عقیق:«طبیعی است که اگر کسی به دنبال پذیرش یک باور است، باید ارزیابی کند که آیا به لحاظ مبانی معرفتی مثل عقل، وحی و وشهود و تجربه می توان آن مسئله و رویکرد را پذیرفت یا خیر؟ حال اگر این مبانی بر اساس مؤلفه های فوق نباشد، شخص گرفتار خرافات می شود. از سوی دیگر توجه داشته باشیم افرادی که گرایش به خرافات به خصوص انواع و اقسام فال ها مثل فال قهوه، فال تاروت، فال چای و ... دارند، گاهی از باب تفریح و سرگرمی سراغ این دست مسائل می روند. بنابراین یک بُعد ماجرا به تفنن باز می گردد، اما وقتی این مسئله تبدیل به آن شد که فرد بر اساس آنچه که در فال ها مطرح می شود زندگی خود را سامان دهد، آن وقت است که به صورت جدی تر با خرافه گرایی مواجهیم.» این جملات بخش هایی از مباحث دکتر محسن یوسفی کیا، عضو هیئت علمی موسسه بهداشت معنوی است که در گفت وگو با خبرنگار گروه اندیشه درباره چرایی راهیابی خرافاتی مثل فالگیری و رمالی به سبک زندگی ایرانی اسلامی، مطرح کرده است. در ادامه متن مشروح این گفت وگو تقدیم حضورتان می شود: چرا افرادی که آنها را به عنوان تحصیل کردگان جامعه و به قول معروف انسان های معقول و منطقی می شناسیم، بعضا سراغ خرافات می روند؟ انتظار آن است که حداقل این قشر جامعه گرایشی به خرافات و مسایلی نظیر فال و فال گیری نداشته باشند؟ به طور کلی قاعده این است که افزایش سطح تحصیلات باید زمینه گرایش به خرافات را کاهش دهد. آمارهایی که دیده ام نشان می دهد در واقعیت هم چنین اتفاقی افتاده، اما به هر حال همه افراد تحصیلکرده این طور نیستند. نکته مهم این است که آیا کسی که تحصیلاتش افزایش می یابد، قدرت تحلیل فکری و فرهیختگی اش هم افزایش پیدا می کند؟ در برخی افراد این چنین نتیجه ایده آلی را نمی بینیم، یعنی شخص از تحصیلات بالایی برخوردار است، ولی قدرت تحلیل و انتخاب مسیر درست از نادرست در وجودش شکل نگرفته؛ آنچه مانع خرافه گرایی در افراد می شود این است که شخص به مبانی فکری ای دست یابد که بتواند بر اساس مستندات قوی مسیری را انتخاب کند. طبیعی است که اگر کسی به دنبال پذیرش یک باور است، باید ارزیابی کند که آیا به لحاظ مبانی معرفتی مثل عقل، وحی و شهود و تجربه می توان آن مسئله و رویکرد را پذیرفت یا خیر؟ حال اگر این مبانی بر اساس مؤلفه های فوق نباشد، شخص گرفتار خرافات می شود. از سوی دیگر توجه داشته باشیم افرادی که گرایش به خرافات بخصوص انواع و اقسام فال ها مثل فال قهوه، فال تاروت، فال چای و ... دارند، گاهی از باب تفریح و سرگرمی سراغ این دست مسائل می روند. بنابراین، یک بُعد ماجرا به تفنن باز می گردد، اما وقتی این مسئله تبدیل به آن شد که فرد بر اساس آنچه که در فال ها مطرح می شود، زندگی خود را سامان دهد، آن وقت است که به صورت جدی تر با خرافه گرایی مواجه می شویم. بنابر این آیا می توان چنین نتیجه گرفت که فال گرفتن در هر صورت حجیت ندارد، شاید برای عده ای سرگرمی باشد ولی اگر کسی هم آن را جدی بگیرد در واقع خرافات را وارد سفره زندگی اش کرده است؟ دقیقاً، فال گرفتن به این معنا که شخص بر اساس این فال آینده خود را پیش بینی و یا بر اساس آن برنامه ریزی کند، هیچ حجیتی ندارد. حتی اینکه افراد بنشیند حافظ بخوانند، البته صرف خواندن شعر حرف دیگری است، ولی اینکه انتظار داشته باشند که فال حافظ بگیرند و آینده را پیش بینی کند، درست نیست. اساسا چه کسی گفته که براساس فال حافظ می توان آینده را پیش بینی کرد؟ حافظ که جای خود را دارد، حتی به قرآن نیز نباید تفال بزنیم و در روایت است که: «لا تَتَفَأَّلْ بِالْقُرْآن؛ به قرآن تفال نزنید»؛ البته استخاره با تفال تفاوت دارد. یکی از آسیب های ما در جامعه این است که افراد مذهبی سراغ استخاره می روند و تصورشان از استخاره کردن، فال گیری است، یعنی فکر می کنند استخاره یعنی پیش بینی آینده و از کسی هم که برایشان استخاره می گیرد، چنین انتظاری را دارند. به نظر می رسد اگر افرادی که با گرایش دینیِ کمتر سراغ فال گیری می روند، رفتاری شبیه افرادی با گرایشات مذهبی دارند که از استخاره، انتظار فال را دارند و تصور می کنند که می توان آینده را پیش بینی کرد، در حالی که هر دو گروه اشتباه می کنند. بنابراین برخی متدینان هم به این معنی گرفتار خرافه هستند. برای مثال شخص برای اینکه چشم نخورد ممکن است خیلی کارها کند. به عنوان مثال برای رفع چشم زخم می رود تخم مرغ می شکند؛ می گوییم از کجا معتقدی که این کار در رفع چشم زخم موثر است؟ می گوید فلان آقا گفته است. در این فضا که برخی چنین می کنند، عده ای دیگر هم می روند فال قهوه می گیرند و در پاسخ به معترضان می گویند: شما تخم مرغ می شکنید و استخاره می کنید، ما هم فال می گیریم. نکته دیگر اینکه وقتی در جامعه جَوی نسبت به یک موضوع راه می افتد، افراد مختلف به ویژه کسانی که از پرستیژ یا توان مالی بالایی برخوردارند، جلودار می شوند و کسانی که دنباله رو آنها می شوند دیگر توجهی به این ندارند که آیا این کار درست است یا نه؟ بنابراین، بخشی از این گرایشات به این مسئله بر می گردد که برخی تصور می کنند که این فال گرفتن ها به معنای آن است که اصطلاحا آدم های باکلاسی هستند. اما این قبیل خرافات در جوامع دیگر که برخی به بهانه باکلاسی دنباله رویشان هستند نیز ناپسند است! بله درست است، اما به هرحال وقتی برخی افراد جامعه سراغ موضوع نادرستی می روند، به تدریج زشتی موضوع از بین می رود، خصوصا اگر در این بین افراد، تجربه های موفقی هم وجود داشته باشد. مثلا شخصی می رود فال می گیرد و به دیگری می گوید نتیجه گرفتم. دفعات بعد هم می رود و برای مسائل دیگر فال می گیرد. از سوی دیگر توجه داشته باشیم که فالگیرها عموما حرف های مثبت می زنند. فکر نمی کنم کسی به یک فالگیر مراجعه کند و ناامید بازگردد. فالگیرها معمولا آینده را خوب ترسیم می کند یا اگر هم بگویند مشکلاتی در زندگی دارید، نهایتا می گویند اگر این کارها را انجام دهی درست می شود. به قول معروف هرگز مراجعه کننده را بازنده نمی کنند. این چنین رفتار و رویکردی برای انسانی که دغدغه مند و گرفتار آشوب فکری است، تاثیر مثبت داشته و برایش غنیمت است چون امید را در دلش زنده می کند. چه چیز باعث می شود امید از توکل به خرافاتی مثل فالگیری و رمالی شیفت کند؟ شاید یک دلیل این باشد که مفاهیم دینی به درستی در جامعه تبیین نمی شود. مثلا در مورد همین مساله توکل، یا دست روی دست می گذارند و می گویند توکل کنید یا اینکه اگر برنامه ریزی می کنند هرگز به درستی آن را دنبال نمی کنند و نهایتا که کار خراب شد می گویند توکل بر خدا. نه فقط توکل، حتی توسل هم همین است؛ دعا کردن نیز چنین است که برخی فکر می کنند اگر دعا کردند حتما خداوند باید حاجات آنها را مستجاب کند. بعد چنین افرادی هستند که به فالگیر و دعانویس مراجعه می کنند و می گویند: ما دعا و توسل کردیم، از این راه به نتیجه نرسیدیم، پس خوب است سراغ فالگیرها و دعانویس ها برویم، شاید نتیجه داد. این قبیل نگاه ها ناشی از آن است که افراد به دنبال نتیجه های آنی و دم دستی هستند؛ گویی می خواهیم برای خدا تعیین تکلیف کنیم. لذا نه جایگاه خودمان را در عالم می شناسیم و نه جایگاه خدا را به عنوان «رب العالمین». پس نمی توان انتظار داشت که مفاهیم دینی تبیین نشود و افراد توکل واقعی داشته باشند. به نظرتان باید چه اقداماتی انجام شود که این دست نگاه های سطحی از میان رود؟ رویکرد کاربردی باید چگونه باشد؟ رکن اساسی آموزش است؛ یعنی افرد بر اساس استدلال و تعقل باید به این مرحله برسند که درست و نادرست کدام است و بعد تصمیم بگیرند. اینکه در مقام عمل چگونه عمل کنیم، مشکل بسیاری از افراد است. گاهی هم برخی می دانند کدام کار خوب و کدام کار بد است ولی ملتزم به انجام آن نمی شوند. بعضا ممکن است فردی سراغ فالگیر برود و آن شخص بگوید کارهایت را راه می اندازم، این برای مراجعه کننده تسکین روانی دارد. گاهی افراد نیاز دارند اگر مشکل شان حل نشد لااقل یک تسکین روحی داشته باشند ولو به دروغ؛ مثل داروهای مسکن که آرامشی مقطعی را ایجاد می کنند. توجه به این نکته هم ضروری است که وضعیت خرافات در جامعه ما وجوه متفاوتی دارد. چه وجوهی؟ متاسفانه، اغالب خرافات ما جنبه دینی دارند، مثلا در عزاداری ها که نمونه اش به وفور دیده می شود. از این جهت خرافه زدایی از جامعه عزمی جدی و عالمان دغدغه مند همچون شهید مطهری را می طلبد که فارغ از اینکه دیگران چه بگویند، حقایق دینی را بیان کنند. نکته پایانی اینکه گرایش به خرافات از ابعاد مختلف دینی، روان شناختی و جامعه شناختی قابل بررسی و تحلیل است و کارشناسان حوزه های روانشناسی و جامعه شناسی نیز باید ورود جدی در این حوزه داشته باشند. اما چون غالب خرافات در جامعه ما رنگ و بوی دینی دارد از عالمان دینی انتظار بیشتری می رود که اولا خود گرفتار چنین باورهایی نشوند، ثانیا جامعه را نسبت به این آسیب بیمه کنند.منبع:شبستان