اين سه، تشكيل دهنده اركان ايمانند و ساير عقايد به گونه اى به آنها باز مى گردد.
نظر عضدالدین ایجی در مورد تعریف ایمان
عضد الدين ايجى گفته است: «ايمان؛ همان تصديق وباور به مطالبى است كه يقين داريم پيامبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم آورنده آنهاست. اگر تفصيلًا از آنها مطلعيم، بايد به صورت تفصيلى تصديق كنيم و اگربه صورت اجمالى از آنها آگاهيم، بايد به صورت اجمالى تصديق نماييم»
انسان مؤمن، به تمام معارفى كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم بيان كرده و براى تبليغ آنها مبعوث شده اند، اعتقاد و ايمان دارد. جز اينكه؛ به مطالبى كه يقين دارد، به صورت مبسوط و تفصيلى ايمان داشته، و به مطالبى كه يقين ندارد، به گونه اجمالى و سربسته ايمان دارد.
از مطالب فوق نتيجه مىگيريم كه ايمان در سه اصل محورى خلاصه مىشود:
1. ايمان به وجود خداوند و توحيد.
2. ايمان به جهان آخرت و برانگيخته شدن انسانها در روز قيامت.
3. ايمان به رسالت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم و محتواى رسالت او.
اعتقاد به اين سه اصل، موجب ايمان انسان و ورود او به حصار امن الهى و بهرهمندى او از سايهسار خوش ايمان و اسلام مىگردد.
نظرامامان شیعه و محدثان بزرگ اهل سنت در مورد حقیقت ایمان
انديشمندان اسلامى جملگى- بدون توجه به تفاوت مذهبى آنان- برمطالب فوق متّفقند و جهت تأييد آنها شواهد بسيارى از گفتار پيامبرصلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم نقل مىكنند. از آن جمله:
1. امام رضا عليه السَّلام به نقل از پدران بزرگوار خود، از علي عليه السَّلام روايت كردهاند كه فرمود:
«قال النّبى صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم: امِرْتُ أَنْ اقاتلَ النّاسَ حَتّى يَقُولُوا لا الهَ الّااللّهُ، فَاذا قالُوا حُرِّمَت عَلَىّ دِمائُهُم و أمْوالُهُم».
پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم میفرمایند: مأمورم كه با كفار بستيزم تا كلمه توحيد (لا اله الّا اللّه) را بر زبان جارى كنند و آن هنگام، جان و مال آنان بر من حرام خواهد شد.
2. بخارى و مسلم از عمر ابن خطاب روايت كردهاند كه روزى على عليه السَّلام از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم پرسيد:
يا رسول اللّه! تا چه حد با كفار نبرد كنم؟ حضرت پاسخ دادند:
قاتِلْهُم حَتّى يَشْهَدُوا أنْ لا الهَ الّا اللّهُ وَ أنَّ مُحمّداً رسولُ اللّهِ
فَاذا فَعَلُوا ذلك فَقَدْ مَنَعُوا مِنكَ دِمائَهُمْ و أمْوالَهُمْ الّا بِحَقّها وَ حِسابُهُمْ على اللّه».
با آنان نبرد كن تا هنگامى كه شهادتين بر زبان جارى كنند. پس از آن، دست یازيدن به مال و جان آنان ممنوع است، مگر به دستور الهى و البته حساب آنان با خداوند است.
3. ابو هريره از رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم روايت كرده است كهحضرت فرمود: «لا ازالُ أُقاتِلُ النّاسَ مَتى يقولوا لا الهَ الّا اللّهُ، فاذا قالُوها فَقَدْ عَصَمُوا مِنّى دِمائَهُمْ و أموالَهُم الّا بِحَقها و حِسابُهُم عَلىَ اللّهِ»
«تا هنگامى كه كافران كلمه توحيد (لا اله الّا اللّه) را بر زبان نياورند با آنان مى ستيزم. آن هنگام است كه جان و مالشان از من مصون است، مگر بر طبق دستور الهى؛ و البته حساب آنان با خداوند است.»
روايات بسيار ديگرى نيز وجود دارد كه مرز اسلام و كفر را، بيان شهادتين يعنى «لا اله الّا اللّه و محمّد رسول اللّه» معرفى مىكند. اگر در برخى از اين روايات تنها اصل توحيد بيان شده و از معاد و حشر انسانها و نبوت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم سخنى به ميان نيامده است، به دليل وضوح كافى و بى نيازى از ذكر آنها مىباشد.
واضح است كه تنها اعتقاد به اصول سهگانه مذكور موجب سعادت ورهايى انسان از عذاب الهى نخواهد بود، بلكه بايد اعمال و رفتارى كه مطابق بادستورات الهى است- و قرآن و سنّت بيانگر آنها هستند- آن عقايد را همراهى كنند. در اين زمينه روايات فراوانى وجود دارد كه به یکی از آنها اشاره مىكنيم:
عبداللّه ابن عمر از پيامبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم روايت مىكند كه فرمود:
«بُنِىَ الإسلامُ على خمسٍ: شَهادَةُ أَنْ لا الهَ الّا اللّهُ و أنَّ مُحمّداً رسولُ اللّهِ و إقامَةُ الصّلوةِ و إيتاء الزّكوةِ و الحَجِّ وصَوْمُ شَهْر رمضان».
«اسلام بر پنج پايه استوار است: (1)شهادت بر توحيد (لا اله الّا اللّه) و رسالت پيامبراسلام (محمد رسول اللّه) (2) و برپا داشتن نماز (3) و پرداخت زكات (4) و انجام حجّ (5) و روزه ماه مبارك رمضان»
تکفیر مسلمان حرام است
اكنون كه عوامل بيرون رفتن انسان از حيطه ايمان و ورود او به محدوده كفر روشن شد در مىيابيم؛ تا هنگامى كه فرقهاى از فرق اسلامى، به اصولسهگانه دين عقيده داشته باشند و منكر ضروريات دين- كه دينى بودن آنها بر همگان روشن است- مانند وجوب نماز و زكات نباشند، مسلمان هستند و تكفير آنها روا نمىباشد.
تصریحات فقها و متکلمین اهل سنت بر حرمت تکفیر مسلمان
بر اين مطلب عموم متكلمين و فقها تصريح نمودهاند كه به برخى از عبارات آنها اشاره مىكنيم:
1. ابن حزم در مورد اينكه «چه كسى سزاوار تكفير است و چه كسى سزاوار آن نيست» گفته است:
«عدهاى معتقدند هيچ مسلمانى به دليل اعتقاد يا فتوايى خاص، سزاوار نسبت كفر و يا فسق نيست. اگر كسى در مسئلهاى اجتهاد نمود و به آنچه حق تشخيص داد متمايل شد، در هر صورت سزاوار پاداش و اجر است. اگر به اعتقاد صحيح دست يافت دو پاداش دارد و اگر به اعتقاد درست دست نيافتيك پاداش.
نظر ابن ابى ليلى، ابو حنيفه، شافعى، سفيان ثورى، داود ابن على و تمام صحابهاى كه در اين موضوع به نظرشان دست يافتهايم همين است و نظرمخالفى در اين زمينه مشاهده نكرديم».
2. شيخ الاسلام تقى الدين السبكى در اين زمينه گفته است:
«تكفير نمودن مؤمنين، كارى بس دشوار است و هر فرد مؤمنى تكفير بدعت گذاران و افراد لاابالى را كه گوينده لا اله الّا اللّه و محمد رسول اللّه هستند را، بس سنگين مىشمارد. چرا كه تكفير نمودن، بسيار دشوار است».
3. احمد ابن زاهر سرخسى اشعرى مىگويد:
«هنگامى كه ابوالحسن اشعرى در منزل من در بغداد، در حال احتضار بود، دستور داد پيروانش حاضر شوند و سپس در جمع آنان گفت: شاهد باشيد كه من هرگز كسى از اهل قبله را به خاطر ارتكاب گناهى تكفير نكردم. چرا كه بهاعتقاد من همه آنها به خداى يگانه
معتقدند و بر محور اسلام گردآمدهاند».
4. تفتازاتى مىگويد:
«مسلمانى كه مخالف عقيده حق است، تا آنجا كه با ضروريات دين مانندحدوث عالم و محشور شدن مردگان مخالفت نكرده است، كافر نيست. زيرا پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم و خلفاى پس از او به تفتيش عقايد نمىپرداختند و تنها، عقايد صحيح را تبيين و ترويج مىكردند».
حرمت تكفير مسلمانان در سنت نبوی
احاديث فراوانى از پيامبر وجود دارد كه از تكفير كسى كه شهادتين گفتهاست، نهى فرمودهاند، چه رسد به كسى كه به انجام دستورات دينى متعهد است. به نمونهاى از اين احاديث توجه كنيد:
1«بُنىَ الإسلامُ على خِصالٍ: شَهادةُ أنْ لا اله الّا اللّهُ و أنَّ محمّداً رسولُ اللّهِ و الإقرارُ بما جاءَ مِنْ عِندِاللّهِ و الجهاد ماض مُنْذُ بعثَ رُسُلَه إلى آخرِ عِصابةٍ تكونُمن المسلمين ... فلا تكفروهم بذنب و لاتشهدوا عليهم بشرك»
«اسلام مبتنى بر چند ويژگى است: شهادت به يگانگى خداوند (لا اله الّا اللّه) وشهادت بر نبوت رسول خدا (محمد رسولاللّهصلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم) و پذيرفتن آنچه از جانب خداوند نازل شده است و اعتقاد به اينكه جهاد از ابتداىبعثت انبياء ادامه دادند تا به آخرين گروه كه مسمانان مىباشند. پس كسى را كه به اين ويژگيها معتقد بود، به دليل گواهى و شهادت او تكفير نكنيد و او را مشركننمايد»
2- ابو داود از نافع و او از ابن عمر نقل مىكند كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم فرمود:
«أيّما رجلٍ مُسلمٍ أكفر رجلًا مسلماً فان كان كافراً، والّا كان هو الكافر».
«هر گاه مسلمانى، مسلمان ديگرى را تكفير كند اگر او واقعاً كافر باشد كه هيچ، وگرنه خود او كافر است»
3. مسلم به نقل از نافع و او از ابن عمر روايت كرده است كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم فرمود:
«اذا كفّر الرجل اخاه، فقدباء بها احدهما».
«هرگاه مسلمانى برادر دينىاش را تكفير كند، گناه اين نسبت را يكى از آن دو به دوش كشيده است»
4. مسلم از عبداللّه بن دينار و او از ابن عمر روايت كرده است كه پيامبرصلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم فرمود:
«ايّما امرءٍ قال لاخيه يا كافر، فقد باء بها احدهما، ان كان كما قال، و الّا رجعت عليه «
اگر كسى به برادر دينىاش «كافر» خطاب كند، گناه اين نسبت را يكى از آن دو به دوش مىكشد، اگر راستگو باشد كه هيچ، و الّا به خود او برمىگردد.
تفرقه رهاورد مستمرّ دشمنان اسلام
مسلمانان همواره در طول قرنهاى متمادى، هدف نقشههاى شوم و تفرقهافكنانه استعمارگران بودهاند. آنان سعى كردهاند از طريق درگير كردن مسلمانان و ايجاد تفرقه در بين صفوف مسلمين، طُعمه گوارايى براى خود فراهم آورند تابتوانند با وسايل گوناگون به غارت ثروتهاى مادى و از بين بردن فرهنگ و تمدن اسلامى بپردازند. در همين راستا شاهد آن هستيم كه گاه و بىگاه، آتشفتنهاى را در مورد مسايل جزيى فقهى- كه هيچ ارتباطى با مسايل اعتقادى ندارند روشن مىكنند تا مسلمانان به تكفير يكديگر بپردازند، در حاليكه هميشه دربين فقها، مسايل فقهى مورد اختلاف بوده و هست. به عنوان مثال:
در مسئله روى هم گذاشتن دستها هنگام نماز، نظرات متفاوتى وجود دارد. برخى از فقها معتقد به استحباب، برخى ديگر معتقد به كراهت و گروهى ديگرقايل به حرمت آن شدهاند. در اين مسئله هر مجتهدى نظر خاصى دارد و هيچ مجتهد يا فقيهى نمىتواند فقيه ديگر و مقلدان او را تكفير كند. در ساير مسايلفقهى نيز داستان از همين قرار است و اجتهاد در مورد آنها جايگاه خاص خود را داراست.
برخى از مسايل اعتقادى نيز كه از ضروريات اسلام به شمار نمىروند، همانند مسايل فقهى؛ محل بحث، بررسى، استدلال و اجتهاد هستند، از قبيل: عصمت انبياء پيش و پس از بعثت؛ حدوث و قدم قرآن؛ عينيت صفات خداوندبا ذات يا زيادت آنها بر ذات او.
اينگونه مسايل، مرز توحيد و شرك يا ايمان و كفر نيست تا هر انديشمندى بتواند ديگرى را تكفير كند. هر محققى حق دارد باتوجه به دلايل خود عقيدهاى خاص برگزيند و اگر كسى خود اهل تحقيق نبود، اعتقاد اجمالى او به محتواى رسالت رسول اسلامصلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم كافى است.
با توجه به مطالبمذكور به اين نتيجه مىرسيم كه تكفير مسلمانان نسبت به يكديگر در زمينه مسايل فقهى و يا اعتقادى كه از ضروريات دين نيست، امرى ناپسند و گناهىنابخشودنى است و حاصلى جز خدمت به استعمار ندارد. در اين باره نيازى به اطاله كلام و ذكر مثالهاى متعدد نيست، كافى است با نگاهى به وضعيت كنونىمسلمانان و پراكندگى صفوف آنان، اين نكته را دريابيم؛ حال آنكه اختلافات آنان در برخى مسايل فرعى فقهى و عقيدتى غيرضرورى خلاصه مىشود.
(مهدی عزیزان، مرزهای توحید وشرک)
تهیه: حامد حسن زاده
منبع:حوزه