حرفهای شنیدنی زائران اربعین :
حرکت در دریای اربعین اختیاری نیست/ مسیر پیادهروی نمایی از حکومت امام زمان(عج)
واژهها فقیرند و تحمل معانی بزرگ را ندارند اما به قول آقا امیر «شما در دریایی حرکت میکنی که اصلا اختیار دست خودت نیست. یک چیزهایی یاد میگیری که اصلا دنبالش نبودی، یک درکی پیدا میکنی که قبلا نداشتی. اینجا بهترین کلاسی است که نه ترمی دارد و نه واحدی».
عقیق:زائران
حسینی در مسیر پیادهروی اربعین،دل را به موکب بانوی کرامت میسپارند و
در پناه آن بانو آرام میگیرند. حال و هوایشان در این بعدازظهرِ پاییزِ
رنگگرفته به هوای کربلا، دیدنی است. برای انتخاب سوژه مصاحبه، گیج و
مبهوتی. این صحنهها نه در عکس به تصویر میآیند و نه با قلم به بند کشیده
میشوند و نه با گفتن و تفسیر.
هرچه بادا باد؛ سراغ مردی میروم که کنار حوض وسط موکب ایستاده است. اسمش
را میپرسم؛ محمد شاهرخی است، 63ساله از تهران. از حال و هوایش میپرسم؛
میگوید: «دفعه چهارم است که میآیم. هیچ دفعه بهطور طبیعی نیامدم. هر بار
امام حسین علیهالسلام یکجور مرا کشاند در این راه. این بار که میآمدیم
راننده راهبلد نبود و چند دفعه راه را گم کرد. در این مسیرها زنان و مردان
عراقی را میدیدم که در نیمههای شب از راههای فرعی خودشان را به مسیرهای
اصلی میرساندند. این، خیلی مرا منقلب کرد.
آقای شاهرخی از قضیهای گفت که که یکی از مدیران موکب کربلا تعریف کرده
بود: «در صحن حرم امام حسین علیهالسلام پیرزنی ایستاده بود و نمیتوانست
از پلهها بالا بیاید. به او گفتم: مادر! بیا به شما کمک کنم تا به زیارت
بروی. پیرزن گفت: این ایام، امام حسین علیهالسلام مهمان دارد. ما عربیم و
هر موقع اراده کنیم میآییم زیارت. من هشتاد روز است که از بصره تا اینجا
با پای پیاده آمدهام که فقط در اینجا بگویم السلام علیک یا اباعبدالله و
برگردم.
آقا محمد میگفت من در این مسیر با بسیاری از پاکستانیها صحبت کردهام. به
یکی از آنها گفتم چند دفعه آمدی؟ گفت: یعنی خیلی سال است که میآیم.
پرسیدم چرا میآیی؟ گفت: هر سال که میآیم یک چیز جدید یاد می گیرم».
رضا بهمنی، اهل مشهد است که در مسیر پیادهروی با آقای شاهرخی دوست شده
است. او میگوید: «من به این نتیجه رسیدهام هر دفعه که به کربلا آمدم، وضع
زندگیام از قبل بهتر شده است.»
از آقای شاهرخی میپرسم چرا به موکب حضرت معصومه سلاماللهعلیها آمدی؟
میگوید: «من لیست موکبهایی که باید توقف کنم را از قبل نوشتهام. موکب
حضرت معصومه سلامالله علیها جزو لیستم است.» لیستش را که در موبایلش نوشته
بود نشانم داد و بعد نوهاش را به من نشان داد و گفت: «او نوه اول من است.
مدرسه تیزهوشان درس میخواند. مدرسه به هیچ کدام از دانشآموزان اجازه
نمیداند، ولی به نوه من اجازه داد تا به سفر کربلا بیاید. او برای اولین
بار است که به این سفر میآید».
نیتم فقط تعجیل در ظهور آقا امام زمان(عج) است
رفتم سراغ نوهاش؛ زینب خانم که در مدرسه تزکیه ازگل تهران درس میخواند،
از حس و حالش در این سفر میپرسم؛ میگوید: «خیلی حس خوبی است. احساس می
کنم کل دنیا را به من دادهاند. بهترین اتفاق زندگی من است. اولین بار است
که آمدم خیلی خوش می گذرد». از او میپرسم با چه نیتی آمدهای؟ میگوید:
«نیتم فقط تعجیل در ظهور آقا امام زمان است».
به زینبخانم میگویم اگر بخواهی برای کسی که با این وادی غریبه است، مفهوم
و معنای مسیر پیادهروی اربعین را بیان کنی، چه میگویی؟ پاسخ این دختر 16
ساله شنیدنی است: «من فکر نمیکردم امام حسین علیهالسلام اینقدر در مردم
تأثیرگذار باشند. وقتی به این سفر آمدم متوجه شدم ایشان چه شخصیت بزرگ و
تأثیرگذاری در مردم دنیا هستند. ما باید راهشان را ادامه دهیم و نگذاریم
زحمتهایی که کشیدند از بین برود».
موقع خداحافظی آقای شاهرخی میگوید در یکی از این سفرها سی نفر از اقواممان
با هم برای پیادهروی آمدیم. امسال نیز با خانواده آمدم، برخی از اقوام
عقب تر از ما هستند، و برخی نیز قرار است پیادهروی را شروع کنند.
در این مسیر همه می خواهند عطا کنند
آن طرف موکب خانوادهای نشسته بودند، سراغ یکی از آنها رفتم و نامش را
پرسیدم؛ ایرج شهردوست است، 50ساله از همدان. ششمین دفعه است که قدم در این
مسیر گذاشته. سه دفعه نیز با خانواده آمده. از او میخواهم طریقالحسین
علیهالسلام را در چند کلمه خلاصه کند: «ایثار، گذشت، یکزبانی، یکدلی و
وحدت کلمه». از او توضیح بیشتر میخواهم؛ میگوید: «در این مسیر، همه
میخواهند به تو بدهند، کسی نمیخواهد از تو بگیرد. در مسیرهای دیگر هر کسی
طلبکار است، ولی در این مسیر همه می خواهند یک خیر و خوبی به تو برسانند.
اینجا کسی به کسی چپ نگاه نمیکند همه گذشت دارند، ایثار دارند، فداکاری
دارند».
برای بازسازی روحی و عقیدتی باید پا در این مسیر گذاشت/ بی اختیار و بدون کلاس درس یاد می گیری
برادر ایرج، آن طرفتر نشسته، اسمش امیر است و سنش بزرگتر از ایرج نشان
میدهد. تحلیلش را از مسیر پیادهروی اربعین میپرسم؛ میگوید: «سؤال خیلی
سختی است و نمیشود این چیزها را به زبان تفسیر کرد. یک عشق و علاقه است.
فقط میشود گفت که در این مسیر در رفتار و ایثار و از خودگذشتگی، گوشهای
از شور و شوق حسینی را میبینید. همه، هر چه دارند را عرضه می کنند..
دفعه اول است که در پیادهروی اربعین شرکت میکنم. واقعا برایم جذاب است.
هر کسی میخواهد به نوعی خودش را به لحاظ روحی روانی یا عقیدتی بازسازی
کند، باید این مسیر را برود. شما در دریایی حرکت میکنی که اصلا اختیار دست
خودت نیست. یک چیزهایی یاد میگیری که اصلا دنبالش نبودی، یک درکی پیدا
میکنی که قبلا نداشتی.
اینجا بهترین کلاسی است که نه ترمی دارد و نه واحدی؛ شما سریع به دست
میآورید. و این، اجتنابناپذیر است. شما اگر سنگ هم باشی و در این مسیر
حرکت بکنی، تحت تأثیر قرار میگیری. در این مسیر افراد متمول هم هستند، ولی
غالبا کسانی هستند که همه داشتههایشان را دارند عرضه می کنند؛ عراقی ها
یک سال ذخیره میکنند تا در این ایام برای زائر امام حسین علیهالسلام خرج
کنند و عشق و علاقهشان را نشان دهند. واقعا درسگرفتنی است.
به هر حال هر کس به اندازه ظرفیت خودش درکی از پیادهروی اربعین دارد.
نمیشود به زبان آورد. انشاءالله خدا به ما توفیق دهد برداشت مناسبی داشته
باشیم تا انشاءالله زمان برگشتمان با قبل از آمدنمان، متفاوت باشد».
اگر امیرآقا تا یک ساعت دیگر حرف میزد، حرفهایش را نوش جانمان میکردیم.
حرفهایش که تمام شد، میپرسم چرا آمدید اینجا؟ میگوید: «تازه از موکب
امام حسن علیهالسلام خارج شده بودیم، ولی به احترام حضرت معصومه
سلاماللهعلیها آمدیم داخل».
ما اهل این نبودیم که از کنار فکر اباعبدالله(ع) عبور کنیم/ کریم، کریم تر از آن است که بخواهد با پیاده روی و زحمت افتادن حاجت دهد
مهدی سرابی، 38ساله، یکی دیگر از اقوام این خانواده است. میگویم این مسیر
را برایم ترجمه کن. ترجمهاش خواندنی است: «اینجا یک نمایی از حکومت امام
زمان(عج) است. کسی از کسی دلخور نمیشود. اگر تنه به تنه میخورد با بخشش
رد میشود. چه آنکه اتفاقی ظلم کرده و چه آنکه اتفاقی ظلم دیده، هر دو از
هم معذرتخواهی می کنند. دست به جیبِ همه است. کسی گرسنه نمیماند. هر کس
هر چه دارد میآورد و تقسیم میکند.
آقای پناهیان میگفت محبت صد قسمت شد؛ نودونه قسمتش به ائمه و معصومین
رسید، یک قسمتش به دیگر مخلوقات. به تعبیر زیارت جامعه کبیره «خلقکم الله
انوارا فجعلکم بعرشه مُحدقین» اصلا شما ائمه برای اینجا نبودید. امام حسین
علیهالسلام! مال جای دیگر بودید، مال اینجا نبودید که ما سلام کنیم و شما
جواب دهید. ما مال این نبودیم که از کنار فکر شما عبور کنیم. الآن هم خودش
میگوید بیا. محبت خودش را در دل ما انداخته و خودش به ما گفته است بیا.
این بهانه هم، خودش در دل ما انداخته. خودش همه را اینگونه کشیده اینجا.
خودش هم همه مقدماتش را فراهم کرده.
هر کسی نیتی دارد، ولی بعید میدانم کسی برای حاجت آمده باشد. زیر قبه دعا
مستجاب است. الآن همه میدانند به خاطر شلوغی جمعیت، ممکن است زیر قبه
نرسند. حتی اگر با هواپیما هم بروی باز هم دعا زیر قبه مستجاب است. کریم،
کریمتر از آن است که بخواهد با پیادهروی و زحمت افتادن حاجت دهد. حرفی و
کلمهای و چیزی نمیماند به جز اینکه بگوییم «عشق» است. و عشق در دل همه
است و تفسیر نمیشود. یک مداحی شعری از شاعری میخواند که این مسیر را خیلی
خوب تفسیر کرده بود:
اومدیم تو دل جاده
اومدیم پای پیاده
اومدیم مولا ببینه
شیعه عاشق جهاده
انشاءالله همگی جمع میشویم و به زودی امام زمان(عج) هم ظهور میکند.
انشاءالله در این مسیر هدف اصلیمان ظهور آقایمان باشد و با همین سپاه
دنبالش راه بیافتیم.
اینها حرفهای آقا مهدی سرابیِ 38 ساله است که اصالتا همدانی است و ساکن
تهران. آدم مبهوت میماند؛ مگر میتوان با کتاب و سواد و مدرک، اینگونه
طریقالحسین را به تفسیر نشست؟ جواب معلوم است؛ خیر.
از او میپرسم چرا به موکب حضرت معصومه سلاماللهعلیها آمدی؟ میگوید:
«اسم حضرت معصومه خستگی از تنمان برد. تا نگاه کردیم دیدیم موکب
اختالرضا(س) است اصلا در تصورم نبود که همسفرهایم داخل میآیند یا نه، اما
مثل اینکه همه با هم به یک چیز فکر میکردیم و بیاختیار همه آمدیم داخل.
انشاءالله زیارتش نیز نصیبمان میشود».
پیام صابری، 49ساله، یکی دیگر از اعضای این فامیل است. او میگوید: «هر
بهانهای که فرد را یکجوری وصل کند به ریسمان الهی، آدم دوست دارد برود
دنبالش؛ هر چیزی که دل آدم واسطه بشود و فرد حس کند دارد نزدیک می شود. این
مسیر، یکی از واضحترین اعمالی است که آدم حس میکند رسیده به آنجایی که
میخواهد».
میپرسم چرا به موکب حضرت معصومه سلاماللهعلیها آمدی؟ میگوید اسم حضرت
مرا کشاند اینجا. همانطور که گفتم این هم بهانهای است که حس کنی تو را به
خدا نزدیک میکند، حتی اگر هیچ چیزی نگیری، همینکه میآیی زیر این خیمه
یک چرخی میزنیم و میروی... .»
آقا فاضل شهردوست، پسر ایرج است. از او درباره تحلیلش درباره پیادهروی
اربعین میپرسم. جواب یک جوان 24 ساله هم شنیدنی است: «امام حسین
علیهالسلام یک عشق آسمانی حساب میشود، ولی اگر به اندازه عشق زمینی حضرت
را دوست داشته باشیم برای ما کفایت میکند و از این سفره سهممان را بردیم؛
البته اگر آن عشق واقعی مد نظرمان باشد».
این خانواده حرفهایشان را که زدند، داشتند راهی میشدند. آقا امیر موقع
خداحافظی از اینکه از او سؤال کردم تشکر کرد و گفت: «بعضی وقتها آدم مورد
سؤال قرار میگیرد بیشتر توجه می کند». تشکر کردم و التماس دعا گفتم و
خداحافظی... و تا دم در بدرقهشان کردم.
برگشتم داخل موکب. مرد میانسالی کنار حوض وسط موکب نشسته بود. نامش عباس
حیدری، 37 ساله، و اهل کاشمر و ساکن تهران است. اولین بار است که با پای
پیاده به کربلا میآید. از حس و حالی که در این مسیر دارد میپرسم. پاسخ
میدهد: «واقعا تا تجربه نکنی فایده ندارد. هرکسی برایت تعریف کند فایدهای
ندارد. خودت باید بیایی و تجربه کنی. کسی که میآید امکان ندارد سال بعد
بتواند بیاید و نیاید. حسش را نمیشود گفت. یک حس رؤیایی است و جای آنهایی
که نیامدند خالی است؛ مخصوصا همسرم. پایش را عمل کرد و نتوانست بیاید.
خیلی دوست داشت بیاید ولی نشد».
راهی که هر کس تجربه کند پشیمان نمی شود
جوانی آن طرفتر نشسته است. میروم سراغش. وقتی اسم و رسمش را میپرسم تازه
متوجه میشوم با عباس آقای حیدری خویش و قوم است و پدر و مادرش هم آنجا
نشستهاند. از آقا سینای 18ساله که اهل تهران است، میخواهم تجربهاش را از
این مسیر بگوید؛ میگوید: حس خاصی است. نمیشود کامل توصیفش کرد. بار اولم
است، ولی سختیهای راه، شیرینیهای خاص خودش را دارد. راهی است که هر کسی
تجربه کند مطمناً پشیمان نمیشود».
از آقا سینا از جالبترین چیزی میپرسم که در این مسیر توجهش به آن جلب
شده است؛ میگوید: «برخی زائران آسیبدیدگی داشتند یا معلول بودند یا سنشان
خیلی زیاد بود بهطوری که بهسختی میتوانست راه برود، ولی حتی اگر شده
نصف مسیر را با ویلچر آمده بود و بقیهاش را پیاده. این برای من خیلی جالب
بود».
پدرش، سعید تقوی روبهروی سینا نشسته. میگوید دومین بار است که پیادهروی
اربعین آمدم و دومین بار است که به موکب حضرت معصومه سلامالله علیها آمدم.
میگویم: پس با برنامهریزی وارد موکب شدی؟ میگوید: «دقیقا. پارسال که
آمدیم هم پذیرایی خوب بود، هم امکانات آن و هم از لحاظ جنبههای معنوی،
مداحیها و نماز جماعت خیلی خوب بود. پارسال خودم تنها آمدم امسال با
خانواده آمدیم».
میگویم زیارت امام حسین علیهالسلام، هم رزق مادی آدم را زیاد میکند و هم
رزق معنوی. شما پارسال تنها آمدی و امسال با خانواده، این هم رزق ارباب
است؛ میگوید: «امام حسین علیهالسلام هیچ وقت خودش را مقروض و بدهکار کسی
نمیکند. اگر شما در راهش یک قدم برداری مطمئن باش ده برابرش را به تو
برمیگرداند. من این را به وضوح دیدم.
به خاطر اوضاع شبکههای اجتماعی خیلی دوست دارم بچههایم را بیاورم در این
راه. چون یکسری چیزهایی که گفته میشود با آنچیزهایی که هست خیلی فرق
میکند. تا آدم در این راه نیاید نمیفهمد مردم با چه عشقی میآیند و با چه
عشقی از زوّار امام حسین علیهالسلام پذیرایی میکنند. وقتی خودش می آید
تازه می فهمد این مطالبی که دشمنان می آیند در این شبکه های مجازی منتشر می
کنند چقدر دروغ و واهی است و می خواهند ما را با اسلام بد کنند. و این هیچ
وقت پیش نمی آید چون امام حسین علیهالسلام همیشه پرچمش برافراشته است و
اینها همیشه خوار و زبونند».
تا در این مسیر نیامده بودم اعتقاد و ایمانم کامل نبود
میگویم خیلی سخت است، ولی این مسیر را برایم ترجمه و تحلیل کن؛ میگوید:
«تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که این مسیر، مسیر عشق است و من که
نزدیک 50 سال از خدا عمر گرفتهام تا در این مسیر نیامده بودم اینقدر
اعتقاد و ایمانم تکمیل نبود. در این مسیر که آمدم خیلی چیزها را دیدم که
خیلی در ایمانم تأثیر گذاشت و در زندگی فردیام و برخوردم با دیگران خیلی
تأثیر گذاشت.
وقتی آدم اهالی عراق را میبیند که این وضع مالی، چگونه از دل و جان دارند
مایه میگذارند، وقتی خدام داخل موکبها را میبیند، واقعا انسان شرمنده
میشود. تا پاسی از شب دارند به زوار کمک و خدمت میکنند و ما فقط
میتوانیم از آنها تشکر کنیم. من خدا را شاکرم که پارسال که برای اولین
بار آمدم، در این راه وارد شدم، امسال نیز توانستم بچههایم را بیاورم.
امیدوارم کسانی که امکاناتش را دارند حتما بیایند در این مسیر و خودشان
ببینند. خیلی در زندگی آدم تأثیر دارد. من هرچه بگویم کم گفتهام».
صبر و حوصله و برخورد خادمان بی نظیر و مثال زدنی است
همسر آقای تقوی که داشت صحبتهای شوهرش را گوش میداد. به ایشان گفتم اگر
شما حرفی دارید دوست داریم بشنویم؛ میگوید: من هم واقعا صحبت آقام رو
تأیید میکنم. خانمها و آقایانی که چه در این موکب و چه در موکبهای
ایرانی دیگر که دیدیم دارند خدمت میکنند، واقعا در صبر و حوصله و
برخوردشان بینظیرند. خیلیهایشان را من دیدم حتی با تحصیلات عالیه هستند،
واقعا رفتارشان بینظیر است و مثالزدنی.
ما دیروز بعدازظهر ساعت چهار عصر در موکب امام رضا علیهالسلام بودیم که
یکهو بادوطوفان راه افتاد. با اینکه سوله ما آب گرفت و شرایط ترسناکی بود،
ولی خادمان آنجا بسیار خوب به زوار آرامش دادند و مدیریت کردند. واقعا
نشاندهنده آن است که حضرت از بالا نگاه میکند و معلوم است که میزبان یکی
دیگر است. ولی این وسیلهها هم واقعا زیبا چیده شدند.
فقط توصیه میکنم هر کسی بیاید این را حس کند. وقتی همسرم سال قبل تعریف
میکرد اصلا به این خوبی که الآن میبینم، درک نمیکردم. امیدوارم همه
آرزومندان بیایند. بالاخره خیلیها هستند که آرزو دارند، کما اینکه خود من
نیز آرزویش را داشتم که بیایم. اصلا نمیشود توصیفش کرد. واقعا حسش، حس
خاصی استو امیدوارم هر کسی که که دلش میخواهد بیاید، به زودی خدا قسمتش
کند.
هر قشری با هر چه در بساط داشت آمده تا به حسین(ع) برسد
حرفهای خانم تقوی که تمام میشود، میروم سراغ پسر چهاردهسالهاش که کنار
مادر نشسته است. میگویم دوست دارم از یک نوجوان چهارده ساله درباره
پیادهروی اربعین بشنوم؛ میگوید: «خیلی جالب است. از هر قشری هستند. قشر
پولدار و قشر متوسط جامعه با هر شکل و نوعی، با هر چه در بساط داشتند آمدند
تا برسند به امام حسین علیهالسلام».
میپرسم چه چیزی در این مسیر برایت خیلی جالب بود که الآن برای ما تعریف
کنی؟ پاسخ میدهد: «داخل موکب که بودیم یک نفر بود می گفت سی روز است از
بصره تا اینجا پیاده آمده است. او میگفت یا امام حسین علیهالسلام! من کی
به کربلا میرسم!».
از او میپرسم اگر یک عکسی از مسیر پیادهروی اربعین را به تو نشان بدهند و
بگویند این عکس را با یک کلمه یا یک جمله زیرنویس کن چه چیز مینویسی؟
میگوید:
عشق فقط یک کلام
حسین علیه السلام
موقع خداحافظی پدرش میگوید: «انشاءالله هر سال بیاییم اینجا مزاحم شما
بشویم» میگویم چه مزاحمتی، خدمت برای زائر امام حسین علیهالسلام افتخار
است. میگوید: «من واقعا ممنون شما و تمام کسانی هستم که در این موکب دارند
خدمت می کنند. ما که چیزی از دستمان بر نمیآید، امیدوارم اجرش را از امام
بگیرند.»
در حیاط موکب بانوی کرامت در این فکرم با اینکه واژهها فقیرند و تحمل
معانی بزرگ را ندارند، اما حسین علیهالسلام چه آتشی در دل عاشقانش به پا
کرده که اینگونه طریقالحسین را تفسیر میکنند. به قول آقا امیر «شما در
دریایی حرکت میکنی که اصلا اختیار دست خودت نیست. یک چیزهایی یاد میگیری
که اصلا دنبالش نبودی، یک درکی پیدا میکنی که قبلا نداشتی. اینجا بهترین
کلاسی است که نه ترمی دارد و نه واحدی». راست میگوید؛ علم که یاد گرفتنی
نیست تا با کلاس و درک و مدرک و دکترا به دست آورد؛ علم، نوری است که خدا
در دل هر کس که بخواهد قرار میدهد، و طریقالحسین چه با دلها میکند، که
ظرف خوبی برای علم میشود؛ علمی که از جنس نور است...
منبع:حوزه