28 خرداد 1401 19 ذی القعده 1443 - 22 : 22
کد خبر : ۹۷۷۳۹
تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱۳۹۷ - ۱۹:۳۳
سال ۶۱ شهید علی‌اکبر خانی با بردارش شهید محمدرضا خانی به این نتیجه می‌رسند که محمدرضا بماند، علی اکبر به جبهه اعزام شود؛ لذا علی‌اکبر برای خداحافظی با اقوام به یزد می‌رود؛ اما وقتی برمی‌گردد، می‌بیند که محمدرضا زودتر از او به جبهه اعزام شده است.
عقیق:دیدار هفتگی جامعه قرآنی با خانواده شهدای قرآنی این هفته چهارشنبه 27 تیرماه به ملاقات با خانواده شهیدان خانی اختصاص یافت؛ این دیدار که همزمان با دهه کرامت بود با حضور جانباز اسماعیل معروفی از فرماندهان دوران دفاع مقدس برگزار شد.

در این دیدار، «حسین خانی» پدر این 2 شهید بزرگوار در خصوص نحوه اعزام فرزندانش اظهار داشت: عید نوروز سال 61 دو برادر با یکدیگر در خصوص اعزام صحبت می‌کردند. علی اکبر که از محمدرضا یک سال کوچک‌تر بود گفت که تو با استعداد هستی. تو بمان درس بخوان من به جبهه می‌روم. در نهایت توافق کردند که علی‌اکبر به جبهه برود و محمدرضا بماند. علی اکبر خوشحال از این موضوع برای خداحافظی با اقوام به یزد رفت. پس از چند روز که به خانه برگشت، دید که محمدرضا به جبهه اعزام شده است.

وی گفت: با وجود اینکه محمدرضا زودتر از علی‌اکبر به جبهه رفت؛ اما علی‌اکبر زودتر به شهادت رسید.

پدر شهیدان خانی خاطرنشان کرد: علی‌اکبر سال 61 در فکه و محمدرضا سال 66 در عملیات نصر به شهادت رسیدند؛ اما محمدرضا مفقود الاثر شد و پیکرش 10 سال بعد به آغوش خانواده بازگشت.

خانی درباره فعالیت‌های قرآنی محمدرضا، گفت: محمدرضا شاگرد استاد پرهیزگار بود. او قرآن را بسیار زیبا قرائت می‌کرد.

وی افزود: وقتی علی‌اکبر شهید شد، از محمدرضا خواستم که او دیگر به جبهه نرود. محمدرضا ابتدا نگاهی عمیق کرد، سپس گفت که «پدر از شما انتظار چنین حرفی را نداشتم. هر کدام از ما به اندازه سهم خودمان می‌جنگیم.»

فاطمه خلیلی مادر شهیدان خانی نیز در ادامه سخنان همسرش گفت: شنیدن خبر شهادت هر دو فرزندم سخت بود؛ اما هرگز گلایه‌ای نکردم، زیرا این دو فرزند دست من امانت بودند. خدا را شاکرم که راهشان را درست انتخاب کردند.

وی در خصوص دوران چشم‌انتظاری عنوان کرد: محمدرضا پس از مفقود الاثر شدنش به خوابم آمد و از من خواست تا بی‌قرارش نباشم. همچنین گفت که در خانه‌ خوبی ساکن است.

در این دیدار، محمدرضا جوزی همرزم و دوست شهیدان خانی نیز اظهار کرد: محمدرضا و علی‌اکبر از شاگردان شهید شاه آبادی بودند. متاسفانه توفیق زیادی نداشتم که با علی‌اکبر آشنا شوم؛ اما حجب و حیای این شهید زبانزد عام و خاص است. شهید شاه‌آبادی در مراسم تشییع این شهید بزرگوار سخنرانی کرد و در آنجا نیز از حیای شهید روایت کرد. علی‌اکبر در رسته اطلاعات و عملیات لشکر 27 محمدرسول الله فعالیت داشت.

وی درباره شهید محمدرضا خانی گفت: محمدرضا دانشجوی رشته ادبیات عرب دانشگاه علامه طباطبایی بود. من، محمدرضا و شهید محمدرضا تاجیک با هم دوست بودیم. خانه اول‌ ما مسجد بود. محمدرضا در مسجد، مراسم یادبود شهدا و جبهه قاری قرآن ما بود. زمانی که استاد پرهیزگار خبر شهادت محمدرضا را شنید بسیار ناراحت شد و گفت که محمدرضا در آینده می‌توانست یک شخصیت بزرگ قرآنی شود. وی در مراسم یادبود محمدرضا شرکت و قرآن قرائت کرد.

جوزی خاطرنشان کرد: 40 نفر از افراد مسجد شهید شاه آبادی در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند. محمدرضا مراسم تشییع اکثر شهدا شرکت و قرآن قرائت کرد. او در مراسم تشییع و خاکسپاری برادرم بهروز جوزی نیز حضور فعالی داشت.

وی افزود: بخاطر دارم منزل یکی از شهدا در صالح آباد بود. از آنجایی که مسیر طولانی بود، تنها من و محمدرضا پس از مراسم 40 شهید با یک قطعه عکس شهیدشان به منزل‌شان رفتیم. پدر و مادر شهید با دیدن عکس فرزندشان بسیار خوشحال شدند و گفتند که با وجود شما ما احساس نمی‌کنیم پسرمان را از دست دادیم.

وی در بیان خاطره‌ای از عملیات کربلای 5 عنوان کرد: از آنجایی که دوستان زیادی را در این عملیات از دست دادیم، روحیه نیروها ضعیف شده بود. با محمدرضا تصمیم گرفتیم یک شب شعر معنوی در منزل ما برپا کنیم. محمدرضا در این مراسم سوره والفجر و دعای توسل را قرائت کرد که من صدایش را ضبط کردم.

دوست شهید جوزی با بیان اینکه محمدرضا به استقبال شهادت رفت، گفت: محمدرضا پس از عملیان کربلای 5، از ما جدا شد و به رسته اطلاعات و عملیات لشکر 10 سیدالشهدا رفت. پس از مفقود الاثر شدن در عملیات نصر 4 وصیت نامه‌اش را خواندم. وصیتش را با استخاره‌اش برای اعزام آغاز کرده بود.

جوزی به مراسم تشییع پیکر شهید محمدرضا خانی اشاره کرد و گفت: در مراسم تشییع بلندگو را به دست گرفتم و گفتم امروز شهید می‌خواهد برای ما روضه بخواند، سپس صدای ضبط شده محمدرضا را پخش کردم، هیاهوی عجیبی در میان حاضران به پا شد.

وی در بیان خاطره‌ دیگری عنوان کرد: روزی با مسوول وقت اداره فرهنگی شهرداری تهران جلسه‌ای داشتم. وی هنگام بازگشت از من خواست تا به نیابت از او در جلسه‌ای شرکت کنم. ابتدا نپذیرفتم و خداحافظی کردم. چند قدم دورتر شده بودم که در دلم گفتم «دانشگاه علامه محل تحصیل شهید خانی بود، چطور توانستی جلسه‌ای که در خصوص یادواره شهداست را رد کنی؟» برگشتم و پذیرفتم که در جلسه شرکت کنم.

وی افزود: زودتر از همه به محل جلسه رسیدم. از مسوولان خواستم من را با شهدای این دانشگاه آشنا کنند. مسوول بسیج دانشگاه گفت که ما تنها از یک شهید به نام محمدرضا خانی هیچ اطلاعاتی نداریم. خیلی برایم عجیب بودم، گمان می‌کنم شهید من را به آن جلسه دعوت کرده بود تا هویتش شناسایی شود.

جوزی خاطرنشان کرد: آن روز به جهت کم بودن تعداد، جلسه برگزار نشد؛ اما من اطلاعات کاملی از شهید را به آن‌ها دادم. مدتی بعد هم نخستین یادواره شهید خانی در دانشگاه علامه برگزار شد.

منبع:شبستان
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: