از دیگر موضوعات جذاب زندگی این مداح انقلابی حضور در جمع مدافعان حرم بود ؛ وقتی خبر پیروزی های جبهه مقاومت بر تکفیری ها به گوشش می رسد ، منقلب میشود و میگوید حسرت خوردم...! چون نبودم تا در این انقلاب بزرگ سهمی داشته باشم.
او برای اعزام به سوریه از هر راهی وارد میشود به بنبست میخورد و سرانجام همراه با گردانهای فاتحین به سوریه میرود و از آنجا در گردانهای فاطمیون فعالیت خودش را ادامه میدهد. موسی رضایی را هیئتیها به تواضع، فروتنی و رفتار بزرگمنشانه با مستمعین میشناسند؛ هم پیرمردها از نوحههای سنتی او بهره میبرند و هم جوانان از شور و سبکهای به روز او به وجد میآیند.
بخش اول گفت و گوی ما با این مداح اهل بیت(ع) را بخوانید:
*به عنوان مقدمه می خواهیم بدانیم چه شد که به مداحی روی آوردید؟
سال 57 در روزهای پیروزی انقلاب به دنیا آمدم و نامم را محمدموسی گذاشتند . مداحی را از تکیه محل که هیئت زنجیرزنی بود، شروع کردم؛آن موقع 15، 16 سال بیشتر نداشتم و احساس میکردم میتوانم بخوانم. مخصوصاً زمانی که نوجوانان نوحه "باز این چه شورش است که در خلق عالم است" را با لهجه شیرازی میخواندند. من به آن صدا، لحن و سبک میتوانستم بخوانم، آنقدر شبیه که اطرافیان به بنده گفتند بروم و در تکیه محل مداحی کنم. در تکیه محل میخواندم تا جائیکه در مواقع حساس میگفتند من بخوانم؛ به قول خودشان میخواستند سنگ تمام بگذارند. مثلاً وقتی هیئت جلوی تکیه میآمد میکروفون را به من میدادند با آن صدای نازک نوجوانانه که آن موقع در آن هیئت جلب توجه میکرد، سه ضرب بخوانم. آرام آرام به مسجد و بسیج آمدم و با دعای توسل شروع کردم. تکبیر و تعقیبات نماز را هم میخواندم. رفته رفته به غیر از دعا، شعر و نوحه هم در مسجد و هیئت بسیج می خواندم.
*چه کسانی در این راه شما را یاری دادند، در واقع مداحی را در نزد چه اساتیدی آموختید؟
**از فضای مسجد وارد هیئتهای تهران شدم
شکر خدا استاد زیاد داشتم؛ از همان روزهای اول که در مسجد بودم آموختن را آغاز کردم. حاج رضا محمدی شاید استاد مداحی نبودند اما خیلی به ایشان علاقه داشتم. الان هم هستند خدا انشاالله به ایشان سلامتی بدهند. البته ایشان هم مداح بودند ولی در عرصههای دیگر هم از ایشان کمک میگرفتم. بعد از ایشان یک دوستی داشتم به نام حمید پایمرد از رزمندگان گردان کمیل که در مداحی به من کمک کرد. چون از فضای مسجد به واسطه ایشان وارد هیئتهای تهران شدم. هیئت رزمندهها، هیئت صنف لباس فروش و... ایشان هم به نوعی در پیشرفت من در مداحی تأثیر بسزایی داشتند.
شاید خودشان مداح نبودند اما با شرکت دادن من در مجالس و معرفی به هیئتیهای دیگر، به ارتقاء بنده کمک میکردند. بعد از ایشان سالهای 78 و 79 بود که با رضا رشیدی هیئت یا زینب(س) آشنا شدم. ایشان خیلی بنده را تشویق میکرد. عربی خواندن را از همان سالها آغاز کردم؛ آنقدر که ایشان میگفتند لحن و لهجه من به آوای مداحی عربی میخورد و الان گاهی اوقات، عربی میخوانم از تشویق ایشان بود. در همان سالها با حاج مجید سیب سرخی هم آشنا شدم که ایشان مستقیماً در زندگی اجتماعی و مداحی بنده تأثیر داشتند. من روز و شبم را با ایشان میگذراندم؛ شعرها را از حاج مجید میگرفتم؛ سبکهایی که میخواندم را ایشان اصلاح میکرد. حتی در طریقه لباس پوشیدن، صحبت کردن و راه رفتن، ورود میکردیم. بعد از ایشان با حاج حسین سازور بیشتر انس گرفتیم؛ شاید در خواندن من مستقیماً دخالتی نداشتهاند اما ایشان همیشه مثل یک بزرگتر بالای سر ما بودهاند. از ایشان راهنمایی میگرفتم و به رفتار ایشان توجه میکردم.
**باید چارچوبها رعایت شوند
یادم میآید حاج مجید سیب سرخی با آن لحن خودشان میگفتند "موسی سعی کن چارچوب مداحی را حفظ کنی و بعد در شور هرچه خواستی بخوان جوانها سینه بزنند". منظور ایشان از چارچوب مداحی این بود که روضه خواندن، زمینه، نوحه خواندن، دم دادن، واحد خواندن، مظلوم کشیدن، واحد جفت، دودمه و شور همه در سرجای خود باشد و به همه نوع مستمع و قشری در مداحی توجه شود. بحمدالله با این رویکرد و خط و مشی جلو رفتم و موفق بودم. خیلی از هیئتها بنده را دعوت کردند که هیئتهای سنتی و قدیمی بودند چون نوحه قدیمی میخواندم، دم میدادم و دودمه میگرفتم قدیمیها و پیرغلامان آخر جلسه از من تشکر میکردند. آن قسمتی که شور میخواندم جوانان لذت میبردند و از من تشکر میکردند. به گونهای احساس میکردم هم پیر و هم جوان مجلس آن لذت را از مجلس میبردند. فکر میکنم این توصیه ایشان واقعاً کلیدی و راهگشا بوده است. از این جهت احساس میکنم ارتباط و تعامل خوبی با جوانان دارم.
* این ارتباط و تعامل خوب به خاطر شغل معلمی شما نیست؟
بله. یکی از دلایل گسترش دامنه این تعاملات، شغلم معلمی است . من معاون دبیرستان هستم. با بچهها ارتباط خوبی در مدرسه دارم. لطف امام حسین(ع) است بچهها میدانند من مداح و هیئتی فعال هستم به این واسطه بیشتر به ما نزدیک میشوند. من سعی میکنم با آنها از در رفاقت وارد شوم، وقتی از من این نزدیکی و گرمی را میبینند مطمئناً جلو میآیند؛ در همان گیر و دار رفاقت خیلی از اعتقادات، اندیشهها و ارزشها را با اینها در میان میگذارم، آنها هم استقبال میکنند. سعی میکنم نکاتی را که به جوانان القاء کنم و بیاموزم اول آنها را پالایش کنم و در خدمت یک پیشکسوت و بزرگتر آن را به جامعیت برسانم. یعنی در واقع اعتقاد خودم را تحمیل نکنم.
**جوانان به خاطر امام حسین(ع) به ما احترام میگذارند
از سال 82 ؛ از آن سال تاکنون در چهار دبیرستان کار کردم. بیشک شغل من که البته معاون دبیرستان هستم و تدریس نمیکنم در گسترش و توسعه تعاملات و ارتباطات با جوانان تأثیرگذار بوده است. جوانان هم به سبب ارادت به امام حسین(ع) با امثال ما ارتباط دارند. شاید به سبب این شغل بتوانم ارتباط بهتری نسبت به دیگر دوستان داشته باشم.
*از کدام هیئت کار را آغاز کردید؟
از هیئت بسیج مسجد ائمه اطهار سال 72 (هیئت محبانالائمه منطقه 14) مداحی را آغاز کردم؛ از دعای توسل خواندن و بعد به شعرخواندن و مرثیهسرایی روی آوردم. از آن جا به هیئت گردان کمیل رفتم و با حمید پایمرد همراه بودم. سال 77 و 78 به هیئت یازینب(س) رفتم و یک مقداری حرفهایتر کار را دنبال کردم و به تأسیس هیئت آل کساء رسید.
*از هیئت آلکسا بگویید؟
**جلسه آرام و بدون حاشیهای است
ماه رمضان سال 82 با سیدعباس حسینی هیئت آل کساء را تأسیس کردیم. دوستان و شاگردان مدرسه هم آمدند؛ پرس و جوها ادامه داشت که شما در کدام هیئت میخوانید ما هم بیاییم. تا جائی که شاگرد 14 سال پیش من امروز به هیئت آل کساء میآید؛ مخصوصاً ایام محرم شاهد شکوه بیشتری از جمعیت هستیم. بحمدالله جلسه منظم، بی حاشیه و کاربردی است؛ به ظن بزرگانی همچون حاج سیدمحمد سادات شیرازی و حاج محمد نوروزی که به ما لطف دارند و گاهی اوقات به هیئت ما سر میزنند، جلسه آرام و بدون حاشیهای است.
*بدون شک استاد داشتن در عرصه مداحی موضوع مهمی است ؛ خود شما چقدر این موضوع را زندگی و اخلاقیات یک مداح موثر می دانید؟
من همیشه یادم میآید حاج مجید سیب سرخی به من میگفت "موسی
یادت باشد امام حسین(ع) یک صدایی به ما داده که برایشان نوکری کنیم، حواست باشد
برای کسی تکبر بیجا استفاده نکن؛ فکر نکنی خبری است و با دو بار سلام کردن و
تحویل گرفتن فکر نکنی کسی هستی!" یا یک عبارت تأثیرگذار دیگری داشت که همواره
میگفت "امام حسین به تو نمره داده، به تو بها داده حواست باشد و با مردمدار
باش". گاهی اوقات شاگردانم میگویند آقا به شما نمیخورد آنقدر گرم باشی.
بعضی اوقات یک رفتارهایی از برخی از مداحان سر میزند که مردم انتظار ندارند؛
چراکه مردم مداحان را دوست دارند و هم واره میخواهند به آنها نزدیک بشوند. یادم
میآید که همیشه حاج مجید میگفت باید طوری باشیم که مردم جرأت کنند سمت شما
بیایند و رغبت داشته باشند. واقعاً برخی از مردم میترسند سمت برخی از مداحان
بروند. میگویند طرف، بداخلاقی میکند. ولی من هیچ وقت شأن خاصی برای خودم قائل
نیستم. اینکه اطرافیان روی حساب امام حسین به ما احترام میگذارند ما نباید فکر
کنیم کسی هستیم و به جایگاهی رسیدهایم. در نوکری امام حسین(ع) تقوا و اخلاص است که
انسان را بالا میبرد و قیافه گرفتن انسان را از چشم میاندازد. هرجا تقوا و اخلاص
داشتم احساس کردم عزیز شدم. یعنی خودم را خرج کردم و خودم را پایینترین آدم فرض
کردم. امام حسین(ع) است که نمره می دهد به آن خادمی که چایی میریزد، آشپزی میکند
و یا کفشهای محبین اهلبیت را مرتب میکند. ما حالا بخوانیم و مغرور باشیم؛ همه
التماس دعا میگویند ولی به یک باره میبینیم شیطان از همین موضع ما را هدف قرار
داد.
**باید مراقب الگوبرداریها باشیم
مثلاً یکی از شئونی را که حاج مجید گوشزد میکرد در مورد لباس پوشیدن مداح بود، در این روزها گاهی به حیرت میافتم که یک مداح چه وضع لباس و سر و صورتی دارد. ایشان میگفتند بر روی منبر امام حسین(ع) نشستید مردم باید متوجه شوند که تو نوکر امام حسینی! یک بار به من گفتند و از آن سال بنده رعایت کردم. حاجی میگفت لباس نوکر امام حسین(ع) کت و شلوار است. سنگین و مرتب باید باشد. الان متأسفانه برخی از مداحان هستند با تیپ روز جلو میروند. خدایی ناکرده موهایشان را طوری آرایش میکنند و لباسهای خاصی میپوشند که پسندیده نیست. جوانان از ما الگو میگیرند و باید مراقب این رفتارها باشیم. اگر ما یک قدم اشتباه بگذاریم اطرافیان ما و مستمعینی که پای منبر ما مینشینند 5 قدم جلوتر از ما حرکت میکنند. مثلاً اگر ما امروز یک زنجیر به گردن آویز کنیم تبعات بعدی آن برای مستمعین ما خیلی بیشتر خواهد بود. یا یک مدل شلواری بپوشیم که تنگ و چسبیده باشد، تیشرت یا شلوار جین... این مدل لباسها به ظنّ بزرگان احساس میکنم یک مقداری برای ما نوکران امام حسین(ع) سبک است. هر نوکری را می بینید قدیمی، باصفاتر و بااخلاصتر است تیپ او هم بیانگر نوکریاش میباشد. جوانان هم از ما الگو میگیرند، مواظب باشیم خدایی ناکرده الگوی بدی برای پا منبریها، مستمعین و جوانان جامعهمان نباشیم.
* به نظر شما یک مداح برای استفاده بهتر مستمع چه ویژگیهایی باید داشته باشد و یا به تعبیری چه رویکرد و خط و مشی را باید دنبال کند؟
**با محبت، مردم ترغیب میشوند
به نظرمن یک مداح باید ویژگیهای خودش را از سیره اهلبیت
استخراج کند؛ تقوا، محبت و مهربانی داشته باشد که سبب فراگیری جاذبه مردم میشود.
یعنی به سمت مداحان بروند؛ به نوعی ما تبلیغ اهلبیت و سیره و روش آنها را انجام
میدهیم. اگر به غیر از این باشد خدایی ناکرده مسیر را اشتباه رفتهایم. با محبت
مردم میآیند و اگر محبت از ما ببینند ترغیب میشوند و وقتی با ما همدل و همراه
شدند ما میتوانیم حرف دین، روایات و کلام معصوم را به آنها بگوییم، جوانان به
راحتی میپذیرند.
*در شرایطی که گاهی سبکهای درستی خوانده نمیشود و یا از شعرهای دلچسب استفاده نمیشود و جایگاه مستمعین را حتی به مراتب پایین آورده؛ اوضاع و احوال امروزی جامعه مداحان را چگونه ارزیابی میکنید؟
**باید شعور را توسعه بدهیم تا شور!
به نظرمن امروز سیستم مداحی به لطف امام حسین(ع) خیلی پیشرفت
داشته است همان طور که حضرتآقا از مداحان تعریف کردند؛ البته عاری از عیب و نقص
نیستند. به نظرمن امروز جوانان خیلی به سمت هیئتها روی آوردند و استقبالها زیاد
شده است. بحمدالله امروز در هر کوچه و محلهای را ببینید چندین هیئت فعالیت دارند
و این لطف امام حسین(ع) است، باید بتوانیم از این ظرفیت در این موقعیت بهره ببریم.
همان طور که دشمن در این راستا حربههای خودش را پیش میبرد ما هم بتوانیم از این
ظرفیتها به بهترین نحو استفاده کنیم. شعرهایی انتخاب شود و سبکهایی را برگزینیم
که به جوانان ما شعور بیشتر القاء کند تا شور! نتیجه شور این میشود که سینه میزنند
و بعد از هیئت به خانه میرود با یک بیاخلاقی با مادرش برخورد میکند. انشاالله
بتوانیم در همان شورها از روایتها استفاده کنیم تا برای مستمع پیام داشته باشد.
باید شعرها و سبکهایی بخوانیم که جلوی ظلم بایستیم و روحیه استکبارستیزی داشته
باشیم. وقتی این مفاهیم در درون اشعارمان باشد اینها به عنوان یک فرهنگ در وجود
جوانان و جامعه نهادینه میشود. ولی این که فقط "عاشقتم و به کربلا میآییم و
میمیریم" اینها شده یک سری حرفهای تکراری و کلیشهای که در عمل هم میبینید
اصلاً کارآیی ندارد و فقط حرف است. مداح اگر این طوری رفتار کند و به این مفاهیم
پایبند باشد مطمئناً به جان و دل مستمع هم مینشیند.
*از نظر شما آفتهای مداحی چه چیزهایی هستند؟
شاید یکی از آفتهای مداحی، نوع پوشش مداحان باشد. یکی توجه نکردن به این که کجا می روند و در کدام مکان ها و مجالس شرکت میکنند؛ باید در یک مکانهایی حضور پیدا کنیم و در همه ابعاد یک مدلی باشیم و حرف بزنیم که شأن امام حسین(ع) حفظ شود. متأسفانه برخی از ذاکرین امام حسین(ع) مدل موهای عجیب و غریب که حتی یک جایی با حاج محمد نوروزی برنامه داشتم ایشان هم به این موضوع انتقاد داشتند. میگفت مداحی را دیدم که دور موهایش را سفید کرده و از این حلقهها دور دستان و پاهایش انداخته است. خرده گرفتم که مداحان امام حسین(ع) نباید این طوری باشند.
من هرچه داشتم و دارم از امثال حمید پایمرد، حسین سازور، مجید سیبسرخی هاست. این ها همه جملگی مرد عمل بودند و نه رفتار شعاری! من دو سه سال بود دنبال این بودم بتوانم یک فضایی همچون دوران دفاع مقدس را درک کنم. بعد از دو سال که به همهجا مراجعه کردم و به در و دیوار زدم که بتوانم بروم به جبهه سوریه، از یک نفری انتظار نداشتم یک روز با من تماس گرفتند و گفتند هنوز دوست داری بروی به سوریه؟ برایم عجیب بود او به من زنگ داد و فکر نمیکردم چنین نفوذی داشته باشد؛ چون من با خیلی از متولیان امر موضوع را در میان گذاشته بودم. این بنده خدا شماره کسی را داد و به او زنگ زدم؛ البته ایشان زیاد بنده را نمیشناختند و گفتند از حاج حسین سازور یک دست خط بگیرم. پیش خودم میگفتم که اگر الان پیش حاج حسین بروم مرا منع میکند؛ اما حاج حسین استقبال کرد و یک نامه به من داد و نامه را به ایشان دادم. این بنده خدا بنده را معرفی کرد به سپاه اسلامشهر؛ بالاخره کارهای اعزام انجام شد تا تحت عنوان مداح با بچههای فاتحین اسلامشهر همراه شوم.اما قرار شد بحث آموزش را در آنجا دنبال کنم. همین طور هم شد به عنوان مداح رفتیم و البته بیشتر از سه چهار بار در این دو ماه و نیم توفیق مداحی پیدا نکردم. چون واقعاً فضا، فضای جنگ بود که نمیتوانستیم همواره بچهها را دور هم جمع کنیم؛ شاید روضههای دورهمی میخواندیم اما ظرفیت هیئت وجود نداشت که بتوانیم همواره هیئت برگزار کنیم. بیشتر فضای جنگ و مبارزه بود. من هم واقعاً به نیت خواندن آنجا نرفته بودم؛ دو هفتهای با بچههای فاتحین بودم و در دو عملیات هم شرکت کردم.
**به جمع فاطمیون پیوستم
یکی از بچههای هیئت موج الحسین به نام حاج حسین منتظر که از بچههای صوت این هیئت هستند، حضور داشتند. شنیدند من آمدهام ، از من خواست به گردان فاطمیون بروم . رایزنی کردیم و توانستند موافقت بگیرند که بنده از گردان فاتحین اسلامشهر به گردان فاطمیون رفتم . تقریباً با بچههای فاطمیون یک ماه و بیست روز خاطراتی داشتم. واقعا بهترین روزهای عمرم در جمع رزمندگان فاطمیون گذشت دهم بهمن ماه آن سال هم مأموریت ما تمام شد و با بچههای فاطمیون به تهران برگشتیم .
در طول این سفر تقریباً 7 رفیق خوب را از دست دادیم و شهید شدند و ما ماندیم و روسیاهی کارها واعمالمان... شهید حمید اسدالهی چقدر من را از این سنگر به آن سنگر میبرد و روضه میخواندیم. شهید امیر سیاوشی با هم بودیم در عملیاتی که شهید شد. شهید حاج داود جوانمرد که الان در آستانه سالگرد این شهید بزرگوار هستیم وقتی رفتیم بدن شهید اسدالهی و شهید سیاوشی را بیاوریم که سه روز کنار جاده افتاده بودند، حاج داود آنجا شهید شد؛ زمانیکه بدن شهیدان را به عقب میآورد تیر به ایشان اصابت کرد و به آرزوی دیرینهشان رسیدند. خوشبختانه توفیق داشتم یک ماه هم با شهید مهدی ثامنی، شهید محمد کیهانی که از بچههای اهواز بودند همراه شدم و خاطرات بسیار شیرینی هم با آنها دارم. واقعاً مردان مردی در سوریه به شهادت رسیدند .
در کنار شهید مهدی ثامنی
*از کدام عملیات بیشتر خاطره دارید؟
اولین عملیاتی که رفتیم حمید اسدالهی و امیر سیاوشی شهید
شدند ما در پیوستن به این شهدای والامقام و رزمندگان به یک کمین سختی برخورد کردیم
. با سه تویوتا بودیم در جاده میرفتیم، از
کنار جاده ما را زدند و ما از پشت تویویتا به شانه خاکی جاده به حالت سینهخیز قرار
گرفتیم. وقتی هم سر بلند میکردیم ما را هدف
قرار میدادند. اولین کسی که کنارم شهید شد شهید مهدی قاضیزاده بود؛ واقعاً این
صحنه بسیار جانگذار را که در دو متری من شهید شد اصلاً فراموش نمیکنم . نحوه
شهادت او هم برایم درسآموز است که چقدر این بچهها فداکار بودند؛ یکی از دوستان
به نام قدرت زخمی شد که شهید مهدی قاضیزاده تیربارچی بود رفت به ایشان دلداری
بدهد یک تیر به پهلویش اصابت کرد.
پیکر امیر سیاوشی و شهید حمید اسدالهی سه روز بر زمین مانده و در تیررس بود؛ غروب بود رفتیم بدنها را بیاوریم. با آن حال و روزی که صحنه نبرد داشت و آتش سنگینی که دشمن بر روی رزمندگان ما میریخت. قرار شد بچهها بروند بدنها را جا به جا کنند آنجا هم دو تن از دوستان ما پرکشیدند یکی حاج داود جوانمرد بود که آنجا شهید شد و یکی هم محسن فرامرزی بود. آن روز هم برای ما خاطره عجیبی بود که دو دوست ما شهید شدند و حسن اعرابی هم مجروح و زخمی شد که ایشان را به تهران برگرداندند.
ادامه دارد...
بنده يك نظري از يك بزرگي دارم كه مي گفت كه اگر من خواننده بودم در روزگار درگيري هاي سوريه نمي خوندم چون بار داشت چون بايد دهان باز مي كردي بقيه را تشويق مي كردي متأسفانه خودت عمل نمي كردي باور كنيد اين حاج موسي را خدا دوست داشته كه بجاي خوندن جنگيده است