کد خبر : ۱۱۳۲۷
تاریخ انتشار : ۱۴ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۵:۰۰

غزوه حنين، جنگي عبرت آموز

جنگ حنين براي آن دسته از مسلمانان بسيار عبرت آموز است كه به جاي توكل به خدا در مقابله با دشمن، بر لشكر فراوان و تجهيزات نظامي سپاه اسلام دل خوش كنند و لحظه اي شيفته قدرت هاي مادي و دنيايي شوند.

عقیق: حنين نام سرزميني در نزديكي شهر طائف است و چون رويارويي ارتش اسلام با مشركان در اين منطقه واقع شد؛ اين جنگ را غزوه حنين ناميدند و در قرآن نيز از آن به يوم حنين تعبير شده است. البته نام ديگر آن، غزوه اوطاس و غزوه هوازن است. اوطاس نام سرزميني در همان حدود، و هوازن نام يكي از قبائلي است كه در آن جنگ با مسلمانان درگير بودند.

در تفسير نمونه آمده است: اين جنگ از آنجا آغاز شد كه طايفه بزرگ هوازن از فتح مكه با خبر شدند و رييس قبيله به نام مالك بن عوف مردم قبيله خود را جمع كرد و به آنها گفت ممكن است محمد(ص) بعد از فتح مكه به جنگ با آنها برخيزد و آنها گفتند پيش از آنكه او با ما نبرد كند؛ صلاح در اين است كه ما پيش دستي كنيم.

هنگامي كه اين خبر به گوش پيامبر اكرم(ص) رسيد؛ به مسلمانان دستور داد آماده حركت به سوي سرزمين هوازن شوند.

مرحوم طبرسي در تفسير مجمع البيان مي گويد: در آخر ماه رمضان يا در ماه شوال سال هشتم هجرت بود كه روساي طايفه هوازن نزد مالك بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را بهمراه آوردند تا به هنگام درگيري با مسلمانان هيچكس فكر فرار در سر نپروراند و به اين ترتيب وارد سرزمين اوطاس شدند.

در ابتداي اين جنگ رسول خدا(ص) پرچم بزرگ لشكر را به دست حضرت علي(ع) داد و تمام كساني كه براي فتح مكه پرچمدار بخشي از لشكر اسلام بودند؛ بدستور پيامبر با همان پرچم به سوي ميدان حنين حركت كردند.

لشكر اسلام هنگام ورود به مكه ۱۰ هزار نفر بودند و زماني كه اين لشكر عازم حنين شد؛ بالغ بر ۱۲ هزار رزمنده بودند. يعني دو هزار نفر از مسلماناني كه در فتح مكه اسلام را پذيرفته بودند به سربازان اسلام كه همراه پيامبر براي فتح مكه آمده بودند؛ به سوي ميدان جنگ حركت كردند.

مالك بن عوف به قبيله خود دستور داد غلاف هاي شمشير را بشكنند و براي مقابله با سپاه اسلام در شكاف هاي كوه و دره هاي اطراف و لابلاي درختان كمين كنند و به هنگامي كه در تاريكي اول صبح مسلمانان به آنجا رسيدند؛ يكباره به آنان حمله ور شوند و لشكر را در هم بكوبند.

طبري از امام صادق(ع) روايت مي كند: دريد بن حمّه پيرمردي سالخورده از قبيله بني جشم بود كه هوازن را همراهي مي كرد. وقتي به اوطاس رسيدند، گفت جاي خوبي براي تاخت و تاز اسب است، زيرا نه سنگلاخ و خشن است و نه زياد نرم و ماسه اي، ولي چرا صداي شتر و الاغ و گريه اطفال را مي شنوم؟! گفتند مالك به افراد دستور داده كه زن و بچه ها را بياورند و او علت اين كار را از مالك جويا شد.

مالك گفت: مي خواستم پشت سر هر مردي اهل و عيال و اموالش را قرار دهم تا براي حفظ آنها به شدت بجنگد و فرار نكند.

دريد گفت: واي بر تو! كار خوبي نكردي كه ناموس هوازن را به زيردست و پاي اسبان آوردي! مگر چيزي مي تواند آدم شكست خورده را به جنگ بازگرداند؟ بدان كه جز مردان شمشيرزن به دردت نمي خورند و اگر اينها همراهت باشند، مال و اهل و عيال خود را رسوا كرده اي!

هنگامي كه پيامبر اعظم(ص) نماز صبح را با ياران خواند؛ فرمان داد به طرف سرزمين حنين سرازير شدند. در اين زمان بود كه ناگهان لشكر هوازن از هر سو مسلمانان را زير رگبار تيرهاي خود قرار دادند، گروهي كه در مقدمه لشكر قرار داشتند و در ميان آنها تازه مسلمانان مكه بودند؛ فرار كردند و اين امر سبب شد كه باقيمانده لشكر به وحشت افتاده و فرار كنند.

طبري روايت مي كند كه مالك بن عوف در ميانه جنگ فرياد مي زد محمّد را به من نشان دهيد! پيامبر(ص) را به او نشان دادند و او كه مرد دلير و متهوري بود، به رسول خدا(ص) حمله ور شد. در اين حال يكي از مسلمانان جلوي او را گرفت كه مالك او را كشت. گفته شده اين فرد ايمن بن عبيد پسر ام ايمن بوده كه حضانت و دايگي پيامبر را بر عهده داشت. سپس اسب خود را به سوي رسول خدا(ص) حركت داد اما اسب از جلو رفتن خودداري كرد و به عقب بازگشت.

خداوند در اين جنگ مسلمانان را با دشمنان به حال خود واگذاشت و موقتا دست از حمايت آنها برداشت، زيرا به جمعيت انبوه خود مغرور بودند و آثار شكست در آنان آشكار گشت اما علي(ع) كه پرچمدار لشكر بود با عده كمي در برابر دشمن ايستادند و همچنان به پيكار ادامه دادند.

در اين هنگام پيامبر(ص) در قلب سپاه قرار داشت و عباس عموي پيامبر(ص) و چند نفر ديگر از بني هاشم كه از ۹ نفر تجاوز نمي كردند، اطراف پيامبر(ص) را گرفتند.

مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب نشيني از كنار حضرت محمد(ص) گذشت. پيامبر(ص) به عباس كه صداي بلند و رسائي داشت دستور داد تا فورا از تپه اي كه در آن نزديكي بود بالا رود و به مسلمانان فرياد زند اي گروه مهاجران و انصار و اي ياران سوره بقره و اي اهل بيعت شجره! به كجا فرار مي كنيد؟ پيامبراينجاست!

هنگامي كه مسلمانان به ويژه گروه انصار، صداي عباس را شنيدند، بازگشتند و گفتند لبيك، لبيك و حمله سختي از هر جانب به سپاه دشمن كردند و با ياري پروردگار به پيشروي ادامه دادند، آنچنان كه طايفه هوازن به طرز وحشتناكي به هر سو پراكنده شدند و پيوسته مسلمانان آنها را تعقيب مي كردند.

در ارشاد شيخ مفيد آمده است: ابوجرول يكي از افراد قبيله هوازن بود كه بر شتر سرخ رنگي سوار و نيزه اي در دست داشت و پرچم سياه رنگي بالاي آن بسته بود. او به پيش مي رفت و پرچم را برافراشته نگاه مي داشت تا مشركان به دنبال او پيشروي كنند. او وقتي مشاهده كرد به پيروزي هايي دست يافته اند، بر مسلمانان حمله ور شده و رجز مي خواند كه من ابوجرول هستم كه بازنمي گردم تا بر اين قوم پيروز يا مغلوب شويم.

حضرت علي(ع) بر او حمله ور شد و ضربه اي به شترش زد و آن را ساقط كرد و سپس ضربه اي به ابوجرول زد و او را به هلاكت رساند و در همين حال اين رجز را مي خواند به درستي كه اين قوم از صبح مي دانستند كه من در صحنه كارزار مردي كاركشته هستم.

پس از آن كه علي(ع) ابوجرول را هلاك كرد، قومش متلاشي شدند و مسلمانان به طور دسته جمعي بر آنها حمله ور شدند كه علي در پيشاپيش آنها حركت مي كرد و به تنهايي ۴۰ نفر را به هلاكت رساند.

به دنبال قتل ابوجرول و ۴۰ نفر از مشركان به دست علي(ع)، نظم و اتحاد مشركان از هم گسيخت و همين باعث شكست آ نها و پيروزي مسلمانان گرديد.

در اين جنگ حدود صد نفر از سپاه دشمن كشته شد و اموالشان به دست مسلمانان افتاد و تعداد زيادي از مشركان نيز اسير شدند.

پس از پايان جنگ نيز نمايندگان قبيله هوازن خدمت پيامبر(ص) آمدند و اسلام را پذيرفتند و پيامبر محبت زياد به آنها كرد و حتي مالك بن عوف رييس و بزرگ آنها اسلام را پذيرفت كه رسول خدا(ص) اموال و اسيرانش را به او بر گرداند و رياست مسلمانان قبيله اش را به او واگذار كرد.

به اعتقاد برخي مفسران عامل مهم شكست مسلمانان در آغاز جنگ حنين، علاوه بر غروري كه به خاطر كثرت جمعيت پيدا كردند، وجود ۲ هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود كه طبعا جمعي از منافقان و عده اي براي كسب غنائم جنگي و گروهي بي هدف در ميان آنها وجود داشتند و فرار آنها در بقيه نيز اثر گذاشت.

در حقيقت عامل پيروزي نهايي سپاه اسلام در جنگ حنين، ايستادگي پيامبر(ص) و علي(ع) و گروه اندكي از ياران آن حضرت و ايمان به خدا و توجه به امدادهاي الهي بود.

آيات ۲۵ تا ۲۷ سوره توبه كه يادآور جنگ حنين است؛ مي فرمايد: خدا شما را در جاهاي زيادي ياري كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز ياري نمود) در آن هنگام كه فزوني جمعيتتان شما را مغرور ساخت ولي (اين فزوني جمعيت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شده، سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نموديد!

سپس خداوند سكينه‏ خود را بر پيامبرش و بر مومنان نازل كرد و لشكرهايي فرستاد كه شما نمي‏ديديد و كافران را مجازات كرد و اين است جزاي كافران!

سپس خدا -بعد از آن- توبه هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مي‏پذيرد و خداوند آمرزنده و مهربان است.


منبع: ایرنا

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین