24 مهر 1400 10 (ربیع الاول 1443 - 43 : 15
کد خبر : ۹۳۰۴۶
تاریخ انتشار : ۰۴ دی ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۴
محمدکاظم شاکر؛
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی ضمن بررسی اختلاف دیدگاه قرآن با مسیحیت درباره عیسی(ع)، به بیان فلسفه پرداختن قرآن به داستان عیسی(ع) پرداخت.
عقیق:با ظهور پیامبر گرامی اسلام(ص) به عنوان آخرین پیامبر الهی، دورانی به نام عصر نزول قرآن آغاز شد که در بردارنده تمام احکام، سنت‌ها،امور و اشیاء و نیز دربردارنده تمام حقایق عالم است. همچنین  خداوند در قرآن کریم بازخوانی تازه‌تری از داستان پیامبرانی کرد که پیش از این در کتب مقدس سایر ادیان وجود داشت اما مورد خدشه و تحریف دشمنان دین‌نما واقع شده بود.

داستان عیسی(ع) یکی از داستان‌هایی است که خداوند در قرآن به آن پرداخته است. این دست آیات در بردارنده کیفیت خلقت عیسی(ع)، دوران نبوت و رسالت، طرح معجزات، نوع برخورد با حواریون و بنی‌اسرائیل و ... بودند، اما از آنجایی که این گفتمان قرآنی با آنچه که مسیحیت در مورد عیسی(ع) به آن اعتقاد داشت در تضاد قرار گرفت، نقطه آغازی برای اختلاف مسلمانان با مسیحیت را فراهم آورد که این اختلاف عقیده تاکنون ادامه دارد.

در ادامه محمدکاظم شاکر، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و استاد تمام رشته علوم قرآن و حدیث درباره برخی تضادها و چالش‌های اعتقادی قرآن و مسیحیت نسبت به حضرت عیسی(ع) به گفت‌وگو نشستیم.

شاکر هم زمان در کنار تحصیلات حوزوی در سال های 1367 و 1368 در دوره کارشناسی ارشد الهیات با گرایش علوم قرآن و حدیث در دانشگاه تهران پذیرفته و در سال 1369 به عنوان فارغ التحصیل ممتاز دانشگاه تهران انتخاب شد و از رئیس جمهور وقت لوح سپاس دریافت کرد.
مدیریت تحصیلات تکمیلی، مدیریت گروه علوم قرآن و حدیث‌ و مدیر مسئولی، سردبیری مجله پژوهش‌های علوم انسانی دانشگاه قم و معاون آموزشی و دانشجویی دانشکده غیر انتفاعی اصول الدین با ریاست علامه عسکری  در کارنامه علمی محمدکاظم شاکر دیده می‌شود.
وی در سال 1381 به عنوان فرصت مطالعاتی به دانشگاه ولز در کشور بریتانیا سفر کرد که به مدت نزدیک به یک سال در آنجا در باره «روش شناسی تفسیر قرآن و کتاب مقدس» به پژوهش پرداخت. در تابستان 1384 نیز به دعوت دانشگاه تورنتو به ادامه تحقیق در همین موضوع پرداخت. از ایشان تا کنون ده‌ها جلد کتاب و مقاله علمی منتشر شده است. تألیف کتابِ «کتاب مقدس چیست؟ »، نگارش مقاله «انجیل با دو قرائت»، ترجمه مقاله نیل رابینسون با عنوان «عیسی در قرآن، عیسای تاریخی و اسطوره تجسد» و نیز نگارش مدخل «انجیل» در دایرةالمعارف قرآن از جمله آثار اوست.

مشروح این گفت‌وگو را بخوانید.

مخاطب اصلی قرآن مسیحیت شرق است

با توجه به فرقه‌های مخلتفی که در مسیحیت وجود دارد، مخاطب قرآن در طرح اندیشه مسیحیت را مربوط به کدام فرقه می‌دانید

در ابتدا عرض کنم گفتمان قرآن درباره ادیان بیشتر ناظر بر ادیانی است که در شبه جزیره عربستان حضور داشتند. اینطور نیست که قرآن به تمام ادیان بپردازد. به عنوان نمونه هیچ سخنی درباره بودایی و بوداییست نشده است در حالی که در آن زمان حضور داشتند.
از سوی دیگر مفاهیمی که قرآن به کار می‌برد، زمان‌مند نیست بلکه برای تمام اعصار کاربرد دارد، اما نمی‌‌توان از این گذشت که مخاطبان اولیه‌ قرآن که در صدر اسلام حضور داشتند، نسبت به سایرین سهم بیشتری در اشارات قرآنی داشتند.

اما در پاسخ به سؤال شما معتقدم مخاطبان قرآن مسیحیتی است که در عصر حاضر به آن مسیحیت شرق می‌گوییم. مثلاً مقام حضرت مریم(س) را تا درجه خدایی بالا برده بودند. همین الان مسیحیت شرق و کلیسای شرق تقدسی که به مریم(س) قائل است، اصلاً قائل نیست. تمثال‌هایی که از مریم(س) می‌ساختند و اکنون نیز می‌سازند، گویای این تقدس است. می‌توان گفت برخورد قرآن با تفکر مسیحیت، تقابل با مسیحیت شرق عصر نزول است.

از این رو خداوند وقتی خداوند از مسائلی درباره عیسی(ع) صحبت می‌کند، چه بسا بخشی از مسیحیت ادعا کند ما از این مسائلی که قرآن به ما نسبت می‌دهد، اطلاع نداریم.

طرح معجزات عیسی(ع)  و ردّ تثلیث نقطه اختلاف اسلام با مسیحیت

نقطه اختلاف مسیحیت با اندیشه قرآن درباره عیسی(ع) را در چه مواردی می‌یابیم؟

یکی از اشکالاتی که مسیحیان به قرآن می‎گیرند، این است که می‌گویند قرآن برخی مفاهیمی را که مطرح می‌کند ما با آن آشنا نیستیم؛ مثلاً سخن گفتن عیسی (علیه‏السلام) در گهواره در کتب اصلی مسیحیان نیست و نمی‌توانند این اندیشه قرآنی را بپذیرند. یا معجزات ایشان درباره پرندگان آنجا که خداوند می‌فرماید: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّه‏» را قبول ندارند.

از سوی دیگر قرآن با اندیشه تثلیث مسیحیت بارها مقابله کرده است. به عنوان نمونه در آیه116 مائده خداوند می‌فرماید: «ای عیسی، آیا و تو به مردم گفته‌ای من و مادرم را غیر از خدا إله بگیرید؛ وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونی‏ وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّه...؛ و [یاد کن‏] هنگامى را که خدا فرمود: «اى عیسى پسر مریم، آیا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستید؟» گفت: «منزّهى تو، مرا نزیبد که [در باره خویشتن‏] چیزى را که حق من نیست بگویم‏». بنابراین مسیحیت غرب اکنون نمی‌تواند اندیشه‌های قرآنی را بپذیرد و نقطه اختلاف آن‌ها در رد اندیشه تثلیث و برخی معجزاتی است که در قرآن وجود دارد اما در کتب آن‌ها نیست.

همچنین خداوند از زبان عیسی(ع) می‌فرماید: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا؛ من بنده خدا هستم و به من کتاب عطا شده و مرا پیامبر قرار داده است».

برخورد قرآن با مسیحیت برخورد اصلاحی است نه تخریبی
نکته مهمی که باید در اینجا اشاره کنم این است که برخورد قرآن با مسیحیت، یک برخورد اصلاحی است؛ یعنی به دنبال اصلاح عقاید آنهاست نه اینکه صرفاً محاجه کند. قرآن سعی دارد الهیات مسیحیت را اصلاح کند لذا به مسأله تثلیث و تصلیب پرداخته است

برخورد قرآن با مسیحیت، یک برخورد اصلاحی است؛ یعنی به دنبال اصلاح عقاید آنهاست نه اینکه صرفاً محاجه کند. قرآن سعی دارد الهیات مسیحیت را اصلاح کند لذا به مسأله تثلیث و تصلیب پرداخته است.

زیرا آنها اعتقاد دارند عیسی (علیه‏السلام) مجسد از خداست؛ به این معنا که عیسی در قالب خدا روی زمین آمده است. یا می‌گویند عیسی (علیه‏السلام) مولود خداست. یکی از مهم‎‌ترین مسأله الهیات مسیح این است که می‌گویند عیسی (علیه‏السلام) مخلوق نیست. یعنی هیچ مسیحی در دنیا نمی‌‌گوید عیسی (علیه‏السلام) خالق خداست. یعنی به معنای دیگر ایشان را «creation» یا آفریده شده محسوب نمی‌کند، آنها می‌گویند او «begotten of gof» یا مولود خداست. قرآن این عقیده را نفی می‌کند. از این رو عده‌ای گفته‌اند سوره توحید در تقابل با این نوع نگاه مسیحیت است.

نکته جالبی که وجود دارد، اینکه مسیحیان می‌گویند عیسی مولود خداست نه مخلوق، جزو آیین‌نامه یا بیانیه «نیقیه» بود که در قرن 4 میلادی یعنی دو قرن قبل از اسلام توسط کشیشان تصویب شده است. نیقیه مکانی در ترکیه بود. شاه‌بیت این آیین‌نامه این بود: عیسی (علیه‏السلام) تنها پسر خداست «only son begotten of god». این آیین‌نامه را اکنون هم می‌خوانند. حال سوره توحید نازل شده است که می‌گوید «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَد؛ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد». در انجیل یوحنا اینگونه آمده است که «او کلمه خداست، مولود خداست بلکه خود خداست». خداوند در سوره توحید هم مولود بودن و هم خدا بودن عیسی (علیه‏السلام) را رد می‌کند. تقریباً تنها جایی که به مولود خدا بودن خدا تصریح شده، در بیان نقیه است که در امپراطور شرق دیده می‌شود.

غیر از سوره توحید می‌بینیم قرآن مرتب می‌گوید «عیسی بن مریم». در حالی که خداوند راجع به نسَب سایر پیامبران اینگونه رفتار نمی‌کند. اگر نامی هم از پیامبری می‌برد، نام پدر او را نمی‌‌گوید. نام موسی (علیه‏السلام) 134 بار در قرآن آمده است، در هیچ یک از آنها به نَسب ایشان اشاره نشده است. اما درباره عیسی (علیه‏السلام) می‌فرماید او فرزند مریم است. لذا برخورد قرآن، برخورد الهیاتی است.

 جان هیک با کمک 6 نفر از اندیشمندان همفکرشان کتابی به نام «عیسی، اسطوره تجسد خدا» نوشت که دانشگاه ادیان آن را ترجمه و چاپ کرد. منظور جان هیک این بود که عیسی (علیه‏السلام) نعوذاً بالله تمثیلی و مجازی است و واقعی نیست؛ درباره این اندیشه هم توضیحی می‌فرمایید؟

همان طور که می‌دانید وقتی این کتاب منتشر شد، هفت نفر را از کلیسا اخراج کردند. به تعبیر خودمان آن‌ها را مرتد اعلام کردند. اما عده‌ای از اندیشمندان مسیحی مثل «ویلیام مونتگمری وات» (William Montgomery Watt) اسکاتلندی با آن‌ها همراه شدند. بر اما این‌ها ادعا داشتند زبان مسیحیت در ارتباط با اینکه عیسی (علیه‏السلام) مولود خداست، زبان و استعمال حقیقی نیست بلکه استعمال مجازی است. مثل اینکه ما به مسجدالحرام می‌گوییم بیت‎الله. اگر کسی بگوید این مکان واقعاً خانه خداست، برای خدا مکان قائل شدیم. در صورتی که ما قائلیم خدا برتر از آن است که مکان داشته باشد. لذا اندیشمندان می‌گویند اضافه شدن الله به بیت، اضافه تشریفی است؛ یعنی از باب شرافت است. مثل یدالله. یعنی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) که یدالله نامیده می‌شوند، یعنی دست قدرت خداوند هستند.

تقابل اصلاح‌گرایانه قرآن با تفکر مسیحیت

 نکته‌ای که شما بارها در این گفت‌وگو اشاره کردید، برخورد الهیاتی و یا اصلاحی خداوند با مسیحیت است؛ در این باره بیشتر توضیح می‌دهید.

از این رو در آیه157 نساء خداوند مسأله عدم صلیب کشیده شدن عیسی (علیه‏السلام) را مطرح می‌کند. «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً؛ و گفته ایشان که: «ما مسیح، عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم»، و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند، لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که در باره او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شکّ شده‏اند و هیچ علمى بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروى مى‏کنند، و یقیناً او را نکشتند» خداوند در این آیه مطلق صلیب را نفی نمی‌کند بلکه می‌فرماید او به صلیب کشیده نشد و این امر مشتبه شد. اما چرا خداوند تأکید دارد از عدم صلیب کشیده شدن عیسی (علیه‏السلام) صحبت ‌کند؟ زیرا خداوند می‌خواهد با یک امر الهیاتی و اعتقادی منفی که در مسیحیت رسوخ کرده بود، مقابله کند. یعنی جدای از بحث تاریخیت صلیب کشیده شدن عیسی (علیه‏السلام)، مسیحیان موضوع تصلیب را به صورت امری الهیاتی در آوردند و آن را پایه تفکر و اعتقادات خودشان قرار دادند و از این طریق انحراف و بدعت بزرگی در دین مسیحیت به وجود آوردند و تاکنون هم ادامه دارد. در هر صورت خداوند می‌فرماید ایشان به قتل نرسیده است و در انتهای آیه مجدد تأکید می‌کند «وَ ما قَتَلُوهُ یَقینا» یقیناً به قتل نرسیده است.

اینکه اشاره داشتید مسیحیت موضوع صلیب را امری الهیاتی قرار داد، به چه معناست؟

مسیحیت می‌گوید آدم (علیه‌السلام) گناه کرده است و گناه وی باعث شده نوع انسان از جاودانگی و بهشت محروم شود و تا زمان عیسی (علیه‏السلام) کسی نتوانسته کفاره این گناه را بپردازد. زیرا کسی می‌تواند کفاره گناهان آدم (علیه‌السلام) شود که خودش معصوم و پاک از گناه باشد. 

مسیحیان معتقدند تنها کسی که می‌توانست کفاره خطای آدم شود، پسر خداست به این صورت که باید فدا شود. لذا مفهوم دیگری به نام انجیل به معنای «بشارت» درست کردند. به این معنا که شما این بشارت و خبر خوش را داشته باشید که با کشته شدن عیسی (علیه‏السلام) جاودانه شدید و هرکس هم که مسیحی باشد، جاودانه است.

مسیحیان معتقدند تنها کسی که می‌توانست کفاره خطای آدم شود، پسر خداست به این صورت که باید فدا شود. یکی از عبارات نقیه نیز دقیقاً به همین موضوع اشاره می کند: «He Was Crucified for Us» ؛ یعنی او برای ما به صلیب کشیده شد. لذا مفهوم دیگری به نام انجیل به معنای «بشارت» درست کردند. به این معنا که شما این بشارت و خبر خوش را داشته باشید که با مصائب عیسی(ع) کشته شدن ایشان جاودانه شدید و هرکس هم که مسیحی باشد، جاودانه است. یعنی قائلند سایر ادیان جاودانگی ندارند و مانند حیوان نابود می‌شوند.

اصلاً مسیحیان به کتب خود انجیل نمی‌گویند بلکه به آن کتاب‎ها تاریخچه زندگی عیسی می‌گویند. از نظر آن‎ها انجیل یعنی بشارت به جاودانگی که از چند طریق حاصل شده است: اول اینکه خدا در قالب بشر آمده است که همان تجسد می‌شود. دوم اینکه عیسی (علیه‏السلام) پسر خداست و سوم اینکه او مصائب را تحمل کرده و بعد به صلیب کشیده شده و فدای مسیحیان شده و آنها را به جاودانگی رسانده است.

اینچنین الهیاتی را درست کردند و خداوند به این دلیل موضوع تصلیب را مطرح می‌کند. ببینید، بنی‏اسرائیل مشهور به قتل انبیاء و رسولان بودند و در یک روز بسیاری از پیامبران را سر بریدند و این مسأله را خداوند در آیاتی از قرآن به عنوان لکه ننگینی بر کارنامه یهودیان تندرو مدام مطرح می‌کند. مثلاً می‌فرماید «وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ؛ اما اینکه بر موضوع قتل یا عدم قتل عیسی (علیه‏السلام) به اعتقادم به دلیل انحرافی است که قرار بود از آن پس در الهیات مسیحیت واقع شود.

تفاوت گفتمان قرآن با گفتمان مسیحیت
در واقع کسانی که اناجیل را تحریف کردند، الهیاتی ساختند که هیچ جنبه خدایی ندارد بلکه یکسری داستان‎ها را سر هم کردند و به خورد پیروان مسیحیت دادند. بدتر آنکه خودشان را اهل نجات دانستند و دیگران را خیر. در حالی که گفتمان قرآن به دور از تعصبات دینی، یک گفتمان متعالی‏تر و منصفانه‎تر است که با وجدان انسانی سازگار است. خداوند معیار نجات را در آیه62 بقره اینگونه مطرح می‌کند: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون؛ در حقیقت، کسانى که [به اسلام‏] ایمان آورده، و کسانى که یهودى شده‏اند، و ترسایان و صابئان، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بیمى بر آنان است، و نه اندوهناک خواهند شد‏» یعنی در بین ادیان هرکس به خدا و روز پایانی ایمان بیاورد و اهل عمل صالح باشد اجرش نزد خدا محفوظ است و ترس و غمی ندارد. این گفتمان قرآن وجدان‎های بیدار را جذب ارزش‌ها می‌کند نه نگاه یک طرفه داشتن و غیر منصفانه و نژادپرستانه. ما که قائلیم اسلام دین حق است، بر پایه همین ارزش‌گذاری‌های ناب است. هرچند قائلیم مسیحیت اصلی همین را مطرح می‌کند اما به صورت متعالی‎‌تر و مفصل‌ترش را قرآن بیان می‎دارد.

در این آیه هم مطرح نیست که حتماً باید مسلمان باشید بلکه هر کسی در دین خود واجد این سطح ایمانیات و عمل صالح باشد، سرافراز می‌شود. در حالی که مسیحیت می‌گوید باید ایمان با تصلیب داشته باشید.

اشاره شما به آیه62 بقره این فضای فکری را برای انسان ایجاد می‌کند که گویی در یک زمان باید تکلیف ادیان مشخص شود و یک تقابل معرفتی صورت بگیرد تا جایی که همگان بپذیرند که دین نزد خداوند همان دین اسلام است و به اسلام گرایش پیدا کنند.

بله این برداشت صحیحی است و در این میان ادیانی که دچار ضعف فکری و معرفتی هستند و در دینشان تحریف ایجاد کرده‎اند از رده خارج می‌شوند. اما در وهله اول آن دست از علمای مسیحیت و یهودیت حقیقی هم به این میدان کشیده می‌شوند و باید با ابزار و ارزش‌های خود در این تقابل شرکت کنند.

یهودیت خود را یک نژاد برتر می‌داند و سایرین را برده
اما جالب است که طرف خداوند در آیات قرآن همان کسانی‌اند که دینشان را تحریف کرده‏اند و در این بین یهودیانِ منحرف بیشتر مورد تمسخر خداوند هستند و با اعوجاجات فکری و رفتاری بیشتری روبرو هستند و الهیاتشان هم بسیار ضعیف است. به عنوان نمونه خداوند در سوره جمعه آن‎ها را خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید «اى کسانى که یهودى شده‏اید، اگر گمان می‌کنید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، اگر راست مى‏گویید درخواست مرگ کنید؛ قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ بگو: اى کسانى که یهودى شده‏اید، اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس اگر راست مى‏گویید درخواست مرگ کنید.» اکنون هم به گونه‌ای بدتر این اعتقاد را بیان می‌کنند و قائلند آن‏ها ما قوم برتریم و همگان به مثابه جانور و برده هستند و این مسأله در کتب خودشان است هرچند اکنون به زبان نمی‏آورند، اما عملاً می‌بینیم این رفتار را می‌کند. اصرار هم ندارند کسی یهودی شود از این جهت که یهودیت را یک نژاد می‎دانند.

مسیحیت و یهودیت خود را قوم برتر می‌دانند
البته مسیحیان و یهودیان در یکسری گزاره‏ها اشتراک دارند؛ به عنوان نمونه خودشان را فرزندان خدا و دوستان خدا می‎دانند. خداوند اینچنین در آیه18 مائده از این تفکر پرده‎پردای می‌کند: «یهودان و نصارا گفتند: «ما پسران خدا و دوستان او هستیم.» بگو: «پس چرا شما را به [کیفر] گناهانتان عذاب مى‏کند؟ [نه،] بلکه شما [هم‏] بشرید از جمله کسانى که آفریده است. هر که را بخواهد مى‏آمرزد، و هر که را بخواهد عذاب مى‏کند؛ وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاء»؛ یعنی خدا را در حد پدر یا رئیس یک قوم و خود را فرزندان ارباب می‌دانند که دیگران باید از آن‏ها حرف‏‎شنوی داشته باشند. خداوند هم در ادامه آیه این تفکر را نفی می‌کند و می‌فرماید پس چرا خداوند مدام شما را عذاب می‌کند. یک رفیق که دوست خود را عذاب نمی‌کند. یعنی یک بازبینی در تفکر خودتان داشته باشید. شما هم بشری مانند سایر مخلوقات هستید و مانند آنها اگر خداوند اراده کند برخی را می‏بخشد و برخی را عذاب می‌کند.

 عجیب اینجاست، یهودیان یا قوم بنی‌اسرائیل که خود را نژاد برتر یا فرزندان خدا می‌دانند، عامل قتل بسیاری از پیامبران الهی بودند و کارنامه بسیار سیاهی در این باره دارند؛ حتی گویی در نقشه قتل عیسی(ع) هم دست داشتند.

یهودیان هسته اولیه نقشه ترور عیسی(ع) را تشکیل دادند
درست است؛ این تصریح خداوند در آیات قرآن است. خداوند از زبان یهودیان مطرح می‌کند که ما عیسی (علیه‏السلام) را کشتیم، اما قرآن به صراحت بیان می‌کند وی به صلیب کشیده نشده است. «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ» بر فرض محال هم اگر عیسی (علیه‏السلام) به صلیب کشیده شده باشد، یهودیان این کار را نمی‌توانستند بکنند، زیرا از لحاظ تاریخی آن‎ها در آن زمان در فلسطین جایگاه نداشتند و حاکم نبودند بلکه  به عنوان شهروند زندگی می‌کردند. تاریخ به ما می‌گوید در آن زمان رومیان حاکم فلسطین بودند و حاکمی به نام «پانتیوس پلوس» داشتند. اگر هم قرار باشد عیسی (ع) به صلیب کشیده شده باشد، یهودیان نباید این ادعا را کنند. در داستانی هم که مسیحیان از عیسی (ع) در عهد جدید مطرح می‌کنند، این است که یهودیان به حاکم رومی می‌گفتند عیسی می‌خواهد پادشاه یهود شود. عنوان پادشاه هم یک عنوان سیاسی است. در این صورت به صورت طبیعی به پادشاه یا حاکم وقت بر می‌خورد و عکس العمل نشان می‌دهد. در فیلم مصائب مسیح هم به طنز نوشته‎اند پادشاه یهود (king of juse). بنابراین بر اساس نقل خودشان حاکم رومی بنا را بر دستگیری عیسی (علیه‏السلام) می‌گذارد. می‌توان گفت اینکه خداوند می‌فرماید یهودیان ادعای تصلیب را داشتند، یعنی در قتل عیسی (علیه‏السلام) مشارکت داشتند و آن‌ها هسته اولیه این فتنه را بنا نهادند.

البته این را هم عرض کنم که مسیحیان و یهودیان حقیقی همواره در طول تاریخ  از منحرفان این ادیان برائت جستند و حساب خود را از آنان جدا کردند. اکنون هم شاهدیم بسیاری از یهودیان واقعی از رژیم صهیونیستی که همان یهودیت تحریف‌شده است، برائت می‌کنند و آنان را از خود محسوب نمی‌کنند.

محفل یهودیان مومن ایران پس از مراسم دعا



منبع:تسنیم
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: