۰۷ دی ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الثانی ۱۴۴۶ - ۰۸ : ۲۱
عقیق: قیلم این شعر خوانی را ببینید:
دستان بیملاحظه طوفان
تاریخ را ورق زده در باران
چشمم شبیه هر ورقش خونین
خونم چنان قصیدهی من جوشان
بی طاقت از تخلص و از تشبیب
برداشتم مقدمه را از آن
داغ کتابخانهی بغدادیم
از ما نه سطر مانده و نه عنوان
چرمینه جلدهای کتابم شد
زین قشون و چکمه مزدوران
هر قطعه از عراق عجم زنجیر
هر گوشه از عراق عرب زندان
همدستی خلیفهي عباسی
با نطفهي هلاک هلاکو خان
سرگشتگی فاطمیان مصر
آوارگی قرمطی گیلان
فریاد غربت جبل العامل
واویلتای تا ابدِ لبنان
حله، نجف، مزار شریف و ری
از هم جدا شدیم چقدر آسان
با ما چه کرده اند بپرس اول
از شیعیان خستهي پاکستان
از آن همه حماسهي بغض آلود
از نعرههای حیدری آنان
تحت الحنک به گردن آنان، دار
وقت قنوت در کف ایشان، جان
این زخمهای کهنه اگر تازه است
خورده است دم به دم نمک از دوران
آغاز شد حکایت ما با زخم
با زخم فتنه بر جگر ایمان
از حجة الوداع که آمد گفت
باید بگیرم از همگان پیمان
تا روز روشنم نشود تاریک
تا آفتابِ من نشود کتمان
اما دریغ و درد زبانم لال
بستند بر امین خدا هذیان
انداختند شعله به حنانه
آتش گرفت رایحهي ریحان
روزی که سوخت فاطمه از آن روز
دنیا شده است بر سر ما ویران
باید چگونه گفت چهها کرده است؟
یا فضةُ خزینی او با جان
فضه بیا که خرد شد آیینه
فضه بیا که آینه شد حیران
فضه بیا که چادر زهرا سوخت
برخیز و شعله های مرا بنشان
تابوت را که دید تبسم کرد
آهسته لب گشود به الرحمن
چشم علی به سورهي کوثر خورد
تابوت رحل و فاطمه اش قرآن
تسلیم حکم عهد ازل مولاست
کاری نداشته است به این و آن
ممسوس ذات اقدس حق مولاست
میگیرد از خدای خودش فرمان
ارکان شانه هاش پر از زخم است
خلقت بنا شده است بر این ارکان
مردی که لقمه لقمه نهاد آرام
با دست خود به کام جذامی نان
حیدر چنین شده است چنین حیدر
انسان چنین شده است چنین انسان
مولا که اجتماع نقیضین است
گاهی نسیم و گاه دگر طوفان
وقتی ابوتراب به رزم آید
باخاک میکند همه را یکسان
وقتی حدید هست به انگشتش
وقتی که ذوالفقار دهد جولان
دشمن به کارزار نخواهد داشت
چمچاره ای جز اینکه شود عریان
برداده است رنج علی آری
تمار بوده حاصل نخلستان
ایوان بی ثبات مدائن ریخت
برپاست تا ابد به نجف ایوان
معلوم میشود که مسلمان کیست
روزی که هست حب علی میزان
میراث دار روزم و روزم را
حاشا که در تقیه کنم پنهان
مارا شکسته اید ولی هرگز
خالی نمانده از من و ما میدان
در پیچ و تاب راه نیفتاده است
این رودخانه از نفس از جریان
آری قسم به خون شهیدانم
خون همیشه جاری بی پایان
آری به پشتوانهي شاه طوس
آری به دولتیِ سر سلطان
در اشتهای گندم ری ابلیس
اینبار اگر که تیز کند دندان
دندان به آرواره نخواهد دید
تا سق زند به لقمه ای از آن نان
آن پنبه را درآورد و برگوش
این چند جمله را کند آویزان
مارا علی سپرده به فرزندش
هستیم دور سفرهی او مهمان
حب الحسین یجمعنا یعنی
ایران عراق بود و عراق ایران
ما اربعین «وَ اعْتَصِمُوا...» هستیم
دریای ماست معجزهی دوران
دریای ماست قطره ای از موعود
موعود ماست خاتمهی هجران
تا صبح دولتش بدمد آن روز
میگیرد این زمانه سر و سامان
ما عهد بسته ایم جد اندر جد
هیهات اگر که بشکند این پیمان
تا مانده است نام علی جاوید
تا هست نام فاطمه جاویدان