25 اسفند 1401 24 شعبان 1444 - 51 : 08
کد خبر : ۹۳۲۳۱
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۶ - ۰۷:۳۳
یک استاد ادیان معتقد است در آیات قرآن تعابیری داریم که حاکی از بازگشت عیسی(ع) در آخرالزمان و ظهور است. وی همچنین می‌گوید بهتان عظیم یهود به مریم(س) که در قرآن آمده، در شرح تورات یعنی تلمود موجود است.
عقیق:قرآن کریم به اعتقاد مسلمانان به عنوان مهم‌ترین معجزه رسول گرامی اسلام(ص) و برترین کتاب مقدس شناخته می‌شود؛ زیرا مسلمانان معتقدند به تصریح خداوند در آیه  «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ؛ بر تو کتابی نازل کردیم که بیان هر چیزی در آن است»، قرآن از چیزی فروگذار نکرده است و در هر مسأله‌ای که ورود کرده، به عالی‌ترین وجه ممکن به آن پرداخته است. 

یکی از مسائلی که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است، ماجرای مربوط به پیامبران و رسولان(ع) است. خداوند در این دست آیات علاوه اینکه وجوه عالی‌تر و ناگفته ماجرای پیامبران را بیان می‌کند، به تحریفاتی که تا آن زمان درباره ایشان وجود داشت، پاسخ گفته است طوری که اتمام حجتی باشد برای کسانی که به دنبال کلام حق هستند. 

داستان عیسی(ع) یکی از این نمونه‌هایی است که خداوند در قرآن به آن پرداخته است. کیفیت خلقت عیسی(ع)، دوران نبوت و رسالت، طرح معجزات، نوع برخورد با حواریون و بنی‌اسرائیل و ... از مضامین داستان عیسی(ع) در قرآن است؛ اما از آنجایی که این گفتمان قرآنی با آنچه که مسیحیت در مورد عیسی(ع) اعتقاد داشت در تضاد قرار گرفت، نقطه آغازی برای اختلاف مسلمانان با مسیحیت را فراهم آورد که این اختلاف عقیده تاکنون ادامه دارد.

در ادامه با محمدکاظم شاکر، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و استاد تمام رشته علوم قرآن و حدیث درباره برخی تضادها و چالش‌های اعتقادی قرآن و مسیحیت نسبت به حضرت عیسی(ع) به گفت‌وگو نشستیم.

شاکر هم زمان در کنار تحصیلات حوزوی در سال های 1367 و 1368 در دوره کارشناسی ارشد الهیات با گرایش علوم قرآن و حدیث در دانشگاه تهران پذیرفته و در سال 1369 به عنوان فارغ التحصیل ممتاز دانشگاه تهران انتخاب شد و از رئیس جمهور وقت لوح سپاس دریافت کرد.
مدیریت تحصیلات تکمیلی، مدیریت گروه علوم قرآن و حدیث‌ و مدیر مسئولی، سردبیری مجله پژوهش‌های علوم انسانی دانشگاه قم و معاون آموزشی و دانشجویی دانشکده غیر انتفاعی اصول الدین با ریاست علامه عسکری  در کارنامه علمی محمدکاظم شاکر دیده می‌شود.
وی در سال 1381 به عنوان فرصت مطالعاتی به دانشگاه ولز در کشور بریتانیا سفر کرد که به مدت نزدیک به یک سال در آنجا در باره «روش شناسی تفسیر قرآن و کتاب مقدس» به پژوهش پرداخت. در تابستان 1384 نیز به دعوت دانشگاه تورنتو به ادامه تحقیق در همین موضوع پرداخت. از ایشان تا کنون ده‌ها جلد کتاب و مقاله علمی منتشر شده است. تألیف کتابِ «کتاب مقدس چیست؟ »، نگارش مقاله «انجیل با دو قرائت»، ترجمه مقاله نیل رابینسون با عنوان «عیسی در قرآن، عیسای تاریخی و اسطوره تجسد» و نیز نگارش مدخل «انجیل» در دایرةالمعارف قرآن از جمله آثار اوست.

چه دیدگاهی درباره عروج و بازگشت مجدد عیسی(ع) وجود دارد؟

موضوع بازگشت عیسی(ع) در عهد جدید با عنوان «second comming» مشهور است با این تفاوت که آنها معتقدند او به صلیب کشیده شده است، اما قرآن این اعتقاد را رد می‌کند و می‌فرماید او به صلیب کشیده نشده و به قتل نرسیده است.
اما درباره عروج عیسی(ع) اختلافاتی وجود دارد که آیا عروج ایشان جسمانی بود یا روحانی. همچنان که درباره معراج رفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین اختلافی وجود دارد. درباره عیسی(ع) تعبیر «توفی» به کار رفته است؛ «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ؛ هنگامى که خداوند فرمود: اى عیسى! من تو را برگرفته و به سوى خود بالا مى‌برم» (آل‌عمران55) واژه توفی به معنای گرفتن چیزی به طور کامل است و در قرآن کریم معمولاً برای اخذ روح انسان به کار رفته است. چنان که در آیه42 زمر می‌خوانیم: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند و [نیز] روحى را که در [موقع] خوابش نمرد». ملاحظه می‌شود که در این آیه، از قبض روح هم در مورد مرده و هم شخصِ به خواب‌رفته استفاده شده است. در مورد حضرت عیسی(ع) نیز تعبیر توفی به کار رفته است که می‌تواند صرفاً به معنای قبض روح باشد. بنابراین نمی‌‌توان از نصّ قرآن فهمید که جسم عیسی(ع) هم به آسمان‌ها رفته است.

ولی ما در قرآن تعبیر «موت» را هم در مورد حضرت عیسی(ع) داریم در عبارتی که می‌فرماید: «وَ إِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ؛ از اهل کتاب هیچ کس نیست مگر اینکه قبل از مرگش حتماً به او ایمان می‌آورد.» آیا تفاوتی بین «توفی» و «موت» وجود دارد؟

همان طور که اشاره کردم، «توفی» در قرآن بیشتر در مورد قبض روح به کار رفته است. حتی به قبض روح در حالت خواب که فرد نمرده است، این اصطلاح به کار  رفته است. بنابراین ممکن است کسی نمرده باشد و تعبیر توفی در مورد او به کار رفته باشد. اما در آیه‌ای که اشاره کردید، در مورد مرجع ضمیر «موته؛ مرگ او» اختلاف نظر بین مفسران وجود دارد. ممکن است به عیسی(ع) برگردد که در این صورت معنایش این است که عیسی بدون آنکه مرده باشد، به آسمان رفته است که می‌تواند به معنای عروج آسمانی باشد. اما این احتمال هم احتمال قوی هست که مراد از «قَبلَ مَوتِه» به هر یک از اهل کتاب بازگردد. یعنی هر یک از اهل کتاب، قبل از اینکه از دنیا برود، به این باور برسد که عیسی(ع) پیامبر و بنده خدا بوده است و به او ایمان می‌آورد. در هر صورت قرآن صراحت ندارد که عیسی بدون آنکه مرده باشد، به صورت جسمانی به آسمان عروج کرده است. اما در این هم صراحت ندارد که او مرده است و با روحش به آسمان عروج کرده است. تعبیرات قرآنی با هر دو سازگار است گرچه بیشتر در این ظهور دارد که او نمرده است و مؤید آن هم برخی روایات است.

 درباره استدلال قرآنی و روایی بازگشت عیسی(ع) مطلبی وجود دارد؟

روایات فراوانی داریم که ایشان در مقطعی وارد دنیا می‌شوند و زمینه را برای ظهور امام زمان (عجل ‌الله تعالی فرجه) فراهم می‌کند و پس از ظهور امام(ع) پشت سر حضرت نماز می‌خواند. در احادیث وقتی قائم را معرفی می‌کند تعبیر «الَّذِی یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَى‏» یعنی کسی که عیسی(ع) پشت سر او نماز می‌خواند وجود دارد. همان طور که قبلاً عرض کردم روایاتی وجود دارد که ایشان اهل کتاب را برای یاری امام زمان(عج) فرا می‌خواند. اگر بخواهیم از ظاهر قرآن برداشت کنیم، خداوند در دو آیه اشاره به تکلم عیسی(ع) در کهنسالی دارد. یکی در آیه46 آل عمران که می‌فرماید «وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلا وَ مِنَ الصَّالِحینَ؛ و در گهواره [به اعجاز] و در کهنسالی [به وحى‏] با مردم سخن مى‏‌گوید و از صالحین است.» همچنان که راغب در مفردات ذیل همین آیه درباره واژه «کَهل» می‌گوید: [کَهْل‏ موى سپیدى که بر سر و رویش ظاهر شده است؛ در آیه گفت: وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِین‏»].

خداوند در دو آیه اشاره به تکلم عیسی(ع) در کهنسالی دارد. در این آیات می‌فرماید: عیسی در گهواره و در کهنسالی با مردم تکلم می‌کند. از آنجایی که قسمت دوم یعنی کهنسالی عیسی تحقق نیافت، باید گفت در همان دوران آخرالزمان و ظهور رخ خواهد داد.

آیه دیگر با همین تعبیر در آیه 110 سوره مائده است؛ خداوند می‌فرماید: «تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً». می‌‌توان گفت  قسمت دوم تکلم عیسی(ع) هنوز محقق نشده است که به اعتقاد ما در همان دوران آخرالزمان و ظهور است.

اما مسیحیان که معتقد به منجی بودن عیسی(ع) هستند، منجی بودن عیسی(ع) را صرفاً محدود به بازگشت ایشان در آخرالزمان یعنی «second comming» نمی‌کنند بلکه همان طور که گفتیم مسیحیان معتقدند تنها کسی که می‌توانست کفاره خطای آدم شود، پسر خداست به این صورت که باید فدا شود. لذا مفهوم دیگری به نام انجیل به معنای «بشارت» درست کردند. به این معنا که شما این بشارت و خبر خوش را داشته باشید که با کشته شدن عیسی(ع) نجات یافتید و جاودانه شدید و هرکس هم که مسیحی باشد، جاودانه است.

یهودیان اعتقاد به بازگشت عیسی(ع) ندارند، آن‌ها اصلاً عیسی را «مسیح موعود» نمی‌دانند. می‌گویند عیسی(ع) به دروغ ادعا کرده که «مسیح موعود» است. در کتاب‌های یهودیان سخن از آمدن مسیح دارد، اما یهودیان بر این باورند که هنوز مسیح موعود نیامده است. باید توجه داشته باشیم که اصطلاح «مسیح»، نام حضرت عیسی(ع) نیست بلکه یک صفت است مانند اصطلاح «رسول الله» که ما برای حضرت محمد(ص) به کار می‌بریم. مسیح یعنی کسی که خداوند او را مسح کرده است.

یهودیان اعتقاد به بازگشت عیسی(ع) ندارند، آن‌ها اصلاً عیسی را «مسیح موعود» نمی‌دانند. می‌گویند عیسی(ع) به دروغ ادعا کرده که «مسیح موعود» است. در کتاب‌های یهودیان سخن از آمدن مسیح دارد، اما یهودیان بر این باورند که هنوز مسیح موعود نیامده است. از این رو یهودیان اصطلاح مسیح دروغین یا «false messiah» را به کار می‌گیرند.

از این رو یهودیان در مقابل اعتقاد مسیحیان می‌گویند مسیح دروغین یا «false messiah». بهتانی هم که یهودیان به مریم(س) و عیسی(ع) زدند، به همین دلیل بود.

موضوع بهتان یهودیان به مریم(س) به چه صورت بود؛ آیا قرآن اشاره‌ای به آن کرده است؟

خداوند در سوره نساء بهتان آنان را اینگونه مطرح می‌کند: «خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مُهر زده و در نتیجه جز شمارى اندک [از ایشان‏] ایمان نمى‏‌آورند. و [نیز] به سزاى کفرشان و آن تهمت بزرگى که به مریم زدند؛ وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى‏ مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظیماً». این بهتان در تلمود به صورت مکتوب آمده است. توجه داشته باشید که تلمود شرح تورات است که دویست سال پس از میلاد عیسی(ع) تنظیم شده است. بنابراین یهودیان معتقدند مسیح واقعی نیامده است و عیسی(ع) به عنوان مسیح دروغین است و آن شخص نعوذاً بالله از نطفه ناپاکی بود. اما قرآن در قبال این تهمت مدام مطرح می‌کند: مسیح، عیسی پسر مریم است و در جایی تأکید می‌کند رسول خدا هم هست: «الْمَسیحَ‏ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّه‏». اما در مقابل مسیحیان که او را خدا دانستند در جای دیگری می‌فرماید: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَم‏؛ کسانى که گفتند: «خدا همان مسیح پسر مریم است» مسلّماً کافر شده‌‏اند.» که در این آیه اعتقاد به الوهیت و خدا بودن عیسی(ع) را به چالش می‌کشاند.

خداوند در سوره نساء بهتان یهودیان به مریم(س) را اینگونه مطرح می‌کند: «خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مُهر زده و در نتیجه جز شمارى اندک [از ایشان‏] ایمان نمى‏‌آورند. و [نیز] به سزاى کفرشان و آن بهتان بزرگى که به مریم زدند». این بهتان در تلمود به صورت مکتوب آمده است. تلمود شرح تورات است که دویست سال پس از میلاد عیسی(ع) تنظیم شده است.

تفاوت دیدگاه قرآن به مسیح و مسیحیت با اعتقاد مسیحیان
اما خداوند مسیحیان را تلویحاً مورد مؤاخذه قرار می‌دهد. خداوند در آیه109 سوره مائده می‌فرماید: «یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ [یاد کن‏] روزى را که خدا پیامبران را گرد مى‌‏آورد؛ پس مى‏فرماید: «چه پاسخى به شما داده شد؟» مى‏‌گویند: «ما را هیچ دانشى نیست. تویى که داناى رازهاى نهانى.»

بعد بین این همه رسولان سراغ ماجرای عیسی(ع) می‌رود و پس از یادآوری برخی معجزات، می‌فرماید: «اى عیسى پسر مریم، آیا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستید؟» گفت: «منزّهى تو، مرا زیبنده نیست که [در باره خویشتن‏] چیزى را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مى‏دانستى‏...».

در آیه بعد می‌فرماید: «جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى‏] به آنان نگفتم؛ [گفته‌‏ام‏] که: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید، و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم‏؛ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنی‏ بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدا». در ادامه با اشاره به وفات خود می‌فرماید: «پس چون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان نگهبان بودى، و تو بر هر چیز گواهى؛فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنی‏ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ».

بنابراین ادبیات قرآن درباره عیسی(ع) ادبیاتی «خدامحور» است در حالی که ادبیات مسیحیت در عهد جدید «مسیح‌محور» است.

در آیه18 عیسی(ع) تعبیر ظریفی به کار می‌برد که لحن آن حاکی از نوعی شفاعت است؛ به این ترتیب که می‌فرماید: «اگر عذابشان کنى، آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود، توانا و حکیمى؛ إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ». حال ببینید الهیات قرآنی نسبت به عیسی(ع) چقدر تفاوت با مسیحیت ساختگی دارد. الهیات مسیحی می‌گوید هرکس به تثلیث اعتقاد نداشته باشد، نابود می‌شود و اصلاً نمی‌توان او را انسان به شماره آورد و مانند حیوانات نابود می‌شود. اما الهیات قرآن می‌گوید مسیحیان و یهودیان و تمام مؤمنان به خدا می‌توانند اهل نجات باشند. قرآن کریم در سوره مائده که جزو آخرین سوره‌های نازل‌شده بر پیامبر(ص) است، می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون؛در حقیقت، کسانى که [به اسلام‏] ایمان آورده، و کسانى که یهودى شده‏اند، و ترسایان و صابئان، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بیمى بر آنان است، و نه اندوهناک خواهند شد.»

الهیات مسیحی می‌گوید هرکس به تثلیث اعتقاد نداشته باشد، نابود می‌شود و اصلاً نمی‌توان او را انسان به شماره آورد و مانند حیوانات نابود می‌شود. اما الهیات قرآن می‌گوید مسیحیان و یهودیان و تمام مؤمنان به خدا و روز آخرت می‌توانند اهل نجات باشند. بنابراین آموزه‌های قرآنی منطقی و دور از تعصبات قومی و مذهبی و نژادی است.

این نشان می‌دهد که در آموزه‌های قرآنی تعصب وجود ندارد بلکه یک نگاه منطقی است که همگان این نوع منطق را قبول دارند؛ آموزه قرآنی می‌گوید هر کسی ایمان به الله و روز آخرت دارد و در این راستا عمل صالح انجام می‌دهد، اجرش نزد پروردگار است و خوف و حزنی بر او نیست. اینگونه نمی‌گوید که هر کسی پیرو دین اسلام و دین محمد بن عبدالله(ص) است اهل نجاتند بلکه ادیان را دعوت به یک مسابقه می‌کند.

با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، خداوند در برخی آیات نسبت به مسیحیان از ادبیات تهدید و یک جا از لحن ملایم استفاده می‌کند. این موارد چگونه قابل جمع است و مخاطبان خداوند در آیات کیستند؟

اگر مخاطب خداوند در این دست آیات را در نظر بگیریم، مخاطبان آن خواص هستند؛ همان‌هایی که عمدتاً دانسته مردم را به گمراهی می‌کشانند، وگرنه عموم مسیحیان آموزه‌های خود را از کلیسایی گرفتند که بنایشان بر کتب تحریف‌شده است. بنابراین اگر هم قرار باشد بحث محاکمه الهی به میان بیاید، افرادی هستند که به تعبیر قرآن «با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبّر آن را انکار کردند؛ وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا».

اینکه درباره الهیات نجات قبلاً صحبت به میان آوردیم، از همین آیات می‌توان فهمید که خداوند مسیر نجات را بر خلاف الهیات مسیحیت هموارتر قرار داده است؛ هرچند معتقدیم اعتقاد اصلی و بدون تحریف مسیحیت بر همین منوال است. در ادبیات قرآنی خداوند از زبان عیسی(ع) مسیر بازگشت و نجاتی قرار داده است آنجا که می‌فرماید «اگر عذابشان کنى، آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود، توانا و حکیمى». یعنی ممکن است آنان مورد بخشایش الهی قرار گیرند ونجات یابند. اما مسیحیت قائل است تنها ما هستیم که اهل نجاتیم و ما دوستداران خداییم و هیچ گونه قید و بندی ندارد. خداوند این نوع گویش را در آیه18 مائده اینگونه مطرح می‌کند: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ؛ و یهودان و ترسایان گفتند: «ما پسران خدا و دوستان او هستیم.» حتی بهشت را هم فقط برای خودشان می‎دانند.

موضعی که خداوند در آیات قرآن نسبت به مسیحیت به کار می‎گیرد، برای اصلاح و ارتقای تفکر با شیوه‌ای نرم است تا جایی که قید بخشش را در مواردی برای آن‌ها به کار می‎گیرد. خداوند با این نوع گویش نرم مسیری را برای بازگشت مسیحیان به حقیقت باز گذاشته است.

منبع:تسنیم
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: