در هیچ تاریخى نقل نشده است که پیغمبر اسلام(ص) در معابد یهود یا نصارى یا مذهب دیگر مشغول عبادت شده باشد، نه در کنار کفار در بتخانه بود و نه در کنار اهل کتاب در معابد آنان، در عین حال پیوسته به اصول اخلاق و عبادت الهى پایبند بود.
عقیق:آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 52 و 53 سوره مبارکه «شوری» به انواع وحی و آیین پیامبر اعظم(ص) قبل از نبوت اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى صِراط مُسْتَقِیم* صِراطِ اللّهِ الَّذِی لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ أَلا إِلَى اللّهِ تَصِیرُ الأُمُورُ؛ همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم، تو پیش از این نمىدانستى کتاب و ایمان چیست، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت مىکنیم، و تو مسلماً به سوى راه راست هدایت مىکنى. راه خداوندى که تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست، آگاه باشید که همه کارها تنها به سوى خدا باز مىگردد». (شوری/ آیات 52 و 53)
قرآن روحى است از جانب خدا
در آیات مورد بحث، از نزول وحى بر شخص پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) سخن گفته، مىفرماید: «همان گونه که بر پیامبران پیشین، از طرق مختلف، وحى فرستادیم، بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا).
تعبیر به «کَذلِکَ» (این گونه) ممکن است اشاره به این باشد که تمام انواع سه گانه وحى، که در آیه قبل آمده، براى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تحقق یافت، گاه، مستقیماً با ذات پاک پروردگار، ارتباط مىیافت، و گاه از طریق فرشته وحى و گاه، با شنیدن آوازى شبیه امواج صوتى، چنان که در روایات اسلامى نیز اشاره به همه اینها شده، و شرح آن را ذیل آیه گذشته بیان کردیم.
در این که منظور از «روح» در اینجا چیست؟ دو قول در میان مفسران دیده مىشود: نخست، این که، منظور، از آن «قرآن مجید» است که مایه حیات دلها و زندگى جانها است، این قول را غالب مفسران برگزیدهاند.
«راغب» در «مفردات» نیز مىگوید: سُمِّىَ الْقُرْآنُ رُوحاً فِی قَوْلِهِ وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا وَ ذلِکَ لِکَوْنِ الْقُرْآنِ سَبَباً لِلْحَیاةِ الاُخْرَوِیَّةِ: «قرآن در آیه وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا... روح نامیده شده زیرا سبب حیات اخروى است».
این معنى، با قرائن مختلفى که در آیه وجود دارد مانند تعبیر به «کَذلِکَ» که اشاره به مسأله وحى است و تعبیر به «أَوْحَیْنا» و همچنین تعبیراتى که درباره قرآن در ذیل همین آیه آمده است، کاملاً سازگار است.
گر چه «روح» در سایر آیات قرآن، غالباً به معانى دیگرى آمده است ولى با توجه به قرائن فوق، ظاهر این است که روح در اینجا به معنى قرآن است.
در تفسیر آیه 2 سوره «نحل» «یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» نیز گفتیم که قرائن نشان مىدهد «روح» در آن آیه، نیز به معنى «قرآن و وحى و نبوت» است، و در حقیقت این دو آیه، یکدیگر را تفسیر مىکنند.
چگونه «قرآن» به منزله «روح» نباشد، در حالى که در آیه 24 سوره «انفال» مىخوانیم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اجابت کنید دعوت خدا و پیامبرش را هنگامى که شما را به سوى چیزى فرا مىخواند که مایه حیات شما است»!
تفسیر دوم این که: منظور «روح القدس» است (و یا فرشتهاى که حتى از جبرئیل و میکائیل برتر بوده و همواره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را همراهى مىکرد).
مطابق این تفسیر، «أَوْحَیْنا» به معنى «أَنْزَلْنا» (نازل کردیم) مىباشد یعنى «روح القدس» یا آن فرشته عظیم را بر تو نازل کردیم (گر چه «أَوْحَیْنا» به این معنا در آیات دیگر قرآن دیده نمىشود).
در بعضى از روایات، که در منابع معروف حدیث آمده، نیز تأییدى بر این تفسیر دیده مىشود، ولى همان گونه که گفتیم، تفسیر اول با قرائن متعدد موجود در آیه هماهنگتر است، لذا ممکن است این گونه روایات که روح را به معنى «روح القدس» یا فرشته بلند مقام خدا تفسیر کرده، اشاره به معنى باطن آیه باشد.
به هر حال، در دنباله آیه مىافزاید: «تو پیش از این، از کتاب و ایمان آگاه نبودى، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت مىکنیم» (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَالْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا).
این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحى آسمانى بر تو نازل گشت، و ایمان به تمام محتواى آن پیدا کردى.
اراده خداوند، بر این تعلق گرفته بود، که علاوه بر هدایت تو به این کتاب بزرگ آسمانى، و تعلیمات آن، بندگان دیگرش را در پرتو این نور آسمانى، هدایت کند، و شرق و غرب جهان، بلکه تمام قرون و اعصار را تا پایان، زیر پوشش آن قرار دهد.
بعضى از کجاندیشان، چنین پنداشتهاند که، این جمله نشان مىدهد: پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبل از نبوت، ایمان به خدا نداشت، در حالى که معنى آیه روشن است، مىگوید: قبل از نزول قرآن، قرآن را نمىدانستى، و به محتواى و تعلیمات آن آگاهى و ایمان نداشتى، این تعبیر هیچ منافاتى با اعتقاد توحیدى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و معرفت عالى او و آشنائیش به اصول عبادت و بندگى او ندارد، خلاصه، عدم آگاهى به محتواى قرآن مطلبى است و عدم «معرفة اللّه» مطلب دیگر.
زندگى شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله)، قبل از دوران نبوت که در کتب تاریخ آمده است، نیز گواه زنده این معنى است، و از آن روشنتر، سخنى است که از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نهجالبلاغه آمده: وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ(صلى الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ: «از همان زمان که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را با او قرین ساخت تا شب و روز، وى را به راههاى مکارم، و طرق اخلاق نیک سوق دهد».
در پایان آیه، مىافزاید: «به طور مسلّم تو به سوى راه مستقیم، مردم را هدایت مىکنى» (وَ إِنَّکَلَتَهْدِی إِلى صِراط مُسْتَقِیم).
نه تنها قرآن نورى براى تو است که نورى براى همگان است، و وسیله هدایتى براى جهانیان به سوى صراط مستقیم، این یک موهبت عظیم الهى است براى رهروان راه حق و آب حیاتى است براى همه تشنه کامان.
همین معنى به تعبیر دیگرى در آیه 44 سوره «فصلت» آمده: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ: «بگو این کتاب براى کسانى که ایمان آوردهاند، مایه هدایت و شفا است، و کسانى که به آن ایمان نمىآورند، گوشهایشان سنگین است»!
سپس، به عنوان تفسیرى بر «صراط مستقیم» مىافزاید: «راه خداوندى که تمامى آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن او است» (صِراطِ اللّهِ الَّذِی لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ).
چه راهى مستقیمتر از راهى است که به مبدأ عالم هستى منتهى مىشود؟ چه راهى صافتر از راهى است که به خالق عالم هستى میرسد؟
سعادت واقعى، سعادتى است که خدا به آن دعوت مىکند، و راه وصول به آن، تنها راهى است که او براى آن انتخاب کرده است.
آخرین جمله این آیه، که در عین حال آخرین جمله سوره «شورى» است در حقیقت دلیلى است براى این معنى که راه مستقیم، تنها راهى است که به سوى خدا مىرود، مىفرماید: «آگاه باشید! بازگشت همه کارها به سوى خدا است» (أَلا إِلَى اللّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ).
از آنجا که او مالک عالم هستى، و حاکم و مدبر آن است، و از آنجا که برنامههاى تکاملى انسان، باید تحت عنایت این مدبر بزرگ قرار گیرد، بنابراین راه مستقیم تنها راهى است که به سوى او مىرود، و جز این راه، هر طریق دیگر انحرافى است، چرا که به سوى باطل است، مگر حقى جز ذات پاک او، در عالم وجود دارد؟!
این جمله، در عین حال، بشارتى است براى پرهیزگاران، و تهدیدى است براى ظالمان و گنهکاران که بازگشت همه آنها به سوى خدا است.
و نیز دلیلى است، بر این که، وحى باید تنها از سوى خدا باشد، چرا که بازگشت همه اشیاء و تدبیر آنها به سوى او است، و به همین دلیل، او باید مبدأ وحى بر پیامبران باشد، تا هدایت واقعى صورت گیرد، و به این ترتیب، صدر و ذیل این آیات، با یکدیگر مربوط و منسجم است، و پایان سوره، نیز با آغاز آن، و خط کلى حاکم بر آن، هماهنگ است.
پیامبر اسلام(ص) قبل از نبوت چه آئینى داشتند؟
در این که پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) قبل از بعثت، هرگز براى بت سجده نکرد و از خط توحید منحرف نشد، شکى نیست، و تاریخ زندگى او نیز به خوبى این معنى را منعکس مىکند، اما در این که بر کدام آئین بوده؟ در میان علما گفتگو است:
بعضى او را پیرو آئین مسیح(علیه السلام) مىانند، چرا که قبل از بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آئین رسمى و غیر منسوخ آئین او بوده است.
بعضى دیگر، او را پیرو آئین ابراهیم(علیه السلام) مىدانند، چرا که «شیخ الانبیاء» و پدر پیامبران است و در بعضى از آیات قرآن آئین اسلام به عنوان «آئین ابراهیم» معرفى شده: «مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ».
بعضى نیز، اظهار بىاطلاعى کرده و گفتهاند: مىدانیم آئینى داشته، اما کدام آئین؟ بر ما روشن نیست!
گر چه هر یک از این اقوال وجهى دارد، اما هیچ کدام مسلّم نیست، و مناسبتر از اینها قول چهارمى است و آن این که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) شخصاً برنامه خاصى از سوى خداوند داشته که بر طبق آن عمل مىکرده، و در حقیقت آئین مخصوص خودش بوده، تا زمانى که اسلام بر او نازل گشت.
شاهد این سخن، حدیثى است که در «نهجالبلاغه» آمده، و در بالا ذکر کردیم که مىگوید: «خداوند از آن زمان که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از شیر باز گرفته شد، بزرگترین فرشتهاش را قرین وى ساخت، تا شب و روز او را به راههاى مکارم، و طرق اخلاق نیک سوق دهد».
مأموریت چنین فرشتهاى، دلیل بر وجود یک برنامه اختصاصى است.
شاهد دیگر این که: در هیچ تاریخى نقل نشده است که پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در معابد«یهود» یا «نصارى» یا مذهب دیگر مشغول عبادت شده باشد، نه در کنار کفار در بتخانه بود، و نه در کنار اهل کتاب در معابد آنان، در عین حال پیوسته خط و طریق توحید را ادامه مىداد و به اصول اخلاق و عبادت الهى، سخت پایبند بود.
روایات متعددى نیز ـ طبق نقل «علامه مجلسى» در «بحار الانوار» ـ در منابع اسلامى آمده است که، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آغاز عمرش مؤید به «روح القدس» بود و با چنین تأییدى، مسلماً بر اساس الهام «روح القدس» عمل مىکرد.
«علامه مجلسى» شخصاً معتقد است: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) قبل از مقام رسالت داراى مقام نبوت بوده، گاه فرشتگان با او سخن مىگفتند، و صداى آنها را مىشنید، و گاه در رؤیاى صادقه به او الهام الهى مىشد، و بعد از چهل سال، به مقام رسالت رسید، و قرآن و اسلام رسماً بر او نازل شد، او شش دلیل بر این معنى ذکر مىکند که بعضى از آنها با آنچه در بالا آوردیم هماهنگ است (توضیح بیشتر را مىتوانید در جلد 18 بحار الانوار صفحه 277 به بعد مطالعه کنید).