۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۷ : ۲۳
وی به نقل یک خاطره از فرزند شهید خود پرداخت و گفت: خاطرم هست که یکبار در عالم رویا او را دیدم. خواب دیدم که در صحرای عرفات مکه هستم و محمود به من زنگ زده است. با شوق و ذوق خاصی تلفن را برداشتم و چون میدانستم که به شهادت رسیده است، از حال و احوال خودش و برادر کوچکش پرسیدم. به من گفت که حالمان خوب است و مراقب همدیگر هستیم.
در ادامه، مادر شهید منوچهر ساوالانپور صحبت کرد و گفت: منوچهر فرزند دوم من بود و به غیر از ایشان یک پسر و یک دختر نیز دارم. در زمان جنگ، هر دو پسرم در جبهه حضور داشتند. پسر بزرگم در سپاه فعالیت داشت و منوچهر به صورت داوطلبانه از طریق بسیج عازم جبهه شد. ایشان در منطقه سومار و در جریان عملیات مسلمابن عقیل به شهادت رسید.
این مادر شهید، روایتی متفاوت از لحظات شهادت فرزند خود را بیان کرد و گفت: ایشان از سنین نوجوانی، روح بسیار بیداری داشت و در حالی که 15 سال داشت در تمام راهپیماییهای انقلاب اسلامی حضور داشت. در سال 1359 و با آغاز جنگ، او به سن قانونی نرسیده بود و نمیتوانست عازم شود. یک روز پیش من آمد و گفت که میخواهم به جبهه بروم و به رضایت شما و پدرم احتیاج دارم. در نهایت با توجه به اصرارهای فراوان، اجازه دادیم که به جبهه برود. تنها 3 روز از رفتن او گذشته بود که پدرش خواب شهادت او را دید. با آشفتگی فراوان از خواب پرید و ماجرا را برایم تعریف کرد.
مادر شهید ساوالان پور افزود: کمی نگران شده بودیم که مبادا این رویا حقیقت داشته باشد. خاطرم هست که روز بعد نیز یکی از دوستانش به منزل ما آمد و او نیز چنین خوابی را دیده بود. باید بگویم که این خواب حقیقت داشت و چند روز بعد، خبر شهادتش را دریافت کردیم. البته اطرافیان قصد نداشتند که به من و هسرم خبر بدهند و منتظر بودند تا پیکرش به تهران برگردد و بعدا خبر بدهند اما به صورت اتفاقی و در سخنرانی بین دو نماز از زبان پیش نماز مسجد شنیدم.
او به ولایتمداری خاص شهید ساوالانپور اشاره کرد و گفت: او از سنین نوجوانی بسیاری از سخنرانیها و صحبتهای امام خمینی را دنبال میکرد. در وصیتنامهاش که بعدا به دستمان رسید، نوشته بود: «همه باید پیرو ولایت باشید چرا که راه سعادت همین است». او همچنین درخواست کرده بود که عکس امام خمینی را بر روی کفن او قرار بدهیم و ما نیز این کار را انجام دادیم.
منبع:تسنیم