کد خبر : ۱۰۵۸۹۰
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۸:۲۴
منبرهای رمضانی؛

طلبه ای که یک میلیون فیلیپینی را مسلمان کرد

شیخ عبدالله طلبه‌ای بود که برای تجارت یا کارگری به کشور فیلیپین رفت. در آنجا نماز می‌خواند، راست می‌گفت، خیانت نمی‌کرد. یکی از بزرگان می‌گفت به سبب وجود این مرد در فیلیپین ...

عقیق:معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در شماره 167 کتاب «ره توشه راهیان نور» به مناسبت ماه رمضان 1440 به ارائه مقالات در موضوعات گوناگون پرداخته که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.

 

* سبک زندگی اخلاق معصومان

 

- عمل به سیرۀ اهل بیت(ع) در ماه رمضان

اشاره

پیامبر اکرم(ص) در ماه شعبان مردم را برای ماه رمضان آماده می‌کردند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: روزی پیامبر خدا (ص) برای ما خطبه خواند تا مردم را برای ماه رمضان آماده بکند.

حضرت فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ‏ إِنَّهُ‏ قَدْ أَقْبَلَ‏ إِلَيْكُمْ‏ شَهْرُ اللَّهِ‏ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُه أفضل السّاعات»:‏  «ای مردم! همانا ماه خدا همراه با برکت و رحمت و آمرزش، به شما روی آورده است؛ ماهی که در نزد خدا برترین ماه‌هاست. روزهایش، برترین روزها؛ شب‌هایش، برترین شب‌ها و ساعاتش، برترین ساعات است».

شاید این سؤال مطرح شود که مگر روزهای دیگر مال خدا نیست، ایام دیگر مال خدا نیست؟ بله؛ روزهای دیگر هم مال خداست، اما در این ماه عنایات ویژه‌ای است، ساعت‌های ویژه‌ای است، سفره ویژه‌ای پهن است: «وَ هَذَا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ‏ وَ شَرَّفْتَهُ‏ وَ فَضَّلْتَهُ‏ عَلَى الشُّهُور».

میلیون‌ها انسان به فرمان پیامبر(ص) و خدا روزه می‌گیرند، با خدا خلوت می‌کنند، با خدا انس می‌گیرند. میلیون‌ها نفر از خوردن و آشامیدن امساک می‌کنند. کدام فرمانده می‌تواند این‌قدر در عالم نفوذ پیدا کند؟ این واقعیت، دلیل بر حقانیت پیامبر(ص) است. از خدا بخواهیم که ایمانمان را ثابت بدارد و به ما کمک کند.

 

مراقبت از زبان

حیف است که انسان از زبانش و دلش در غیر راه خدا و پیامبر(ص) و اهل بیتش استفاده کند. وقتی انسان می‌تواند با یک صلوات، اعلاء درجه بهشت را برای خود تهیه کند، حیف است که وقتش را با حرف‌های بیهوده‌ای هدر دهد که در آن نه خیر دنیا و نه خیر آخرت است.

پیامبر(ص) در خطبه شعبانیه چنین سفارش کرده‌اند: «وَ صِلُوا أَرْحَامَكُمْ وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُم‏»:  «[در این ماه] صله رحم کنید و زبان‌هایتان را حفظ کنید». باید در این ماه یک مقداری رفتارمان را کنترل کنیم.

در روایتی از پیامبر(ص) آمده است: «بیشترین مردم به خاطر گناه و آفت زبان به جهنم می‌روند».  گناهان غیر زبانی خیلی در دسترس نیستند یا وسایلشان فراهم نیست. اگر کسی که بخواهد دزدی کند، شراب بخورد، زنا کند، همه وقت شرایط برایش فراهم نیست؛ اما دروغ و غیبت خرج ندارد و وسایلش هم همیشه فراهم است.

در روایتی آمده است که هر روز اعضا و جوارح انسان از همدیگر احوال‌پرسی می‌کنند. وقتی زبان از دیگر اعضا می‌پرسد: شما چطور هستید؟ آنها می‌گویند: اگر تو بگذاری، همه ما حالمان خوب است. اگر ما را به جهنم و آتش نبری، حالمان خوب است.  بنا بر آیات نیز دست و پا و گوشت و پوست بدن ما روز قیامت بر اعمالی که انجام داده‌ایم، شهادت می‌دهند؛ زیرا اینها شعور دارند و می‌فهمند. روز قیامت انسان به اعضا و جوارحش می‌گوید: «لِمَ‏ شَهِدْتُمْ‏ عَلَيْنا»:‏  «شما دیگر چرا علیه من شهادت می‌دهید؟» جواب می‌دهند: «أَنْطَقَنَا اللَّهُ‏ الَّذِي‏ أَنْطَقَ‏ كُلَ‏ شَي‏ءٍ»:  «خدایی که همه چیز را به زبان می‌آورد، ما را به زبان آورد تا علیه تو شهادت بدهیم».

در روایتی آمده است اصحاب پیامبر(ص) و بعضی از بزرگان، مقداری ریگ را تمیز می‌کردند و زیر زبان می‌گذاشتند. پرسیدند چرا این کار را می‌کنید؟ گفتند: «برای اینکه حرف زیاد و بیهوده نزنیم». اگر حرف واجبی بود، سنگ‌ها را در می‌آوردند و سخن می‌گفتند؛ سپس دوباره در دهان می‌گذاشتند. انسان مؤمن لجام دارد؛ یعنی این طور نیست که هر چه به زبانش آمد، بگوید.

در روایتی آمده است زبان شخص حکیم، پشت عقلش است؛ یعنی اول می‌سنجد و تفکر می‌کند، بعد سخن می‌گوید: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ‏ الْأَحْمَقِ‏ وَرَاءَ لِسَانِهِ»‏.  انسان عاقل اول حرف را می‌سنجد که مشتمل بر آتش نباشد، راه جهنم نباشد، آزار و اذیت نداشته باشد، بعد آن را بیان می‌کند؛ اما فرد منافق، دلش پشت زبانش است؛ یعنی اول حرف‌هایش را می‌زند، بعد فکر می‌کند.

اگر زبان‌مان را نگه داریم، به کتاب‌های آسمانی و قرآن عمل کرده‌ایم. بنا بر نظر حکما، وزن زبان خیلی کم است، اما گناهش خیلی زیاد است. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: «وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُم»:  «زبانتان را نگاه دارید». حرف نگفته را می‌شود گفت؛ اما اگر سخنی را گفتید و آبروی کسی را ریختید یا دلش را شکستید یا غیبت کردید، درست کردنش مشکل است.

در روایتی آمده است: بسیاری از حرف‌ها، گناه محسوب می‌شوند؛ اگر گناه هم نداشته باشند، لغو و بیهوده‌اند و مؤمن هم کار لغو و بیهوده نمی‌کند: «وَ الَّذِينَ‏ هُمْ‏ عَنِ‏ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏». 

در روایت دیگری درباره انسان مؤمن آمده است: «الْمُؤْمِن‏ ...  مَشْغُولٌ وَقْتُهُ شَكُورٌ صَبُورٌ مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِه‏».  اگر کسی واقعاً وقتش پر باشد، به کار بیهوده نمی‌پردازد. مؤمن آن‌قدر به فکر آخرت و حساب و کتاب است که وقت نمی‌کند به کارهای بیهوده بپردازد.

زبان می‌تواند کفر بگوید و کافر بشود، معصیت بکند و برای خود آتش جهنم فراهم کند؛ اما می‌تواند به خدا و رسولش هم شهادت دهد: «لااله الا الله محمد رسول الله»، می‌تواند ذکر صلوات بگوید، قرآن بخواند، دعا بخواند.

بسیاری از حرف‌های روزمرۀ ما، نوعی دخالت و فضولی در کار دیگران است. بسیاری از ما زیاد در کارهایی که به ما ربطی ندارد، دخالت می‌کنیم؛ مثلاً فلان کس جهیزیه دخترش را فلان مقدار داده؛ دیگری چنین کرده یا چنان کرده است.

 

فرستادن صلوات

پیامبر(ص) در خطبه شعبانیه فرموده است: «مَنْ‏ أَكْثَرَ فِيهِ‏ مِنَ‏ الصَّلَاةِ عَلَيَّ ثَقَّلَ اللَّهُ مِيزَانَهُ يَوْمَ تَخِفُّ الْمَوَازِين‏»:  «کسی که در این ماه بسیار صلوات بفرستد، خدای متعال در روزی که میزان حسنات خیلی سبک است، میزان حسناتش را سنگین‌تر خواهد کرد».

حضرت علی(ع) نیز می‌فرماید: «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ‏ عَلَى‏ اللَّه»‏:  «ثروتمندی و تنگدستی، پس از عرضه شدن بر خداست». اعمالی که در این دنیا انجام می‌دهیم، نشان می‌دهد که ما واقعاً ثروتمندیم یا فقیر؛ چیزی در میزان حسناتمان وجود دارد یا نه.

بنابر فرمایش پیامبر(ص) در خطبه شعبانیه، میزان حسنات اکثر انسان‌ها سبک است و چیزی زیادی با خود ندارند. انسان فقط می‌خواهد دنیایش را آباد کند؛ آنهایی که خیلی تلاش می‌کنند، کنار کارشان یک کاری هم می‌کنند تا میزان حسناتشان را سنگین کنند.

خداوند می‌فرماید: «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُمُّهُ‏ هاوِيَة» بنا بر این آیه، اگر کسی میزان عملش سنگین بود، در خوشی و رضایت دائمی است. اما اگر کسی میزان اعمالش سبک باشد، جایگاهش آتش است. چنین کسی به درد هیزم بودن و سوزاندن می‌خورد. حیوان را در صدر مجلس نمی‌گذارند؛ بلکه به طویله در کنار کثافت‌ها می‌برند. هیزم را برای درست کردن آتش می‌برند، نفت را برای سوزاندن؛ اما گل و ریحان و گیاه را در جای خوب می‌گذارند. فلسفه آمدن انسان‌ها به این دنیا این است که بفهمند به درد کجا می‌خورند. بعضی‌ها را باید حلوا در دهانشان گذاشت، بعضی‌ها را هم باید مشت به دهانشان کوبید. در قیامت هر کسی سر جای خودش است.

 

رابطه با خدا، در هر مکان و هر زمان

انسان‌هایی که مسلمان نیستند، زندگی‌شان بی برکت است؛ چون نمی‌توانند مانند مسلمانان با خدا راز و نیاز کنند. یهودی‌ها برای عبادت باید به کنیسه بروند، جایی مخصوص مثل مسجد. مسیحی‌ها هم باید برای عبادت به کلیسا بروند. در حالی که پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «وَ جَعَلَ‏ لَهُ‏ الْأَرْضَ‏ مَسْجِداً وَ طَهُورا».

بنابر فرمایش رسول‌خدا(ص) در همه جای زمین می‌توان عبادت کرد، مگر جایی که غصبی باشد و صاحبش راضی نباشد؛ البته بهتر این است که به مساجد رفت.

خدا همه جای زمین را پاک و محل عبادت و سجده قرار داده است. همه وقت و همه جا می‌توان با خدا رابطه برقرار کرد، بدون اینکه بخواهید از قبل وقت بگیرید. فردی می گفت: با یک استاندار کار داشتیم، رفتیم نوبت بگیریم که صحبت کنیم. برای شش ماه بعد نوبت دادند یکی از برتری‌های دین ما بر ادیان دیگر است که در هر مکان و هر زمان می‌توان عبادت کرد.

این فرصت را باید قدر بدانیم که هم ما می‌توانیم با خدا صحبت کنیم و هم خدا با ما صحبت می کند. وقتی قرآن می‌خوانیم، خدا با ما صحبت می¬کند و وقتی دعا می‌خوانیم، ما با خدا صحبت می‌کنیم.

 

اخلاق نیکو

فرد غیر مسلمانی که صفات خوبی داشته باشد، قابل هدایت است و عاقبت بخیر می شود. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «کافر با سخاوت به بهشت نزدیک‌تر از مسلمان بخیل است».  کافر خوش اخلاق هم به بهشت نزدیک‌تر از مسلمان بد اخلاق است.

پیامبر(ص) برای کسی جواز ورود به بهشت صادر می‌کند که در این ماه خوش اخلاق باشد. در این یک ماه باید حواسمان را کمی بیشتر جمع کنیم، خوش اخلاق و با گذشت باشیم، از خدا عاقبت بخیری بخواهیم؛‌ زیرا عاقبت بخیری بسیار مهم است.

آیت الله دستغیب نقل کرده است در خراسان، عالم جلیل القدری به نام شیخ احمد زندگی می‌کرد. در همسایگی ایشان یک آتش پرست به نام بهرام بود که انسان عزیز و آبرومندی بوده است. روزی همه سرمایه این آتش‌پرست از بین رفت. شیخی پیش این عالم آمد و گفت: بهرام همسایه شماست. انسان مصیبت‌دیده‌ای است و خیلی سختی کشیده است. خوب است شما به دیدارش بروید و به او دلداری بدهید. شیخ احمد گفت: فردا به دیدارش می‌روم و دلداری‌اش می‌دهم. روز بعد با چند نفر از اطرافیان به دیدارش رفتند. این فرد که هرگز فکر نمی‌کرد عالم بزرگ مسلمانان به دیدنش بیاید، آنها را خیلی تحویل گرفت و چون برایش خیلی مهم بود که عالم بزرگ مسلمان‌ها به دیدنش آمده، به ایشان خیلی احترام گذاشت و خواست برایشان نهار آماده کند. آن عالم بزرگوار فوراً دستش را گرفت و گفت: ما نیامدیم که برای شما دردسر درست کنیم، آمدیم به شما دلداری بدهیم. آن مرد پرسید: برای چه به من دلداری بدهید؟ عالم گفت: به ما خبر داده‌اند که تمام مال التجاره شما غارت شده است. آن مرد با تعجب گفت: شما به خاطر اینکه ثروتم از بین رفته، آمده‌اید به من دلداری بدهید؟ این مسئله دلداری و تسلی ندارد. من خدا را شاکرم که دزدی نکردم، مالم دزدیده شده است؛ خدا را شاکرم که ظالم نشدم، مظلوم شدم. الحمدالله اگر ثروتم از بین رفته، اما خانه دارم؛ خیلی‌ها هستند که خانه هم ندارند. خدا را شکر می‌کنم که این آفت به مالم خورده، به دینم نخورده است، بدنم سالم است، دینم سالم است. این عالم بزرگوار بر اثر حرف‌های این مرد منقلب شد؛ چون این حرف‌ها مال ما مسلمان‌هاست؛ لذا پرسید: شما با این فهم و درک و شعور چطور آتش را می‌پرستید؟ گفت: آتش از عناصر اربعه است. آتش گرما دارد، روشنی دارد، فهم دارد، شعور دارد. این عالِم از فرصت استفاده کرد و با او صحبت کرد. گفت: آتش کی فهم و شعور دارد؟ من و تو الان دست‌هایمان را به هم می‌بندیم و به طرف آتش می‌بریم. تو یک عمرآتش‌پرست بوده‌ای، من هم یک عمری آتش‌پرست نبودم، ببینیم فقط دست من را می‌سوزاند و دست تو را نمی‌سوزاند یا دست هر دو را می‌سوزاند. آتش‌پرست گفت: من آتش را می‌پرستم که روز قیامت من را نسوزاند. عالم گفت: آتش فهم و شعور ندارد، آن خدایی که این آتش را ایجاد کرده است، فهم و شعور دارد. آتش‌پرست گفت: راست می‌گویید، من تا حالا گمراه بودم و اشتباه می‌کردم. سپس شهادتین را گفت عالم منقلب شد و گریست. علت گریه‌اش را پرسیدند، گفت: از این می‌ترسم که عاقبت بخیر نباشم. بهرام یک عمر آتش‌پرست بود و حالا عاقبت بخیر شد. نکند من یک عمر مسلمان بوده‌ام و آخر کار پایم بلرزد.

گاه کسی کافر است، اما می‌فهمد. چنین فردی نجات پیدا می‌کند. چنانکه یک فرد آتش‌پرست به خاطر سر زدن یک عالم مسلمان و اظهار همدردی با او از کفر خارج شد. اگر پیامبر(ص) نبود، بی‌شک ما هم یا بت‌پرست یا آتش‌پرست بودیم. به قول یکی از بزرگان، هر چه خوبی که دیدید، بر محمد و آل محمد صلوات بفرستید. در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم: «إِنْ‏ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ‏ أَوَّلَهُ‏ وَ أَصْلَهُ‏ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه‏»؛  یعنی هر چه داریم اعم از نماز، روزه، عبادت، ذکر، قرآن، دعا و ... به برکت پیامبر(ص) و اهل بیتش است که راه پیامبر(ص) را حفظ کردند.

یکی از شاخه‌های اخلاق نیکو، احترام به همسایه است، حتی اگر کافر هم باشد؛ چون در جوار ماست. مهمان ولو کافر هم باشد، باید به او احترام گذاشت. اگر این دستورات اسلام در جامعه اجرایی شود، همه دنیا جذب اسلام می‌شود. این معجزه اسلام است که ما به آن عمل نمی‌کنیم، ولی ریشه اسلام و حقیقت وجود پیامبر(ص) آن‌قدر محکم است که باز هم مردم به طرف اسلام کشیده می‌شوند. اگر سیره پیامبر(ص) برای دنیا بیان شود، همه دوستدارش می‌شوند. سیره پیامبر(ص) این است که می‌فرماید اگر با یک یهودی هم مسافرت رفتید و هم‌نشین شدید، احترام او را حفظ کنید: «إِنْ‏ جَالَسَكَ‏ يَهُودِيٌ‏ فَأَحْسِنْ‏ مُجَالَسَتَهُ».  یعنی با مؤمن هم‌نشین شدی، همه وجودت را فدایش کن؛ اما اگر غیر مؤمن همسایه‌ات یا همسفرت و هم‌نشینت شد، کاری نکن که از اسلام و مسلمان زده شود.

امیرالمؤمنین علی(ع) در نامه‌ای به مالک اشتر فرمود: ای مالک! به همه آنهایی که در مصر تحت حکومت تو هستند، محبت کن؛ هر دینی که دارند. «النَّاسُ‏ صِنْفَان‏»؛  مردم دو دسته‌اند: «إِمَّا أَخٌ‏ لَكَ‏ فِي‏ الدِّينِ‏ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ‏ فِي‏ الْخَلْق‏»؛ یک دسته مؤمن و برادر دینی تو هستند، دسته دیگر غیر مسلمانند. آنها هم انسانند؛ هر چند مسلمان نباشند. اگر چه حق مسلمان بیشتر است؛ اما به غیر مؤمن هم محبت کن؛ زیرا او هم انسان است. اگر هدایت به تو هم نمی‌رسید، مانند او می‌شدی. تو نمی‌توانی ادعا کنی که خیلی انسان خوبی هستی. گاهی می‌بینید فرد یهودی و نصرانی عاقبت بخیر می‌شود، ولی انسان مؤمنی منافق می‌شود. مسلمانی که منافق شود، جایگاهش در آتش جهنم است.

در روایت آمده است که رفتار امام علی(ع) در همراهی کردن شخصی ذمی و کافر، سبب شد که او از این رفتار خرسند شود و اسلام بیاورد.

حضرت با یک مسیحی یا یهودی هم‌سفر شد. مقصد حضرت، کوفه و مقصد آن مرد، نقطه‌ای جلوتر از کوفه بود. حضرت راه مشترک را با او در کمال صمیمیت و صحبت شیرین پیمود. وقتی بر سر دو راهی رسیدند و آن مرد ذمی خواست از امام علی(ع) جدا شود، مشاهده کرد که امام همراه با او می‌‌آید. با تعجب گفت: مقصد شما کوفه است و راه کوفه طرف دیگر است. حضرت به یکی از برنامه‌های اسلام (حسن مصاحبت) اشاره نمود و گفت: شما با این مصاحبت کوتاه حقی بر گردن من پیدا کردید و آن حق، به این اداء می‌‌گردد که مقداری شما را در مسیر اختصاصیت همراهی کنم. پیامبر ما فرموده است: هر گاه با شخصی هم‌سفر شدید، او را مشایعت نمایید و بر سر دو راهی رها نکنید؛ بلکه به پاس هم‌سفری مقداری همراه او بروید. آن مرد که منقلب شده بود، گفت: اگر گروه‌هایی از مردم جهان پیرو او شدند، به دلیل همین اخلاق اوست. سپس امام علی(ع) را در حالی که نمی‌شناخت، گواه گرفت و به آیین اسلام در آمد. 

گاهی سیره کوچکی، یک مملکت را مسلمان کرده است. شیخ عبدالله طلبه‌ای بود که برای تجارت یا کارگری به کشور فیلیپین رفت. در آنجا نماز می‌خواند، راست می‌گفت، خیانت نمی‌کرد. یکی از بزرگان می‌گفت به سبب وجود این مرد در فیلیپین و رفتارش، یک میلیون نفر مسلمان شده بودند؛ در حالی که هیچ منبری هم در آنجا نداشت که بخواهد تبلیغ کند، فقط بخشی از کارهای پیامبر(ص) را پیاده کرده بود. این سیره‌ها آثار عمیقی دارد.

بعضی افراد اصلاً با کسی انس نمی‌گیرند. گویا با همه بیگانه و قهرند، با کسی کاری ندارند؛ حتی با همسر و فرزندانشان هم دوست نیستند. در حالی که در روایت آمده است: «الْمُؤْمِنُ‏ إِلْفٌ‏ مَأْلُوفٌ»‏؛  یعنی مؤمن، مؤمنان را دوست دارد و به گونه‌ای نیز زندگی می‌کند که مؤمنان نیز او را دوست دارند.

روایات بسیاری به این مضمون داریم که مؤمن انس می‌گیرد و اهل الفت است، نه اینکه همیشه گوشه‌گیر باشد و حالت غیض و غضب و خشم داشته باشد. بعضی افراد با مهمان‌شان هم انس نمی‌گیرند. مهمان یک گوشه می‌نشیند، فرد میزبان یک گوشه دیگر. گاهی بعضی افراد از سردی رفتار پدر، مادر، همسر، خواهر، برادر یا حتی دوست و فامیل خود شکایت می‌کنند. باید یادمان باشد این سردی در رفتار بر خلاف چیزی است که اسلام درباره فرد مؤمن می‌گوید. یک علامت مؤمن این است که زود انس می‌گیرد.

 

منبع:حوزه


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین