عقیق:مهدی احمدی: هنر تلاوت قرآن کریم از جمله هنرهایی است که حدود چهار دهه قبل توسط اساتیدی چون مرحوم مروت و مولایی به صورت حرفهای به آن پرداخته شد و پیروزی انقلاب اسلامی در اعتلای این هنر نقش ویژهای داشت تاجایی که در سالهای پس از انقلاب دهها قاری طراز اول توسط اساتید این رشته تربیت شد و امروز نام و آوازه قاریان ایرانی در جهان اسلام میدرخشد و کسب دهها مقام بینالمللی در مسابقات کشورهای مختلف و دعوت از قاریان جمهوری اسلامی توسط دیگر کشورها گواهی بر این مدعا است. با مشاهده زندگی و کارنامه اساتید و قاریان طراز اول کشور در مییابیم «احمد ابوالقاسمی» یکی از موفقترین قاریان قرآنی است که نه تنها تلاوتش چنددهه در اوج مانده و زینتبخش محافل است، بلکه در حوزه آموزش هم توانسته از بهترینها باشد. تربیت دهها قاری طراز اول که امروز به عنوان چهرههای بینالمللی در کشور مطرح هستند، ضبط یک دوره کل قرآن به روش ترتیل، ضبط یک دوره کل قرآن به روش تحقیق، ضبط بیش از ۴۰۰ تلاوت مجلسی، سفر به بیش از ۳۰ کشور جهان به منظور تلاوت و آموزش، کسب مقام اول مسابقات بینالمللی قرآن مالزی، داوری در سطوح مختلف مسابقات داخلی و بینالمللی، تدریس فنون تلاوت در ایران و دیگر کشورها، کسب مدرک درجه یک تلاوت و مدرک درجه یک مدرسی تلاوت معادل دکتری و بالاخره بیش از سه دهه مداومت در تلاوت در بالاترین سطح احمد ابوالقاسمی را به عنوان یکی از چهرههای شاخص و افتخارات جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرده است. البته فعالیت در رادیو قرآن به عنوان کارشناس، مجری، مدیر گروه و مدیر شبکه را هم باید به فعالیتهای ابوالقاسمی اضافه کرد. از توفیقات مختلف این قاری که بگذریم حسن خلق و خودداری از درخواست پول برای تلاوت را میتوان از ویژگیهای مهم ابوالقاسمی برشمرد تا جایی که وی گاهی ممکن است تا ساعتها پس از پایان محفل و جلسه قرآن باصبوری به سؤالات جوانان علاقهمند تلاوت پاسخ دهد، همچنین کسی به یاد ندارد احمد ابوالقاسمی برای تلاوت قرآن نرخ تعیین کند. برای آشنایی بیشتر با این قاری بینالمللی و بررسی آسیبهای تلاوت قرآن کشور دقایقی را با وی به گفتوگو نشستیم که در ادامه تقدیم میشود. جایی از قول شما نقل شده بود که در دوران کودکی و نوجوانی صدای خوبی نداشتید، چطور با صدای بد گام در راه تلاوت قرآن گذاشتید و به قاری بینالمللی تبدیل شدید؟ تلاوت قرآن را یک توفیق و موهبت الهی میدانم که نصیبم شد. این جمله کاملاً صحیح است که من اصلاً صدای خوبی نداشتم و کسی حاضر به شنیدن صدایم نبود. اگر قرار باشد زندگی من به یک داستان تبدیل شود مدل زندگی من مثل داستان جوجه اردک زشت است. اولین باری که در عمرم خواندم سال ۵۵ در گروه سرود مدرسه بود. به یاد دارم تکخوان گروه نمیتوانست آهنگ را به خوبی اجرا کند، من داوطلب شدم که بخوانم و با اصرار زیاد مربی را راضی کردم که صدایم را تست کند اما بهمحض اینکه شروع به خواندن کردم با برخورد تند وی مواجه شدم که میگفت فقط نخوان و از کلاس برو بیرون. اما تأثیر خانواده و اصرار مادرم بود که در این راه گام بردارم و در ادامه عوامل مختلفی سبب شد تا بتوانم از دوران جوجه اردک زشت که همان دوران بدصدایی است عبور کنم و به قاری قرآن تبدیل شوم. عواملی که گفتید چه بود؟ آشنایی با یک استاد طراز اول به نام سیدمحسن خدام حسینی به عنوان یک نظریهپرداز و کسی که برای افرادی مثل من راههای جدیدی باز میکرد راه من را در حوزه تلاوت عوض کرد و با کمی تلاش و عمل به نکات استاد به آینده امیدوار شدم. استاد خدامحسینی افقهای بلندی را جلوی چشم من باز کرد و سبب شد به حرکت بیشتری بیفتم و درباره کارها و موضوعات تلاوت به فکر فرو روم. همچنین ذهن من در موضوع آهنگپذیری بسیار قوی بود و خودم در دریافت مطالب از افراد بسیار حساس بودم و هر نکتهای را از هر کسی قبول نمیکردم، سعی میکردم مثل همه فکر نکنم. باید خودم هم به نتیجه میرسیدم که این نکته درست است یا نه، شدنی است یا نه. یعنی تلاش میکردم با انتخاب درست آهنگ و مهندسی تلاوت ضعف صدا را پوشش دهم. به یاد دارم استاد همیشه به من میگفت: تو خوب نمیخوانی اما انتخابت خوب است. آهنگهایی برای تلاوت انتخاب میکنی که همه آن را دوست دارند. اگر این عوامل را با توفیق الهی جمع کنیم همه اینها سبب شد تا از دورهای که هیچ امیدی به خواندن نداشتم و بسیار بدخوان بودم عبور کنم و به جایگاه امروز برسم. اینکه میگویم توفیق الهی ماجراهایی دارد که واقعاً دست خدا را کنارم احساس میکردم و همین امر سبب میشد موضوعات و نکاتی را در زندگی رعایت کنم که رعایت آنها توفیقات من را بیشتر میکرد. آنچه مسلم است قاری قرآن باید با دیگر نخبگان جامعه متفاوت باشد زیرا انتظار از او بیشتر است، حال شما هم از رعایت نکاتی در زندگی سخن گفتید که سبب افزایش توفیقات شما شده، در این باره بیشتر توضیح بدهید. اجازه بدهید با یک خاطره به شرح این موضوع بپردازم. یک هیأتی در محل ما بود که یک شب بعد از کسب مقام بینالمللی در کشور مالزی تصمیم گرفتم بروم و آنجا قرآن بخوانم. ابتدا تصور کردم وقتی خودم را معرفی کنم و بگویم من یک قاری بینالمللی هستم آنها با افتخار من را میپذیرند. رفتم و موضوع را با مسئول هیأت مطرح کردم که من فلانی هستم و میخواهم قبل از آغاز برنامههای هیأت تلاوت کنم. برخلاف تصورم با واکنش عجیب مسئول هیأت مواجه شدم و اصلاً من را به هیأت راه ندادند. از اینجا با خود تصمیم گرفتم هیچ کجا خودم را برای تلاوت عرضه نکنم که مثلاً من که هستم و چه تواناییهای دارم. درواقع برای من یقین شد که با تواضع است که انسان به عزت میرسد و با تعریف و تمجید از خود و با غرور به جایی نمیتوان رسید. سال ۸۳ برای اولین بار به ترکیه دعوت شدم که ۱۴ شب تلاوت کنم. شبهای اول و دوم خواندم و بسیار خوب بود. یک شب در یک ورزشگاه با حضور ۳۰ هزار نفر خواندم. تلاوتها به قدری خوب بود که برای یک دوره ۱۷ روزه دیگر دعوت شدم، اما من گفتم من لیستی از قاریان خوب ایرانی به شما میدهم از آنها هم استفاده کنید. میخواستم به آنها ثابت کنم که در جمهوری اسلامی ایران پشتوانه فرهنگی بسیار قوی است و ما دهها قاری قوی داریم. اما به هر حال من کسانی که از خودم بهتر بودند را معرفی کردم و ممکن بود این کارم سبب شود که دیگر به سراغ من نیایند و این اتفاق هم بارها رخ داد. میتوان گفت که شما به قله تلاوت رسیدهاید، با این حال آیا در تلاوت کسی را از خودتان بهتر میدانید؟ من همیشه سعی میکردم خودم را بر کسی ترجیح ندهم و خود را بالاتر از کسی ندانم و اتفاقاً هرگاه قاری قرآنی را برای حضور در محفلی معرفی میکنم خصوصاً محافل خارجی میگویم که او از من بهتر است. کشور ما قاریان بسیار خوبی دارد و هیچگاه من ادعا نمیکنم که از همه برترم و قطعاً قاریانی هستند که از من بهتر میخوانند. وقتی پیامبر(ص) میفرمایند؛ «اگر همه عالم سوزن بفروشند باز هم کسی بدون روزی نمیماند» عجیب است که ما که اهل قرآن هستیم و باید شایستهترین افراد برای فداکاری، ایثار و از خودگذشتگی و اعتقاد به رازق بودن خدا باشیم از غم اینکه مبادا فراموش شویم و یا به محفلی دعوت نشویم راه را برای دیگران ببندیم. درحالی که باید با بازگذاشتن راه پیشرفت دیگران و کمک به جوانان درهای رحمت الهی را برروی خود باز کنیم. این عقیده قلبی من است و بارها اینگونه مورد امتحان خدا قرار گرفتهام و خداوند چندین برابر آن را برایم جبران کرده است. چند سال قبل من به دلیل خرید اتومبیل مبلغی بدهکار بودم و بهشدت به پول نیاز داشتم در همین حال از ترکیه با من تماس گرفتند درخواست حضور یک قاری قرآن را داشتند. آن فرد در تماسش گفت: یک قاری قرآن میخواهم، گفتم: چه کسی را دوست دارید بیاید؟ گفت: یا فلانی یا خودت. چون اول نام کس دیگر را برد من آن قاری که اسم برده بود را معرفی کردم، چند روز بعد دوباره تماس گرفت و دوباره گفت: یا فلانی یا خودت یکی بیاید و من دوباره زنگ زدم به آن آقا و دوباره او رفت. من به همین صورت مدتی به ترکیه نرفتم و آنها گمان میکردند که من نمیخواهم به ترکیه بروم تاجایی که یک بار وقتی خودم برای تلاوت دعوت شدم و دعوت را پذیرفتم آنها تعجب کردند که چرا دفعات قبل خودت نیامدی و من در پاسخ به آنها گفتم: چون شما ابتدا نام یک قاری دیگر را بردید من هم او را برای شما هماهنگ کردم. در صحبتهایتان از تواضع سخن گفتید. گاهی مشاهده میشود برخی قاریان با غرور خاصی برروی جایگاه مینشینند و یا برای تلاوت نرخهای عجیب و غریب تعیین میکنند. تاجایی که اگر خواستههایشان براورده نشود در محفل حاضر نمیشوند. شما در محفل چقدر مخاطب را در نظر میگیرید و جلب رضایت مردم چقدر برایتان اهمیت دارد؟ ولینعمت قاری قرآن مخاطب است و باید بهگونهای بخواند که مخاطب لذت ببرد. مخاطب است که عمری گوشش را در اختیار قاری قرار داده و ما برای آنها خواندهایم و رشد کردهایم. تکتک افرادی که در محفل نشستهاند ممکن است نزد خدا آبرودارتر از من قاری قرآن باشند. ممکن است در جامعه انسان بزرگی باشند. ممکن است جایگاه اجتماعی بالایی داشته باشند اما در محضر قرآن زانوی ادب زمین زدهاند و متواضعانه نشسته و به تلاوت گوش میدهند، حال چقدر ناشایست است که من قاری قرآن برای این افراد که در واقع ولینعمت ما هستند نرخ تعیین کنم و یا اگر خواستهام محقق نشد در محفل حاضر نشوم. هنگامی که منِ قاری قرآن مخاطب را ولینعمت خود بدانم و خود را از او کوچکتر، این خضوع و خشوع است که سبب میشود تا تلاوت مورد لطف خدا قرار گیرد. اما متأسفانه برخی از قاریان بر مخاطب منت میگذارند و با غرور و تکبر بر روی جایگاه تلاوت میروند، درحالیکه مخاطب هم غرور را میفهمد و هم خضوع را میفهمد. این منم که باید بدانم که چند صد نفر در مقابل من نشستهاند. وقت گذاشتهاند و تلاوت من را استماع میکنند، پس نهتنها نباید تکبر داشته باشم بلکه باید در مقابل مردم سر تعظیم فرود آورم. با توجه به نکاتی که شما گفتید، چرا باز گاهی مشاهده میکنیم که قاری قرآن برای خواندش نرخ تعیین میکند و اگر مبلغ مورد نظرش پرداخت نشود، حاضر به تلاوت نیست؟ و در واقع چرا تلاوت یک راه کسب شده و برخی فراموش کردهاند که روزی دست خداست، عزت را هم خدا میدهد. البته این افراد انگشت شمار هستند و اغلب قاریان قرآن انسانهای متواضع و بااخلاقی هستند اما همین افراد کم هم باعث بدنامی جامعه قرآنی میشوند. این کمهوشی یک قاری قرآن است که نمیداند برای چه گام در این راه گذاشته و حتی اگر فرد عقیده هم نداشته باشد با این کار شأن خود را پایین میآورد و ممکن است دیگر برای محفل دعوت نشود. باید بدانیم که مخاطب هم تکبر ما را میفهمد و هم خضوع ما را و در حوزه قرآن هیچ مخاطبی به دنبال افراد متکبر نمیرود و قطعاً اینگونه افراد در درازمدت از مواهب دنیایی کمتری بهرهمند خواهند شد بماند که سعادت اخروی هم از انسان سلب خواهد شد. البته همانطور که گفتید این افراد بسیار کم هستند اما گاهی ممکن است کار یک نفر به پای همه نوشته شود. شاید عواملی در متواضع بودن و یا متکبر بودن قاری قرآن مؤثر باشد. چه عواملی سبب شد که فردی مانند شما به راحتی دعوت یک کشور خارجی را رد کند و عقیده داشته باشد که خدا برای انسان جبران میکند. این روحیه خانوادگی ما بود. پدرم یک کاسب ساده اما معتقد بود و همیشه با اخلاق و رفتارش به ما درس تواضع میداد. هرگاه محفلی بود که به قاری نیاز داشتند و یا اگر از اقوام کسی فوت میکرد، پدرم میگفت: بلد شو برو برای شادی روح آن مرحوم چند آیه بخوان و مجلسش را رونق بده. پدرم هیچگاه نمیگفت: که شأن خودت را حفظ کن یا نرخ تعیین کن. حتی اگر ذرهای از این روحیات در من میدید بسیار ناراحت میشد. یکبار پدرم برای تلاوت در محفلی از من خواست به هیأتی بروم چند قاری دیگر هم آنجا برای تلاوت حضور داشتند و قرار شد نفر اول من بخوانم. به پدر گفتم: هنوز محفل خالی از جمعیت است، بهتر است من اولین نفر نخوانم. اما پدرم گفت: بلند شو و برو بخوان به دنبال این حرفها نباش. سادگی و نداشتن روحیه تکبر در پدر و مادرم و انتقال آن به ما سبب شد از همان کودکی و نوجوانی ما بسیاری از مسائل را رعایت کنیم. بخشی از کار هم هوش اجتماعی است. خداوند ما را تضمین کرده است که بدون روزی نمیمانیم پس چرا باید با یکسری طمعکاریها درهای رحمت الهی را بر روی خود ببندیم. باید بفهمیم که مخاطب احترام بالایی نزد خدا دارد و ما هم باید این احترام را حفظ کنیم و اینگونه است که احترام ما حفظ میشود. خاطرهای هم در این زمینه دارید؟ چند سال قبل من برای ختم مادر سه شهید دعوت شدم. من معمولاً برای مجالس ختم نمیروم، الا شهدا و پدرومادر شهدا. ترافیک سنگین بود و به سختی رسیدم. گفتند مداح هم نیامده اگر ممکن است شما بیشتر بخوان. من آن روز ۵۰ دقیقه تلاوت کردم و مجلس ختم مادر شهید به یک محفل قرآنی نورانی تبدیل شد و حاضران بسیار تحسین کردند. در این مجلس یک جوان جلوی مجلس نشسته بود بسیار من را تشویق میکرد و از تلاوت لذت میبرد و با نگاهش انرژی زیادی به من میداد تا جایی که گاهی احساس میکردم فقط برای او میخوانم. پس از پایان تلاوت به دنبال آن جوان گشتم تا از او تشکر کنم. دیدم جلوی درب مسجد منتظر من ایستاده است. گفتم: شما خیلی خوب تشویق میکردی و از شما ممنونم. گفت: من از شما تشکر میکنم. گفتم: چرا؟ گفت: چند سال پیش شما به مسجد صدریه برای تلاوت آمدید. من جلوی شما یک ضبطصوت گذاشتم تا تلاوت شما را ضبط کنم. تا این را گفت ماجرا یادم آمد. آن روز من بر روی جایگاه رفتم و پس از استقرار یک پسربچه حدود ۱۰ ساله جلو آمد و یک ضبطصوت جلوی من گذاشت و کلید ضبط آن را زد و رفت کنار پدرش نشست. حدود ۱۰ دقیقه از تلاوتم گذشته بود که نوار این ضبطصوت تمام شد. درست به سر آیه رسیده بودم و من نفس کشیدم که فراز بعد را بخوانم که کلید این ضبطصوت پرید. این نوجوان از جایش بلند شد که نوار را بچرخاند. اما پدرش او را نشاند. از ناراحتی چهره این پسر ناراحت شدم و از جایم بلند شدم رفتم ضبط صورت را برداشتم، نوار را برگرداندم، دکمه شروع ضبط را زدم و آمدم در جایگاه نشستم و به تلاوت ادامه دادم. این پسر بچه بسیار خوشحال شد و خندهای به من کرد و سر جایش آرام نشست. آن جوان به من گفت: آن شب پدرم از خوشحالی گریه کرد و گفت: ابوالقاسمی اگر به خاطر قرآن خواندن بهشت نرود به خاطر اینکه دل فرزندم را شاد کرد به بهشت میرود. یاد کردن این خاطره همیشه برای من انرژی ایجاد میکند و شوق خواندن در من زیاد میشود. حال من هم میتوانستم بگویم در شأن من نیست که وسط تلاوت از جایم بلند شوم و بروم ضبط صوت یک بچه را روشن کنم. درواقع چقدر کم توفیق است انسانی که با یک کار ساده میتواند دل یک انسان را شاد کند و این کار را انجام ندهد. یکبار هم با چند نفر از دوستان قاری راهی مشهد بودیم که در سبزوار برای صرف ناهار توقف کردیم. چند جوان را دیدم که شک داشتند من ابوالقاسمی هستم یا نه. آنها را صدا زدم. خودم را معرفی کردم. بسیار خوشحال شدند و برایم تعریف کردند که ما یک دارالقرآن داریم و صبحهای جمعه یک جلسه داریم که چند دقیقه پیش تمام شد و همه رفتهاند. یکی از آنها گفت اگر ممکن است برویم دارالقرآن ما را ببین. گفتم: برویم. دوستانم گفتند که باید به مشهد برویم و هنوز ناهار نخوردهایم. اما من رفتم و دوستانم هم آمدند. دیدم یک فضای بسیار زیبا درست کردهاند، رحل و قرآنها به زیبایی چیده شده و جای مناسبی درست کردهاند. من خوب میدانم که راهاندازی دارالقرآن چقدر سخت است. در ادامه یکی از این نوجوانها گفت اگر ممکن است چند آیه برای ما بخوان. باز هم دوستانم مخالفت کردند اما من خواندم و پس از من آنها هم به شور آمدند و آنها هم هر کدام ۱۵ دقیقه برای ۲ نوجوان خواندند. محفل عجیبی شد. سه قاری بینالمللی برای دو مستمع نوجوان تلاوت کردند و هر سه ما از این اتفاق لذت بردیم. قطعاً این نوجوانان تا آخر عمر نگاهش نسبت به قاری قرآن مثبت میشود و بالعکس اگر ما به آنها توجه نمیکردیم رأی آنها درباره جامعه قرآنی تغییر میکرد. اینها موضوعاتی است که از خود قرائت مهمتر است. مجموعه این عوامل سبب میشود که خداوند به انسان عزت روزافزون بدهد و نکته مقابل آن کبر و غرور است که سبب میشود انسان روز به روز افت کند و روبه افول برود و یا هرچه تلاش کند نتواند خود را در دل مردم جا کند. آیا پیش آمده که شما همزمان به چند محفل دعوت شوید و برای انتخاب برسر دوراهی بمانید؟ یکی از موضوعاتی که شیطان قاری را وسوسه میکند موضوع سوا کردن محافل است، یعنی در مناسبتهایی که ممکن است از چند جا برای تلاوت دعوت شوید انتخاب یکی از آنها بسیار سخت است. به یاد دارم تازه از مالزی با کسب مقام اول بازگشته بودم و برای تلاوت زیاد دعوت میشدم که یک نوجوان به جلوی درب منزل ما آمد و از من دعوت کرد که برای تلاوت در یک مناسبت مهم به مسجد محلشان در شهرک ولیعصر(عج) منطقه ۱۸ بروم. آنجا باز به این فکر افتادم که در روز مناسبت محافل بهتری برای خواندن است. اما به آن نوجوان گفتم که حتماً میآیم و از آن روز با خود عهد کردم که هرگاه همزمان به چند محفل برای تلاوت دعوت شدم دنبال محفل بهتر نباشم و هرکه زودتر تماس گرفت به آنجا بروم. صادقانه میگویم که مواهب دنیایی این موضوعات به خوبی شامل حالم شد و خدا همیشه برایم جبران کرده است و چند برابر هم برایم جبران شد. بسیاری از قاریان قرآن ۵ سال یا ۱۰ سال در اوج خواندهاند اما من از سال ۶۶ تا امسال ۳۱ سال است که در اوج خواندهام و مشکلی برایم به وجود نیامده و این از توفیقات الهی است. بارها شده که به محفل رفتهام و دیدهام که به دلیل عدم هماهنگی یک قاری دیگر هم به برنامه دعوت شده است. چند سال قبل برای تلاوت به زیباکنار دعوت شدم و موقع شروع مراسم دیدم یک قاری جوان استانی هم دعوت شده است. فوراً به وی گفتم شما برو و بخوان. گفت: شما این همه راه از تهران آمدهاید. گفتم: اشکالی ندارد از این دست محافل برای شما کم است. اینها اتفاقاتی است که خداوند بیپاسخ نمیگذارد و چندین برابر جبران میکند و اگر ما قاریان قرآن که باید الگوی جامعه باشیم به موضوعاتی این چنین نظیر نداشتن تکبر و غرور، احترام گذاشتن به مخاطب و خود را بدهکار آنها دانستن را رعایت نکنیم چه کسی رعایت کند؟ تلاوت باید برای خدا باشد حال اگر هدیهای دادند بگیریم و اگر ندارند و یا کم دادند دعوا نکنیم. باور کنید اینها را برای خودنمایی نمیگویم. اینها را برای تذکر به جوانان میگویم که چشمشان به دست مردم نباشد و از خدا بخواهند آنها را کمک کند. باید قاری قرآن الگو اسوه باشد چون مردم همه اینها را میبینند و میفهمند شاید به روی ما نیاورند اما متوجه میشوند. گویا شما جانباز هستید. از حضورتان در جبهه و ماجرای جانبازی بگویید. اولین بار سال ۶۱ با دستکاری شناسنامه به همراه دوستم سیدرضا محمدی راهی جبهه شدم که سید رضا شهید شد. دو بار از ناحیه پا و کتف مجروح شدم تا اینکه سال ۶۷ روز ۲۰ خرداد اواخر جنگ یک ترکش از پشت سر وارد ریه من شد و در مرکز ریه من قرار گرفت. با وجود خونریزی در گرمای شدید شلمچه حدود یک کیلومتر به عقب آمدم و به بچههای خودی رسیدم و آنها من را به بیمارستان رساندند. جالب است همین ترکش سبب شد من قاری بینالمللی شوم. من جانبازیام را جایی ثبت نکردم تا اینکه برای مسابقات جانبازان یکی از دوستان به نام آقای خاکساری برای اینکه بتوانم شرکت کنم برای من جانبازی ۵ درصد ثبت کرد و من هم در مسابقات حاضر شدم و مقام اول را کسب کردم. با کسب این مقام به مسابقات کشوری راه پیدا کردم و از آنجا جواز حضور در مالزی را به دست آوردم و در مالزی هم به مقام اول رسیدم. هنوز هم این ترکش با من همراه است. جالب است این ترکش در ریه من قرار گرفته و ممکن بود از همان روز اول مانع خواندن من شود، اما برعکس این ترکش سبب شد تا من به مقام اول مسابقات قرآن مالزی دست پیدا کنم. اگر به گذشته بازگردید چه کاری انجام میدهید که امروز حسرتش را دارید؟ امروز من مثل یک مخاطب عام تلاوت را گوش نمیدهم و تخصصی استماع میکنم. پس تشخیص اینکه مخاطب عام از چه نوع تلاوت و چه نوع تکنیکهایی استفاده میکند سخت است. پس اگر به گذشته و دوران نوجوانی بازمیگشتم به عنوان یک مخاطب عام نیازسنجی میکردم که مردم از چه کارهایی در تلاوت خوششان میآید و امروز آنها را در تلاوتم اجرا میکردم. درپایان حرفی دارید؟ باور کنید این صحبتها را از سر خودنمایی نزدم و هدفم این است که جوانانی که گام در راه قرآن میگذارند بدانند اهدافی بالاتر و والاتر از اهداف دنیایی داشته باشند و در کارشان و تلاوتشان فقط خدا و رضایت او را در نظر بگیرند در این صورت است که خداوند عزت میدهد و حتی انسان را از مواهب دنیا هم بهرهمند میکند.منبع:فارس