عقیق: اسلام در جای جای آموزه های خود مومنین را به تدبر و اندیشه فرا می خواند. تدبر در آفرینش آسمان و زمین و در آثار و ویژگی های مخلوقات و نیز تدبر در آیات انفسی و آفاقی ما را به زندگی و عقلانیت مطلوب دعوت می کند. اسلام خواهان زندگی عقلانی است که در آن تمامی قوای بشری برای برپائی جامعه ای مملو از احسان و عدالت به فعلیت برسد. فرد فرد جامعه از استعداد برخوردار بوده و این استعدادها شکوفا شود. البته زندگی دنیا پل و مزرعه آخرت است. هدف از خلقت شناخت و عبادت و قرب الهی است. دنیا منزل گاهی است که در آن مدتی اقامت کرده و خود را برای سفر جاودانه آماده می سازیم. حضرت علی(ع) در خطبه 214 در این خصوص آورده اند:
«این نصیحت را به قیمت قبولش از من بپذیرید (که جز قبول آن پاداشى از شما نمی طلبم) و از مرگ پیش از رسیدنش بر حذر باشید، انسان نباید در این کوتاه مدت عمرش و اقامتاندکش در این جایگاه، نظر افکند تا آن را به منزلگاهى بهتر مبدل سازد، باید براى جائى که وى را مىبرند و براى شناسائى خانه دیگرش کوشش کند. خوشا به حال آن کس که قلبىسلیم دارد: از کسى که هدایتش مىکند اطاعت و از آنکه وى را به پستى مىکشاند دورىجوید،به راه امن و درست با بینائى کسى که بینایش سازد برسد،به اطاعت آن کس که بههدایت دعوتش کند گردن نهد و به سراى هدایت پیش از آنکه درهایش بسته شود و اسبابش قطع گردد مبادرت ورزد، در توبه را بگشاید و گناه را از بین ببرد، اگر چنین کند بر جادهحق قرار گرفته و به راه راست و وسیع حق هدایتشده است».
خلقت انسان برای چیست؟
آینده نگری و نگاه به غایت توجه به علل غایی از آموزه های دینی است. باید تدبر کرد از کجا آمدیم و به کجا خواهیم رفت. اساسا خلقت انسان برای چیست؟ متاسفانه در باورهای مکاتب نوین توجه به غایت و علل غایی رنگ باخته. بی توجهی به فلسفه خلقت انسان را به پوچ گرائی سوق می دهد.
در چند آیه قرآن علل آفرینش انسان مورد اشاره قرار گرفته است. غایت نهائی خلقت قرب به خداوند متعال است و انسان می بایست تمام تلاش خود را برای وصول به این مقام والا به کار گیرد. مومن کسی است که حالت خوف و رجاء دارد . امری بینابین. نه از پیروزی ها چنان شاد و سرخوش می شود که باد غرور در سر بپروراند و نه از شکست ها چنان ناراحت می شود که از ناامیدی زندگی او به اضمحلال کشیده شود. به رحمت الهی دلبسته است و از عذاب الهی لرزان.
امام علی علیه السلام در خطبه نورانی دیگری به برخی از صفات مومن که تفکر و اندیشه را سرلوحه کار خویش قرار می دهد اشاره کرده اند. در خطبه 193 نهج البلاغه صفات و روحیات و اعمال پرهیزکاران بوضوح شرح داده شده است. امام در این خطبه می فرمایند:
(پرهیزکاران) در شب همواره بر پا ایستاده اند، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى کنند، با آن جان خویش را محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى گیرند، هر گاه به آیه اى برسند که در آن تشویق باشد با علاقه فراوان به آن روى آورند و روح و جانشان با شوق بسیار در آن خیره شود و آن را همواره نصب العین خود مىسازند و هر گاه به آیهاى برخورد کنند که در آن بیم باشد، گوش هاى دل خویشتن را براى شنیدن آن باز مىکنند و صداى ناله و به هم خوردن زبانه هاى آتش با آن وضع مهیبش در درون گوششان طنین انداز است، آنها در پیشگاه خدا به رکوع مى روند و جبین و دست و پا به هنگام سجده بر خاک مى سایند و از او آزادى خویش را از آتش جهنم درخواست می کنند.
گناهانى را که نمی دانند بیامرز!
و اما در روز دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى باتقوا هستند، ترس و خوف بدن هاى آنها را همچون چوبه تیرى لاغر ساخته، چنان که ناظران، آنها را بیمار مىپندارند، اما هیچ بیمارى در وجودشان نیست بیخبران مىپندارند آنها دیوانهاند در حالى که اندیشهاى بس بزرگ آنان را به این وضع در آورده است.
از اعمال اندک خویش خشنود نیستند و اعمال فراوان خود را زیاد نمىبینند، آنانخویش را متهم مىسازند و از کردار خود خوفناکند. هر گاه یکى از آنها ستوده شود از آنچه در بارهاش گفته شده در هراس مىافتد و مىگوید: من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم!و پروردگارم به اعمالم از من آگاهتر است.
(مى گوید)بار پروردگارا ما را در مورد گناهانى که به ما نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و نسبت به نیکى هائی که درباره ما گمان مى برند ما را از آن برتر قرار ده! و گناهانى را که نمی دانند بیامرز!
از نشانه هاى آنان این است: در دین نیرومند، نرم خو و دور اندیش، با ایمانى مملو از یقین، حریص در کسب دانش، و داراى علم توام با حلم،میانه رو در حال غنا، در عبادت خاشع، در عین تهیدستى آراسته،در شدائد بردبار، طالب حلال، در راه هدایت با نشاط، از طمع دور، اعمال نیکرا انجام مى ورد و تمام فکرش یاد خدا است، مى خوابد اما ترسان است و بر می خیزد شادمان است ترس او از غفلت و شادمانى او به خاطر فضل و رحمتى است که به او رسیده، هرگاه نفس او در انجام وظائفى که خوش ندارد سرکشى کند او هم از آنچه دوست دارد محرومش می سازد.
روشنى چشمش در چیزى است که زوال در آن راه ندارد، و بى علاقه گى و زهدش در چیزى است که باقى نمى ماند، علم و حلم را به هم آمیخته و گفتار را با کردار هم آهنگ ساخته، آرزویش را نزدیک مى بینى، لغزشش را کم، قلبش را خاشع، نفسش را قانع، خوراکش را اندک، آموزش را آسان،دینش را محفوظ، شهوتش را مرده و خشمش را فرو خورده است؛ همگان به خیرش امیدوار و از شرش در امانند، اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مىگردد، و اگر در میان ذاکران باشد جزو غافلان محسوب نمی شود.
ستمکار (پشیمان) را مىبخشد و به آنکه محرومش ساخته عطا می کند، با آن کس که پیوندش را قطع کرده مىپیوندد، از گفتار زشت و ناسزا بر کنار است،گفتههایش نرم،بدی هایشپنهان و نیکی هایش آشکار است.
نیکىهایش رو کرده و شرش رخ بر تافته است.در شدائد و مشکلات خونسرد و آرامدر برابر ناگواری ها شکیبا و بردبار،و در موقع نعمت و راحتى سپاسگزار است، نسبت به کسى که دشمنى دارد، ظلم نمى کند و به خاطر دوستى با کسى مرتکب گناه نمی شود پیش از آنکه شاهد و گواهى بر ضدش اقامه شود خود به حق اعتراف مى کند، آنچه را به او سپرده اند ضایع نمى کند، و آنچه را به او تذکر داده اند به فراموشى نمى سپارد، مردم را با نام هاى زشت نمى خواند،به همسایه ها زیان نمى رساند،مصیبت زده را شماتت نمى کند، در محیط باطل وارد نمى گردد و از دائره حق بیرون نمى رود. اگر سکوت کند سکوتش وى را مغموم نمی سازد،و اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمى شود، اگر به او ستمى(از دوستان) شود صبرمى کند تا خدا انتقام وى را بگیرد.
خود را در سختى قرار مى دهد اما مردم از دستش در آسایشند، خود را به خاطر آخرت به زحمت مى اندازد و مردم را در راحتى قرار مى دهد، کناره گیرى او از کسانى که دورى مى کند از روى زهد و به خاطر پاک ماندن است و معاشرتش با آنان که نزدیکى دارد توام با مهربانى و نرمش است، دورکشى اش از وى تکبر و خود برتر بینى نیست،و نزدیکیش بخاطرمکر و خدعه نخواهد بود».
منبع: شبستان
211008