۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۸ : ۰۵
عقیق:سوره توبه، آيه 118: (« وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ... »)
[1]
تاريخ اسلام نشان مي دهد كه مسلمانان هيچ گاه به اندازه جريان تبوك در فشار و زحمت نبودند؛ زيرا از طرفى حركت به سوى تبوك در موقع شدت گرماى تابستان بود، خشكسالى مردم را به ستوه در آورده بود، فاصله ميان مدينه و تبوك بسيار طولانى بود، دشمنى كه مى خواستند با او روبرو شوند، امپراطورى روم شرقى، يكى از نيرومندترين قدرتهاى جهان آن روز بود و ... . ولى با تمام اين اوصاف مسلمانان غالبا با روحيه اي قوى و مستحكم، همراه پيامبر (ص) به سمت دشمن حركت كردند و با استقامت و پايمردى عجيب درس بزرگى براى همه مسلمين جهان در تمام قرون و اعصار به يادگار گذاشتند.
اما شكي نيست كه مانند همه جوامع بشري، در ميان مسلمانان نيز افرادى بودند كه روحيه ضعيف ترى داشتند، و اينها همانهايي بودند كه فكر بازگشت را در سر مى پروراندند كه قرآن از آن تعبير به «مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ»[1] كرده است (زيرا" يزيغ" از ماده" زيغ" به معنى تمايل و انحراف از حق به سوى باطل است).
از جمله اين افراد، سه نفر به نامهاي «كعب بن مالك»، «مرارة بن ربيع» و «هلال بن اميه» بودند كه از شركت در جنگ تبوك و حركت همراه پيامبر (ص) سر باز زدند. قرآن كريم در آيه فوق به صراحت از ايشان با عنوان «متخلفين»[2] ياد نموده است؛ ولى اين به خاطر آن نبود كه جزء جريان نفاق باشند، بلكه به خاطر سستى و تنبلى بود و چيزى نگذشت كه خود پشيمان شدند. به همين خاطر هنگامى كه پيامبر (ص) از صحنه تبوك به مدينه بازگشت، خدمتش رسيدند و عذر خواهى كردند، اما پيامبر (ص) حتى يك جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد كه احدى با آنها سخن نگويد.
آنها در يك محاصره عجيب اجتماعى قرار گرفتند، تا آنجا كه حتى كودكان و زنان آنان نزد پيامبر (ص) آمدند و اجازه خواستند كه از آنها جدا شوند، پيامبر (ص) اجازه جدايى نداد، ولى دستور داد كه به آنها نزديك نشوند. فضاى مدينه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد كه مجبور شدند براى نجات از اين خوارى و رسوايى بزرگ، شهر را ترك گويند و به قله كوههاى اطراف مدينه پناه ببرند. از جمله مسائلى كه ضربه شديدى بر روحيه آنها وارد كرد اين بود كه كعب بن مالك مى گويد روزى در بازار مدينه با ناراحتى نشسته بودم ديدم يك نفر مسيحى شامى سراغ مرا مى گيرد، هنگامى كه مرا شناخت نامه اى از پادشاه غسان به دست من داد كه در آن نوشته بود اگر صاحبت تو را از خود رانده به سوى ما بيا؛ حال من منقلب شد گفتم اى واى بر من كارم به جايى رسيده است كه دشمنان در من طمع دارند!
خلاصه مدتى به اين صورت گذشت و پيوسته انتظار مى كشيدند كه توبه آنها قبول شود و آيه اى كه دليل بر قبولى توبه آنها باشد نازل گردد، اما خبرى نبود..[3]
پي نوشت: ---------------
[1] سوره توبه، آيه 117.
[2] در آيات فوق در باره آن سه نفر از مسلمانان سست و سهل انگار تعبير به" خلفوا" شده است، يعنى "پشت سر گذارده شده اند". اين تعبير يا به خاطر آن است كه مسلمانان هنگامى كه اينگونه اشخاص سستى مى كردند آنها را پشت سر گذارده، و بى اعتنا به وضعشان به سوى ميدان جهاد پيش مى رفتند، و يا به خاطر آنست كه هنگامى كه براى عذرخواهى نزد پيامبر (ص) آمدند، عذر آنها را نپذيرفت و قبول توبه آنها را به عقب انداخت.
[3] مجمع البيان و سفينة البحار و تفسير ابو الفتوح رازى؛ به نقل از تفسير نمونه، ج8، ص170.
تفسير نمونه، ج8، ص 169 -173.
منبع:انوارطاها