26 آبان 1400 12 ربیع الثانی 1443 - 53 : 04
کد خبر : ۹۲۲۹۲
تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۳
نگاهی به مناظرات امام رضا(ع)
حیثیت علمی امام، مهمترین عامل در توسعه مذهب شیعه به حساب می‌آمد. به ویژه که مبانی فکری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود و طبعا مرجعیت علمی امام، توسعه فکر شیعی را دربر داشت.
عقیق: در سال 200 هجری خلیفه مامون نامه ای نوشت و امام رضا(ع) را به مرو فرا خواند، و«رجاء بن ابی الضحاک»، خویشاوند «فضل بن سهل» وزیر و «فرناس خواجه» را برای همراهی امام در این سفر فرستاد. منابع شیعی به جای فرناس از یاسر خواجه نام می برند که بعداً به صورت خادم خصوصی امام در می آید و پس از شهادت امام در قم روایت می کند[1]. امام ابتدا دعوت مأمون را نپذیرفت. بدنبال آن اصرارهای مأمون به تهدید تبدیل شد و بالاخره پس از تهدیدهای فراوان[2] امام مجبور شد تا به مرو بیاید. امام در سال(201 ه.ق) رهسپار مرو شد[3].

بیشتر منابع سفر حضرت را از بصره، اهواز و فارس ذکر کرده اند. این واقعیتی کاملا آشکار است؛ مأمون برای اینکه امام در مسیر خود به شهرهای شیعی برخورد نکند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود[4]. بنابراین نظر «یعقوبی» هم که می گوید: رجاء از راه بغداد و نهاوند«ماه البصره» سفر کرد اشتباه است[5]. با وجود تمهیدات مامون؛ امام در بسیاری از آبادهای مسیر حرکت مورد استقبال قرار گرفت. از جمله وقتی امام به نیشابور رسید، در آنجا یکی از پرجمعیت‌ترین اجتماعات برای استقبال از امام برپا شد.

نیشابور در روزگاران قدیم مرکز بزرگ فرهنگی و علمی به شمار می‌رفت که بزرگانی از نقاط مختلف دور و نزدیک در آن اقامت گزیده، به امور علمی و تحقیقاتی اشتغال داشتند. [6]حضور امام رضا (ع) در نیشابور نقطه عطفی در تاریخ تشیّع این منطقه (و به دنبال آن در ایران) به شمار می آید. بدیهی است که حضور شخصیتی چون امام رضا (ع) در نیشابور، در شرایطی که اوضاع سیاسی- اجتماعی به گونه ای بود که آوازه علویان در اطراف و اکناف جهان اسلام، به ویژه ایران پیچیده بود، مهم ارزیابی می شد.

عقل، روایت و تفسیر شاکله استدلات امام رضا در مناظرات

علی بن موسی الرضا(ع)‌ طی دوران اقامت خود در مرو، برای ترقی اندیشه و اعتقادات مردم خراسان بسیار تلاش نمود و با مناظره‌های علمی با اهل کتاب و نحله‌های فکری گوناگون، موجبات اعتلای معرفت و بینش دینی این منطقه را فراهم آورد. آن حضرت، با تشکیل محافل علمی، کلامی و حدیثی به دفاع از اصول اسلام و فرهنگ اهل بیت پرداخت و به شبهات و ایرادات فِرَق مختلف پاسخ داد.[7] شمار مناظرات امام رضا(ع) با اهل کتاب و نمایندگان مسیحیان، یهودیان، مانویان، زرتشتیان، صابئین و فرق اسلامی بسیار است[8]. مباحث این مناظرات علمی دربارة آفرینش جهان، توحید، صفات خداوند، انبیای الهی و عصمت آنان، جبر، اختیار و امامت، تفسیر آیات گوناگون قرآن، فضایل اهل بیت(ع)، احادیث، دعا و احکام دین بود[9].

امام رضا علیه السلام  که عقل را اولین حجت خدا معرفی می­کردند[10] در گفتگوهای دینی از استدلال­های عقلی وبراهین منطقی استفاده می­کردند. اثبات صانع از طریق برهان نظم برای یک زندیق، نمونه‌ای از کاربست عقل در مسائل کلامی است[11].

علاوه بر ابزار عقل، بهره­جویی از نصوص دینی نیز در مناظرات کلامی بسامد بالایی دارد. به عنوان نمونه معتزلیان مرتکب گناه کبیره را نه مومن و نه کافر ‏دانسته، آن فرد را در شمار فاسقان قرار می‏دادند[12]، که امام رضا علیه السلام  با تمسک به آیه «…إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنَّاسِ عَلی‏ ظُلْمِهِمْ…[13]» فرمودند: قرآن در این مسئله بر خلاف باور معتزله نازل شده است[14].

راهکار دیگر حضرت رضا علیه السلام  به منظور اثبات ناراستی افکار و عقاید، اشاره به منشأ شکل‌گیری آن باور است. اشارات آن حضرت به  برداشت ناصواب از آیات قرآن و روایات و همچنین جعل احادیث از این قبیل است. به عنوان نمونه آن حضرت نحوه استدلال قدریه[15] به آیه «… إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ…[16]» را نادرست دانستند، چرا که آنان تنها به ابتدای آیه توجه نموده و تتمه آن را تأویل نموده‌ بودند[17].

همچنین آن حضرت به برداشت تجسیمی از روایت «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ» اشاره کرده[18] ضمن اظهار تعجب فرمودند: «به تحقیق آن‌ها ابتدای حدیث را حذف کرده‌اند». سپس شأن صدور روایت را مربوط به درگیری دو شخص، و توصیه پیامبر(ص) به عدم تقبیح چهره یکی از آن‌ها که شبیه صورت حضرت آدم علیه السلام  بود دانستند.[19]

سومین ابزار امام رضا علیه السلام  جهت هدایت ادیان و مذاهب اسلامی و غیر اسلامی، بهره‌جویی از تفسیر و یا تأویل نصوص دینی است. به عنوان نمونه «ابوقره» از اصحاب حدیث اهل سنت نزد حضرت آمده و می‌گوید: ما روایتی را نقل می‌کنیم که خداوند رؤیت و کلام را میان پیامبرانش تقسیم کرد، کلام را به موسی علیه السلام  و رؤیت و دیدارش را به محمد(ص) عطا نمود[20]. امام رضا علیه السلام  در پاسخ به آموزه‌های رسول اکرم(ص) مبنی بر ممتنع بودن احاطه بر خدا و دیدن پروردگار اشاره، آن را رد نمودند. ابوقره که هنوز از سخن خود کوتاه نیامده بود، به آیه «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرى[21]» تمسک کرد که حضرت با یادآوری آیات 11 و 18 همان سوره و آیه 110 سوره طه، رؤیت را به دیدن نشانه‌های الهی تفسیر نمودند.[22]

ابزار چهارم مورد استفاده حضرت رضا علیه السلام  برای هدایت مردمان، بهره‌جویی از دعا و نیایش است. به عنوان نمونه در اختیار معرفه‌الرجال آمده است «یزید بن اسحاق» از طرفداران امامت حضرت رضا علیه السلام ، برادری داشت که بر حیات امام کاظم علیه السلام  پافشاری کرده و دائم با یزید، بر سر مسائل مذهبی به مناظره می‌پرداخت.

هنگامی که بحث‌ها بالا گرفته و نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود، فرد واقفی به برادرش چنین می‌گوید: «اگر امام تو از منزلت و رفعتی که ادعا می‌کنی برخوردار است، از او بخواه تا برای من دعا کرده، به مذهب حق رهنمون شوم». ابن اسحاق خدمت امام رضا علیه السلام  شرفیاب شده و جریان را بازگو می‌کند. سپس امام در حالی که رو به سوی قبله کرده و دست راست خود را به سوی آسمان گشوده بودند، فرمودند: «اللَّهُمَّ خُذْ بِسَمْعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ مَجَامِعِ قَلْبِهِ حَتَّى تَرُدَّهُ إِلَى الْحَقِّ[23]». دعای امام چنان اثرگذار بود که پس از اندک زمانی، فرد واقفی به حقانیت امام هشتم علیه السلام  ایمان می‌آورد[24]

حیثیت علمی امام رضا و حجت نهایی

حیثیت علمی امام، مهمترین عامل در توسعه مذهب شیعه به حساب می‌آمد. به ویژه که مبانی فکری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود و طبعا مرجعیت علمی امام، توسعه فکر شیعی را دربر داشت. رجاء بن ابی الضحاک که مسئولیت آودرن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل می‌کند که در هیچ شهری از شهرها فرود نمی‌آمدیم، مگر آنکه مردم به سراغ او می‌آمدند و از او در مورد مسائلشان، استفتاء کرده و معالم دینی‌شان را می‌پرسیدند.

او نیز احادیث زیادی از طریق آبائش (تا به علی ( ع) و پیامبر ( ص ) برای آنها، نقل می‌کرد[25]. امام رضا(ع) افزون بر شرکت در مناظرات عمومی و مجالس علمی که مأمون آنها را تدارک می‌دید،‌ در منزل خود و مسجد مرو نیز حوزة علمی تشکیل داده و پذیرای شیعیان و پیروان خویش می شدند، شیعیانی که از شهر‌ها و روستاهای دور و نزدیک برای زیارت آن حضرت و گرفتن راهنمایی و کسب معارف علمی و دینی و حل شبهات و مسائل گوناگون می‌آمدند، تعداد ایشان هر روز بیشتر می‌شد، تا جایی که مأمون احساس خطر کرد و به محمدبن عمرو طوسی دستور داد مانع ورود و اجتماع آنها در خانه حضرت شود. حضرت پس از شنیدن این خبر فرمود: «... خدایا! از کسی که به من ظلم کرده، مرا خوار نموده و شیعیان را از درب خانه من دور کرده است، انتقام مرا بگیر، تلخی‌ خواری و خفت را بدو بچشان چونانکه او به من چشانیده است، و وی را از درگاه رحمت و کَرَمت دور ساز...»[26]

پی نوشت ها:
[1] . مادلونگ، ویلفرد، علی بن موسی الرضا، ،شماره 8، پیاپی 32،آبان 1387،ص6
[2] . خداوند می‌داند که اینکار به اجبار بود. هنگامی که من، مخیر شدم در قبول این امر یا قتل، قبول بر قتل ترجیح دادم. ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 457
[3] . مادلونگ می نویسد: «گفته ابو الفرج اصفهانی و شیخ مفید که در راه مرو امیر عیسی جلودی امام را همراهی می کرد(ابوالفرج اصفهانی،پیشین، 456) به طور مسلم اشتباه است؛ زیرا عیسی در این سال قیام محمد بن جعفر را سرکوب کرد و او را با خود به عراق آورد و در آنجا او را تسلیم رجاء بن الضحاک کرد و رجاء این گونه هر دو علوی را به مرو آورد»  برای آگاهی بیشتر در این باره (ر.ک: مادلونگ، ویلفرد، علی بن موسی الرضا، پیشین   و نیز
Wilfred Madelung. Ali all-Reza Encyclopaedia  Iranica vol 1  p 878
[4] . ابو الفرج اصفهانی ، پیشین، ص879
[5] . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص465
[6] . «حاکم نیشابوری» که دیگر مورخان، از قول او، ورود امام(ع) به نیشابور را گزارش کرده‌اند، چنین می‌نویسد: «چون سلطان اولیاء به مقتضای قضای ازل و حکم مبرم قدیم لم یزل به صوب خراسان عزیمت نمودند و آن به سال دویست از هجرت بود که شهر نیشابور به مقدم حضرت ایشان، روضات جنان شد و چون سطوات شعشعه اشعه آن نور، بر قطر نیشابور میان سکان شهر مشهور شد، قطب الانام، کهف العلماء، برهان المجتهدین، این محب محبوب حقیقی نه مجازی، شیخ «ابویعقوب راهویه مروزی» شیخ شهر و مقدم ارباب کشف و ولایت بود به تأیید توفیق غیبیه تا قریه مؤیدیه با چند هزار رفیق صدیق در پی پیشواز رفتند.»( حاکم ابو عبدالله محمد بن عبدالله ضبّى نیشابورى (ابن بیّع)، تاریخ نیشابور،  صص 125، 126)
[7] . منتظرالقائم،تاریخ امامت،قم،دفتر نشر معارف،چ4 ،1387 ، ص 216
[8] . صدوق،عیون الاخبار الرضا، ج1، ص 313 تا 388
[9] . منتظرالقائم،پیشین، ص 216 ؛از جمله این مناظرات، جلساتی بود که توسط مامون ترتیب داده می شد. مامون جلسات بحث و مناظره، پیرامون امامت و نبوت با مخالفین و با حضور امام برپا می کرد: هیچ بعید نیست که هدف او، محکوم کردن امام بوده است. صدوق در این باره می نویسد: حسن بن محمد نوفلی هاشمی از نگرانی خود از جلسه مناظره امام با بزرگان ادیان مختلف گفت:«امام گفت:ای نوفل، می خواهی بدانی چه زمانی مامون پشیمان خواهد شد؛ زمانی که ببیند با اهل تورات به توراتشان و با اهل انجیل به انجیلشان و با اهل زبور به زبورشان... و با هر فرقه ای از علما به زبان خودشان بحث کنم، مامون خواهد دانست آنچه که درصددش شایسته او نیست. در این موقع است که مامون پشیمان خواهد شد. و لا حول و لاقوة الا بالله العلی العظیم ». صدوق، پیشین،ص 522
[10] . آن حضرت فرمودند: «فهو حجه الله تعالی علی الخلق أولا» (طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص433).
[11] . ابن بابویه، التوحید، صص250-251
[12] . توضیح بیشتر آنکه معتزله معتقد بودند فسق، در میانه ایمان و کفر جای دارد. این نظریه به عنوان «منزله بین المنزلتین» شهرت یافت (سعد بن عبدالله اشعری؛ المقالات و الفرق، ص138).
[13] . به راستى پروردگار تو نسبت به مردم- با وجود ستمشان- بخشایشگر است (رعد،13/ 6). 
[14] . ابن بابویه، التوحید، ص406؛ ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج2، ص85٫
[15] . قدریه به گروهی گفته می‌شود که خداوند را خالق امور اکتسابی انسان‌ها و اعمال حیوانات نمی‌دانند (بغدادی، الفرق بین الفرق، ص94؛ جرجانی، التعریفات، ص75)
[16] . در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند» (الرعد، 13/ 11). 
[17] . حمیری، قرب الاسناد، 158٫
[18] . برای مشاهده این روایت در منابع غیرشیعی: بخاری، الجامع الصحیح، ج7، ص125؛ ابن حبان، صحیح، ج14، ص33
[19] . ابن بابویه، التوحید، ص153؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص410٫
[20] . برای مشاهده این روایت در میان اهل سنت، ر.ک: ترمذی، السنن، ج5، ص69؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج1، ص195٫  
[21] . و قطعاً بار دیگرى هم او را دیده است» (النجم، 53/ 13). 
[22] . کلینی، الکافی، ج1، ص96٫
[23] . خداوندا؛ گوش، چشم و ورودی‌های قلبش [تمام احساساتش] را در اختیار خود گیر تا به سوی حق بازگردد.
[24] . کشی، رجال، صص605-606
[25] . صدوق ،پیشین،  ج 2، صص 180، 183. امام بر آن بود که حدیث را از آبائش نقل کند. صدوق،پیشین، ج 1. ص 111
[26] . پیشین ،ج2، ص 400-401
منبع:فارس

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: