عقیق: در منابع تاريخي آمده است؛ «معتمد» عباسى كه با شهادت امام عسكرى (عليه
السلام) به خيال خام خويش، به مقصد و مرادخود رسيده بود، تصور مىكرد ديگر
خطرى سر راه حكومت خودكامه وى وجود ندارد، ولى براى اطمينان خاطر خود دست
به اعمال ديگرى زد كه نشانه جاه طلبى و عمق نگرانى او از ناحيه فرزند امام
بود. او به عده اى مأموريت داد كه وارد منزل امام شوند و اثاثيه حضرت را
كاملاً بازرسى كرده آنها را مهر و موم نمايند.
از طرف ديگر، چون
شنيده بود كه از حضرت عسكرى (عليه السلام) فرزندى باقى مانده، در صدد يافتن
او بر آمد و دستور داد عده اى از قابله ها، زنان و كنيزان آن حضرت را
معاينه نمايند و اگر آثار حملى در آنان مشاهده شد، گزارش كنند. نقل شده است
كه يكى از قابله ها به كنيزى ظنين شد و از طرف خليفه دستور داده شد كه آن
كنيز را در محلي تحت نظر قرار بدهند و «نحرير» (يكى از درباريان، و پيشكار
مخصوص خليفه) همراه عده اى از زنان مراقب حال او باشند تا صدق و كذب
گزارش معلوم گردد.(1) مدّت دو سال آن كنيز تحت نظر بود ولى سر انجام اثرى
از حمل ظاهر نشد و كذب گزارش روشن گشت!(2) در اين هنگام معتمد براى
آنكه وانمود كند كه از امام عسكرى (عليه السلام) فرزندى باقى نمانده، و
شيعيان از وجود امام بعدى نوميد گردند، دستور داد ميراث آن حضرت ميان مادر و
برادرش جعفر تقسيم شود،(3) ولى شيعيان همچنان عقيده داشتند كه از امام
فرزندى باقى مانده است كه امامت را به عهده دارد،(4) زيرا تعدادى از آنان
فرزند خردسال امام را قبلاً ديده بودند. در هر حال فشار و اختناق و
انواع محدوديتها در مورد خاندان امام براى يافتن امام دوازدهم همچنان ادامه
داشت تا آنكه قيام «يعقوب بن ليث صفارى» در «خراسان»، و مرگ ناگهانى «عبد
الله بن يحيى بن خاقان» و آشوب و فتنه «صاحب الزنج» در «بصره» پيش آمد و
دربار عباسى تمام نيروى خود را براى مقابله با اين حركتها بسيج كرد و ديگر
مجال تعرّض و سختگيرى در مورد خاندان امام باقى نماند!(5)،(6)