عقیق: حجتالاسلام والمسلمین احمد عابدی، استاد درس خارج حوزه علمیه و رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در سلسله جلسات سخنرانی به نقد و بررسی عرفانهای نوظهور پرداخته است که بخش پانزدهم آن در ادامه میآید:
*کنکاشی درباره عرفان کاذب «دالایی لاما»
یکی دیگر از این عرفانهای نوظهور، عرفان دالایی لاما است، اصل کلمه «ی» دالایی لاما یعنی اقیانوس علم و به معنی کسی است که علم بی کران دارد، یعنی کسی که علم غیب و علم فراوان دارد.
عرفان دالایی لاما برای منطقه تبت، منطقه غرب چین(قسمت کوههای هیمالیا) است، تقریباً قسمتی که هم مرز با پاکستان است و نزدیک ایالت بلتستان پاکستان است و منطقهای که هم در پاکستان این قسمت شیعه نشین است و هم در چین مسلمان نشین که مختصری شیعه نیز دارد.
این قسمت تبت، منطقه بودایی هاست و خود بوداییها دارای چند فرقهاند، مثلاً یک فرقه بوداییها، بوداییهای سریلانکا هستند که تفاوت عمده دارند با بقیه بوداییها، یا بوداییهای نپال یا برمه، فرقه دیگری هستند، و یک فرقه بوداییها نیز در غرب چین و منطقه تبت هستند و اتفاقاً اینها که در غرب چین هستند در اقلیت هستند و تا پنجاه شصت سال پیش نیز اینجا جزو چین نبود و حدود پنجاه سال قبل چین حمله کرد و این منطقه را گرفت و الان جزو چین است.
وقتی گفته میشود عرفان دالایی لاما یعنی عرفان بخشی از مکتب بودا و عرفانی که یک فرقهای از بوداییها دارند، بوداییها خیلی اهل تبلیغ دینشان نبودند، یکی از رهبران اینها، دالایی لامای شانزدهم خیلی سیاسی است و وقتی میخواستند صدام را اعدام کنند از صدام دفاع کرد و گفت نکشیدش، چند بار نیز به اسرائیل سفر کرده و از اسرائیل حمایت کرده و کنار دیواری که بین یهودیها و مسلمانان می سازند ایستاده و عبادت کرده و گفته این کار مقدسی است، یعنی یک آدم سیاسی است و اینکه الان دارد عرفانش معروف میشود، به خاطر این است که آمریکاییها و صهیونیستها پشت سرش هستند و دارند از او دفاع می کنند، جایزه صلح نوبل نیز گرفته است.
*دین بودا یا مکتب بودا
معمولاً آمریکاییها به بودا نمی گوید دین بودا، بلکه میگویند مکتب بودا، به خاطر اینکه اگر کسی هر تعلیماتی و هر آیینی داشته باشد ولی اسم خدا را نیاورد میگویند دین نیست، مثلاً «پراگماتیسم» دین نیست مکتب است، چون کاری به خدا ندارد، در دین بودا چون اسم خدا آورده نمیشود (آمریکاییها) میگویند مکتب بودا نه اینکه بگویند دین بودا، البته اسم خدا برده نمیشود ولی اعتقاد به خدا دارند، اعتقاد به خدا دارند، ولی اسمش را نمیآورند، خدا را نمیپرستند، ولی بودا را میپرستند و در واقع اعتقادشان این است که ما باید بودا را بپرستیم و بودا خدا را بپرستد و الان خیلی دنبال ترویج هستند.
*بودا که بود
قدر مسلم شش بودا داریم، در کتابهای ما مسلمانان دو بودا ذکر میشود؛ بودای صغیر و کبیر.
عربی کلمه «بودا»، «یوزا» میشود، «سف» هم یعنی فیلسوف و روایتی که در کمال الدین صدوق به اسم داستان بلوهر و یوزاسف است، این یوزاسف یعنی بودای فیلسوف.
بودایی که دین بودا برای آن است، برای قرن ششم قبل از میلاد است و متولد نپال است، از نپال به هند آمد، پدرش پادشاه بود، وقتی متولد شد جادوگرها گفتند که اگر این بچه در آینده پیرمرد ببیند یا مریض ببیند یا مرده ببیند، فرار میکند، (در دین بودا اعتقاد به سحر و جادو نیست، ولی در دالایی لاما اعتقاد به سحر و جادو هست و از همین نیز گرفته شده است) تا تقریباً 28 سالگی این بچه در کاخ شاه بود و نگذاشتند مریض، پیرمرد یا مرده ببیند.
در 28 سالگی روزی به پشت بام کاخ رفت و دید مردم دارند مردهای را در خیابان میبرند و همین که دید دارند مرده را میبرند از کاخ فرار کرد و وقتی فرار کرد هم پیرمرد را دید و هم مریض را دید، و فرار کرد و به شهر بنارس رفت، زیر درختی رفت و سی سال عبادت کرد، زیر درخت که بود گاوی نیز پهلویش آمد و بودا شیر آن گاو را میخورد و آنجا عبادت میکرد، اینکه الان گاو را میپرستند یا احترام میکنند به همین خاطر است و فقط گاو ماده را میپرستند و گاو نر را راحت چوب میزنند.
سی سال زیر درخت بود و عبادت می کرد، تقریباً شصت سالش که شد به کشف و شهود رسید و وقتی به کشف و شهود رسید، شروع به هدایت مردم کرد، هدایت مردم نیز این طور بود که مثلاً یک عده جایی نشسته بودند و یک دفعه می دیدند وسط آنها آقای بودا سبز شد، چند نصیحت میکرد و یک دفعه غیبش میزد، در شهری دیگر نیز همین طور یک دفعه وسط جمعیت سبز میشد و یک نصیحت میکرد و غیبش میزد و زندگی بودا این طوری است.
در هند شش کتاب مقدس است اپانشاد، گیتا، مهابهارت و سه کتاب به نام ریگ بودا، که به آن بوداها نیز میگویند که سرود و شعر درباره خدا است که اصلش برای هند است و هندوها آنها را کتاب آسمانی میدانند و علامه طباطبایی و شهید مطهری در آثارشان آسمانی بودنشان را تأیید کردهاند. آقای بودا این کتابهای بداها را قبول نداشت، اوپانشاد و گیتا را قبول داشت، ولی بداها را قبول نداشت، چون بداها را قبول نداشت، قهراً آیین جدایی پیدا کرد غیر از اینکه وجود داشت و گفتند بودا آیین جدید آورده است.
*بودای شخصی یا نوعی
مردمی که در بنارس و در تبت به بودا ایمان آورده بودند بعد از مدتی دیدند، در فلان کشور آدم بزرگی است، مثلاً میآمدند ایران میدیدند ایرانیان قبل از اسلام میگویند کسی است به نام زرتشت که میگفته کردار نیک، پندار نیک، گفتار نیک و میگویند زرتشت معجزه داشت و علم غیب داشت، بوداییها گفتند این همان بودای ما است، پس نکند که بودای ما ایران نیز آمده و اسمش را ایرانیان زرتشت گذاشتهاند،یعنی زرتشت را میفتند همان بودا است و اینها میفتند مثلاً شرق چین در آن مردم به کسی به نام «لائوسه» اعتقاد دارند و میگویند آدم خوبی بود و معجزه و علم غیب داشت و چه کرد و چه گفت، آن وقت میگفتند اینکه شما به آن «لائوسه» میگویید، همان بودای ما است.
بعد از چند قرن وقتی عیسی(ع) آمد و عیسی یک کارایی کرد و دینی آورد، گفتند اینکه شما میگویید عیسی همان بودا است و باعث شد معتقد به این شوند که بودا یک آدم خاص نیست و بودا یعنی منجی نوعی است و اینکه متأسفانه در بحثهای مربوط به مهدویت و امام زمان(عج) مهدویت نوعی مطرح میشود، از اینجا آب میخورد و اینکه این افکار کفر آمیز در حوزه ما وارد شده است و دارد مطرح می شود اصلش از اینجا است، اینکه کسی بگوید مهدی یعنی کسی که یک روزی بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند، مهدی میشود و هر که میخواهد باشد، «مهدی نوعی» میشود، ولی ما معتقد به «مهدی شخصی» هستیم، یعنی ما میگوییم فرزند بلاواسطه امام حسن عسکری(ع) حضرت مهدی(عج) میشود، ولی متأسفانه الان خیلی کتاب نوشتهاند و بعضیها دارند این حرفها را مطرح میکنند که ما کاری نداریم اسمش چیست و فرزند کیست، هر کسی آمد و دنیا را پر از عدل و داد کرد، مهدی میشود، این همان تفکر بودایی میشود.
به هر حال بوداییها وقتی به جاهای مختلف میرفتند و چیزهایی را میدیدند، میگفتند این همان بوداست و میگفتند بودا یک چیز نوعی است نه شخصی.
*چند بودا داریم؟
در کتاب «هینیانه» شش بودا معرفی کرده است، در کتابهای ما مسلمانان میگویند دو بودا داریم، یک بودایی داریم که همان یوزاسف است و احتمالاً آدم بزرگی بوده و افکار صحیحی داشته است، ولی بودایی دیگری داریم که تناسخی است و کافر بوده است، و آنکه دین را آورده است بودای فیلسوف بوده است، ولی اینکه امروز در دنیا مطرح می شود بودای تناسخی است؛ یعنی این دو بودا جابجا شدهاند.
این بودایی که ادعای تناسخ داشته بودایی نیست که دین بودا را آورده، به عبارت دیگر آنکه دین بودا را آورد، این اعتقادات کفر آمیز را نداشت و الان اعتقاد تناسخ که برای بودای تناسخی است به بودای فیلسوف نسبت داده شده است.
منبع:فارس
211001