سوده همدانی دختر عماره گوید: یک سال امامعلی(ع) شخصی را برای گرفتن زکات به سوی قبیله ما (قبیله همدان که تیرهای از مردم یمن بوده، و در حوالی کوفه سکونت داشتند) اعزام داشت.
عقیق: سوده همدانی دختر عماره گوید: یک سال
امامعلی(ع) شخصی را برای گرفتن زکات به سوی قبیله ما (قبیله همدان که
تیرهای از مردم یمن بوده، و در حوالی کوفه سکونت داشتند) اعزام داشت.
گماشته نسبت به ما کمی اجحاف نمود. من برای شکایت از وی نزد علی(ع) رفتم.
دیدم آن حضرت ایستاده و میخواهد شروع به نماز کند. چون متوجه من شد و
دانست که ستمدیدهای به دادخواهی آمده است وارد نماز نشد و با لطف و
مهربانی مرا نزدیک طلبید و پرسید: آیا حاجتی داری؟ عرض کردم: آری. این مردی
که به سوی ما فرستادهای به ما اجحاف میکند و من از وی شکایت دارم.
سوده میگوید: به محض آن که علی(ع) این سخن را از من شنید، گریست. آنگاه
دست به سوی آسمان برداشت و گفت: پروردگارا! گواه باش که من به این قبیل
گماشتگان و ماموران خطاکار دستور ندادهام که بر بندگانت ستم روا دارند و
از مسیر حق و عدالت منحرف گردند. سپس قطعه پوستی از جیب خود درآورد و این
آیه را در آن نوشت: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر: دلیل روشنی از طرف
پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید. و
از اموال مردم چیزی نکاهید. و در روی زمین، بعد از آنکه (درپرتو ایمان و
دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید. این برای شما بهتر است اگر با
ایمان هستید. (اعراف -85) و در ذیل آن نوشت: چون نامه من به تو رسید اموال
بیتالمال را نگاهدار تا دیگری را به جای تو بفرستم و آن را از تو (تحویل)
بگیرد. سوده ادامه داد: علی(ع) با این نامه سرگشاده که به دست من داد حاکم
خود را عزل نمود. (1) ـــــــــــــــــــــــــــــــ پی نوشت: 1- عقدالفرید، ج1، ص 119