موج انفجار او را گرفته بود. روى تخت بيمارستان افتاده بود. هيچ چيز يادش نمى آمد. تنها جمله اى كه از ميان دو لبش بيرون مى آمد، «اياك نعبد و اياك نستعين» بود. حتى اسم خودش را هم نمى دانست كه ...
عقیق:کتاب «بهترين پناهگاه حكايات و داستان هاى نماز» اثری از آقای رحيم كارگر محمديارى است که به بیان داستان های گوناگون از نماز و نمازگزاران پرداخته که منتخبی از این داستان ها در شماره های گوناگون تقدیم علاقمندان می گردد. تصوير نماز در ذهن شهيد موج انفجار او را گرفته بود. روى تخت بيمارستان افتاده بود. هيچ چيز يادش نمى آمد. تنها جمله اى كه از ميان دو لبش بيرون مى آمد، «اياك نعبد و اياك نستعين» بود. حتى اسم خودش را هم نمى دانست كه بگويد تا ثبت كنند. چند روز بعد وقتى به اردوگاه منتقل شدم ، خبر آوردند كه بر اثر شدت جراحت و درد، شهيد شده است . در كلاف اين راز سرگشته بودم كه چه سرى است كه همه چيز از يادش رفته بود و جز جمله اياك نعبد و اياك نستعين در قاب ذهبش نقش نداشت . با خود انديشيدم ، سر مطلب حتما در اين است كه نماز و عبادت در وجودش ملكه شده و با گوشت و خونش آميخته شده بود.