21 مهر 1400 7 (ربیع الاول 1443 - 48 : 06
کد خبر : ۹۵۳۸۷
تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۱
یکی از محققان علوم قرآن و حدیث می‌‌گوید: فقرى که پیامبر(ص) از آن به خدا پناه برده، فقر و نیازمندى به مردم است و فقرى که به آن افتخار کرده، فقر و نیازمندى به درگاه خداوند است.
عقیق: شنبه 25 فروردین و 27 رجب المرجّب مصادف با سالروز مبعث نبّی مکرم اسلام (ص) است. به همین مناسبت به سراغ «محمدابراهیم نوری همدانی» استاد دانشگاه و محقق علوم قرآن و حدیث رفتیم تا با وی دربارۀ دو فرمایش پیامبر (ص) با موضوع «فقر» که در ظاهر با یکدیگر در تعارض هستند، گفت‌وگو کنیم.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

همانطور که مستحضر هستید در منابع اسلامی دو فرمایش از پیامبر اکرم (ص) وارد شده که به ظاهر در تعارض جدی با یکدیگر هستند، «الْفَقْرُ فَخْرِی» و «كَادَ الْفَقْرُ یَكُونُ كُفْراً» لطفاً نظر خود را دربارۀ این دو حدیث و تعارض ظاهری بینشان را بفرمایید.

کامل‏‌ترین وجه حدیث اول که به آن اشاره کردید، به صورت «الْفَقْرُ فَخْرِی‏ وَ بِهِ أَفْتَخِرُ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ» است و حدیث دیگر به صورت «لَوْ لَا رَحْمَةُ رَبِّی‏ عَلَى‏ فُقَرَاءِ أُمَّتِی كَادَ الْفَقْرُ یَكُونُ كُفْراً» آمده است. یکی از مباحث مهم و مطرح زندگی انسان نحوۀ عملکرد وی در مورد مسائل اقتصادی است که در این بحث یکی از مهم‌‏ترین عناصر رویارویی با مسالۀ نیاز و برآوردن آن است که در صورت ناکامی، انسان در ورطۀ فقر می‌‏افتد، اما مسالۀ مهم‌‏تر از فقر مادّی، فقر معنوی است که غالباً مورد غفلت واقع می‏‌شود.

با معناشناسی دقیق کلمات (فقر، کفر و فخر) می‌‏توان پی برد که هدف پیامبر گرامی اسلام(ص) از فرمودن دو حدیث به ظاهر متعارض در مورد فقر چه بوده است. نتیجه مفهوم شناسی لغوی و قرآنی واژگان مورد بحث و تطبیق مفهوم «فقر» و «کفر» و «فخر» این است که پیامبر اکرم(ص)، فقر را به دو معنا به کار برده‏‌اند، یکی فقر مادی و دیگری فقر معنوی، که هر یک در جای خود می‌‏تواند مذموم یا ممدوح باشد.

نظر علمای لغت دربارۀ واژه «فقر» چیست؟

واژۀ «فقر» از آن دسته واژگانی است که بیشتر علمای لغت در معنای آن اتفاق نظر دارند و اگر اختلافی باشد، در تشخیص مصادیق آن است، وگرنه در اینکه فقر در اصل به معنی شکستگی است و در اثر بار مصیبت ظهور این مشکل در انسان به شکل اظهار حاجت پدید می‌‏آید اتفاق نظر وجود دارد. به عنوان مثال، علی‌اکبر قریشی در قاموس می‏‌نویسد: فقر: حاجت است و فقیر: حاجتمند. احتیاج را از این جهت فقر گفته‌‏اند که به منزلۀ شکسته شدن فقار ظهر (ستون فقرات) است. حاجت از یک سو حاجت ذاتى است؛ مثل «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (فاطر/15)، اى مردم شما به خدا محتاجید و خدا بى‏‌نیاز ستوده است، این شامل حال همه است، از سوی دیگر، به معنى نادارى و بى‏چیزى است مثل «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیأْکلْ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء/ 6)، «فَکلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ» (حج/ 28).

لطفاً در این باره توضیح بیشتری دهید.

برخی از لغویّون گفته‌اند «فقر» بر چهار وجه به کار می‌رود:

اول) نیازى ضرورى و لازم که در انسان‌ها تا وقتى که در دنیا هستند عمومیت دارد. مثلاً خداوند در آیۀ 7 انبیاء می‌فرماید: «وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یأْکلُونَ الطَّعامَ»، و ما پیامبران را بدون جسم و بدن مادى قرار نداده‌‏ایم که به غذا و طعام محتاج نباشند و در دنیا همیشه زنده بمانند.

دوم) فقرى که از عدم کسب و کار ناشى می‌شود، مثلاً آیۀ «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا» (بقره: 273)، «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ» (توبه: 60).

سوم) فقر نفسانى و روحى، که همان آزمندى است و مقصود سخن پیامبر است که فرمود:

 «كَادَ الْفَقْرُ یَكُونُ كُفْراً» یعنى آزمند و حریص و زیاده طلب، پیوسته، کارش به کفر و بى‏‌ایمانى مى‌‏انجامد و به گفته راغب منظور فقر مادى نیست، زیرا مؤمنان واقعى در طول تاریخ کسانى بودند که آزمندى، طمع‏‌ورزى و افزون‌طلبى را در روح و جان خویش همانند ابوذرها و اصحاب صفه کشته‌‏اند و در عین تنگدستى در اوج خداپرستى زندگى کرده‏‌اند، افسوس که تا این زمان دیگر مفسران و صاحب نظران، حدیث پیامبر (ص) را بیشتر به فقر مادى و اقتصادى توجیه کرده‌‏اند و حال اینکه با مصادیق قرآنى و تاریخى چیزى که به کفر مى‌‏انجامد زراندوزى، دنیاپرستى و فقر نفسانى و روحى است که آلودگى نفس و جان را به همراه دارد، همچنان که خداوند فرمود: «کلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»‏ (علق: 7) و همیشه فرعون‌ها، قارون‏‌ها و قابیل‏‌ها کارشان به کفر انجامیده نه یاران صفه و چوپانان و پابرهنگانى که با تبرى و عصایی بدون داشتن زر و سیم، کاخ کفرپیشگان را از بن برکنده‌‏اند.

چهارم) فقر و نیاز به سوى خداست که در سخن پیامبر (ص) اشاره شده: «اللّهمّ اغننى بالافتقار الیک و لا تفقرنى بالاستغناء عنک». الهى مرا با نیازمندى به سوى خودت غنى گردان و نیازم را سرشار و نیز مرا در بى‌‏نیازى از خودت فقیر مگردان که خود را از تو بى‏‌نیاز بدانم‏.

بنابراین با توجه به آنچه فرمودید، آیا می‌توان گفت پیامبر(ص) از بیان حدیث «الفقر فخری و به أفتخر» هدف خاصی داشته‌اند؟

بله قطعاً همینطور است، صاحب کتاب الحیاة حدیث «الفقر فخری و به أفتخر» را نقل کرده و این باره می‏‌نویسد: از پیامبر اکرم (ص)، این سخن روایت شده: «فقر مایۀ فخر من است و به آن افتخار مى‏‌کنم»، این حدیث دارای ابعاد پرورشى و آموزشى بسیاری است، از جمله: مبارزه بر ضدّ افاده‏دارى اشرافى و تکاثرى و فخرفروشی‏‌هاى ناچیزى که مایۀ افتخارات موهوم خودخواهان تنعّم‌پرست و شادخوار است.

عیب‌ناک شمردن ارزش‌هاى اشرافى و مقیاس‌هاى استکبارى که بر جامعه جاهلى آن عصر حکومت داشت و رسوب‌هاى آن در جان کسانى از مردمان صدر اسلام هنوز بر جاى مانده بود و پیامبر اکرم (ص) مى‏‌خواست آنها را از میان بردارد، ارزش‌هاى ناچیز مورد اشاره هنوز بر جامعه‏‌هاى امپریالى، استعمارى و خوشگذران تا زمان حاضر حکومت مى‏‌کند. با کمال تأسّف مشاهده مى‏‌کنیم که بعضى از جوامع اسلامى نیز بندهاى این اسارت دوران جاهلیت را از بین نبرده‌اند و درصدد رهایى از چنگال این اختاپوس برنیامده‌‏اند و سبب عمده آن وجود گروه‌هایى از ثروتمندان متکاثر است که بعضى به آنان نزدیک مى‌‏شوند و هزینه‏‌هایى از آنان قبول مى‌‏کنند.

پیامبران و مؤمنان به ایشان، در زمان خود، هدف تیرهاى ریشخند و استهزایى بودند که به دست مردم اشرافى و شادخوار و مستکبران مالى به سوى آنان پرتاب مى‏‌شد؛ مثلاً به ایشان مى‌‏گفتند: «وَ ما نَراک اتَّبَعَک إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِی الرَّأْی» فقط فرومایگان ما ـ که در یک نگاه شناخته مى‌‏شوند ـ از تو پیروى مى‏‌کنند. آن مستکبران و اشراف، بزرگى و فخر را به مال و ثروت بسیار و فرزندان و عشیره مى‏‌دانستند «وَ تَفاخُرٌ بَینَکمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» کارتان فخرفروشى میان خودتان است و نازیدن به فزونى مال و فرزند، و به اینگونه چیزها به خود مى‏‌نازیدند و به دیگران فخر مى‏‌فروختند، و فقر و نادارى را سبب اصلى پستى و خوارى مى‏‌دانستند؛ و از این راه پیامبران را تحقیر مى‏‌کردند و پیروان ایشان را ضعیف و ناچیز مى‏‌شمردند. در چنین محیطى، پیامبر اکرم (ص) بر آن شد تا ابرهاى جاهلیت را از این جو ابرناک آلوده بزداید؛ به همین جهت ـ چنان که در حدیث آمده است ـ سخن بس بزرگ خویش را به گوش همگان رساند: «الفقر فخری و به أفتخر»، تا بدین گونه هیچ مجالى براى آن خودپسندى، غرور و تکبّر شوم باقى نماند و ارزش‌هاى حاکم بر سرزمین‌ها و اجتماعات به ارزش‌هاى دیگرى ـ به سود محرومان و بینوایان و مستضعفان ـ تحوّل پیدا کند.

ظاهراً آن فقرى که حدیث نبوى از آن سخن مى‌‏گوید، «فقر اختیارى» است که بعضى از مؤمنان ممتاز، براى خود و روش سلوکى خود در زندگى (با رعایت موازین شرعى) بر مى‏‌گزینند، چنین فقرى مایه علوّ روح مى‌‏شود؛ این است، نه آن فقر اجبارى و تحمیلى که سیاست مالى غیر عادلانه (یا ناتوان)، و ظلم اقتصادى و ادارى و مال‏پرستى تکاثرى و زندگى اشرافى و اسرافى بر گروه‌هایى از اجتماع تحمیل کند و آنها را از سطح طبیعى زندگى پایین آورد و به بدبختى و عقب ماندگى و محرومیت از خیرات زندگى و سلامتى بدن و پرورش روح و استوارى در اعتقاد و عمل کردن به احکام دین محکوم کند؛ و نه فقرى که پیامبر اکرم (ص)، آن را سبب گمراهى مردم و خارج شدن از دین شمرده است؛ و نه فقرى که امام على بن ابى‌طالب (ع)، در بسیارى از سخنان خود به نکوهش آن پرداخته است؛ و نه فقرى که پیامبر اکرم (ص)، آن را مایه نزدیک شدن به کفر شمرده‌‏اند و نه فقرى که ائمّه طاهرین (ع) در دعاهاى خود، از آن به خدا پناه برده‌‏اند.

 از پیامبر اکرم (ص) این دعا نقل شده: «أعوذ بک من الفقر» (خداوندا) به تو پناه مى‏برم از فقر». پس حدیث ـ بنا بر آنچه عرضه کردیم ـ «تابلو»ى زنده است که از زندگى پیامبر اکرم (ص) سخن مى‏‌گوید و آن را تفسیر مى‏‌کند، از آن جهت که آن حضرت فقر را براى خود برگزیده بود و بدین گونه از مترفان کناره گرفت و با آنان به نبردى هماره پرداخت؛ و فقیران و محرومان و بینوایان را دوست مى‏‌داشت و با آنان مجالست مى‏‌کرد و بر سر یک سفره مى‏‌نشست، و در شادى و غم همدم آنان بود. پس با نگرشى ژرف در معنى و منظور حدیث، آشکار مى‏‌شود که این کلام با هدف براندازى آن مفاخرات بى‏‌پایه و ارزش‌هاى ناچیز، از مقام اقدس نبوى صادر شده نه براى تثبیت و ترویج فقر و پسندیدن آن براى مردم.

بنابراین این دو حدیث به ظاهر متعارض، چگونه با هم جمع می‌شوند؟

علامه مجلسی (ره) این دو سخن را اینگونه جمع کرده‏ است: «فقرى که پیامبر (ص) از آن به خدا پناه برده، فقر و نیازمندى به مردم است و فقرى که به آن افتخار کرده، فقر و نیازمندى به درگاه خداوند متعال است و همین سبب فخر کردن ایشان بر پیامبران بوده است، با اینکه آنان نیز در این امر با آن حضرت شریک هستند، اما چون مقام توحید ایشان و پیوستگیشان به حضرت الوهیت و انقطاع کامل ایشان از همه مخلوقات و توجّه کامل به خداوند، به درجه‌‏اى بوده است که هیچ کس چنان درجه‌‏اى نداشته است، پس این فقر و نیازمندى به خداوند (و در نتیجه، مرتبه فیض‌‏گیرى آن حضرت از مبدأ فیض ازلى)، از پیامبران بزرگوار دیگر، کامل‌تر و تمام‌تر بوده است».

حدیث یاد شده مشتمل بر نکته دیگرى در واقعیت زندگى نیز هست و آن نکته این است که فقر اختیارى ـ اغلب ـ ملازم با کفاف است ـ هر چند به صورتى ساده ـ با صرف نظر کردن از آنچه زاید بر آن است.در بیان این مطلب باید بگویم: چون انسان به مرتبه‌‏اى از کمال بشرى و غناى نفسانى برسد، و حقیقت دنیا و محتواى آن را همچون وسیله و مزرعه‌‏اى بداند نه چیزى دیگر، در این صورت از آن به کمترین نیاز قانع مى‌‏شود، چنان که امام على (ع) مى‏‌فرماید: «کلّ مقتصر علیه کاف ـ هر چه بتوان با آن بسنده کرد، همان کافى است».

روایت کرده‌‏اند که مردى از اصحاب پیامبر بر او وارد شد، در حالیکه روى حصیرى نشسته بود که اثرى از آن بر بدن آن حضرت دیده مى‌‏شد، و بالشتى از لیف خرما داشت که نشانى از آن بر روى چهره وى مانده بود؛ مرد صحابى به بوریا و بالش زبر دست ‏مالید و ‏گفت: «نه خسرو به این راضى بود و نه قیصر...». پیامبر خدا (ص) فرمود: «... ما أنا و الدّنیا؟ إنّما مثل الدّنیا کمثل رجل راکب، مرّ على شجرة و لها فی‏ء، فاستظلّ تحتها، فلمّا أن مال الظّلّ عنها ارتحل فذهب و ترکها ـ مرا با دنیا چکار؟ مثل زندگى در این دنیا همچون مثل مردى سوار است که گذارش بر درختى سایه‏‌دار افتد، در سایه آن دمى بخوابد و وقتی سایه رفت، از آنجا برود و درخت را به حال خود گذارد» و این شیوۀ زندگى، قناعتى انتخابى و فقرى اختیارى است که انسانى کامل، آن را برنامه زندگى خویش قرار مى‌‏دهد و اینگونه فقر و اختیار آن ـ یعنى برگزیدن زندگى بس ساده و اندک ـ که برخاسته از بى‌‏نیازى جان و ایمان کامل و فیاض است، روش انبیا (ع) و اوصیاء (ع) و مؤمنان است.

  • مصاحبه از امیرمحسن شیخان

منبع:تسنیم
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: