21 آذر 1400 8 جمادی الاول 1443 - 44 : 18
کد خبر : ۹۹۴۳۶
تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۰۱
پیشکسوت شعر و مداحی اهل بیت(ع) گفت: قرن هاست که مردم گریه می کنند و اشک آنها نه تنها کم نشده است بلکه بیشتر هم شده است. نهضت امام حسین را اشک نگه داشته است ولی اشکی که در آن معرفت باشد.
عقیق:غلامرضا سازگار از شاعران و ذاکران باسابقه اهل بیت است که اغلب اشعار وی در مدح و رسای اهل بیت(ع) است و درکنار آن اشعار فراوانی برای انقلاب و شهدا سروده است. از جمله آثار او مجموعه اشعار با نام «نخل میثم» است که کمتر مداحی است که از آن بهره نبرده باشد. کتاب غزلیات آتش مهر، ماه خون گرفته در ۶ جلد، بهار امامت در ۵ جلد، صدف نبوت در ۵ جلد، مرآت ولایت در ۵ جلد، از صیام تا قیام در ۵ جلد از دیگر آثار اوست.
با این پیشکسوت شعر و مداحی اهل بیت به مناسبت ماه محرم به گفتگو نشستیم که در ادامه می خوانید؛
با شروع ماه محرم در دل شیعیان و دوستداران امام حسین(ع) انقلابی ایجاد می شود که آن را می توان به طور محسوس در زندگی مردم و در جامعه دید بطوری که اصلاً چهره شهر و مردم عوض می شود و یک نوع همدلی و انسجام اجتماعی رخ می دهد، به نظر شما این مسئله را چگونه می توان تحلیل کرد؟
پیامبر فرمود خداوند حرارتی از حسین در دلها قرار داده که این حرات هرگز خاموش نمی شود و بلکه این حرارت روز به روز بیشتر می شود. این حرارت غیر از محرم هم در دل مردم شعله می کشد ولی تقریبا از بعد عید غدیر مردم برای عزاداری آماده می شوند و این آتش هر لحظه تا روز عاشورا در دل مردم برافروخته تر می وشد.
من در یک شهری بودم که دو جوان برای پرچم زدن در شهر فعالیت می کردند و به من خبر دادند که آنها دچار برق گرفتگی شده اند و با شدت به زمین خورده اند و هر دو آنها دستشان قطع شده بود. من یادم می رود که به یکی از اینها گفتم که من افرادی را می شناسم که با خرج خوشان شما را به یکی از کشورهای خارجی ببرد تا دست مصنوعی برای شما درست کنند. اما او گفت من دستی که در راه خدا و در راه امام حسین(ع) داده ام پس نمی گیرم.
من آن شب خیلی منقلب شدم. او واقعا از دل حرف می زد. این همان حرارتی است که در دل ها روشن است و روز به روز این حرارت بیشتر خواهد شد. وقتی شیعیان برای امام حسین(ع) عزاداری می کنند روی افراد بیگانه هم اثر می گذارد. در جریان امام حسین(ع) ۱۳۰۰ سال است که مردم گریه می کنند و اشک آنها نه تنها کم نشده است بلکه بیشتر هم شده است. یعنی به من یاد دارم که امروز مردم از ۵۰ سال پیش بیشتر گریه می کنند و مسلم به شما عرض می کنم که ۵۰ سال دیگر گریه و فریاد مردم در عزاداری امام حسین(ع) بیشتر می شود.
حسین(ع) «وجه ربک» بود. چون کار حسین(ع) برای خدا بود. هر عملی که برای خدا باشد، آن عمل ماندگار است. بهترین تبلیغ همین اخلاص امام حسین(ع) است
اما چرا اینگونه می شود؟ قرآن می فرماید «کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرام». ببینید امام حسین(ع) و عبدالله زبیر هر دو گفتند که با یزید بیعت نمی کنیم. عبدالله زبیر بیعت نکرد و فرار کرد و امام حسین هم شبانه از مدینه بیرون آمد. عبدالله زبیر جنگید و امام حسین هم جنگید. عبدالله زبیر کشته شد و امام حسین هم به شهادت رسیدند. چرا باید اسم امام حسین عالم را بگیرد و اصلاً اسمی از عبدالله زبیر در میان نباشد؟ چون حسین(ع) «وجه ربک» بود. چون کار حسین(ع) برای خدا بود. هر عملی که برای خدا باشد، آن عمل ماندگار است. بهترین تبلیغ همین اخلاص امام حسین(ع) است.
وقتی از امام حسین سوال می شود که چرا زن و بچه خود را به همراه خود می بری، می گوید خدا می خواهد اینها را اسیر ببیند. مرتب افرادی جلوی امام حسین را می گیرند که حضرت را از این راه منصرف کنند. حضرت وقتی می خواهد از مکه حرکت کند و به سمت کربلا برود خطبه ای می خواند و می فرماید مرگ به گردن اولاد آدم مثل گردنبند جواهری است که به گردن عروسان است. کسی که می خواهد برای خدا کشته شود مرگ در نظر او اینگونه است.
یاران امام حسین هم «وجه ربک» بودند. آنها در شب عاشورا وقتی امام بیعت خود را از آنها برمی دارد هر یک حرفی زندند. یک نفر گفت یا حسین اگر عمرها جاودانی بود و خدا مرگ را خلق نکرده بود به عزت و جلال خدا حاضر بودم عمر جاودان را از من بگیرد و مرگ در راه تو را به من بدهد. این جور عاشق امام حسین بودند.
حبیب گفت اگر هفتاد بار قطعه قطعه ام کنند و مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بدهند و دوباره زنده شوم باز هم در راه تو جان می دهم. زهیر گفت اگر هزار بار با من چنین و چنان کنند باز هم در راه تو جان می دهم.
«یاد دارم این سخن را از زهیر/ آنکه در تاریخ خون یادش بخیر/ گفت ای جانها بلا گردان تو/ هست هستی آفرین قربان تو/ گر هزاران بار از شمشیر تیز/ گردد اعضای زهیرت ریز ریز/ پاره‌های پیکرم سوزد بنار/ باد خاکم را برد در کوهسار/ باز باد آرد بهم خاکسترم/ جمع گردد عضو عضو پیکرم/ بار دیگر روح آید در تنم/ با تو هرگز عهد خود را نشکنم/ عضو عضوم باز گوید یا حسین.»
*چه تاثیراتی را از رهگذر هیئات مذهبی و عزاداری بر سیدالشهدا می توان برشمرد؟
انقلاب ما را همین عاشورا پیروز کرد. در یک راهپیمایی پنج میلیونی همه نوحه می خواندند. هیئات مذهبی مردم را بیدار می کند. مردم را به جوش و خروش و به حرکت وامی دارد
یکی از تاثیرات هیئات مذهبی بزرگداشت شعائر است. این شعائر را هیچ دینی ندارد. من یادم دارم از میدان شوش تا بازار مردم این دم را می دادند «حسین گفتا دین عقیده و جهاد است/ بیعت من حرام با ابن زیاده است/ شیوه من بود حق پرستی/ شیوه او قمار است و مستی». هزار نفر با نوا به سینه می زدند و این شعار را می دادند.
لذا انقلاب ما را همین عاشورا پیروز کرد. در یک راهپیمایی پنج میلیونی همه نوحه می خواندند. یک سر جمعیت میدان امام حسین بود و آن سر جمعیت میدان آزادی. دیگر تاریخ این را به خود نمی بیند.
هیئات مذهبی مردم را بیدار می کند. مردم را به جوش و خروش و به حرکت وامی دارد. این هیئات هدف امام حسین را برای هر زمانی به فراخور آن زمان مطرح می کند. باطل را در هر زمانی نشان می دهد.
شما به عنوان فردی که سال ها توفیق خدمت در آستان سیدالشهدا را دارید چه تعریفی را از مداحی و نوکری امام حسین(ع) ارائه می کنید؟
مداحی دو جور است. یکی مداحی است که فقط برای پول مداحی می کند. او هم کارش مقدس است اما دیگر به او نوکر نمی توان گفت. او کاسب است. البته باز هم امام حسین به او عنایت می کند.
اما نوع دیگری از مداحی داریم که خاصاً برای اهل بیت است. یا پول نمی گیرد یا اینکه هر چه به او دادند هیچ نمی گوید. خدا میرزا اسماعیل دولابی را رحمت کند. مداحی به او گفت مرا نصیحت کن، ایشان فرمود سعی کن خودت را به امام حسین بفروشی، امام حسین را به خودت نفروش. مداحی که خودش را به امام حسین بفروشد در یک کلمه عاشقِ صادق است. مداح عاشقی است که صادق است راست می گوید و امام حسین(ع) را به هیچ چیز نمی فروشد.
لذت مداحی را کسی می برد که تنها برای اربابش مداحی می کند. من گاهی در خانه تنها نشسته ام، رو به قبله می نشینم و برای خود می خوانم «از آب هم مضایقه کردند کوفیان، خوش داشتند حرمت مهمان کربلا» و... همین شعر مرا می گریاند. کسانی که با امام حسین خلوت می کنند در جلوت هم خوب می توانند نوکری کنند.
خیلی ها از من سوال کردند که بعد از اینهمه نوکری از امام حسین(ع) چه می خواهی؟ پاسخ من این است که اولاً هر آنچه که حضرت برای من بخواهند من همان را می خواهم. اما این را اضافه کنم که از خود امام حسین چه چیزی بهتر؟ خودش را می خواهم.
امیرالمومنین در دعای کمیل می فرمایند «صبرت علی عذابک، فکیف اصبر علی فراقک» یعنی من بر عذاب تو می توانم صبر کنم اما فراق تو را چگونه تحمل کنم؟ برای امیرالمومنین دوری از خدا از جهنم بدتر است.
از نظر شما خصائص اشک بر سیدالشهدا و عزاداری برا آن چیست؟      
این جواب را من از زبان میرزااسماعیل دولابی می دهم. من یک شب خواب دیدم که مرحوم مرشد باقر کنار ضریح حضرت معصومه ایستاده اند و به او گفتم مرشدباقر چطوری؟ گفت من خیلی برای تو دعا می کنم. به او گفتم آن طرف چه خبر است و از انسان چه می خواهند؟ گفت تضرع و حزن.
من این خواب را برای میرزا اسماعیل دولابی تعریف کردم. گفت یک کتاب با تو حرف زده است. خصوصیت اشک بر امام حسین این است که مادامی که انسان از حسین(ع) لبریز نشود نمی تواند گریه کند. اختیار گریه دست خود آدم نیست. تا دل نسوزد و از حزن پر نشود نمی تواند برای امام حسین گریه کند. خصائص گریه بر حسین(ع) این است که انسان از امام پُر می شود و لبریز می گردد. لبریز شدن آن هم همین اشک است.
پرتکرارترین توصیه رهبر انقلاب به مداحان که تقریبا در همه دیدارهایی که آقا با مداحان داشته اند آن را مطرح کرده اند، بحث توجه به شعر است. شما علاوه بر مداحی در کسوت شاعری اهل بیت قرار دارید به نظر شما الزامات شعر هیئت که از آن به شعر آئینی یاد می شود چیست؟
امام حسین فرمود من قیام نکردم مگر برای امر به معروف و نهی از منکر. شعرایی که شعر می گویند باید توجه کنند که شعر ولایی و اهل بیتی باید به انسان بصیرت دهد.
چه بسا جوانی دو ساعت سینه می زند و گریه می کند و اجر زیادی هم می گیرد اما او از گریه لبریز می شود ولی از بصیرت و امر به معروف لبریز نمی شود.
امام فرمودند دست از روضه برندارید که ما با روضه زنده هستیم. اما کدام روضه؟ روضه ای که با آن هدف اهل بیت را به مردم بشناسانیم.
من چند تا شعر قبل از انقلاب برای امام حسین گفته بودم که این اشعار آنقدر به نظام طاغوت برخورده بود که یکی از دانشجوها در تلویزیون گفت که حسینی معدوم رئیس ساواک، ۱۵ روز من را شکنجه داد تا من بگویم این شعر از کیست و من نگفتم
من چند تا شعر قبل از انقلاب برای امام حسین گفته بودم که این اشعار آنقدر به نظام طاغوت برخورده بود که یکی از دانشجوها در تلویزیون گفت که حسینی معدوم رئیس ساواک، ۱۵ روز من را شکنجه داد تا من بگویم این شعر از کیست و من نگفتم.
آن شعر این است «آمدم تا نهضت خون و شرف برپا کنم/ بهترین برنامه‌ام را کربلا اجرا کنم/ آمدم تا بین انسان‌ ساز و انسان سوز را/ داوری در انقلاب سرخ عاشورا کنم/ آمدم بر ضد تبلیغات مسموم یزید/ هر مبلغ را به گفتار خدا گویا کنم/ آمدم با روی سیلی خورده اطفال خویش/ سرخ رو اسلام را چون لاله حمراء کنم/ ای حقیقت‌کش، فضیلت‌کش، شریعت‌کش یزید!/ من کی از مزدورهای پست تو پروا کنم/ من در این بازار جانبازی قدم بگذاشتم/ تا که خون پاک خود را با خدا سودا کنم»
من نمی گویم همه شعرهای کربلا اینگونه باشد. کربلا هم «الان انکسر ظهری» دارد و هم «هیهات من الذله» دارد. من می خواهم بگویم که شاعرها اگر شعر برای امام حسین می گویند هر دو بعد عاطفه و گریه و حماسه را رعایت کنند.
نمی شود در حین حماسه از مردم گریه بگیریم اما می شود لابه لای اشعارمان جملاتی بگوییم که مردم را بیدار کند. روضه امام حسین(ع) بیدارکننده است.
وقتی مرحوم شیخ عبدالکریم حائری دستور می داد قبل از درس طلبگی روضه بخواند. طلبه ها ایراد گرفتند و گفتند این روضه قبل از درس برای چیست؟ فرمود این احکامی که ما می گوییم، میوه های اسلام است. این اشک آبی است که به آن نخل ها داده می شود. اگر آب به این نخل ها داده نشود اینها می خشکد و از بین می رود. نهضت امام حسین را اشک نگه داشته است ولی نه تنها اشک، اشکی در آن معرفت باشد.
مثلا یکی روضه می خواند و می گوید امام حسین در گودال، خاک های کربلا را زیر صورت خود کشید و گفت «ای زمین کربلا مادر ندارم». اما این حرف تحقیر کننده است.
امام حسین صورت به خاک گذاشت و فرمود «إلهِی رِضًی بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ». واقعا کدام عبارت بهتر است؟ عبارت دوم هم گریه دارد و هم حماسه و معرفت.
وقتی مرحوم شیخ عبدالکریم حائری دستور می داد قبل از درس طلبه ای روضه بخواند. طلبه ها ایراد گرفتند و گفتند این روضه قبل از درس برای چیست؟ فرمود این احکامی که ما می گوییم، میوه های اسلام است. این اشک آبی است که به آن نخل ها داده می شود
به طور کلی رهبر انقلاب همیشه از آن شاعری تجلیل کرده‌اند که با هدف شعر گفته است. شعر خوب، خوب است ولی اگر هدف‌دار باشد بهتر است نه اینکه مثلا «پیکر تراش مرمر شعر خیال من/ یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده است» شعر، خیلی قشنگ است اما به چه دردی می‌خورد. نه به درد دنیا می‌خورد و نه به درد آخرت. برای این است که دغدغه آقا همیشه این است که شاعر باید هم زبان خدا باشد، هم زبان جامعه باشد، هم زبان اهل بیت باشد و هم مردم را به سمت سعادت‌ سوق دهد.
شاعرانی مثل صائب، اقبال لاهوری، بیدل، هلالی جغتایی و... جایگاه والایی در شعر فارسی داشته و از طرف دیگر به معارف دینی هم کمک کرده اند، چه شاخصه هایی برای این شاعران می توان برشمرد که می توان در شعر آئینی امروز از آن بهره گرفت؟
یکی از شاعرانی که آقا هم زیاد از او اسم برده اقبال لاهوری است. اقبال سُنی هم بود اما خیلی زیبا برای کربلا شعر گفته است «هر که پیمان با هوالموجود بست/ گردنش از بند هر معبود رست/ مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست/ عشق را ناممکن ما ممکن است... عشق را آرام جان حریت است/ ناقه اش را ساربان حریت است...» شاید صد بار این شعر را روی منبر خوانده ام. اقبال یک شاعر آزادی خواه بود. خیلی هم امام حسینی نبود. او سنی بود ولی در مسیر اهل بیت بود.
و یا مثلا صائب خیلی شعر برای امام حسین نگفته است. شاید چند شعر برای امیرالمومنین و امام حسین(ع) گفته باشد اما هنر صائب منحصربفرد است. او در شعر خود حرف زده است. «اظهار عجر پیش ستم پیشگان خطاست/ اشک کباب باعث طغیان آتش است» و یا «مصیبت دگرست این که مرده دل را/ چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد» و یا «مرا به روز قیامت غمی که هست این است/ که روی مردم دنیا دوباره باید دید» ما شاعری نداریم که به اندازه صائب شعر گفته باشد. او بین سعدی و حافظ برای خود جا باز کرده است. می خواهم بگویم امروز آنقدر که شعر صائب در دست مردم است شعر حافظ و سعدی با آنکه عرفان بالاتری دارد زبانزد نیست. صائب خیلی با زبان مردم حرف زده است و هر حرفی زده یک مثال هم آورده است.
دغدغه آقا همیشه این است که شاعر باید هم زبان خدا باشد، هم زبان جامعه باشد، هم زبان اهل بیت باشد و هم مردم را به سمت سعادت‌ سوق دهد
یکی مثل هلالی جغتایی در راه امیرالمومنین شهید شد. در آن دوران تمام ایران مخالف شیعه بودند و شیعه را می‌کشتند و بعضی از شعرا تقیه می‌کردند. آن‌وقت به هلالی جغتایی گفتند: درباره چهار یار شعر نمی‌گویی؟ که منظور خلفا بوده است. بنا کرد به شعر گفتن به این مضمون که «چهار یار نبی که پاکانند» و آخرش با یک بیت شعر جان خود را از دست داد و گفت من جانم را می‌دهم اما عقیده‌ام را نمی‌دهم. گفت «چهار یار نبی به مذهب من/ علی و فاطمه، حسین و حسن» در همان مجلس سر از بدن او جدا کردند.
هنوز آن تجلیلی که باید از این شاعر بزرگ بشود، نشده است. او غزلسرایی بوده که غزل هایش در کنار غزل های حافظ حرفی برای گفتن دارد.
از خود من سوال کردند که الگوی شعر تو چه کسی است؟ من گفتم سعدی. من از سعدی پیروی کردم. سعدی وقتی می گوید «بنی آدم اعضای یکدیگرند» از یک کارگر و یک کشاورز گرفته تا یک عارف و یک عالم همه آن را می فهمند و تحسین می کنند. قرآن هم این شعر را تایید می کند که «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ».
این شعر را برای هر کسی بخوانی همه از آن لذت می برند. همین مضمون را مرحوم رنجی از سعدی گرفته است «ز چشم خویشتن آموختم آیین همدردی/ که هر عضوی به درد آید برایش دیده می گرید» شعر سعدی امروز برگ برنده را در جامعه دارد.
سعدی کسی است که من کوچک تر از آنم که بخوانم از او تعریف کنم. سعدی برای بشریت شعر گفته است. هر شاعری برای دلش و برای جامعه اش شعر می گوید ولی سعدی برای بشریت «الی یوم القیامه» شعر گفته است.
هر شاعری یک ایده ای دارد و برای ایده خودش باید جوری شعر بگوید که حرف خود را به جامعه برساند. حال این قدرت شاعر است که می تواند شعرش را جوری بگوید که تاریخ آن را حفظ کند.
شهریار شعر «علی ای همای رحمت» را برای امیرالمومنین گفته است اما بشریت این شعر را قبول کرده است.
حرفم این است که شعر باید به زبان مردم گفته شود. مثلا شعر بیدل را باید چند بار بخوانیم تا بفهمیم بیدل چه گفته است ولی نتوانسته با زبان مردم حرف بزند و شعرش در قفسه های انجمن ها زندانی شده است.
یکی از بزرگان می گوید که کتاب بیدل شهری است که به این زودی نمی شود به آن وارد شد و اگر هم کسی وارد آن شد دیگر نمی تواند بیرون بیاید.
ماندگاری شعر محتشم را هم از این جهت می دانید که به زبان مردم گفته شده است؟
شعر محتشم هم به زبان مردم گفته شده و هم در عین حال عارفانه است. حساب محتشم جداست. اهل بیت به محتشم عنایت خاص داشته اند. پیامبر به خواب او آمد و فرمود تو برای برادرت شعر به این خوبی می گویی اما برای حسین من شعر نمی گویی؟ محتشم می گوید چه بگویم یا رسول الله؟ سرمطلع شعر برای پیامبر است که فرمود «باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است». محتشم هم آن را ادامه داد و آن شعر معروف را گفت.
مثلا شاعر دیگری مثل عمان سامانی یک باب مثنوی برای خود باز کرده است. او می گوید «کیست این پنهان مرا در جان و تن/ کز زبان من همی گوید سخن/ این که گوید از لب من راز کیست/ بشنوید این صاحب آواز کیست»
من از عمان پیروی کرده ام و گفته ام «این منم یا او ندانم کیستم/ من سخن گویم ولی من نیستم». یعنی به این اشاره دارم که این شعر عنایت اهل بیت است.
ما دو نوع شعر داریم یک شعر جوششی و یک شعر کوششی. فردی خدمت امام رضا(ع) آمد و عرض کرد که دیشب شعری برای شما گفته ام. حضرت فرمود بخوان. وقتی شروع به خواندن کرد و به ابیات میانی شعر رسید، امام باقی شعر را خواندند. شاعر تعجب کرد و عرض کرد که شما این شعر را از کجا آورده اید؟ من به شما دروغ نگفتم و این شعر را دیشب سروده ام. حضرت فرمود ما آن شعر را به شما عنایت کردیم.
شعر جوششی این است که اهل بیت به انسان عنایت می کنند و به کاسه ما می ریزند. گاهی انسان در حالاتی قرار می گیرد که در اهل بیت غرق می شود و آن حضرات هم به شاعر عنایت می کنند.
مثلا این شعری که من گفته ام «کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی شود/ مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمی شود/ گرد حرم دویده ام صاو مروه دیده ام/ هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود» من برای این شعر فکر نکردم. خودش آمد. عنایت اهل بیت بود. من این شعر را از همه اشعارم بیشتر دوست دارم. «ای بدن تو غرق خون ای سر و روت لاله گون/ با چه خضاب کرده ای؟ خون که حنا نمی شود»
به عنوان سوال آخر گریزی هم به مراسم مسلمیه تهران داشته باشیم، شما سال هاست که توفیق مدیریت این مراسم را در حرم عبدالعظیم حسنی دارید، در مورد این مراسم برای ما بگویید و به پیشینه آن اشاره ای داشته باشید؛
مراسم مسلمیه حرم عبدالعظیم حسنی قریب به ۸۰ سال سابقه دارد. جامعه مداح و سادات شیرازی ها و مرحوم مرشد باقر و مرشد اسماعیل و حاج حسن دولابی و... به این مراسم می آمدند. اگر یک روزی فرصت شد در یک مصاحبه ای در مورد مداحان قدیم صحبت می کنم که اینها چه اعجوبه هایی بودند.
من خودم یاد دارم که فقط یک هیئت می آمد و کم کم این مراسم گسترش پیدا کرد که تا الان واقعا نمی توان آن را کنترل کرد. این هم لطف اهل بیت است که گردانندگی مراسم مسلمیه به من عنایت شود. من کاری نکرده ام که کار خوبی باشد اما این لطف را امام حسین به من کرده است که این مراسم را اداره کنم.
در مسلمیه مردم سه ساعت در بازار می ایستند. من در این مراسم به مداحان می گویم کم بخوانید، ناراحت می شوند. اگر مداح زرنگ باشد می تواند در عرض ۵ دقیقه مجلس را آتش بزند و گریه بگیرد.
مرحوم حاج شاه حسین آمد در بازار به روی چهارپایه تا مداحی کند. یک سرهنگ ارتش در زمان شاه به او گفت بیا پایین و اینجا نخوان. گفت چشم ولی یک جمله ای گفت که جمعیت را آتش زد. گفت مستحب است که مسافر وقتی به سفر می رود برایش اذان بگویند. زینب که روز یازدهم محرم می خواست به سفر برود، دید از آن حلقوم بریده امام حسین(ع) صدا می آید: الله اکبر! بازار به هم ریخت.
حاج شاه حسین در سی ثانیه مجلس درست کرد آن هم در جایی که منع شده بود بخواند. اینکه رهبر انقلاب فرمود مداحی هنر است همین است.

منبع:مهر
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: