«پروین» محصول«تربیت معنوی» و اشعارش مرامنامه «سبک زندگی اسلامی» است. او به راستی و درستی الگوی کامل یک شاعر اصیل آیینی است.
در اینجا خالی از لطف نیست که برای تاکید بر این دقیقه – بازگشت به شعر
معنوی - به بازخوانی بخشی از کتاب «با چراغ و آینه» ادیب و سخن شناس نام
آور معاصر، دکتر شفیعی کدکنی با عنوان «معجزه پروین» بنشینیم:
« پروین
عضو خانوادهای از خانوادههای شعر فارسی است که در آن خانواده حرمت خرَد و
اخلاق و شرف انسانی، اساس ارزشها را تشکیل میدهد؛ خانواده فردوسی، ناصر
خسرو، سعدی و نظامی. هر وقت جامعه ایرانی بیمار شود، از قلمرو و نفوذ این
خانواده خود را بر کنار میدارد و هرگاه روی در ساختن و رشد فرهنگی داشته
باشد، خود را به پناه این خانواده هنری میرساند. پدر این خانواده فردوسی
است و فرزندان رشیدش عبارتند از: ناصر خسرو، نظامی، سعدی و ابنیمین و بهار
و دختر جوانشان پروین اعتصامی. این خانواده شعری با یک خانواده بزرگ دیگر،
رقابت و در عین حال، خویشاوندی دارد: خانواده سنایی و عطار و مولوی. فرهنگ
ایران، تعالی و رشد خلاقیت خویش را در پرتو رقابت این دو خانواده به دست
آورده است. معیار سلامت جامعه ما را، در طول تاریخ، باید از رهگذر نزدیکی و
دوری به این دو خانواده جست. وقتی هنر و خلاقیت ما از این دو خانواده یا
یکی از این دو خانواده دور شده باشد، آثار بیماری روحی و انحطاط در آن
آشکار است (شعر عصر تیموری و صفوی و قاجاری)...شعر پروین روز به روز و ساعت
به ساعت میبالد و در شریانهای فرهنگ ایرانی جایگاه خویش را استوار
میکند؛ زیرا شعر او شعر خرد و آزادی و شرف انسانی است. ادبیاتی که از این
سه محور برکنار بماند، هر قدر زرق و برق ایماژهایش چشم جهان را کور کند،
عمری نخواهد داشت. انبوه استعارههای هرز و پا در هوای شعر عصر صفوی را از
یاد نبریم که چندین هزار شاعر خرد و کلان به بار آورد و در هر گوشۀ
دیوانهای هر یک از ایشان، صدها و هزارها استعاره تجریدی پا در هوا، بر روی
هم خوابیده و در حال پوسیدن است.»
اشاره به افق «آینده موعود»
شعر مذهبی لهجهای منفعل دارد و بیشتر توجیه کننده «وضع موجود» است، شعر
معنوی اما لهجهای معترض دارد و برای تحقق «آینده موعود» تلاش میکند. از
همین روست که در شعر معنوی نقد و آسیبشناسی دینی جایگاهی رفیع دارد، حال
آن که خط قرمز شاعر دینی نقد و «آسیبشناسی» است و جان و جهان شعرش سرشار
از کژتابیهای مضمونی و اعتقادی.
شاعر مذهبی با این استدلال که بدون
اذن و عنایت اهل بیت(ع) و روح القدس نمی توان به حریم شعر آیینی پا نهاد و
در مدح و منقبت آنان شعر گفت، شعر آیینی را در هاله ای از تقدس می پیچد و
به هیچ کس اجازه ورود به حوزه نقد و آسیب شناسی آن را نمی دهد. اما شاعر
معنوی بر این اعتقاد و باور است که آسیبشناسی از جنس امر به معروف و نهی
از منکر است و برای رشد و ارتقای کیفی شعر آیینی، باید تابوی «نقدناپذیری»
آن را شکست. چرا که شعر آیینی نیز همچون همه گونه های ادبی، برای باروری و
بالندگی بیش تر نیازمند نقد و آسیبشناسی است.
شوربختانه، علی رغم همه
تاکیداتی که در آموزه های دینی بر توحید و یگانه پرستی شده است، امروز یکی
از بزرگ ترین آفاتی که شعر آیینی ما را تهدید میکند بحث «غالیگری» یا
غلو در این گونه ادبی است. امروز به خاطر توقف قافله شعر آیینی در منزل
محبت و عدم پیوند محبت با معرفت و بصیرت دینی، این قافله سر از ترکستان
«غالی گری» در آورده و از جان و جهان بسیاری از شعرهای ما بوی کفر و شرک به
مشام میرسد و رفته رفته شعر آیینی ما به شعری «ضدآیینی» تبدیل میشود!
شعری که «پیشانی نوشت» آیینی دارد، اما سرشت و سرنوشت آیینی، نه! «موضوع»
دینی دارد، اما «موضع» دینی، نه!
جان کلام آن که ترکیب معجزه
آسای«محبت با معرفت» است که روح انسان را متحول می کند و به پیروی و تبعیت
از خاندان رسالت وا می دارد. ولی وقتی تنها با عصای محبت در این مسیر به
پیش می رویم، در باتلاق «غالی گری» و «شرک» فرو میغلطیم که نتیجه محتوم آن
چیزی جز گمراهی و ضلالت نیست.
عرصه هم افزایی«عقل» و «عشق»
شعر مذهبی عرصه تقابل و رویارویی «عشق وعقل» است. شعر معنوی پایتخت تعامل و هم افزایی عشق و عقل. شاعر مذهبی میگوید:
تا توانی با خرد بیگانه باش
عقل را غارت کن و دیوانه باش!
شاعر معنوی اما با چشم تکریم به عقل می نگرد و در ستایش «تفکر» و «اندیشیدن» میگوید:
ای برادر تو همان اندیشهای
مابقی خود استخوانی و ریشهای
جهد کن تا پیر عقل و دین شوی
تا چو «عقل کل» تو باطن بین شوی
متاسفانه علی رغم همه تاکیدی که در اسلام بر اندیشه و اندیشهورزی شده است
و خداوند گروهی را که در آیات الهی تعقل و تدبر نمی کنند «اولئک کالانعام
بل هُم اَضل/قرآن،اعراف179» میخواند، یعنی «چهارپایانی که در گمراهی به سر
می برند، بلکه گمراهتر از آنان»، امروز در شعر پارسی و به بهانه تکریم
عشق، آنقدر «عقل مُکرم» را ذلیل و خاک بر سر کرده ایم که نسل امروز برای
اندیشهورزی و عقلانیت محلی از اعراب قائل نیست. به خاطر همین تلقینات غلط،
مخاطب شعر پارسی عقل را موجودی طفیلی، فضول و مزاحم می داند که باید کمر
به قتلش بست و بنیانش را بر باد داد! در حالی که در آموزه های اصیل دینی می
خوانیم که اولین آفریده خدا «نور» و «لوح و قلم» بوده است که دلالت بر عقل
و دانایی می کند. چنان که در قرآن نیز می خوانیم: «اللَّهُ نُورُ
السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ».
این عادت ادبی شایسته ما به عنوان یک
ایرانی مسلمان نیست که با دست عرفان، دائم توی سر عقل بزنیم و عقل مُکرم را
در شعر و ادبیات به حاشیه رانده و خانه نشین کنیم. در آموزه های دینی هیچ
گونه تقابلی بین فلسفه و عرفان و «عقل و عشق» نیست. بر اساس نص صریح آیات
قرآن و همچنین احادیث و روایاتی که از بزرگان دین برای ما به یادگار مانده
است، عقل و عشق در جهان بینی اسلامی مُکمل یکدیگرند و بدون استمداد از حضرت
عقل، نمی توان در عشق به کامیابی و در زندگی به سعادت و رستگاری دست یافت.
نقش«کوشش» و«جوشش»
شعر مذهبی از آنجا که بیشتر محصول سفارش و متکی بر انگیزههای بیرونی است،
ریشه در «کوشش» صرف دارد. شعری است «ساختنی» و «پرداختنی» با مولفه هایی
چون زبان آوری، صنعتگری و دلبرانگی. از همین رو بدون جشنواره، سوگواره،
کنگره و همایش نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد. این شعر هویت مستقلی
ندارد و بر مبنای «آنچه شما خواسته اید»، مطابق با ذوق و ذائقه جشنواره ها و
سوگواره ها شکل میگیرد. از این منظر، در شعر مذهبی تقدم با «چگونه گفتن»
است، در شعر معنوی با «چه گفتن».
«شعر معنوی» اما از آنجا که منبعث از
فطرت حقیقت جوی شاعر است، آمیزه ای از«جوشش و کوشش» است. شعری که در بستر
«جوشش» و کشف و شهود، و با تکانههای تکاپو به بار مینشیند و در کارگاه
کوششی مومنانه صیقل میخورد.
به تعبیر دیگر میتوان گفت که شعر
مذهبی بیش تر محصول «جلوت» است، ولی شعر معنوی محصول «خلوت». شاعر مذهبی
تابعی از تشویق و تنبیه و عقاب و ثواب است و نیاز به جلوه فروشی و دیده شدن
دارد، ولی شاعر معنوی بی نیاز از تشویق و تنبیه است و برای امری قدسی که
شایستگی پیروی دارد حرکت میکند.
قصیدهای به بهای «قصر»ی در آخرت!
عمل مذهبی نوعی معامله و دادوستد با خداست. ولی عمل معنوی، عملی منبعث از
معرفت دینی و بر پایه اخلاص است. جانمایه«عمل معنوی»، «ایمان» و میوه ایمان
«تقوا»ست. از همین رو عمل معنوی، مصداق «عمل صالح» است که برای رضای خدا،
بدون چشم داشت و بر اساس یک انگیزه و نیاز درونی انجام میگیرد.
مُحرک شاعر مذهبی برای سرودن در اکثر موارد ثواب و پاداش است. گاه این
پاداش دنیوی است(شرکت در جشنواره، کسب رتبه، صله نقدی) و گاه اخروی(جنات
تجری من تحتها الانهار، درخواست شفاعت و...)، زیرا شاعر مذهبی هنوز به این
حقیقت روشن ایمان نیاورده است که:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
شعر مذهبی محصول نوعی حسابگری دینی است و شاعر آن براساس همین حسابگری ها
برای اهل بیت شعر میگوید. یعنی بیتی می گوید و بیتی در آخرت را طلب
میکند. قصیدهای می گوید و قصری در آخرت را قصد می کند! این جنس از عبادت
به قول حضرت امیر(ع)، عبادت تاجرمآبانه است. یعنی من با خدا وارد نوعی داد و
ستد شدهام. برای خاندان رسالت شعر میگویم که در دنیا به من بگویند «شاعر
آیینی»،«ذاکر آل الله»، «مداح اهل بیت» و... یک قداستی توی جامعه برای
خودم دست و پا کنم. موقعیت و جایگاهی که به وسیله آن بتوانم خودم را بالا
بکشم.
مولی الموحدین علی (ع) در حدیثی میفرماید:«وَ قَوْمٌ عَبَدْوا
اللّهَ حُبّا لَهُ فَتِلْکَ عِبادَةُ الاْحْرارِ وَهِیَ اَفْضَلُ
الْعِبادَةِ: عبادت سه گونه است:عبادت بردگان که ناشی از ترس است، و عبادت
تاجران که برای رسیدن به بهشت است، و عبادت آزادمردان، و آن گاه میفرماید:
«وَ قَوْمٌ عَبَدْوا اللّهَ حُبّا لَهُ فَتِلْکَ عِبادَةُ الاْحْرارِ وَ
هِیَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ» و گروهی خدا را به خاطر دوستی (و عشق) او
میپرستند، پس این گونه عبادت، عبادت آزادمردان است و برترین عبادت هم همین
است.»
(الکافی، ج 2، ص 84، ح 5؛ منتخب المیزان، ص 326؛ نهج البلاغة، حکمت 237.)
شعر معنوی اما «قربه الیالله» است و به دنبال جان، نه در سودای آب و
نان.از همین رو شاعر معنوی چشم به تحسین حضرت حق دوخته است و غیر
از کرامت دوست صلهای قبول نمیکند.
«شعر معنوی»، فرزند «معرفت دینی» است
شعر معنوی، فرزند سیروسلوکی مومنانه و معرفت شناسانه است. شاعر معنوی خدا
را برای این می پرستد که او را شایسته پرستش یافته، شایسته عشق ورزیدن
یافته، شایسته اطاعت کردن یافته، و عاشق خدا و همه چیزهایی است که رنگ
خدایی دارند. او مثل سعدی به همه عالم هستی به این اعتبار که آثار و آیات
صنع الهی هستند عشق میورزد:
به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
شاعر معنوی فقط شعر نمی گوید، بلکه شاعرانه و عاشقانه زندگی می کند. از
همین رو، آزارش به یک مورچه هم نمیرسد، چرا که در نگاه او همه آیات هستی،
جلوه جلال و جمال پروردگار یکتاست و هیچ چیزی در عالم خلقت بدون حکمت خلق
نشده است:
من نمی دانم
که چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
.....
و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون
و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت
و اگر خنج نبود، لطمه میخورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت
برای شاعر معنوی، بندگی و پرستش خدا یعنی زندگی در بهشت. خدمت به مردم
یعنی زندگی در بهشت. تفکر و اندیشیدن، یعنی زندگی در بهشت، همه این ها
برایش بهشت است. شاعر معنوی خدا را در همین عالم با چشم جان می بیند و با
خدا زندگی می کند. بین او و خدا هیچ پردهای نیست. او در بهشت حضور خدا به
سر می برد و به دنبال بهشت نسیه نیست. «بندگی خدا» برای شاعر معنوی مصداق
بهشت نقد است. عمل صالح برای شاعر معنوی مصداق بهشت نقد است. خدمت به
بندگان خدا مصداق بهشت نقد است. او با عمل صالح بهشت را از ملکوت آسمان ها
به زمین آورده و در همین دنیا به سرمنزل مقصود که «سعادت» و «رستگاری» است،
رسیده است.
و خدایی که در این نزدیکی است...
از آنجا که
زیرساخت شعر معنوی «ایمان قلبی» است، و شاعر آن سالکی صادق و ذاکر، شعر
مذهبی تجلی گاه صدهزاران معنای بکر و بدیع است، چنان که عطار که رحمت خدا
بر او باد گفته است:
راهرو را سالکِ ره، فکر اوست
فکرتی کان مستفاد از ذکر اوست
ذکر باید گفت تا فکر آورد
صد هزاران معنی بکر آورد
شعر معنوی در الهامی معرفت شناسانه ریشه دارد. الهامی از جنس حکمت. از
همین رو در آیینه شعر معنوی، سیمای دنیا و آخرت را بی پرده می توان به
تماشا نشست. در نگاه شاعر معنوی، عالم تجلی گاه «وحدت» است و بین دنیا و
آخرت هیچ فصلی نیست. او خدا را «در همین نزدیکی» می بیند، در بوی گل، در
طراوت شبنم، در بالیدن یک جوانه و در زمزمه آبشار:
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار
ولی دنیا و آخرت در نگاه شاعر مذهبی و صورت پرست از هم جداست. چون او نفسش
را مثل دیواری بین دنیا و آخرتش حجاب قرار داده است. در حالی که اگر چشم
باطن بین داشت میفهمید که اگر خودش را خط بزند و از میانه برخیزد، بی
واسطه به خدا می رسد:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
از همین روست که شاعر مذهبی بیشتر به «فصل» و «فاصله» میاندیشد و در
تنور عصبیتهای دینی می دمد، شاعر معنوی اما به «وصل» و «اصل» می اندیشد و
به دنبال « تقریب مذاهب»، «وحدت کلمه» و تالیف قلوب است.
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
هم چنان که اشاره شد، برای شاعر معنوی بین دنیا و آخرت هیچ پرده و حجابی
نیست. در نگاه او، آخرت ادامه همین دنیاست. چنان که حضرت رسول اکرم(ص)
میفرماید: «الدنیا مزرعة الآخرة». انسان معنوی خوب می داند که «عالم محضر
خداست» و در بهشت حضور خدا زندگی میکند. او «ابن الوقت» به معنای درست
کلمه است. یعنی به برکت «خودشناسی» و «خداشناسی» در لحظه زندگی میکند و
همزمان دنیا و آخرت را نقدِ نقد در اختیار دارد. او نماز را به طمع بهشت
نمیخواند، بلکه برای او بهشت چیزی غیر از نماز نیست. او عمل صالح را به
طمع به دست آوردن «جنات تجری من تحتها الانهار» انجام نمیدهد، بلکه بهشت
برای او چیزی غیر از عمل صالح نیست. منظورم از «نقد» چنین چیزی است. هم
چنان که اشاره شد برای انسان معنوی هیچ حجاب و دیواری بین دنیا و آخرت نیست
و «آخرت، ادامه دنیاست». به خاطر برخورداری از چنین معرفت زلالی، انسان
معنوی انسانی خوش بین و مثبت اندیش است و هیچ گاه با چشم بد به روزگار نگاه
نمیکند و «چرخ فلک» را متهم به جفا و بدکرداری نمیکند.