19 دی 1400 6 جمادی الثانی 1443 - 37 : 03
کد خبر : ۹۳۷۲۷
تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۶
عده‌ای-که عمدتاً در زمره روشنفکرانند- سعی کرده‌اند که قالب کنونی مرجعیت و روحانیت را امری بدیع و فاقد پیشینه معرفی کنند و از همین نقطه‌نظر، آن را مورد حمله قرار دهند.
عقیق:سخن از پیشینه روحانیت، مرجعیت و حوزه‌های علمیه شیعه، از سرفصل‌های شاخص بحث درباره این صنف در دو دهه اخیر بوده است. عده‌ای-که عمدتاً در زمره روشنفکرانند- سعی کرده‌اند که قالب کنونی مرجعیت و روحانیت را امری بدیع و فاقد پیشینه معرفی کنند و از همین نقطه‌نظر، آن را مورد حمله قرار دهند. از این منظر تحقیق در این باره، فحص در موضوع یکی از مقولات مهم و مطرح در ساحت اندیشه و تاریخ شیعی است. چند روز قبل مصادف بود با سالروز ارتحال مورخ ژرف‌اندیش معاصر، زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین علی دوانی(قده). به یاد دارم که در آغازین سالیان دهه 80 که یکی از اعضای سازمان موسوم به مجاهدین انقلاب اسلامی سخنانی درباره ارتباط روحانیت و مرجعیت با مردم در شهر همدان بیان داشته بود، طی گفت و شنودی با استاد دوانی پی‌جوی یافته‌های آن بزرگ درباره تاریخچه حوزه‌های شیعی و نحوه تعامل آنان با شرایط سیاسی و فرهنگی زمانه خویش گشتم. این مصاحبه که بیش از دو ساعت به طول انجامید، در آن دوره مجال انتشار نیافت. اینک در سالروز ارتحال آن پژوهنده فرزانه، بخش‌هایی از گفته‌های وی در آن جلسه را به گونه‌ای تحلیلی به شما خوانندگان ارجمند صفحه تاریخ تقدیم می‌دارم. امید آنکه محققان و علاقه‌مندان را مفید آید.

  
  حوزه علمیه کوفه، گام نخست حوزه‌های شیعی
به باور استاد علی دوانی، شهرکوفه- پایگاه حکومت امیر مؤمنان(ع)- شاهد شکل‌گیری آغازین حلقه‌های علمی تشیع بوده است. البته این محافل نه در دوران خلافت وحکومت علی(ع)، که در دوران امامت امام باقر(ع) تأسیس شده‌اند. به شهادت اسناد، به‌رغم برخی بدعهدی‌های کوفیان با امامان شیعه، زمینه‌های تعلیم و تعلم معارف اهل بیت(ع)، در این شهر وجود داشته و تشکیل اولین حوزه علمیه شیعه را موجب گشته است:
«سابقه سازمان روحانیت شیعه از آغاز و قدیم‌ترین زمان‌ها تا عصر ما، به طور اجمال از این قرار است: اولین حوزه علمیه شیعی را باید در شهر کوفه جست‌وجو کرد. به هرحال کوفه هم پایگاه امیرالمؤمنین(ع) بوده و به همین دلیل، عده‌ای روی شیعیان کوفه حساب می‌کردند. با کمال تأسف بیشترین ضربه‌ای که امامان عالی‌مقام ما دیدند، از کوفه بوده است. بنده در مقدمه مفصلی که بر کتاب کوفه تا یکصد سال بعد از اسلام نوشته‌ام، به این حالت متضاد پرداخته‌ام. این شهر هم مرکز سیاست و هم مرکز علمی شیعه بوده است. روات و محدثین و فقهای کوفه، بیشترین سهم را در انتشار تشیع داشته‌اند. شاگردان ممتاز امام باقر(ع)، بلکه قبلاً امام زین‌العابدین(ع)، عمدتاً از این شهر آمده‌اند. در زمان امیرالمؤمنین(ع) در این شهر، فقط اصحاب ایشان بودند. 20 تن از رجال معروفی که بنده 12 نفرشان را نوشته‌ام و هشت تای دیگر را هم بناست بنویسم، از این شهر هستند. این 20 تن، هم اهل علم بودند و هم اهل رزم و سیاست.»
  قم، کانون نشر معارف اهل بیت(ع)
به شهادت منابع تاریخی، شهر مقدس قم از دیرباز و حتی از دوره حضور اهل بیت(ع)، محضر و مأمن فقها و شیعیان بوده است. امامان شیعه در مکتوباتی، فقهای قم را مورد خطاب خویش قرار داده و به آنان توصیه‌ها و ارجاعاتی داشته‌اند. استاد علی دوانی به لحاظ تقدم زمانی، پس از حوزه شیعی کوفه، نوبت را به حوزه پرقدمت قم می‌دهد و آن را از کانون‌های نشر معارف شیعی می‌دهد. علاوه بر این استاد، با احیای اثر ارجمند وگرانسنگ تاریخ قم، میراثی ارجمند برای تاریخ‌پژوهان باقی گذارده است:
«از کوفه که بگذریم، بعدها حوزه به معنی واقعی، در قم به وجود آمده است. تاریخ قدیم قم تألیف حسن‌بن‌محمد قمی که شاگرد حسین‌بن‌علی‌بن‌بابویه، برادر شیخ صدوق بود و این کتاب را در سال378 هجری در20 باب به سبک امروزی که تمام ریزه‌کاری‌ها اعم از آب ‌و‌ هوا، زمین‌ها، رودخانه‌ها و اوضاع جغرافی قم تا شعرا و فقها و محدثین و... را نگاشته که متأسفانه مفقود شده است. یکی دیگر از کتب مفقود شده، مدینه‌العلم شیخ صدوق است که در همان قم نوشته است که می‌گویند اگر باقی مانده بود، در کنار کتب ‌اربعه، یکی از بزرگ‌ترین کتب روایات ما می‌شد. کتاب تاریخ قم قبلاً نزد علما بوده و بعداً مفقود شده است. بعدها حسن‌بن‌علی‌بن‌عبدالملک قمی پنج باب از آن کتاب را در807 هجری به فارسی ترجمه کرده و مرحوم سید جلال‌الدین تهرانی در سال1311 هجری، این پنج باب را به نام تاریخ قم چاپ کرد. از همین پنج باب باقی مانده، عظمت قم از لحاظ دینی و حوزوی کاملاً پیداست. اگر علما و فقهای شیعه ما در قم نبودند، اصلاً نه تنها تشیع، بلکه دین از بین می‌رفت. یعنی روایاتی که این عده از اهل علم از امام زین‌العابدین(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل کردند، اساس تشیع و شناخت صحیح دین اسلام است.»

  راز محوریت قم در میان پیروان اهل بیت(ع)

استاد دوانی در بخش دیگری از این گفت‌وشنود، از راز توسعه حضور شیعیان و نیز حوزه‌های شیعی در شهر قم سخن می‌گوید. او بر این باور است که پیمان وفاداری دو برادرشیعه با حاکم زرتشتی قم در برابر حمله دیلمیان، برای آنان در این شهر حاشیه امن ایجاد کرد و موجب شد دیگر اقوام و مرتبطان با آنان، از کوفه و عراق به قم کوچ کنند:
«شیعیان در زمان بنی‌امیه، خیلی در کوفه تحت نظر بودند. دو برادر شیعه به نام عبدالله و احوص در سال81 هجری از زندان حجاج‌بن‌یوسف فرار کردند و با تمام کسانشان به قم آمدند. یزدان ‌پایدار حاکم زرتشتی قم بود. او اینها را پذیرفت. دیلم‌ها در فواصل زمانی به قم حمله و غارت و قتل و ضرب و شتم می‌کردند. عبدالله و احوص به یزدان‌پایدار گفتند که اگر اجازه بدهی، ما و کسان ما به شهر بیاییم، ما در تیر‌اندازی خیلی چابک هستیم! یزدان‌پایدار اجازه داد و اینها وارد قم شدند و از شهر دفاع کردند. بقیه اقوام اینها هم که در عراق بودند، از بیم بنی‌امیه و حجاج‌بن‌یوسف به قم آمدند و اساس تشیع در قم را بنا نهادند. شرح مفصل این ماجرا در همین پنج ‌باب تاریخ قم آمده است. یکی از روحانیون قم به نام مرحوم ناصر‌الشریعه به من گفت: این کتاب را حک و اصلاح و تصحیح کن و من بر آن کتاب مقدمه مفصلی نوشته و در آن توضیح داده‌ام که تشیع چگونه در قم پایه گرفت و چه شد که حوزه علمیه عراق به قم منتقل شد.
این کتاب هم درآن دوره و هم اخیراً، با اضافات منتشر شده است. در آن مقدمه توضیح دادم که اقوام همین‌ دو نفر بودند که کم‌کم حوزه را قوام دادند، از جمله احمد‌بن‌محمدبن‌عیسی، رئیس‌العلمای قم، حسن‌بن‌محمد صفار، احمد‌بن‌محمد برقی، در ردیف اول علمای قم بودند که شاگردان اینها، حوزه علمیه قم را تأسیس کردند. اینها در سال81 هجری به قم آمدند و از سال100 به بعد‌ -چون امام محمدباقر(ع) در سال114 و امام جعفر صادق در سال148 هجری به شهادت رسیدند- در این فاصله 20 سال، شیعیان کوفه و جاهای دیگر به قم آمدند و کم‌کم زرتشتی‌ها هم شیعه شدند و از اواخر عمر امام محمدباقر(ع) به بعد، حوزه علمیه قم به نام روات و محدثین پایه‌گذاری شد. اسامی اینها خیلی زیاد است و در کتاب ‌تاریخ قم ناصر‌الشریعه به صورت الفبایی از آن زمان تا حاضر آمده است. حوزه علمیه قم پس از آن، به مرور ایام خلوت شد. مخصوصاً در حمله تیمور که مردم قم را قتل‌عام کرد! او از این کار انگیزه دینی نداشت. سنّی بود، ولی به علما ارادت داشت. تیمور آدم دوگانه‌ای بود. هم بی‌رحم بوده، هم حافظ قرآن و هر جا که می‌رفت، با علما و مشایخ تصوف بحث می‌کرد! گاهی به او خبر می‌دادند که اینها شیعیان متعصبی هستند و دست به قتل‌عام می‌زد، ولی در اصفهان هم که همه سنی بودند، شبانه به بار و بنه اینها در میدان کهنه اصفهان حمله کردند و تیمور هم متقابلاً دستور داد تا سه روز70 هزار نفر را کشتند! چندان انگیزه مذهبی درکار نبوده و بیشتر خلق و خوی خونریزی خود او بوده است.»

  حوزه کاشان، نمادی از علاقه ساکنان این شهر به خاندان پیامبر(ص)

استاد به موازات سخن گفتن از مکانت شهر قم در میان کانون‌های علمی شیعی، از حوزه کاشان نیز سخن به میان آورده است. او علت موجده این کانون را، علاقه وافر مردمان این شهر به خاندان پیامبر برمی شمارد و مصداقی از آن را نیز مورد اشاره قرار می‌دهد:
«به مرور ایام شیعیان پخش شدند و قم فراموش شد. علتش هم درست روشن نیست. بنده خیلی هم درباره این عصر فترت تحقیق کردم و علت را به روشنی درنیافتم. فقط می‌بینیم که در قرن هفتم هجری، عماالدین طبری یکی از دانشمندان بزرگ ما -که هم متکلم بوده و هم محدث و هم فقیه و صاحب کتاب کامل بهایی که آن را برای بهاءالدین، پسر شمس‌الدین صاحب دیوان، وزیر هلاکو نوشته- از قم به اصفهان دعوت می‌شود. معلوم می‌شود که قم هنوز تا حدی علما و دانشمندانی از خود و دیگران داشته، ولی از کیفیت حوزه آنجا اطلاع درستی در دست نیست. حوزه مهم دیگر در کاشان بود، چون یکی از نقاط مهم شیعه‌نشین بعد از قم، کاشان بود. زکریای قزوینی در کتاب معروفش آثارالبلاد می‌نویسد: در تعصب کاشانی‌ها به تشیع همین بس که در بیرون از کاشان، قبری را به نام ابولؤلؤ، قاتل خلیفه دوم درست کرده‌اند و عصرهای جمعه به آنجا می‌روند. از جاهای دیگری که شاهد تجمع شیعه هستیم، محله‌ای در نیشابور بوده که شیخ صدوق کتاب الامالی را در آنجا نوشته است. شیعه‌ها در روزهای جمعه در مسجد جامع نیشابور جمع می‌شدند و شیخ صدوق منبر می‌رفت و حدیثی را با سلسله سند، املا می‌کرده است. شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی، الامالی دارند.»

  حوزه علمی شیخ مفید و تحولات سیاسی شهر بغداد

اوج و افول حضور علمای شیعه در بغداد و نیز حوزه‌های شیعی آن، داستانی در خور خوانش دارد. شیخ مفید با ایجاد رابطه‌ای محترمانه و تعاملی با علمای اهل سنت، حساسیت‌های منفی آنان را نسبت به شیعه به حداقل رساند و برای تبلیغ معارف شیعی، شرایطی مساعد فراهم نمود. پس از دانشی مرد نامدار، شیخ طوسی هم بدین شیوه رفتار کرد و در دوران زعامت او، جامعه شیعی مجد و عظمتی روزافزون یافت. با این همه این شرایط مساعد، دیری نپایید و یک رویداد تلخ سیاسی موجب گشت که شیخ رحل اقامت را به نجف ببرد. استاد علی دوانی این رویداد را اینگونه روایت کرده است:
«شیخ مفید در سال 413 هجری از دنیا رفت. رئیس علمای شیعه و اعلم علمای کل عراق بوده است. آن موقع آزادی بوده و فرقه‌های دیگر هم در درس ایشان شرکت می‌کردند. هم شیخ طوسی به درس علمای بزرگ اهل تسنن می‌رفته، هم آنها به درس او می‌آمدند. قرن پنجم و ششم هجری، عصر خوبی بوده است. حوزه شیعه، در آن ایام، همه حوزه‌ها را تحت تأثیر قرار داده بود. محفل شیخ مفید و شاگردانش، حسین‌بن‌عبیدالله غضایری، شیخ طوسی، سیدمرتضی، سیدرضی و حدود50،40 نفر دیگر که در میان آنها از اهل تسنن هم بوده‌اند، آوازه فراوان داشته است. بعد حوزه به دست سیدمرتضی افتاد -که در سال 436 از دنیا رفته- و شیخ طوسی به علاوه شاگردی شیخ مفید، شاگرد سید مرتضی هم بوده است، ولی از 436 که سید مرتضی از دنیا می‌رود، شیخ طوسی سرپرست همه حوزه‌های شیعی در همه جا می‌شود که علما از اینجا به نقاط شیعه‌نشین می‌رفتند یا از آنجا به حوزه شیخ طوسی می‌آمدند، به طوری که 300 شاگرد داشته که همه هم شخصیت‌های مهم شیعه و سنی شدند. در سال 447 طغرل سلجوقی به بغداد حمله کرد و کسی به اسم بساسیری- که اهل فسا بوده و معلوم نیست چرا یک فسایی را به صورت بسا‌سیری درآورده‌اند- که سردار شیعه بود، حمله کرد و خلیفه را تحت‌الشعاع قرارداد و بغداد را گرفت. تا یک سال هم حکومت کرد تا اینکه مخالفین برای طغرل سلجوقی نوشتند که بیا به داد ما برس! بسا‌سیری دستور داده بود که در روزهای تاسوعا و عاشورا عزاداری کنند. مجالس شیعه برپا شده بود و مردم در کوی و برزن می‌ریختند و عزاداری‌های مفصل می‌کردند، علم به دست می‌گرفتند و پیاده به زیارت امام حسین(ع) می‌رفتند، در حالی که قبلاً جرئت این کار را نداشتند. طغرل سلجوقی که حمله کرد، بساسیری را گرفت و کشت و بعد سنی‌ها سر بلند کردند. شیخ طوسی به قدری وجهه پیدا کرده بود که از طرف خلیفه بغداد به او کرسی تدریس داده بودند که بر آن کرسی، علم کلام بگوید و نه علم فقه که بر اساس مذهب شیعه است. خیلی هم پیش خلیفه موجه بود. طغرل که حمله کرد، خانه شیخ طوسی و کتابخانه‌اش را آتش زدند! روی همین اصل است که می‌گویند بسیاری از کتب ارزشمند و روایات ما درآن آتش‌سوزی از بین رفت. این کتابخانه به یکی از وزرای آل‌بویه به نام شاپوربن‌اردشیر -که گویا وزیر بهاءالدوله دیلمی بوده- تعلق داشته است. در این موقع آل‌بویه هم قیام کرده و یک حکومت شیعه تشکیل داده بودند. خلیفه را هم داشتند، ولی کارها دست خودشان بود. اول معزالدوله دیلمی، بعد پسرش عضدالدوله دیلمی و بعد هم عزالدوله دیلمی حاکم شد. بعد از شاهان ساسانی، اولین کسی که در اسلام شاهنشاه خوانده شد، همین عزالدوله دیلمی است که بسیار قوی و باهیبت بوده است. شاپور‌بن‌اردشیر در میدان بغداد، کتابخانه‌ای با 10 ‌هزار کتاب داشته که فقط 100تای آنها قرآن‌های خطی نفیس بوده‌اند. این کتابخانه به دستور طغرل سلجوقی تماماً سوزانده شد! همین طور خانه و کتابخانه شیخ طوسی و همین طور پرچم سفیدی را که شیعیان در ایام عاشورا و نیمه شعبان و مناسبت‌های دیگر به دست می‌گرفتند و زیر آن سینه می‌زدند و تا کربلا می‌رفتند را آتش زدند! شیخ طوسی در سال447 مخفی شد و در اواخر448، پنهانی به نجف آمد. نجف در آن موقع قصبه‌ای بیش نبوده و افرادی در اطراف حرم حضرت علی(ع) کپر زده و خانه‌های گلی ساخته بودند. شاهان شیعه مثل عزالدوله که به آنجا می‌رفتند، به سادات و فقهای آنجا رسیدگی می‌کردند. خود عزالدوله هم وصیت کرده بود که در سرداب حضرت امیر(ع) دفن بشود. آنها قبر حضرت امیر(ع)، قبر امام حسین(ع) و قبر مسلم‌بن‌عقیل(س) را تعمیر کردند. در همان دوره، فرقه‌ای به نام حمدانی‌ها در موصل و در حلب به وجود آمد و با وجود اینکه سیف‌الدوله حمدانی و ناصرالدوله حمدانی شیعه بودند، در آنجا اثری از علمای شیعه نمی‌بینیم. حوزه‌های مهم شیعه اول کوفه، بعد قم و بعد بغداد بودند تا سال448 هجری.»
  شیخ طوسی و پایه‌گذاری حوزه علمیه نجف
همانگونه که اشارت رفت، شیخ طوسی پس از رویداد حمله به بغداد و آتش زدن خانه و کتابخانه‌اش، عزم نجف کرد و در این شهر ساکن گشت. برحسب شواهد تاریخی، سوخته شدن کتابخانه شیخ در بغداد، موجب شد که بسیاری از آثار و مآثر شیعی از میان برود. به گونه‌ای که برای بسیاری از فقها، این باور پیش آمد که برخی روایات صادر شده از امامان معصوم(ع) که دستاویز افتاء شیخ در دوره خویش بوده، درجریان آن آتش‌سوزی از میان رفته است.
 استاد علی دوانی درباره این مهاجرت و آثار و پیامدهای آن می‌گوید: «وقتی شاگردان شیخ طوسی فهمیدند که شیخ به نجف رفته است، همه آنها از بغداد و جاهای دیگر به نجف هجوم آوردند و شروع کردند به شهرسازی. از448 تا460-که وفات شیخ طوسی است- نجف به صورت یک شهر درمی‌آید. بنابراین پایه‌گذار حوزه نجف و حتی تا حدودی شهر نجف، شیخ طوسی است. بعد از وفات ایشان، پسرش شیخ ابوعلی طوسی جای پدر نشست. او هم مرد ملای بزرگی بود و شاگردان شیخ طوسی، شاگرد او هم می‌شوند. البته بعضی‌هایشان به شهرهایشان برمی‌گردند. از جمله قاضی‌عبدالعزیز طرابلسی که به طرابلس و لبنان می‌رود و عده دیگری از شاگردان شیخ طوسی -که هر کدام برای خودشان کسی بودند-  در شهرهای خودشان، حوزه‌هایی را دایر می‌کنند. از جاهای مختلف، اهل علم به حوزه نجف می‌آیند و آنجا رونق می‌گیرد.»
منبع:جوان


گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: