کد خبر : ۱۰۵۶۲
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۹:۱۷
درس اخلاق آیت‌الله مکارم شیرازی

انسان بدون حفظ زبان به جایی نمی‌رسد/ فلسفه تحریم غیبت

آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید می‌گوید: یکى از فلسفه‌‏‌هاى تحریم غیبت این است که سرمایه بزرگِ آبرو و شخصیّت افراد بر باد نرود، حرمت اشخاص درهم نشکند و حیثیّت آنها لکّه‌‌‏‌دار نشود.
عقیق: مردى به رسول خدا عرض کرد: به من سفارشى کن. فرمود: زبانت را نگه‏‌دار، سپس گفت: یا رسول اللَّه به من سفارش کن، فرمود: واى بر تو آیا جز این نیست که مردم براى آنچه با زبان درو مى‏‌کنند در دوزخ سرنگون مى‌‏شوند.

این حدیث به صورت دیگرى از معاذ بن جبل نقل شده است:

«قال: کُنتُ مع النّبیّ صلى الله علیه و آله فی سَفَرٍ فَأصْبَحْتُ یوماً قریباً مِنْهُ، وَنَحْنُ نَسیرُ، فقلتُ: یا رسولَ اللَّهِ أخْبِرْنی بِعَمَلٍ یُدْخِلُنِى الْجَنّةَ، وَیُباعِدُنى مِنَ النّارِ، فأخْبَرَهُ إلى أن قال: ألا أُخْبِرُک بِمِلاکِ ذلِکَ کُلِّه؟ قلتُ: بلى‏ یا رسولَ اللَّهِ، قال: کُفَّ عَلَیکَ هذا- و أشار إلى‏ لِسَانِهِ- قُلتُ: یا نَبِىَّ اللَّهِ، وَإنّا لَمُؤاخَذُونَ بِما نَتَکَلَّمُ به؟ قال: ثَکَلَتْکَ أمُّکَ، وَهَل یُکِبُّ النّاسَ فی النّارِ على وُجوهِهِم- أو قال: على مَنَاخِرِهِمْ- إلّاحَصائِدُ ألْسِنَتِهِم؟»

معاذ بن جبل که از یاران پیامبر اکرم(ص) است مى‌‏گوید: در سفرى با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بودم، در صبحى به‏ پیامبر اکرم(ص) عرض کردم: عملى را به من یادآورى کن که مرا وارد بهشت کرده و از آتش جهنّم دور کند؟

پیامبر اکرم(ص) بعد از گفتن مطالبى به معاذ فرمود: آیا تو را خبر بدهم به ملاک و معیار این مطالب؟ گفتم: بله، فرمود: نگه دارى زبان است.

گفتم: اى پیامبر آیا ما به واسطه سخن گفتن مؤاخذه مى‏‌شویم؟ فرمود: مادرت به عزایت بنشیند آیا جز این نیست که مردم براى آنچه با زبان درو مى‌‏کنند در دوزخ سرنگون مى‏‌شوند؟

در روایات ما درباره دو مسأله بحث شده و اهمّیت فوق‌العاده‏‌اى براى هر دو بیان شده است که یکى سکوت و دیگرى حفظ زبان است.

انسان بدون حفظ زبان به جایی نمی‌رسد

علماى اخلاق معتقدند که سالکان راه حق بدون رعایت سکوت و حفظ زبان از انواع گناهانى که به آن آلوده مى‌‏شوند به جایى نمى‌‏رسند.

در دو مورد از آیات قرآن مسأله سکوت به عنوان یک ارزش والا مطرح شده است؛ نخست در داستان حضرت مریم(ع) ؛ در آن لحظات طوفانى که درد زایمان به حضرت مریم دست داد، غم و اندوه سراسر وجودش را فرا گرفت؛ به خصوص از اینکه نوزادش متولّد شود و رگبار تهمت‌هاى مردم بى ایمان متوجّه او گردد، تا آنجا که از خدا تقاضاى مرگ کرد، در این هنگام ندایى شنید که به او دستور داد: «غمگین مباش، پروردگارت از پایین پاى تو چشمه آب گوارایى جارى ساخته (و درخت خشکیده خرما به فرمان او به بار نشسته است) ... از آن غذاى لذیذ بخور و از آن چشمه گوارا بنوش و چشمت را (به مولود تازه) روشن دار و هر گاه انسانى را دیدى و از تو توضیح خواست با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته‏‌ام و امروز با احدى سخن نمى‌‏گویم؛ «فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِى إِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً»

مى‌‏دانیم که نذر همواره به کارى تعلّق مى‌‏گیرد که داراى رجحان و مطلوبیّت‏ الهى باشد، بنابراین «روزه سکوت» در آن امّت یک عمل الهى بوده که در شریعت اسلام تحریم شده است.

در آیه دیگر همین سوره اشاره دیگرى به اهمّیت سکوت دیده مى‌‏شود، آنجا که در داستان حضرت زکریّا علیه‌السلام مى‌‏خوانیم هنگامى که مژده تولّد حضرت یحیى(ع) در آینده نزدیک به او داده شد، در حالى که هم خودش پیرو ناتوان بود و هم همسرش نازا، از خداوند تقاضاى نشانه‌‏اى کرد «قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِّى آیَةً» و به او وحى شد که: «نشانه تو این است که سه شبانه روز تمام در حالى که زبانت سالم است قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت (تنها زبانت به ذکر خدا و مناجات با او گردش مى‏‌کند) «قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیّاً»».

اهمیت سکوت در روایات

در روایات ما هم اهمّیت زیادى به سکوت داده شده که به بخشى از آن اشاره مى‌‏کنیم:

1. در زمینه تأثیر سکوت در تفکر عمیق و استوارى عقل، رسول اکرم(ص) مى‌‏فرماید: «إذا رَأَیْتُمُ المُؤمِنَ صَموتاً فَأدْنوا مِنْهُ فإنَّه یُلْقىِ الْحِکْمَةَ وَالْمُؤمِنُ قَلیلُ الکَلامِ کَثِیرُ العَمَلِ وَالمُنافِقُ کَثِیرُ الکَلامِ قَلِیلُ العَمَلِ»

هنگامى که مؤمن را خاموش ببینید به او نزدیک شوید که دانش و حکمت به شما القا مى‏‌کند، و مؤمن کمتر سخن مى‏‌گوید و بسیار عمل مى‏‌کند و منافق بسیار سخن مى‏‌گوید و کمتر عمل مى‏‌کند.

2. از بعضى از روایات به دست مى‌‏‌آید که یکى از مهمترین عبادات سکوت است؛ از جمله در مواعظ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به ابوذر مى‏‌خوانیم: «ارْبَعٌ لا یُصِیبُهُنَّ إلّا مُؤْمِنٌ، الصَّمْتُ و هُو أوَّلُ العِبادَةِ»

چهار چیز است که تنها نصیب مؤمن مى‏‌شود، نخست سکوت است که سرآغاز عبادت است.

3. از بعضى احادیث استفاده مى‌‏شود که پرگویى مایه قساوت و سنگدلى است.

در حدیثى از امام صادق(ع) مى‌‏خوانیم: «کانَ المَسیحُ علیه‌السلام یقولُ: لاتُکْثِرِ الکَلامَ فى غَیرِ ذِکْرِاللَّه فانَّ الَّذِینَ یُکْثِرونَ الکلامَ فی غَیرِاللَّهِ قاسِیَةٌ قُلُوبُهُم ولکِنْ لایَعْلَمونَ» حضرت مسیح علیه‌السلام مى‏‌‌فرمود: جز به ذکر خدا سخن زیاد مگویید، زیرا کسانى که در غیر ذکر خدا سخن بسیار مى‌‏گویند، دلهایى پر قساوت دارند ولى نمى‌‏دانند.

4. امام على بن موسى الرضا(ع) مى‌‏فرماید: «انَ الصّمْتَ بابٌ مِنْ أبوابِ الحِکْمَةِ، انَّ الصَمْتَ یُکْسِبُ المَحَبَّة انَّهُ دلیلٌ على کُلِّ خَیرٍ»

سکوت درى از درهاى دانش است، سکوت محبّت مى‌‏آورد، و دلیل و راهنماى همه خیرات است.

5. سکوت سبب نجات از بسیارى از گناهان مى‌‏شود و در نتیجه کلید ورود در بهشت است، چنانکه در حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‌‏خوانیم: مردى نزد آن حضرت آمد و طالب سعادت و نجات بود، پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: آیا تو را به چیزى راهنمایى کنم که خدا به وسیله آن تو را وارد بهشت سازد؟ عرض کرد: آرى اى رسول خدا؛ سپس حضرت دستور به انفاق و یارى مظلوم و کمک از طریق مشورت فرمود، و بعد دستور به سکوت داده و فرمود: «فَاصْمِتْ لِسانَکَ إِلّا مِن خیرٍ؛ سخن مگو جز در جایى که خیر است» و در پایان افزود: هرگاه یکى از این صفات در تو باشد، تو را به سوى بهشت مى‏‌برد.

یاد آوری چند نکته درباره سکوت

بعد از ذکر این مقدّمه به حدیث مورد بحث بر مى‌‏گردیم و چند نکته را یادآور مى‌‏شویم:

نکته اوّل: حدیث مى‏‌فرماید این افراد را به صورت در آتش مى‌‏اندازند، چرا؟

به یکى از جهات ذیل؛

الف) صورت عضو بسیار حسّاسى است به همین جهت انسان وقتى مى‌‏خواهد زمین بخورد ناخودآگاه دستش را سپر صورت مى‏‌کند تا آسیبى به صورت نرسد.

ب) به خاطر تحقیر آمیزبودن آن است.

ج) عضوى که باعث گناه شده، بسوزد.

نکته دوم: از روایت استفاده مى‌‏شود که اصلاح زبان، کلید اصلاح انسان و انحراف آن سبب انواع انحرافات است، چرا که زبان ترجمان دل و نماینده عقل و کلید شخصیّت انسان و مهمترین دریچه روح است.

به تعبیر دیگر، آنچه در صفحه روح انسان نقش مى‏‌بندد، قبل از هر چیز بر صفحه زبان و در لابه لاى گفته‏‌هاى او ظاهر مى‏‌شود.

امام على(ع) مى‌‏فرماید:

«تَکَلَّموا تُعْرَفوا فَانَّ الْمَرْءَ مَخْبوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ؛ سخن بگویید تا شناخته شوید همانا شخصیت هر کس زیر زبانش نهفته است».

تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد

نکته سوم: به همان نسبت که برکات زبان و آثار سازنده آن زیاد است، آفات و گناهانى که به وسیله آن انجام مى‌‏گیرد و آثار مخرّبى که در فرد و جامعه دارد، بسیار زیاد است.

غزالی، 20 انحراف و آفت برای زبان شمرده است و برخی 30 انحراف

مرحوم «فیض کاشانى» در کتاب «المحجّة البیضاء» و «غزالى» در «احیاءالعلوم» بحث مشروحى تحت عنوان گناهان زبان ذکر کرده‌‏اند.

غزالى بیست انحراف و آفت براى زبان شمرده که از جمله آنها موارد زیر است:

1. بیهوده‌‏گویى و پرحرفى.

2. بد زبانى و دشنام.

3. مزاح و شوخی‌هاى رکیک و زشت.

4. مسخره کردن و استهزاى دیگران.

5. فاش کردن اسرار مردم.

و ...

و علماى اخلاق، ده مورد دیگر هم اضافه کرده‌‏اند که مجموع آن به 30 آفت مى‌‏رسد.

غیبت یکی از مهمترین آفات زبان

یکى از این گناهان و آفت‌ها که در آیات و روایات بر اهمّیت آن تصریح شده مسأله «غیبت» است، چرا که سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیّت و آبرو و شخصیّت اوست، و هر چیزى که آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیّت از ترور شخص مهم‏‌تر است، و به این جهت گاهى اوقات گناه آن از قتل نفس نیز سنگین‏‌تر است.

یکى از فلسفه‌‏هاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص درهم نشکند، و حیثیّت آنها لکّه‌‏‌دار نشود.

فلسفه دیگر اینکه «غیبت»، بدبینى مى‌‌‏آفریند، پیوندهاى اجتماعى را سست مى‌‏کند، سرمایه اعتماد را از بین مى‏‌برد، پایه‏‌هاى تعاون و همکارى را متزلزل مى‌‏سازد، بذر کینه و عداوت را در دلها مى‌‏پاشد و گاه سرچشمه نزاع‌‏هاى خونین و قتل و کشتار مى‌‌‏شود.

در حدیثى آمده است که روزى پیامبراکرم (ص) با صداى بلند خطبه مى‏‌خواند و فریاد مى‌‏زد: «اى گروهى که به زبان ایمان آورده‌‏اید نه با قلب، غیبت مسلمانان را نکنید، و از عیوب پنهانى آنها جستجو ننمایید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادر دینى خود جستجو کند، خداوند اسرار او را فاش مى‌‏سازد، و در درون خانه‌‏اش رسوایش مى‏‌کند».

در حدیث دیگرى آمده است که خداوند به موسى وحى فرستاد: «مَنْ ماتَ تائِباً مِنَ الْغِیْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ یَدْخُلُ الجَنَّةَ، وَ مَنْ ماتَ مُصِرّاً علَیها فَهُوَ أوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ النّارَ؛ کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده، آخرین کسى است که وارد بهشت مى‏‌شود و کسى که بمیرد در حالى که اصرار بر آن داشته، اوّلین کسى است که وارد دوزخ مى‌‏‌شود».

امام صادق(ع) در روایتى مى‌‏فرماید: «مَنْ روى‏ على‏ مؤمنٍ روایةً یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَهَدْمَ مُروءَتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أعْیُنِ الناسِ، أخْرَجَهُ اللَّهُ مِن وِلایَتِهِ إلى‏ وِلایَةِ الشَّیْطانِ، فلا یَقْبَلُهُ الشَّیْطانُ؛ کسى که به منظور عیب‏‌جویى و آبرو ریزى مؤمنى، سخنى نقل کند تا او را از نظر مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خودش بیرون کرده، به سوى ولایت شیطان مى‌‏فرستد، ولى شیطان هم او را نمى‌‏پذیرد».

غیبت یعنی چه؟

«غیبت» یعنى در غیاب کسى سخن گفتن، منتها سخنى که عیبى از عیوب او را فاش سازد؛ خواه این عیب جسمانى باشد، یا اخلاقى؛ در اعمال او باشد یا در سخنش، و حتّى در امورى که مربوط به اوست، مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان او و مانند اینها؛

بنابراین اگر کسى صفات ظاهرى و آشکار دیگرى را بیان کند، غیبت نخواهد بود، مگر اینکه قصد مذمّت و عیب‏‌جویى داشته باشد که در این صورت از جهت دیگر، حرام است.

مثل اینکه در مقام بدگویى بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاه رنگ یا کوسه، اینها همه در صورتى است که این صفات واقعاً در آن شخص باشد، اما اگر صفتى اصلًا وجود نداشته باشد، آن وقت «تهمت» خواهد بود که گناه آن ‏به مراتب شدیدتر و سنگین‌‏تر است.

امام صادق(ع) مى‌‏فرماید: «الغِیْبَةُ أَنْ تَقولَ فى أخیکَ ما سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ، و أَمّا الْأَمْرُ الظّاهِرُ فیهِ، مِثْلُ الحِدَّةِ وَالْعَجَلَةِ، فَلا، وَالْبُهْتانُ أنْ تقولَ فیه مالیسَ فیه» غیبت آن است که درباره برادر مسلمانت چیزى را بگویى که خداوند پنهان داشته، و امّا چیزى که ظاهر است مانند تندخویى و عجله که غیبت به حساب نمى‌‏آید، امّا تهمت این است که چیزى را بگویى که در او وجود ندارد».

خداوند در قرآن از غیبت نهى کرده و مى‌‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَّعْضُکُمْ بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ».

خداوند در این آیه غیبت را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه مى‌‏کند که این زشتى فوق‌العاده غیبت و گناه عظیم آن را مى‌‏رساند.

در شأن نزول جمله «لَایَغْتَبْ بَّعْضُکُمْ بَعْضاً» آمده که این آیه درباره دو نفر از اصحاب رسول خدا(ص) است که رفیقشان سلمان را غیبت کردند، زیرا او را خدمت پیامبراکرم(ص) فرستاده بودند تا غذایى براى آنها بیاورد، پیامبراکرم(ص) نیز سلمان را سراغ اسامة بن زید که مسئول بیت‏‌المال بود فرستاد، اسامه گفت: الان چیزى ندارم، آن دو نفر از اسامه بدگویى کردند و گفتند: او بخل ورزیده و درباره سلمان هم گفتند:

اگر او را به سراغ چاه سمیحه (چاه پر آبى بود) بفرستیم آب آن خشک خواهد شد.

سپس خودشان به راه افتادند تا نزد اسامه بیایند، و درباره موضوع کار خود تجسّس کنند، پیامبر (ص) فرمود: من آثار خوردن گوشت در دهان شما مى‏‌بینم، عرض کردند:

اى رسول خدا ما امروز مطلقاً گوشت نخورده‏‌ایم. فرمود: آرى گوشت سلمان و اسامه را خورده‏‌اید و آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهى کرد.

علاج غیبت و توبه آن

«غیبت» مانند بسیارى از صفات ذمیمه تدریجاً به صورت یک بیمارى روانى در مى‌‏آید، به گونه‌‏اى که غیبت کننده از کار خود لذّت مى‏‌برد، و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى‏‌کند، و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است.

اینجاست که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان‏ انگیزه‏‌هاى درونى غیبت بپردازد، انگیزه‏‌هایى همچون «بخل»، «حسد»، «کینه‌‏توزى»، «عداوت» و «خود برتربینى».

باید از طریق خودسازى و تفکّر در عواقب سوء این صفات زشت و نتایج شومى که به بار مى‌‏آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس، این آلودگی‌ها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگى به غیبت باز دارد. سپس در مقام توبه بر آید، و از آنجا که غیبت جنبه «حقّ الناس» دارد، اگر به صاحب غیبت دسترسى دارد و مشکل تازه‏‌اى ایجاد نمى‌‏کند، از او عذرخواهى کند، هر چند به صورت سربسته باشد، به عنوان مثال بگوید من گاهى بر اثر نادانى و بى‌‏خبرى غیبت شما کرده‌‏ام، مرا ببخش، و شرح بیشترى ندهد، مبادا عامل فساد تازه‌‏اى شود.

و اگر دسترسى به آن فرد را ندارد یا او را نمى‌‏شناسد، یا از دنیا رفته است، براى او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وى را ببخشد و طرف مقابل را راضى کند.

موارد استثنا در غیبت

آخرین سخن درباره غیبت اینکه قانون غیبت مانند هر قانون دیگرى استثناهایى دارد، از جمله این که گاه در مقام «مشورت» به عنوان مثال براى انتخاب همسر، یا شریک در کسب و کار و مانند آن کسى از انسان سؤالى مى‏‌کند، امانت در مشورت ایجاب مى‌‏کند اگر عیوبى از طرف سراغ دارد بگوید، مبادا مسلمانى در دام بیفتد، و چنین غیبتى که با چنین نیّتى انجام مى‌‏گیرد حرام نیست.

همچنین در موارد دیگرى که اهداف مهمّى مانند هدف مشورت در کار باشد، یا براى احقاق حق و تظلّم صورت گیرد غیبت حرام نیست.

البتّه کسى ‏که آشکارا گناه مى‌‏کند و به ‏اصطلاح «متظاهر به فسق» است، از موضوع‏ غیبت خارج است، و اگر گناه او را پشت سر او بازگو کنند ایرادى ندارد، ولى باید توجّه داشت که این حکم مخصوص گناهى است که نسبت به آن متظاهر است.

این نکته نیز قابل توجّه است که نه تنها غیبت کردن حرام است، گوش دادن به غیبت، و حضور در مجلس غیبت نیز جزء محرّمات است. براساس پاره‌‏اى از روایات بر مسلمانان واجب است که ردّ غیبت کنند، یعنى در برابر غیبت به دفاع برخیزند، و از برادر مسلمانى که حیثیّتش به خطر مى‏‌افتد دفاع کنند.


منبع: فارس

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین