احمد بابایی
بغض ما سنگ میشود گاهی
زندگی، ننگ میشود گاهی
از شُکوه خرافه بیزاریم
از سکوت کلافه بیزاریم
قبله آسمان، امام رضا
ضامن آهوان، امام رضا
دل ما چشم خیس آهویت
ما که شرمندهایم از رویت...
رحمت بیکران، امام رئوف
دلبر مهربان، امام رئوف
باز هم قحط چاره شد انگار
جگری پاره پاره شد انگار
خنجر هرزه، تیز تیز شدهست
شهر ما شهر فتنهخیز شدهست
هرزههای زمانه همدستند
دزدهای شبانه همدستند
ناگهان تیغ زهر داده شدند
بهر هتک تو پُراراده شدند
دور و بر، قیل و قال میبارد
شبهه، خوشخطوخال میبارد
فتنهای پشت فتنه میسازند
گرگ و چوپان به گلّه میتازند
من و تو زندهایم و این خواری؟!
مرگ کو؟ مرگ و آبروداری...
جگر کشته مُرده میجوشد
غیرت زخمخورده میجوشد
باز کابوس به هم خوردهست
حرمله دست بر قلم بردهست!
هرزگان، خاک بر سر آوردند
از سه شعبه، قلم در آوردند!
تیغ اوباش، زهر داده شدهست
نسل مأمون حرامزاده شدهست
روضههامان سیاسیاند همه
درس زینبشناسیاند همه
اُف به بیغیرتی که دم نزند
یا در این روضه، ناله هم نزند
پیش چشم من و تو، حق پژمرد
حُرمت یک امام سیلی خورد
باز هم خیمهگاه غارت شد
به امام رضا جسارت شد
کوفیان، چشم بر دِرَم دارند
این قبیله، شُریح هم دارند!
گفته باشیم و بین ما باشد!
وای اگر بیادب، رها باشد...
وای اگر خون حق، طلب نشود
وای اگر فتنهگر، ادب نشود
داعش از خشم ما خبر دارد
وای اگر شیعه، تیغ بردارد
هست خالی ــ برای حُسن ختام! ــ
جای «نوّاب» و «طیّب» و «ضرغام»
دل به راه شهید باید زد
به دهان یزید باید زد
سرِ این قصه، زلف حاشا نیست
هر که کوتاه آید از ما نیست
آنچه خالیست جای ضرغام است
حکم «ساب الامام»، اعدام است
محسن عربخالقی
نَفْس من هرچند راه عشق را سد میکند
گاهگاهی با نگاهی رو به مشهد میکند
روی از خورشید برگردانده حتی ماه هم
تا بگیرد نور، هر شب رو به گنبد میکند
حرز را برداشتی گفتی که سلطان کریم
کی رعیت را ز دربار کرم رد میکند
کاش رویت را ببینند و ببینیم ای رئوف
چشمهای تو چه با این قوم مرتد میکند
با نگاه فلسفی هم که ببینم گنبدت
روح حیران مرا روح مجرد میکند
گرچه دردانهست شش گوشه ولی وقت سفر
شوق سقاخانهات دل را مردد میکند
هستی محرابی
لعنت به هر آن که هتکِ حرمت کرده
بر ساحتِ خورشید اهانت کرده
محشور شود روزِ جزا با مأمون
هر کس به امامِ ما جسارت کرده!
مهدی مقیمی
ای آن که جسارت به امامم کردی
در قعرِ سَقَر بدون شک خواهی رفت
رأیِ تو به دادگاهِ حق صادر شد...
با سیلیِ حیدر به درک خواهی رفت
سعید توفیقی
از بد زبانها شکوه بر افلاک باید کرد
با حکم قاطع؛ جنگ با هتّاک باید کرد
گاهی دفاعِ از حرم آنقدر نزدیک است
که در همین جا سینهها را چاک باید کرد
کفتار را از بیشه یا باید برون انداخت
یا پوزهاش را آشنا با خاک باید کرد
هرکس اهانت کرد سلطان خراسان را
بر مادر او؛ ذهن را شکّاک باید کرد
ایرانیان این لکه ننگی که افتاده است
از دامن این خاک غیرت پاک باید کرد
باید گرفتش گِل دهانی را که ناپاک است
عالم بداند که رضا سلطان این خاک است
با اینکه آرامیم؛ طوفان بلا هستیم
با تیغ و شمشیر و گلوله آشنا هستیم
ما بر سر پیمان خود سر میدهیم امّا
در کوفه هم باشیم رنگ کربلا هستیم
در کشور موسی ابن جعفر شاه دنیاییم
وقتی گدای اهل بیت مصطفی هستیم
بر آستانش خاکبوسی افتخار ماست
چون نسل اندر نسل مجنون رضا هستیم
فرقی ندارد باز زیر سایهی اوییم
ایلام خوزستان خراسان هر کجا هستیم
این عشق؛ این عرض ارادت؛ فوق اِدراک است
عالم بداند که رضا سلطان این خاک است ...
مرضیه عاطفی
وقتش بههدر رفته و عمرش تلف است
گمراه و حراملقمه و ناخلف است
هر کس که به ساحتت جسارت بکند
با آه دلِ حضرت زهرا(س) طرف است!
سیدروحالله مؤید
آزادی بیان که اسیر هوا شود
عریانی بیان شود و برملا شود
دنیا و آخرت همه را بر فنا دهد
هر کس به درد بیادبی مبتلا شود
هر کس به اولیاء خدا بست تهمتی
مشمول لعنت ابدی خدا شود
بدقصهای است بدسخنی پیش اهلبیت
بدبخت آن که وارد این ماجرا شود
ایکاش تا که زنده نبودیم و بنگریم
بر ساحت امام رضا این جفا شود
ابلیسزاده است کسی که بهدست او
هتک حریم مشهد قدس رضا شود
آنکس که دست داشته در رقص و در غنا
یارب بهحق فاطمه "تَبَّت یَدا" شود
یارب بریده باد زبانی که بیادب
در محضر ائمه اطهار وا شود
گستاخپیشهای که جسورانه لب گشود
باید که بر جزای "جَلودی" جزا شود
هرچند آن امام رئوف است و مهربان
هیهات او ز دشمن قرآن رضا شود
یا ایها الرئوف بهقربان غربتت
در کشور تو با تو چنین حرفها شود
یا حضرت رضا دل من پایبند تو است
حتی اگر که بند ز بندم جدا شود
زآن چشم دلفریب و نگاه ضمانتت
آیا شود که گوشهی چشمی به ما شود
یا ثامن الائمه رهایم ز غیر کن
لطفی نما و عاقبتم را به خیر کن