حجتالاسلام والمسلمین نعمتالله لطفی نیاسر پدر شهید مهدی لطفی در گفتگو با تسنیم با اشاره به سوابق انقلابی نسل اول انقلاب میگوید: من در ماجراهای سال 42 در قم فعالیت داشتم. جریان 15 خرداد و 17 شهریور و روزهای تحصن در دانشگاه تهران را دیده و لمس کردهام. چهار ماه جزو کمیته استقبال در خدمت امام(ره) بودم و به این منظور بالای اتوبوسها و مینیبوسها کار فرهنگی میکردم. ما انواع و اقسام افراد و دورانها را دیدهایم و در انتخاب افراد تجربههای خود را بهکار میگیریم.
او از رهبر معظم انقلاب سخن بهمیان میآورد و میگوید: خدا را شاهد میگیرم رهبری مقام معظم رهبری نه کمنظیر که بینظیر است. من خیلی از مراجع و علما را میشناسم که رساله دارند و اجتهاد دارند اما قدرت اداره کردن امور ندارند. مقام معظم رهبری اینهمه سال است که اینطور انقلاب را حفظ میکند. در جنگ خلیج فارس ما دخالت نکردیم، در جریان افغانستان هم همینطور، اینها همه روی حساب است و امروز رهبری میگوید مرزها را حفظ کنید. اگر مرزها را امروز در چندکیلومتری حفظ نکنیم، فردا باید در مملکت خودمان بجنگیم.
حجت الاسلام لطفی با اشاره به نزدیکی تکفیریها به حرم اهل بیت(ع) در گذشته میگوید: همین شهید بزرگوار، آقا مهدی میگفت: "بابا، داعشیها تا 800متری سامرا آمده بودند"، 800متری یعنی با تیرکمان هم میتوان زائر را زد. به این نزدیکی آمده بودند اما این مدافعان حرم رفتند و الحمدلله آن کشور سر و سامانی گرفته است. امیدوارم خداوند همه ما را در راه مستقیم قرار دهد و آن را از ما نگیرد. تا وقتی جوانان هستند و به شهدا احترام میگزارند، انقلاب میماند. نسل چهارم هم الحمدلله وظایف خود را مشخص میکند. فضا را ببینید و هر جا کمبودی هست همان را انسجام ببخشید.
او همچنین به حمله جنگندههای رژیم صهیونیستی و بهشهادت رساندن مستشاران ایرانی اشاره میکند و میگوید: جواب آقایان دمدار اسرائیلی را هم میدهیم و خیلی نمیگذاریم پاسخشان دیر شود. پسر سوم من هم آماده رفتن است، طلبه هست و دروس پایه را خوانده و درس خارج فقه میخواند اما آماده است برای رفتن. مگر ما از چه میترسیم؟ ما امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) و فاطمه زهرا(س) داریم. آنها که امام حسین(ع) ندارند، فکری به حال خودشان بکنند. آنهایی که با صهیونیستها از یک آخور میخورند، فکری کنند. ما که الحمدلله پیروز بوده و هستیم و خواهیم بود.
پدر شهید لطفی از پا به رکاب رهبری بودن چنین میگوید: عبدالله پسر عمر با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرد. روزهای آخر عمرش رفت پیش حجاج و گفت "میخواهم با تو بیعت کنم". حجاج گفت: "تو همانی نیستی که در نماز علیبن ابیطالب(ع) شرکت نکردی؟"، گفت: "بله احتیاط کردم و در نماز آقا شرکت نکردم". حجاج رو کرد به عبدالله پسر عمر گفت: "تو اگر لایق بودی با دست علی بیعت میکردی. تو نالایقی؛ بیا و با پای من بیعت کن."، پایش را دراز کرد. امروز هم من به همه عزیزان میگویم هر کسی با این علی بیعت را بشکند، با حجاجبن یوسف باید بیعت کند. این اختیار دیگر با خود مردم است. در قرآن خداوند اینهمه آیات دارد و میگوید: "انّاللّه لایغیّروا ما بقوم حتی یغیّروا بانفسهم".