماه رمضان پس از پایان منبر و نام بردن از «حضرت استاد» و بیان مسئله و در نهایت دعا برای بازگشت امام به ایران با کنایه به این صورت که «خدایا، تو خودت می‌دانی که ما چه می‌خواهیم» و آمین بلند و عجیب مردم، ایشان را از همان مسجد دستگیر و به بوکان تبعید کردند. آیت‌الله مهدوی عنوان می‌کند که "رئیس شهربانی بوکان خیلی بی‌ادب بود و اهانت می‌کرد؛ به من گفت که «باید هر روز بیایی این‌جا و دفتر حضور و غیاب را امضا کنی»". آقای مهدوی هم در پاسخ گفته بود که "من آدم حرف‌شنوی نبوده و نیستم و اگر حرف‌شنو بودم تبعید نمی‌شدم!"

آقای مهدوی در خاطرات خود عنوان می‌کند که "اگرچه اکثر اهالی بوکان سنی بودند و شیعیان در اقلیت قرار داشتند بااین‌حال به من خیلی خوش گذشت چرا که مردم بسیار احترام می‌کردند و هرجا که برای کاری مراجعه می‌کردم نوبت خود را به من می‌دادند و می‌گفتند که «ماموستا (منظور عالم دینی است) آمده است» و احترام می‌کردند."

بعد از حدود دو ماه و نیم، به‌ناگاه وی را به مهاباد منتقل کردند و این انتقال ناگهانی سبب شده بود خانواده ایشان به‌مدت حدود 6 ماه از وی خبری نداشته باشند. آقای مهدوی در مهاباد متوجه شد که این انتقال ناگهانی از تبعید به این بازداشتگاه به‌دلیل پرونده جدیدی است که برای ایشان تشکیل شده است؛ پرونده مشترکی با آقایان هاشمی رفسنجانی، طالقانی و لاهوتی به‌اتهام کمک به گروهک‌ها (مسئله‌ای که آیت‌الله مهدوی عنوان می‌کند که حداقل نسبت به ایشان اتهام است چراکه مشی ایشان مبارزه مسلحانه نبوده و با آن مخالف بوده است). در این دوران آیت‌الله مهدوی متحمل انواع شکنجه‌ها می‌شود؛ از شکنجه‌های روحی و شنیدن کلمات زشت و اهانت و سیلی و لگد شروع شده بود تا اتاق شکنجه و شلاق و آویزان کردن از دست. ایشان ضمن خاطرات خود بیان می‌کند که "زمانی که دستان مرا با طناب بسته و از سقف آویزان کرده بودند و با مشت به شکمم می‌زدند" ایشان آیه «ربّنا افرغ علینا صبراً و ثبّت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین» را زمزمه می‌کردند که "بازجو گفت «پیرمرد، چرا خودت را فدای دیگران می‌کنی و چرا مدام ربّنا ربّنا می‌گویی؟»"، ایشان هم پاسخ داده بود که "هرکسی کار خودش را بکند؛ شما بزنید و من هم آیه خودم را می‌خوانم و دعای خودم را می‌کنم" و این‌چنین در برابر انواع شکنجه‌ها استقامت کرد.

به‌گفته آیت‌الله مهدوی‌کنی، این شکنجه‌ها به هیچ وجه ناراحتی و پشیمانی در ایشان به‌وجود نیاورد و این مسئله را ناشی از تعلیمات مذهبی و روحیه‌ای می‌دانست که از امام خمینی(ره) کسب کرده بود. استقامت ایشان در برابر شکنجه‌ها و بازجویان باعث ناراحتی و عصبانیت آن‌ها از جمله عضدی (شکنجه‌گر معروف ساواک) شده بود که یک بار به ایشان به‌کنایه گفت که "با این شکنجه‌ها در باغ آمدی که!"، آقای مهدوی هم با خونسردی پاسخ داده بود که "من از ابتدا در باغ بوده‌ام."، این طرز برخورد بازجویان را کلافه کرده بود و عضدی می‌گفت که "این مهدوی یک حرف راست به ما نزده و مدام دروغ می‌گوید" (اعترافاتی که آن‌ها به‌دنبالش بودند نگرفته بودند). میزان ناراحتی بازجویان از ایشان را می‌توان در موارد متعددی شاهد بود از جمله این‌که در یک روز عاشورا که حال ایشان بد می‌شود و فشارش پایین می‌آید علی‌رغم کمک خواستن هم‌سلولی ایشان، نگهبان به آن‌ها توجهی نمی‌کند و می‌گوید که "مرد که مرد"!

ساواک نه‌تنها مبارزان انقلابی را مورد شکنجه قرار می‌داد، بلکه خانواده‌های آن‌ها را نیز بی‌نصیب نمی‌گذاشت از جمله این‌که هرلحظه امکان داشت از در و دیوار به داخل منزل آن‌ها بریزند و برای خانواده زندانیان از جمله خانواده آیت‌الله مهدوی تعریف می‌کردند که فلان شکنجه‌ها را روی ایشان انجام داده‌اند (به‌دروغ) تا فشار شدیدی به آن‌ها وارد آید. یکی از فشارهایی که به خانواده ایشان وارد کردند در داستان ملاقات خانواده با آیت‌الله مهدوی در اوایل 1355ش در زندان اوین بود که پس از دو سال صورت گرفته بود، ملاقاتی که آیت‌الله مهدوی در یک قفس تنگ میان 100 نفر سرباز و دو ردیف سیم خاردار صورت گرفته بود تا خانواده ایشان به‌همراه فرزندان کوچک ایشان، پدر خانواده را در این شرایط ببینند؛ دیداری که فشار روحی بسیار زیادی را بر خانواده از جمله فرزندان کوچک وارد کرد که عوارض آن تا سال‌ها گریبان‌گیر آن‌ها بود.

 

منبع:تسنیم


ارسال نظر
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
احسان از مشهدالرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۸/۰۱
0
0
سلام
خدا ایشان را رحمت کند
اما اگر می شود مسئولینی که در دانشگاه امام صادق پست دارند با توضیح نسبت فامیلی با ایشان منتشر نمایید.
حتما جالب خواهد بود
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین