این خودش یکی از اسرار آفرینش و نشانهای از قدرت الهی است که کسی جز خدا نمیتواند الفت و محبت ایجاد کند؛ حتی در میان زوجین: از نشانههای او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانههایی است برای گروهی که اهل اندیشه و تفکر هستند.
ناپایداری اجتماع کافران
از همین جا معلوم می شود که برقراری الفت میان مومنان و کافران یا میان کافران با یکدیگر ناشدنی است و حتی اجتماع و وحدت ظاهری کافران، چه با ما و چه با خودشان، واقعی و پایدار نیست. اجتماع و وحدتی که بر اساس منافع مادی و غیرخدایی باشد، ماندگار نیست، و حتی به تعبیر درست تر اجتماع و وحدت نیست. قرآن نیز وحدت ظاهری دشمنان را چنین توصیف فرموده است: «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّی»؛ آنها را متّحد میپنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است.
این واقعیت تنها یک اعتقاد تعبدی نیست؛ بلکه دارای مبانی عقلی و مشاهدات تجربی نیز هست. هر معلولی از نظر حدوث، بقا یا زوال تابع علت خویش است. اجتماع و دوستی با یکدیگر هم یک معلول و پدیده است و از نظر پیدایش، استمرار یا نابودی تابع علت خویش است. اگر علت دوستی ها خدا باشد، به تبع خدا ماندنی است؛ ولی اگر علت دوستی ها امور مادی و دنیایی باشد، مانند علت خود دیر یا زود از بین میرود.
از حضرت امیر سلامالله علیه در کتاب غرر نقل شده است که فرموده اند: «وُدُّ أبناءِ الدُّنیا یَنقَطِعُ؛ لاِنقِطاعِ أسبابِهِ»؛ دوستی فرزندان دنیا ، بر اثر گسستن سبب آن ، میگسلد. از آن طرف هم فرمود: «وُدُّ أبناءِ الآخِرَهِ یَدومُ ؛ لِدَوامِ سَبَبِهِ»؛ دوستی فرزندان آخرت ، بر اثر پایایی سبب آن، میپاید.
از این نکته باید دو درس مهم بیاموزیم؛ نخست آنکه به لبخند و اظهار محبت بیگانگان از دین اعتماد نکنیم. مبادا کسی فریب اظهار علاقه هایی را بخورد که برمبنای ایمان و خداپرستی نباشد. دراز کردن دست دوستی و تعریف و تمجیدهای دشمنان غیرواقعی و غیرقابل اعتماد است؛ چرا که به تعبیر حضرت امیر سلام الله علیه: «هر دوستی ای که مبنای غیر خدایی داشته باشد، گمراهی است و تکیه کردن بر آن محال است.»
قرآن نیز می فرماید: «همه دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران!»؛ چرا؟! چون: وقتی اجتماع بر محور منفعت طلبی های مادی باشد، دیر یا زود بر اساس تعارض منافع اجتماع تبدیل به تفرقه و حتی دشمنی خواهد شد.
درس دوم نیز آن است که از توپ و تشر و اخم های دشمن هم نباید ترسید. اگر واقعاً ایمان داریم که خدا با ماست، و اتحاد آنان نیز ناپایدار است، برای چه باید بترسیم؟
قرآن، مومنان واقعی را چنین توصیف می فرماید: «کسانی که وقتی به آنان میگفتند: همه مردم برای حمله به شما اجتماع کردهاند؛ از آنها بترسید!، نه تنها از این سخن نمی ترسیدند، بلکه بر ایمانشان افزوده میشد؛ و میگفتند: خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست.
پس نه به لبخند دشمن باید دل بست و نه از اخم او باید ترسید؛ البته به یک شرط؛ به شرط آنکه اتحاد و الفت خود بر محور ایمان را حفظ کنیم.
عطش افشاگری و عطش قدرت؛ دو عامل مهم تفرقه
تا ما با هم هستیم، با افشاگری و پرده دری حرمت ها را از بین نمیبریم و به دلیل قدرت طلبی به جان یکدیگر نیفتادهایم، دشمن کاری از پیش نمیبرد. تفرقه و شکست ما از لحظه ای آغاز می گردد که گرفتار این دو خصلت زشت اخلاقی شویم؛ عطش افشاگری و عطش قدرت.
این هشدار بسیار تکان دهنده است که امام حسن عسکری علیه السلام به ما داده اند. یکی از شیعیان نامهای به آن حضرت نوشت و با ارائه گزارشی از اختلافات و تفرقه میان خودیها، اظهار نگرانی کرده و خواستار چاره جویی و رهنمود از سوی ایشان شد. امام حسن عسکری علیهالسلام در پاسخ به وی نوشت: در نامهات یادآوری کرده ای که شیعیان من در باره من اختلاف نظر پیدا کرده اند. آن حضرت سپس به این نکته اشاره می کنند که تمرّد برخی عالمانه و عامدانه است، و ریشه در حسادت دارد. آنگاه توصیه فرمودهاند که: «إِیَّاکَ وَ الْإِذَاعَهَ وَ طَلَبَ الرِّئَاسَهِ فَإِنَّهُمَا یَدْعُوَانِ إِلَی الْهَلَکَهِ»؛ از افشاگری و ریاستطلبی بپرهیز که این دو مایه هلاکت و نابودی است.
انسانها طبعاً کنجکاوند، و مایلند از پشت پردهها آگاه شوند. وقتی افکار عمومی تشنه کسب اطلاعات هستند، کسانی هم پیدا خواهند شد که به رغم حرمت بیّن شرعی، قباحتِ آشکار اخلاقی، و ممنوعیتِ صریحِ قانونی، حتی اسرار نظام اسلامی را فدای منافع شخصی یا گروهی خود خواهند کرد.
از سوی دیگر، همه ما میدانیم، و به تجربه دیدهایم، که قدرتطلبی تا چه اندازه خطرناک و نابودکننده است. نه در زمانهای دور، در همین تاریخ معاصر، نیز کسان فراوانی را میتوان نام برد که، به ظاهر متدین و خدمتگزار بودهاند، اما آنگاه که مزه قدرت را چشیدهاند، چگونه به سراشیبی سقوط افتادهاند، و البته زیان های جبران ناپذیری را هم به کشور و مردم وارد ساخته اند.
بیجهت نیست که امام صادق علیهالسلام فرمود: مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ کُلُّ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»؛ مـلعـون است کسی که ریاست را به خود ببندد، ملعون است کسی که به آن همت گمارد، ملعون است کسی که به فکر آن باشد.
در نقطه مقابل، امام حسن عسکری(علیه السلام) خطاب به شیعیان دستور می داد که ضمن رعایت اخلاق، حتی با مخالفان فکری خویش. فرمود: در میان عشیره هایشان نماز بخوانید، در تشییع جنازه هایشان شرکت ورزید، از بیمارانشان عیادت کنید و حقوق آنان را بگزارید؛ زیرا هر گاه فردی از شما در دینَش پارسا و در گفتارش راستگو باشد و امانت را ادا کند و با مردم خوش خویی کند، گفته می شود: این، شیعه است، و این مرا شاد می سازد.