26 مهر 1400 12 (ربیع الاول 1443 - 32 : 20
کد خبر : ۹۷۵۵۱
تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱۳۹۷ - ۲۱:۱۶
بیت المال در نهج البلاغه؛
از جمله مهمترين عوامل نقش آفرين، كارگزارانِ شايسته از نظر ايمان و اخلاق و رفتار است. از اين رو، امام على عليه السلام در موارد بسيارى، به كارگزاران خويش، تأكيد و سفارش مى كند كه بهترين افراد را به عنوان همكار گزينش كنند.
عقیق: کتاب «بیت المال در نهج البلاغه» اثری از آقای محمد رحمانی است که در بخش های گوناگون به موضوع بیت المال پرداخته که در شماره های مختلف، تقدیم حضور شما علاقمندان می گردد.

* منزلت مميّزان ماليات

امام على عليه السلام در نامه پنجاه و يكم، در شأن و جايگاه مميّزان مالياتى، اوصافى را بيان كرده است كه افزون بر شأن، ارزش و شرافت كارگزاران بيت المال، نشانه جايگاه و منزلت بيت المال نيز هست؛ زيرا تا بيت المال اهميت و منزلت نداشته باشد، كارگزارانش، ارزش پيدا نخواهند كرد.

اين اوصاف چنين است:

1ـ خزينه داران مردم فإنَّكم خزّانٌ الرعية؛ پس همانا، شما (مأموران ماليات) خزينه داران مردم هستيد.

2ـ نماينده امت فإنَّكم ... وكلاءُ الأُمة؛ پس همانا شما، نمايندگان امت مسلمان هستيد.

3ـ سفيران پيشوايان فإنَّكم ... سفراءُ الأئَمة؛ پس همانا، شما، ... سفيران پيشوايان هستيد.

* صفات و وظايف مميّزان ماليات

يكى از اهداف اساسى دين مقدس اسلام، برقرارى عدالت اجتماعى و قسط قرآنى در جامعه اسلامى است. بى گمان، تحقق چنين هدف و آرمان مقدسى، به عوامل فراوانى، بستگى دارد.

از جمله مهمترين عوامل نقش آفرين، كارگزارانِ شايسته از نظر ايمان و اخلاق و رفتار است. از اين رو، امام على عليه السلام در موارد بسيارى، به كارگزاران خويش، تأكيد و سفارش مى كند كه بهترين افراد را به عنوان همكار گزينش كنند.

اين مطلب، در برخى از موارد، مانند گرفتن ماليات، از اهميت دوچندانى برخوردار است؛ زيرا مأمور مالياتى، مى خواهد دسترنج و مايه حيات او را بگيرد و اين، كارِ بسيار دشوارى است. از اين رو، چنين شخصى، از جهات عديده، بايد شايستگيهاى لازم را داشته باشد.

على عليه السلام صفات و وظايف مميّزان مالياتى را، چنين برشمرده است:

1ـ اصل انصاف

فأنْصِفوا الناسَ من أنفسكم؛ در روابط با مردم (گرفتن ماليات) انصاف و مدارا را پيشه كنيد.

تأثير رعايت عدل و انصاف در راحت گرفتن و راضى بودن ماليات دهنده، بر كسى پوشيده نيست.

تاريخ نگارانى كه در باب فلسفه تاريخ، قلم فرسايى كرده اند، يكى از عوامل پيشرفت سريع اسلام را، رفتار صحيح و عادلانه و مشفقانه رسول خدا صلى الله عليه و آله به هنگام ماليات گرفتن، دانسته اند. در اينجا، شايسته است، مطالبى را كه منتسكيو نقل كرده، گزارش كنيم.

وجود اين باج هاى گزاف (كه دولت هاى كشورهاى غير اسلامى، در آن دورانها، به زور مى گرفتند) بود كه سهولت عجيبى را به مسلمين، در فتوحات خود، اعطا نمود؛ زيرا، ملتهاى تسخير شده از طرف اعراب، مى ديدند به جاى يك سلسله تعدّياتى كه در اثر لئامت امپراتوران، به آنها مى شد، با يك ماليات ساده كه به سهولت مى دهند و به سهولت گرفته مى شود، مواجه و تابع شده اند. اين بود كه فتوحات مسلمين، با كمال سهولت، پيش رفت و ملتها، خوشبخت بودند و ترجيح مى دادند به يك ملت صحرانشين، مطيع بشوند تا به يك حكومت فاسد ... در مورد اخذ باجهاى گزاف، افراطِ نزديك به جنون را، در تاريخ مشاهده كنيد: آناستاز، مالياتى براى استنشاق هوا وضع كرده بود!

2ـ نگرفتن لوازم ضرورى

و لا تبيعُنَّ للناس في الخَراجِ كِسوَة شتاءٍ و لا صَيفٍ و لا دابةٍ يَعْتَمِلوُنَ عليها و لا عبداً؛ براى گرفتن ماليات، لباسهاى تابستانى و زمستانى و مَركب سوارى و برده هاى كارى كسى را، نفروشيد.

3ـ پرهيز از خشونت

و لا تضربَنَّ أحداً سوطاً لمكانِ درهمٍ؛ براى گرفتن درهمى (ماليات) كسى را با شلاق (از باب مثال) نزنيد.

در اين فراز، هر چند كلمه «درهم» و «سوط» آمده، ولى روشن است كه «شلاق»، خصوصيتى ندارد و فرمان على عليه السلام پرهيز از هر گونه خشونت براى گرفتن هر گونه مالياتى است.

4ـ احترام اموال مردم

و لا تَمَسُّنَّ مالَ أحد فى الناس مُصَلٍّ و لا معاهدٍ إلاّ أنْ تجدوا فَرَساً أوْ سِلاحاً يُعْدى به على أهل الإسلام؛ فانَّه لا ينبغى للمسلم أنْ يَدَعَ ذالك في أيدي أعداءِ الإسلام. دست اندازى به مال كسى نكنيد، [آن كس، چه نمازگزار باشد و يا معاهَد (كافر در پناه اسلام) مگر اسب يا اسلحه اى كه براى تجاوز به مسلمانها به كار گرفته مى شود؛ زيرا، براى مسلمان، جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام قرار دهد تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.

5ـ كمك گرفتن از مردم

و لا تدَّخِروا ... و لا الرعيةُ مَعوُنَةً؛ و از كمك گرفتن از مردم (در اخذ ماليات)، هيچ گونه كوتاهى مكنيد.

ممكن است اين فراز، به گونه ديگرى نيز، ترجمه شود كه مفهوم آن، كوتاهى نكردن از كمك به مردم باشد.

6ـ خداترسى

انطَلِقْ على تقوى الله وحدَهُ لا شريكَ لَهُ؛ با ترس از خداى يكتايى كه همتاى ندارد (به قصد جمع آورى صدقات) حركت كن!

7ـ نترساندن مردم

و لا تُرَوِّعَنَّ مسلماً؛ هيچ مسلمانى را نبايد بترسانى!

8ـ اجازه گرفتن به هنگام وارد شدن

و لا تَجْتازنَّ عليه كارهاً؛ با زور و بدون رضايت، از ملك شخصى، عبور مكن!

9ـ به اندازه گرفتن

و لا تَاْخُذَنَّ منه أكثَر من حقِّ الله؛ بيشتر از حقوق الهى، از كسى (ماليات) مگير!

10ـ سوء استفاده نكردن از قدرت

فاذا قَدِمْتَ على الحَىِّ فَانْزِلْ بمائهم من غير أنْ تُخالِطَ أبياتهم ثُمَّ امْضِ إليهم بالسكينة و الوقار حتّى تقومَ بينهم فَتُسَلِّمَ عَلَيهم و لا تُخْدِجْ بالتحيَّةِ لهم؛ هرگاه به آبادى اى رسيدى، در كنار آب فرود آى! وارد خانه هاى آنان مشو! سپس با آرامش و وقار، به سوى آنان حركت كن تا در ميان آنان قرارگيرى! آنگاه، به آنان سلام كن! در سلام و تعارف و مهربانى، كوتاهى مكن!

11ـ معرفى خود

ثم تقول: «عبادَ الله! أرْسَلَني إليكم ولّيُ الله و خليفتُه لآخذ منكم حقَّ الله في أموالك.»؛ سپس مى گويى: «اى بندگان خدا! ولّى و جانشين خدا، مرا به سوى شما فرستاد، تا حقِّ خدا را كه در اموال شما هست، از شما تحويل گيرم.»

12ـ پذيرفتن اظهارات مالك

ثم تقول: ... «هل لله في أموالكم في حقِّ فَتُؤَدّوُهُ إلى واليه؟» فإنْ قالَ قائلٌ! «لا»، فلاتُراجِعْهُ و إنْ أنْعَمَ لكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ من غَيْرِ أنْ تُخيِفَهُ أوْ توعِدهُ أوْ تَعِسفَهُ أوْ تُرْهقَهُ، فَخُذَ ما أعطاكَ مِنْ ذَهَبٍ أوْ فِضَّهٍ. سپس مى پرسى: ... «آيا در اموال شما، حقى كه به نماينده او بپردازيد، هست؟»، اگر كسى گفت: «نه»، ديگر، به او مراجعه مكن و اگر كسى پاسخ داد: «آرى»، همراهش برو، بدون آنكه او را بترسانى يا تهديد كنى و يا به كار مشكلى، وادار سازى. هرچه از طلا و نقره، به تو پرداخت، بردار.

13ـ وارد نشدن در محدوده اموال

فإنْ كان له ماشيَةٌ أوْ إبلٌ فَلا تَدْخُلْها إلّا بإذْنِهِ؛ فإنَّ أكَثَرَها لَهُ؛ پس اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اجازه اش، داخل مشو؛ زيرا بيشتر اموال، از آنِ اوست.

14ـ رعايت حال حيوانات

فإذا أتَيْتَها، فلا تَدْخُلْ عليها دخولَ مُتَسَلِّطٍ عليه و لا عَنيفٍ به و لا تُنَفِرَنَّ بهيمته و لا تُفْزِعنَّها و لا تَسوُءَ نَّ صاحَبها فيها؛ هرگاه داخل شدى، مانند اشخاص سلطه گر و سختگير، رفتار مكن! حيوانى را رم مده و هراسان مكن و دامدار را مرنجان!

15ـ اجازه تقسيم زكات به مالك

وَاصْدَعِ المالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فإذا اختارَ فَلا تَعْرِضَنَّ لِما اخْتارَهُ. فلا تزال كذالك حتّى يَبْقى ما فيه وَفاءً لحَقِّ اللهِ في مالِهِ فَاقْبِضْ حَقَّ اللهِ منه. فإنْ استقالَكَ فَأقِلْهُ؛ سپس، مالها را، دو دسته كن و صاحبش را اجازه ده كه خود، انتخاب كند و بر انتخاب او، خُرده مگير. به همين گونه رفتار كن تا باقيمانده، حقِّ خداوند باشد. و اگر دامدار، از اين تقسيم، پشيمان شد و از تو درخواست گزينش دوباره دارد، بپذير.

ح) نظارت و بازخواست يكى از مطالبى كه مورد اهتمام و تأكيد فراوان على عليه السلام بوده، بازرسى مستقيم و حسابرسى امور بيت المال است. اين مهم، در مدت كوتاه حكومت علوى، دوچندان بوده است و بارها در نهج البلاغه، بويژه در نامه هاى آن حضرت به واليان مناطق، اين حساسيت، به چشم مى خورد.

على عليه السلام نظارت بر بيت المال را، از وظايف اصلى و اساسى حاكم اسلامى مى داند. از اين رو، دخل و خرج بيت المال را، مستقيماً، تحت نظارت خويش قرار داد و با متخلِّفان از احكام اسلامى، برخورد شديد كرد و از آنان، در باره نحوه جمع آورى و چگونگى خرج و هزينه بيت المال، پرسيد و از كوچكترين تخلّفشان چشم نپوشيد و در مواردى متخلَّف را عزل مى كرد.

در اين بخش، به پاره اى از مطالب نهج البلاغه در اين باره، اشاره مى شود.

1ـ حسابرسى از كارگزاران

1/1ـ در نامه چهلم، خطاب به برخى از كارگزاران مى نويسد:

بلغنى أنَّكَ جَرَّدْتَ الأرضَ فَأخَذْتَ ما تحت قَدَمَيْكَ و أكلتَ ما تحت يَدَيْكَ! فَارْفَعْ إلَىَّ حسابكَ! وَ اعْلَمْ أنَّ حِسابَ اللهِ أعظمُ من حسابِ الناس؛ به من خبر رسيده كه كشت زمينها را، برداشته و آنچه را كه مى توانستى، گرفته و آنچه در اختيار داشتى، به خيانت خورده اى! پس هرچه زودتر، حساب اموالت را براى من بفرست! و بدان كه حسابرسى خداوند، از حسابرسى مردم، سخت تر است.

2/1ـ توبيخ پسر اشعث على عليه السلام در نامه پنجم، خطاب به اشعث پسر قيس، ضمن بيان پاره اى از مباحث حكومتى و اهميت و جايگاه و مسؤوليت در برخورد با بيت المال، مى نويسد:

و في يديكَ مالٌ من مالِ الله، عزّ و جلّ، و أنت في خُزّانِهِ حتّى تَسَلِّمَهُ إليَّ و لعلى ألّا أكونَ شَرَّ وُلاتك لك؛ پيش تو، مالهايى از ثروتهاى خدا بزرگ، هست و تو، خزانه دار آنها هستى، تا به من بسپارى. اميدوارم براى تو، بدترين زمامدار نباشم.

ابن ابى الحديد، مى نويسد، پس از اينكه نامه، به دست اشعث مى رسد، ناراحت مى شود و در ميان مردم سخنرانى مى كند و مى گويد: «مرا، عثمان، فرماندار آذربايجان كرده و از على، همان گونه كه از عثمان پيروى مى كردم، پيروى خواهم كرد ...».

دست آخر، اشعث، به كوفه آمد و خود را تسليم مولا على عليه السلام كرد. لازم به يادآورى است كه اشعث بن قيس، پيش از خلافت امام على عليه السلام از سوى عثمان، فرماندار آذربايجان شده بود.

آيت الله حسن زاده، در ذيل اين خطبه، از ابوالفرج، چنين گزارش مى كند:

اشعث، چون وارد بر مولا على عليه السلام مى شود، شروع به سخن مى كند، ولى امام على عليه السلام با او، برخورد شديد مى كند. اشعث، عكس العمل نشان مى دهد و با كنايه، حضرت را تهديد مى كند. مولا على عليه السلام در مقابل، مى گويد: «آيا مرا از مرگ مى ترسانى و يا به مرگ تهديد مى كنى؟ به خدا سوگند! باكى ندارم مرگ سراغ من بيايد و يا من به استقبال مرگ بروم!». ابن ابى الحديد، در باره نفاق و فساد اشعث مى نويسد:

اشعث، در عصر حكومت امام على، از منافقان و دشمنان بود، همان گونه كه عبدالله بن اُبَىّ در عصر رسول خدا، از منافقان و دشمنان بود.

هر گونه فساد و نگرانى كه در حكومت مولا على پديد مى آمد، ريشه اش از سوى اشعث بود.

3/1ـ توبيخ مصقله على عليه السلام در نامه چهل و سوم كه بر اساس گزارشى رسيده از مصقلة بن هبيرة شيبانى ـ كارگزار آن حضرت در منطقه اردشير خُرة (فيروزآباد فارس) ـ صادر شده، او را بر رعايت نكردن عدالت، توبيخ مى كند و مى نويسد:

بَلَغَني عنك أمرٌ، إنْ كنتَ فَعَلْتَهُ فقد أسْخَطْتَ إلهك و عَصَيْتَ امامَك: أنَّكَ تَقْسِمُ فَي ءْ المسلمينَ الذي حازَتْهُ رِماحُهُم و خُيُولُهم و أُريقَتْ عليه دِماؤُهُم في مَنِ اعْتامَكَ من أعراب قَوْمِك! فو الذى فَلَقَ الحبَّةَ و بَرَأ النسمة! لئن كان ذالك حَقّاً، لتَجِدَنَّ لَك عَلَىَّ هَواناً و لَتَخَفِنَّ عندي ميزاناً. فلا تَسْتَهِنْ بِحقِّ ربِّكَ و لا تُصْلِحْ دُنياكَ بِمُحْقِ دينكَ، فتكونَ من الأخسرين أعمالاً

درباره تو، به من، گزارشى داده اند كه اگر چنان كرده باشى، خداى خود را به خشم آورده اى و امام خويش را نافرمانى كرده اى. خبر رسيد كه تو، غنيمت (بيت المال) مسلمانان را ـ كه نيزه ها و اسبهايشان، گرد آورده و با ريخته شدن خونهايشان، به دست آمده ـ به عربهايى كه خويشاوندان تو هستند و تو را گزيده اند، پخش مى كنى! به خدايى كه دانه را شكافت و پديده ها را آفريد! اگر اين گزارش، درست باشد، در نزد من، خوار، و منزلت تو، سبك گرديده است. پس حقِّ پروردگارت را، لبيك شمار و دنياى خود را با نابودى دين، آباد مكن كه زيانكارترين انسانى.

آيت الله حسن زاده، در ذيل اين خطبه مى نويسد:

مصقلة بن هبيرة، از بزرگان «نجد» و از قبيله «بنى شيبان» بوده است. علت توبيخ و سرزنش مولا على عليه السلام عبارت است از اينكه مصقله، بخشى از بيت المال را، ميان اقوام خويش تقسيم كرده، بى آنكه از امام على عليه السلام اجازه بگيرد به اين نيّت كه اين تقسيم، از سهميه آنان از بيت المال، به شمار مى آيد.

افزون بر اين، مصقله، عده اى از جنگجويان عليه مسلمانان را ـ كه در منطقه اهواز، اسير شده بودند ـ با هزار درهم، از بيت المال، مى خرد و آنان را آزاد مى كند، ولى پول بيت المال را، نمى پردازد. امام على عليه السلام به محض خبردار شدن، او را احضار مى كند و ضمن قسط بندى بدهى، او را مجبور مى كند بر پرداخت ...

2ـ نظارت بر بيت المال

در خطبه صد و نوزده در باره وظايف و مسؤوليت هاى حاكم اسلاى، مطالبى بيان شده، از جمله اينكه نبايد جمع آورى بيت المال مسلمانان را، به ديگران واگذار كرد، به گونه اى كه حاكم، اطلاع و نظارتى بر آن نداشته باشد؛ و لا ينبغي لي أنْ أدَعَ الجُنْدَ و المصر و بيتَ المالِ و جبايَةَ الأرضِ و القضا بين المسلمين و النظرِ في حقوق المطالبين، ثم أخْرُج في كتيبَةٍ أتْبَعُ أُخرى أتَقَلَقلُ تَقَلْقُلَ القِدْحِ في الجفيرِ الفارغ؛ و براى من، سزاوار نيست كه لشكر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج و قضاوت ميان مسلمانان و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را، رها سازم، آنگاه با دسته اى، بيرون روم و به دنبال دسته اى، به راه افتم و چونان تير نتراشيده، در جعبه اى خالى، به اين سو و آن سو سرگردان شوم.

3ـ نظارت بر مخارج امير الحاج

آن حضرت، در نامه شصت و هفتم، ضمن تبيين وظايف امير الحاج در مكه (قثم بن عباس)، مطالبى را بيان مى كند. از جمله مى گويد:

و انظر إلى ما اجتمع عندكَ من مالِ الله فَاصْرِفْهُ إلى مَنْ قِبَلَك من ذوي العيال و المَجاعَةِ مَصيباً به مواضعَ الفاقَةِ و الَخّلاتِ. و ما فَضَلَ عن ذلك فَاحْمِلْهُ إلينا لِنَقْسِمَهُ فِى مَنْ قِبَلنا؛ در مصرف بيت المال ـ كه در دست توست ـ بنگر! و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت، بخش! و به مستمندان و نيازمندانى كه به كمك مالى تو، سخت نياز دارند، برسان! مازاد را، نزد ما بفرست، تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هست، تقسيم كنيم.

4ـ نظارت بر ميهمانيهاى كارگزاران

امام على عليه السلام در امر نظارت بر حركات و رفتار كارگزاران، حتى مسايل معمولى و پيش پا افتاده را، ناديده نمى گرفت و از آنان، بازخواست مى كرد. از اين رو، در نامه به عثمان بن حنيف ـ كه پس از اين، تحت عنوان «الگو بودن حاكم اسلامى»، به تفصيل خواهد آمد ـ وى را به جهت شركت در ميهمانى بعضى اشراف بصره، مورد توبيخ و سرزنش قرار مى دهد و مى گويد:

گمان نمى كردم، ميهمانى شخصى را بپذيرى كه نيازمندانشان، با ستم، محروم شده، و ثروتمندان آنان، بر سر سفره و دعوت شده اند! بنگر در كجايى و بر سر كدام سفره مى خورى! پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمى دانى، دور بيفكن و آنچه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى، مصرف كن.


منبع:حوزه
گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: