زیارت در ادیان و بررسی فواید و آفات آَن
در روایات، زیارت با شرط معرفت حقّ امام «عارفاً بحقّه» زیارت خداوند محسوب میشود. بنابراین، زیارت اولیای الهی در مسیر لقاءالله است.
عقیق:فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد
در قرآن نیز به این ادب امر شده است: إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا: خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى فرستد. اى کسانى که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید (الأحزاب/ 56).
نماز زیارت که خود بالاترین ذکر توحیدی است
علقمهبن محمّد حضرمی از قول امام باقر(ع) قبل از زیارت عاشورا، دو رکعت نماز و تکبیر ذکر کرده است (ر.ک؛ قمی، 1384: 776). یا در اکثر زیارات، بعد از خواندن زیارتنامه، نماز توصیه شده است. نماز زیارت مانند سایر نمازها به نیّت قربه إلیالله است و ثواب آن را هدیّه به مزور میکنند. بحث هدیّه در اسلام نیز مستحب است، خصوصاً برای کسانی که دستشان از دنیا کوتاه است4. چنانچه ملاحظه گردید، هیچ یک از این آداب، مخالف توحید نیستند و برعکس در راستای سایر دستورهای دین است و منشاء قرآنی دارد.
9ـ دستهبندی مفاهیم عبارات زیارات مأثور
بررسی و دستهبندی این مفاهیم از نظر دستیابی به میزان نسبت آن با توحید و شرک است و اینکه آیا در قرآن کریم نمونه دارد یا خیر.
9ـ1) سلام بر مزور
معمولاً زیارات با سلام بر مزور و معرّفی شخصیّت او شروع میشود، چنانچه در زیارت جامعه کبیره از قول امام هادی(ع) برای زیارت همه ائمّه(ع) آمده است: «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّه وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَه وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَه وَ مَهْبِطَ الْوَحْی...» (ابنبابویه قمی، 1378ق.، ج 2: 272 و مجلسی، 1403ق.، ج 99: 127). سلام به انبیاء و اولیاء، حتّی پس از رحلت آنان، سند قرآنی دارد، چنانچه خداوند در باب حضرت عیسی(ع) میفرماید: وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا: سلام بر او، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که مى میرد، و آن روز که زنده برانگیخته مى شود! (مریم/ 15).
یا درباره دیگر انبیاء و اولیاء میفرماید: سَلاَمٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ: سلام بر نوح در میان جهانیان باد! (الصّافّات/ 79)؛ سَلاَمٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ: سلام بر ابراهیم (همان/ 109)؛ سَلاَمٌ عَلَى مُوسَى وَ هَارُونَ: سلام بر موسى و هارون (همان/120)؛ سَلاَمٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ: سلام بر آل یاسین (همان/ 130)؛ وَسَلاَمٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ: و سلام بر رسولان (همان/ 181). همچنین، به بهشتیان نیز خطاب میشود: أُدْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ: داخل این باغها شوید با سلامت و امنیّت (الحجر/ 46). این دستور به سلام، اجابت فرمان خداست که اگر میخواهید در امنیّت و سلامتی باشید، با سلام وارد شوید.
9ـ2) شهادت به وحدانیّت حق
شهادت به وحدانیّت حقّ و گواهی به رسالت پیامبر(ص) و اقرار به امامت ائمّه اطهارکه در بخشی از زیارات به آن پرداخته شده است؛ مانند شهادتی که در زیارت جامعه آمده است: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ ... وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُصْطَفَی وَ رَسُولُهُ الْمُرْتَضَی... وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّه الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ...» (ابنبابویه قمی، 1378ق.، ج 2: 273 و مجلسی، 1403ق.، ج 99: 128). شهادت به وحدانیّت خداوند متعال مکرّر بیان شده است.
9ـ3) ابراز علاقه به مزور و همدردی با او در مصائب وارده
ابراز علاقه به مزور و همدردی با او در مصائب وارده؛ مانند این فراز از زیارت عاشورا: «یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِیبَه بِکَ عَلَیْنَا...» (مجلسی، 1403ق.، ج 98: 291). این کار باعث افزایش محبّت به او میگردد و به طور کلّی، محبّت، اطاعتآور است و هر کس محبوبی را دوست دارد، امر او را اطاعت مینماید. اطاعت از ولیّ خدا، اطاعت از پیامبر(ص) و در نهایت، اطاعت از خداست و در یک راستا قرار گرفته است.
از سویی، اطاعت از پیامبر(ص) باعث جلب محبّت خداوند میشود، چنانچه میفرماید: قُلْ إِنْ کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ: بگو اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد؛ و خداوند آمرزنده مهربان است (آلعمران/ 31). در این صورت، این قسمت از متون زیارت که محبّت اولیای الهی و پیامبر(ص) را در دل مزور زیاد میکند، در نهایت، منجر به جلب محبّت خداوند میگردد که آثاری در پی دارد که از جمله آنها، بخشیده شدن گناهان (طبق آیه مذکور) است.
9ـ4) توسّل، دعا و درخواست شفاعت
این قسمت معمولاً در پایان زیارت در قالبهای مختلف میآید؛ از جمله درخواست از خداوند به حقّ مزور و آبرویی که او نزد خدا دارد؛ مانند فراز آخر زیارت امینالله که میفرماید: «اَللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِی وَ اقْبِلْ ثَنَائِی وَ أعطِنِی رَجَائِی [جَزَائِی] وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَوْلِیَائِی بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَه وَ الحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ(ع) إِنَّکَ وَلِیُّ نَعمَائِی وَ مُنْتَهَی رَجَائِی...» (ابنقولویه، 1356: 40). یا به صورت دعا و طلب از پروردگار، برای بهره بردن از شفاعت مزوری که خداوند اذن شفاعت به او داده است؛ مانند ائمّه، شهدا و...؛ به عنوان نمونه، در عبارت پایانی زیارت عاشورا آمده است: «اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَه الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ...» (همان: 179).
یا درخواست از خودِ مزور که برای زائر دعا کند و به اذن خدا شفیع او شود؛ مانند دعای پس از نماز استغاثه به حضرت زهرا(س): «یَا مَولاَتِی یَا فَاطَمَه أَغِیثِینِی» (مجلسی، 1403ق.، ج 99: 154). یا اینکه افراد حتّی بر سَرِ قبر پدر و مادرشان از آنان میخواهند برایشان دعا کنند؛ چراکه معتقدند دعایشان در حقّ فرزند مستجاب است. در این صورت، دعای صالحان، شهدا و معصومین(ع) به مراتب افضل است.
بحث درخواست دعا و استغفار از سوی وسیلهای چون انسانِ مقرّبتر مانند انبیاء در قرآن کریم آمده است؛ به عنوان نمونه، چند آیه در این زمینه مطرح میشود: ...وَابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَه...: و وسیله اى براى تقرّب به او بجویید (المائده/ 35). برای توبه نیز راه پیشنهادی قرآن کریم مراجعه به رسول است که او برای گنهکار طلب استغفار کند: ...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ...: ... و اگر این مخالفان، هنگامى که به خود ستم مى کردند، به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى کردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى کرد... (النّساء/ 64).
پیامبر(ص) نیز فقط رسول مردم در 23 سال زمان حیات خود نبوده است، بلکه راه توبه تا آخرالزّمان و برای کلّ امّت این رسول و با طلب استغفار از سوی پیامبر رحمهللعالمین باز است. شهید مطهّری با استناد به آیه فوق میگوید:
«فعل خدا دارای نظام است. اگر کسی بخواهد به نظام آفرینش بیاعتنا باشد، در گمراهی است. به همین سبب، خداوند گنهکاران را ارشاد نموده که در خانه رسول او بروند و علاوه بر اینکه خود طلب مغفرت میکنند، از آن بزرگوار هم بخواهند که برای ایشان بخشش بخواهد» (مطهری، 1377، ج 1: 264).
همچنین برادران حضرت یوسف(ع) به سبب خطای خود، نزد حضرت یعقوب(ع) آمدند و گفتند: قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ: گفتند پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. * گفت بهزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى طلبم، که او آمرزنده و مهربان است (یوسف/ 97ـ 98).
علاوه بر آمرزش، برای رفع عذاب دنیا نیز میتوان اولیای الهی را واسطه قرار داد، چنانکه درباره قوم موسی(ع) نیز در قرآن کریم آمده است: وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ یَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّکَ...: هنگامى که بلا بر آنها مسلّط مى شد، مى گفتند اى موسى! از خدایت براى ما بخواه (الأعراف/ 134). پس اولیاءالله را واسطه قرار دادن، شرک نیست و تأیید قرآنی دارد و منافاتی هم با درخواست مستقیم از خدا ندارد و فقط مسیر انسان را هموارتر میکند. امّا در باب مسئله شفاعت، با وجود ادلّه قرآنی و روایی، شبهات فراوانی وجود دارد و از این رو، این بحث به صورت مبسوط و مجزا مطرح میگردد.
10ـ ارتباط زیارت با شفاعت
یکی از فواید بسیار مهمّ زیارت که در جملات زیارات مأثور نیز درخواست میشود، شفاعت است، امّا از نظر لغوی، «شفع» یعنی انضمام چیزی به مثل آن و شفاعت، پیوستن به دیگری است که یاور و درخواستکننده از او باشد و بیشترین کاربرد شفاعت، در پیوستن به کسی است که از نظر حرمت و مقام، بالاتر از فردی باشد که مادون اوست و این معنی شفاعت در قیامت است (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.: 457). در معنای لغوی شفع، دو نکته وجود دارد: 1ـ پیوستن و انضمام به شفیع 2ـ انضمام به«مثل». بنابراین، اگر انسان بخواهد به امام معصوم بپیوندد و از او درخواست یاوری و شفاعت داشته باشد، باید همانندی با امام پیدا کند. به هر میزان به امام شبیه شود، به همان نسبت میتواند از شفاعت امام بهره ببرد.
از این رو، شفاعت شامل حال کفّار نمیشود؛ زیرا هیچ شباهتی با شفیع ندارند. در زیارت ائمّه(ع)، زائر با فراگیری یک دوره امامشناسی، طیّ متون زیارات مأثور به مقام و شخصیّت امام واقف شده، سعی در الگوگیری از وی مینماید. با ایجاد این شباهت، ارتقای روحیـ معنوی زائر به اوج میرسد و زائر با امام در راستای لقاءالله جفت میشود؛ زیرا قرار است با زیارت امام به زیارت خدا برسد. چنانکه در معنای لغوی بیان شد، زیارت یعنی عدول از دیگران و توجّه تمام به مزور. این نوع از زیارتِ با حضور قلب، باعث جفت شدن با مزور (شفیع)، هم در دنیا و هم در آخرت میگردد.
امیرالمؤمنین علی(ع)درباره ارزش شفیع میفرماید: «الشَّفِیعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ: شفاعتکننده پر و بال طلبکننده است» (شریفالرّضی، 1414ق.: 479). پس بهتر است هر کس که چیزی طلب میکند، شفیعی برای خود برگزیند، اگر از خدا طلب مینماید، به مقرّبین درگاه کبریایی متوسّل شود و ایشان را شفیع خود گرداند و اگر از دیگران طلب میکند، هم بر همین قیاس (ر.ک؛ خوانساری، 1366، ج 1: 102).
10ـ1) ادلّه قرآنی شفاعت
شفاعت کلّی به معنی وساطت یک موجود (مخلوق) میان خدا و موجود دیگر است؛ چه در دنیا، چه در قیامت. لحن و تعبیر آیات در این نوع شفاعت دو گونه است: 1ـ اثباتی. 2ـ سلبی (ر.ک؛ شجاعی، 1388: 75).
10ـ1ـ1) آیات اثباتی شفاعت
در این دسته از آیات، مسئله شفاعت با «اذن خدا» مطرح شده است: ... مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ...: ... کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟! (البقره/ 255). یا ... مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ...: ... هیچ شفاعتکننده اى جز با اذن او نیست... (یونس/ 3)؛ یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَه إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ...: در آن روز، شفاعت هیچ کس سودى نمى بخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده است (طه/ 109) و ...وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى...: و آنها جز براى کسى که خدا راضى است، شفاعت نمى کنند (الأنبیاء/ 28). آیه اخیر شفاعت را برای بندگان شایسته تأیید میکند.
10ـ1ـ2) آیات سلبی شفاعت
بررسی آیاتی که شفاعت را به طور کلّی یا برای غیرخدا نفی میکند، نشان میدهد که این دسته از آیات، عام نیست و روی سخنش با گروههای خاصّی است؛ از جمله در آیهأَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءً قُلْ أَوَلَوْ کَانُوا لَا یَمْلِکُونَ شَیْئًا وَلاَ یَعْقِلُونَ * قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَه جَمِیعًا لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ: آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفته اند؟! به آنان بگو آیا هرچند مالک چیزى نباشند و درک و شعورى براى آنها نباشد؟!
* بگو تمام شفاعت از آنِ خداست؛ (زیرا) حاکمیّت آسمانها و زمین از آنِ اوست و آنگاه همه شما را به سوى او بازمى گردانند! (الزّمر/43ـ44). خطاب خداوند با مشرکین است:...الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه...: ... دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند... (الزّمر/45) که واسطههای مستقلّی را در وجود، شفیع قرار میدادند و عقلاً هم این کار باطل است.
در دو آیه 48 و 123 از سوره بقره هم کُلاًّ شفاعت رد شده است، امّا روی سخن خداوند طبق خطاب آیه قبل از آن دو، با بنیاسرائیل است5. طبرسی از قول دیگر مفسّران میگوید حُکم این آیه مخصوص یهود است که گفتند ما فرزندان پیامبران هستیم و پدرانمان ما را شفاعت میکنند. خداوند با این آیات، آنان را ناامید کرده است و منظور ابطال عقیده یهود است، نه ردّ شفاعت به طور کلّی (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 1: 223).
قرطبی، از مفسّران اهل سنّت، نیز میگوید منظور از نفی شفاعت، برای کافرین است، نه برای عموم، به دلیل اخبار وارده و آیاتی چون فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَه الشَّافِعِینَ: از این رو شفاعتِ شفاعت کنندگان به حال آنها سودى نمى بخشد (المدّثّر/ 48) و ...وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى...: ... و آنها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است، شفاعت نمى کنند (الأنبیاء/ 28) و وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَه عِندَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ...: هیچ شفاعتى نزد او، جز براى کسانى که اذن داده، سودى ندارد... (سبأ/ 23) (ر.ک؛ قرطبی، 1364، ج 1: 379).
در آیه 254 سوره بقره نیز شفاعت در قیامت نفی شده، امّا علاّمه معتقد است این آیه دلالت دارد بر اینکه سرپیچی از انفاق، کفر و ظلم است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 2: 323) و شفاعت مطلقاً برای غیرمؤمنین نیست (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 2: 625). طبق تعریفهایی که از معنای شفاعت بیان شد، این امر کاملاً عقلی و منطقی است؛ زیرا شباهتی بین شافعان قیامت و کافر نیست.
11ـ رابطه درخواست حاجت و شفاعت در زیارت با توحید و شرک
پیش از این، بحث درخواستِ دعا و استغفار از سوی وسیلهای چون انسان مقرّبتر، مانند انبیاء در قرآن بیان شد و اکنون این دلایل قرآنی با سخن ابنتیمیه مقایسه میگردد که اعلام کرده هر کس کنار قبر پیامبر(ص) یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان حاجت بخواهد، مشرک است. پس واجب است چنین شخصی را وادار به توبه کنند و اگر توبه نکرد، باید کُشته شود. «مَن یَأْتِی إِلَی قَبْرِ نَبِیٍّ أَوْ صَالَحَ وَ یَسْأَلُهُ حَاجَتَهُ وَیَسْتَنْجِدُهُ...فَهَذَا شِرْکٌ صَرِیحٌ، یَجِبُ أَنْ یَسْتَتَابَ صَاحِبُهُ، فَإِنْ تَابَ وَإِلاَّ قُتِل» (به نقل از؛ سجّادی، 1389: 156).
همچنین محمّدبن عبدالوهّاب میگوید: «کسانی که به انبیاء و اولیاء متوسّل میشوند، از آنان شفاعت میجویند و هنگام سختیها آنها را میخوانند، در واقع، عبادتکنندگان و پرستندگان همان انبیاء و اولیاء هستند...[البتّه] در توحید ربوبی این افراد خللی وارد نشده، امّا توحید الوهی آنان از بین رفته است؛ زیرا آنان عبادت مختصّ خدا را ترک کردند و این مسئله در باب زوّار قبور و متوسّلان به آنان که چیزی از ایشان درخواست میکنند که جز خدا بر آن قادر نیست نیز صادق است (ر.ک؛ همان: 158).
مطالب ضدّ و نقیض در کتابهای این گروه، فراوان است؛ به عنوان مثال، چنانچه گذشت، محمّدبن عبدالوهّاب شفاعت جستن از انبیاء را معادل پرستش آنها دانسته است و در عین حال، در کتابهایی که دولت سعودی چاپ و بین حجّاج توزیع میکند، به عنوان دعا آمده است:
«ایمان میآوریم به شفاعت عظمی و بزرگی که مختصّ پیامبر، و آن هم از خداوند شفاعت میطلبد تا اینکه بین مردم به مصیبتی که بر آنان وارد شده است، از همّ و غمّ و سختی و شدّت روز محشر قضاوت نماید. پس مردم نزد آدم، سپس نزد نوح، سپس نزد ابراهیم، سپس نزد موسی، سپس نزد عیسی(ع) رفته تا اینکه سرانجام به پیامبر میرسند. ایمان میآوریم به شفاعتی که مردم را از جهنّم بیرون میآورد و آن شفاعت برای رسولالله(ص) و پیامبران دیگر و مؤمنان و فرشتهها میباشد» (العثمین، 1432 ق.: 70ـ71).
درکتاب دیگری به نام پناهگاه توحید که به تعداد بسیاری به زبانهای مختلف بین حجّاج توزیع میکنند، مطالب متضاد با قبلی آمده است. نویسندگان این کتاب (که یکی از آنها همان نویسنده کتاب قبلی است)، در مفهوم «لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» آوردهاند: «هر کس اموات (پیامبر یا غیرپیامبر) یا بُتها و اشجار و دیگر مخلوقات را فراخواند و یا به آنها استغاثه نماید و یا با قربانی و نذر به آنها تقرّب جوید و یا آنها را نماز و سجده کند، آنها را اربابِ غیر از خدا ساخته است و انبازهایی برای خداوند قرار داده است و این با اصل (توحید)، متناقض و با مفهوم لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله منافات دارد...» (السّعدی، 1427ق.: 70).
ابنتیمیه6 نیز میگوید: «از بزرگترین مصادیق شرک، استغاثه به میّت هنگام گرفتاری است؛ زیرا درخواست از پیامبر(ص) یا صالحین در زمان حیات ایشان با پس از آن فرق میکند» (ابنتیمیه، 1418ق.، ج 1: 19ـ 20). مایه تأسّف است که این شیوخ، مقام پیامبر(ص) را از شهدا (که طبق نصّ صریح قرآن، زنده هستند)، پایینتر میدانند و در ردیف اموات شمردهاند و خواندن او را شرک شمردهاند. بنابراین، از نگاه آنان، رسول خدا(ص) پس از رحلت، میّت تلقّی شده است و دیگر پیامبرِ تا آخرالزّمان امّت خویش نمیباشد و فقط پیامبر مردم 23 سال زمان دعوت خویش بوده است! و بقیّه امّت حقّ خواندن و استغاثه به او و طلب استغفار از او را (که در قرآن توصیه شده،) ندارند، وگرنه مشرکاَند.
البتّه از این قبیل حرفهای مغرضانه و ضدّ و نقیض با صحبتهای خودشان و احادیث پیامبر(ص) در منابع آنها فراوان است؛ از جمله سخن ابنتیمیه و بِنباز است که گفتهاند، صدا زدن و خواندن اموات، شرک و کفراست: «وَ دَعَا الأَموَاتِ...مِنَ الشِّرکِ بِاللهِ وَالکُفرِ» (ابنتیمیه و بنباز، به نقل از؛ سجّادی، 1389: 160). در صورتی که پیامبر(ص) با کشتهشدگان جنگ بدر حرف زدند و آنها را مورد خطاب قرار دادند. پیامبر(ص) کار عبث نمیکند و اگر آنان نمیشنیدند و فهم و ادراکی نداشتند، قطعاً با آنها حرف نمیزد، به طوریکه در کتاب فقیه7 آمده است:
«رسول خدا(ص) بر سَرِ کشتگان جنگ بدر ایستاد و خطاب به آنان فرمود: ای کسانی که در اینجا جمع شدهاید! ما آنچه را که پروردگارمان به ما وعده فرموده بود، درست یافتیم و تحقّق پیدا کرد. آیا شما نیز آنچه پروردگارتان وعده فرموده بود، راست یافتید؟! منافقان با خود گفتند: رسول خدا با مردگان که از سخن گفتن عاجزند، گفتگو میکند. رسول خدا(ص) این را دریافت و فرمود: اگر به آنها رخصت سخن گفتن داده میشد، حتماً پاسخ میدادند» (ابنبابویه قمی، 1367، ج 1: 261).
از سویی، همه مسلمانان بهاتّفاق در تشهّد تمام نمازهایشان میگویند: «السَّلاَمُ عَلَیکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ...». اگرخطابِ «یا رسولالله(ص)» و «یا علی(ع)» و مانند اینها شرک باشد و صدا زدن اموات حرام و موجب شرک و کفر میشود، پس ـ العیاذ بالله ـ این موضوع شامل حال پیامبر(ص) در جنگ بدر هم میشود. در هر حال، صدا زدن مردگان، عبادت آنها نیست (سجّادی، 1389: 162).
در نهایت، با ارزیابی آداب، اهداف و مفاهیم زیارت و درخواستهای مطرح در زیارتنامههای مأثور (از جمله شفاعت و توسّل) روشن میگردد که زیارت در راستای تقویت توحید است و زیارت با شرایط آن قابلیّت دارد که منجر به زیارت الله شود.
12ـ شرایط زیارت
ائمّه(ع) که مظهر علم خداوند هستند، برای دستیابی به بالاترین نتایج دنیوی و اُخروی زیارت، علاوه بر آداب و روش آن که در روایات و زیارتنامههای مأثور آموزش دادهاند، یک شرط «عارفاً بحقّه» گذاشتهاند که بحث معرفت کامل امام، آنگونه که حقّ اوست، مطرح است؛ چراکه شناخت ائمّه(ع) باعث حُب به آنان میشود و اصل دین، محبّت است. امام باقر(ع) میفرماید: «...هَلِ الدِّینُ إِلاَّ الحُبّ» (فیض کاشانی، 1406ق.، ج 5: 826). زیارت با رعایت شرایط آن، انسان را به این اصل نزدیک میکند. محبّت ائمّه منجر به تبعیّت و الگوگیری از ایشان میگردد و این یعنی در صراط مستقیم قرار گرفتن.
در زیارت اولیاءالله، بحث زیارت الله است. به قصد زیارت خدا و ملاقات اوست که آنان زیارت میشوند و تبعیّت از اولیاءالله و محبّت به آنان هم در واقع، تبعیّت از خدا و محبّت به اوست. در کلام امام باقر(ع) آمده است:
«مَعنَی زِیَارَه اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ زِیَارَه حُجَجِ الله(ع). مَن زَارَهُم فَقَد زَارَ اللهَ وَ مَن یَکُونُ لَهُ فِی الجَنَّه مِنَ المَحَلِّ مَا یَقدِرُ عَلَی الإِرتِفَاعِ إِلَی دَرِجَه النَّبِیِّ وَ الأَئِمَّه(ع) حَتَّی یَزُورُهُم فِیهَا فَمَحَلُّهُ عَظِیمٌ وَ زِیَارَتُهُم زِیَارَه اللهِ کَمَا أَنَّ طَاعَتَهُم طَاعَه اللهِ وَ مَعصِیَتُهُم مَعصِیَه اللهِ وَ مُتَابِعَتُهُم مُتَابِعَه اللهِ وَ لَیسَ ذَلِکَ عَلَی مَن یَذکُرُهُ أَهلُ التَّشبِیهِ تَعَالَی اللهُ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً» (مجلسی، 1403ق.، ج 94: 82).
شیخ صدوق نیز در توضیح زیارت خدا میگوید: «زِیَارَه اللهِ تَعَالَی زِیَارَه أَنبِیَائِهِ وَ حُجَجِهُ(ص) مَن زَارَهُم فَقَد زَارَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ، کَمَا أَنَّ مَن أَطَاعَهُم فَقَد أَطَاعَ اللهَ وَ مَن عَصَاهُم فَقَد عَصَی اللهَ وَ مَن تَابَعَهُم فَقَد تَابَعَ اللهَ، وَ لَیسَ ذَلِکَ عَلَی مَا تَتَأَوَّلُهُ المُشبِّهَه تَعَالَی عَن ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً» (وافی، 1406ق.، ج 14: 1329؛ مجلسی، 1414ق.، ج 6: 289 و طریحی، 1320، ج 3: 319ـ 320).
بنا بر روایات فوق، زیارت انبیاء و اولیاء، زیارتِ خداست و صحبت کسانی که درخواست از اولیاء را شرک میدانند، رد میشود. این طرز تفکّر به نشناختن مقام اولیاءالله برمیگردد. مَثَل آنان و خدا، همچون جسم و روح است، چنان که نفس، مرتبه نازله روح است، امّا با هم ارتباط دارند و از هم جدا نیستند.
نتیجهگیری
1ـ تاریخ زیارت به تاریخ آفرینش انسان و حضرت آدم(ع) برمیگردد و همواره انسانها بر غم عزیزان از دسترفته خود به سوگ مینشستند، بهویژه اگر آن افراد، جزو انسانهای برتر یا انبیاء و اولیاء بودند، قرنها مورد توجّه و احترام مردم بودهاند و هستند. این مسئله در بین مردم ادیان مختلف وجود داشته است و بناها، مقابر و زیارتگاههایی هم برای بزرگان خود ساختهاند. بنابراین زیارت و بزرگداشت افراد مهمّ هر قوم، به سبب الگوسازی برای نسلهای آینده، تکریم آنان و آرامش فرد زائر، عقلی و عرفی بوده است و نتایج مثبتی دارد.
2ـ پیامبر(ص) که اسوه حسنه است، خود به زیارت پدر و مادرشان و شهدا رفتهاند و با مردگان در جنگ بدر حرف زدهاند و آنان را مورد خطاب قرار دادهاند و بر مرگ فرزند خود، ابراهیم گریستهاند. این موارد تأییدی است بر زیارت اموات، جواز گریه بر آنها، داشتن حیات برزخی و فهم اموات.
3ـ با بررسی منصفانه و غیرمغرضانه متون زیارات مأثور روشن میگردد، حاوی مطالب بلند توحیدی و اسماءالله است و در این چهارده قرن که مسلمانان، بهویژه شیعیان، زیارات ائمّه(ع) را خواندهاند، نه تنها مشرک نشدهاند، بلکه چون با حُبّ ولیّ خدا، مسیر إلیالله را پیمودهاند، زودتر به مقصد رسیدهاند. البتّه زیارت نیز مانند سایر عبادات، آفاتی دارد؛ ازجمله شرک و ریا که باید در تمام اعمال عبادی مواظب آن بود.
علاوه بر مفاهیم زیارت که شامل اسم خاصّ خدا (سلام)، شهادت به اصول دین (توحید، نبوّت و امامت) ابراز علاقه به معصوم، دعا، توسّل و درخواست شفاعت معصوم از خداست، بررسی آداب زیارت نیز نشان میدهد، منافاتی با توحید ندارد و مطابق قرآن و سنّت است و در راستای تقویت توحید و رسیدن به قرب إلیالله میباشد. بنابراین، مطالب و تناقضگوییهای فرقههای ساختگی مانند وهّابیّت روشن مینماید. آنان مغرضاَند و به دنبال برهم زدن وحدت مسلمانان هستند، نه حقیقت، و تهمتهای آنان علیه آداب زیارت شیعیان منتفی میگردد.
4ـ هدف والای زیارت، حضور و توجّه به مزور است. این کار باعث محبّت به مزور میشود و محبّت سبب اطاعت از آنان میگردد. طبق قرآن، اطاعت از پیامبر(ص) و ائمّه سبب جلب محبّت خدا میشود. همه ائمّه از یک نورند؛ چراکه پیامبر(ص) فرمود: «...یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقتُ عَلِیّاً وَ فَاطَمَه وَ الحَسَنَ وَ الحُسَینَ وَ الأَئِمَّه مِن نُورٍ وَاحِدِ...» (ابن أبیزینب، 1397ق.: 93). بنابراین، با زیارت اولیاءالله همراه با معرفت حقّ آنان، زائر محبوب خدا میشود. به نظر میرسد که از این نظر زیارت اولیاءالله، زیارت خداست. چنانچه در وسائلالشّیعه از شیخ صدوق نقل است: «زِیَارَه اللَّهِ زِیَارَه أَنْبِیَائِهِ وَ حُجَجِهِ مَنْ زَارَهُمْ فَقَدْ زَارَ اللَّهَ» (حرّ عاملی، 1409ق.، ج 10: 489).
پی نوشت ها:
4ـ لازم به ذکر است شبههای که وهّابیّون در باب نبود جواز نماز خواندن در جوار مقابر مطرح میکنند، منتفی است. این طرز فکر، بهویژه هنگام نماز خواندن برخی زوّار در اطراف حرم بقیع به صورت بیحرمتی به نمازگزار و شکستن نماز وی بارها از سوی نگارنده مشاهده شده است. در صورتی که پس از رحلت پیامبر(ص)، به اذن صحابه، ایشان در منزل خویش به خاک سپرده شدند و همسرشان عایشه تا مدّتها در آن خانه و در جوار مرقد پیامبر(ص) نماز میخواند و کسی از صحابه به او ایراد نگرفت. در سال 88 نیز در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک و به فرمان او در طرح توسعه مسجد مرقد پیامبر(ص) در داخل مسجد قرار گرفت و در طول این 13 قرن که مسلمانان و یا حتّی خود وهّابیّون در آنجا نماز میخوانند، اَحَدی از فقیهان یا ائمّه اطهار به نمازهای مسلمانان در مسجدالنّبی در جوار مرقد پیامبر(ص) ایراد نگرفتهاند (ر.ک؛ سبحانی، بیتا: 28). علاوه بر این، احادیث افضیّلت نماز در مسجدالنّبی بعد ازمسجدالحرام مشهور است؛ به عنوان نمونه، امام صادق(ع) از پدرانش(ع) روایت نموده که پیامبر خدا(ص) فرمود: «قَالَ: رَسُولُ اللهِ(ص) الصَّلاَه فِی مَسجِدِی تَعدِلُ أَلفَ صَلاَه فِی غَیرِهِ إِلاَّ المَسجِدِالحَرَامِ فَهُوَ أَفضَلُ» (کلینی، 1407ق.، ج 4: 555 و حرّ عاملی، 1409ق.، ج 5: 279)؛یعنی یک نماز در مسجد من با دَه هزار نماز در مسجدهای دیگر معادل است، مگر مسجدالحرام که برتر است. یا از امام صادق(ع): «صَلاَه فِی مَسْجِدِالنَّبِیِ(ص) تَعْدِلُ عَشَرَه أَلْفِ صَلاَه» (ابنقولویه، 1356: 21). در هر صورت، عموم مسلمانان خواندن نماز در مسجدالنّبی و در جوار قبر پیامبر(ص) را جایز میشمارند، امّا اگر مسلمانی چند قدم آن طرفتر در جوار قبرستان بقیع نماز بخواند، به او تهمت شرک میزنند، نماز وی را میشکنند و بیحرمتی میکنند (برای ممانعت از یک عمل حلال، چندین حرام مرتکب میشوند).
5ـ هر دو آیه عیناً مثل هم است: یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ...: اى بنىاسرائیل! نعمتهایى را که به شما ارزانى داشتم، به خاطر بیاورید (البقره/ 47 و 122).
6ـ «وَهَذَا مِمَّا یُظهِرُ بِهِ الفَرقُ بَینَ سُؤَالِ النَّبِیِّ ـ صَلَّیاللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم ـ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعدِ مَوتِهِ، وَ سُؤَالِ العَبدِ الصَّالِحِ فِی حَیَاتِهِ وَبَعدِ مَوتِهِ...وَ مِن أَعظَمِ الشِّرکِ أَن یَستَغِیثَ الإِنسَانَ بِرَجُلٍ مَیِّتٍ عِندَ المَصَائِبِ» (ابنتیمیه، 1418ق.، ج 1: 19ـ 20).
7ـ این حدیث در صحیح بخاری نیز نقل شده است.
قرآن کریم.
آذرنوش، آذرتاش. (1391). فرهنگ معاصر عربی فارسی. تهران: نشر نی.
ابن أبیزینب، محمّدبن ابراهیم. (1397ق.). الغیبه للنّعمانی. تصحیح علیاکبر غفّاری. چ 1. تهران: نشر صدوق.
ابنبابویه قمی، محمّدبن علی. (1382). ثوابالأعمال و عقابالأعمال. ترجمه صادق حسنزاده. تهران: ارمغان طوبی.
(1378ق.). عیون أخبار الرّضا(ع). تصحیح مهدی لاجوردی. تهران: نشر جهان.
(1367). من لا یحضره الفقیه. ترجمه علیاکبر غفّاری و محمّدجواد غفّاری و صدر بلاغی. چ 1.تهران: نشر صدوق.
ابنتیمیه الحرانی، أحمدبن عبدالحلیم. (1421ق.). المستدرک علی مجموع فتاوی شیخالإسلام. به کوشش محمّدبن عبدالرّحمن بن قاسم. بیجا: بینا.
ابنطاووس، عبدالکریمبن احمد. (بیتا). فرحهالغری فی تعیین قبر أمیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب(ع) فی النّجف. قم: منشورات الرّضی.
ابنفارس، أحمدبن فارس. (1404ق.). معجم مقاییساللّغه. تصحیح عبدالسّلام محمّد هارون. قم: مکتب الأعلام الإسلامی.
ابنقولویه، جعفربن محمّد. (1356). کاملالزّیارات. تصحیح عبدالحسین امینی. نجف اشرف: دار المرتضویّه.
ابنمنظور، محمّد بن مکرم. (1414ق.). لسانالعرب. چ 3. بیروت: دار صادر.
ابوالمعالی، محمّدبن حسین العلوی. (1342). بیانالأدیان. تهران: چاپخانه سپهر.
بیآزار شیرازی، عبدالکریم. (1382). باستانشناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن. چ 3. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جلالی، غلامرضا. (1380). آشنایی با تاریخ ادیان ابراهیمی. چ 1. بیجا: بینا.
جوادی آملی، عبدالله. (1381). ادب فنای مقرّبان. تحقیق محمّد صفایی. چ 1. قم: مرکز نشر اسراء.
حرّ عاملی، محمّدبن حسن. (1409ق.). وسائل الشّیعه. قم: مؤسّسه آلالبیت(ع).
خوانساری، محمّدبن حسین. (1366). شرح آقا جمال خوانساری بر غُرَر الحِکَم و دُرَر الکلم. تصحیح جلالالدّین حسینی ارموی محدّث. تهران: دانشگاه تهران.
راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. چ 1. دمشق ـ بیروت: دار العلم ـ الدار الشّامیه.
رکنی یزدی، محمّدمهدی. (1362). شوق دیدار. مشهد: دانشگاه مشهد ـ اداره امور فرهنگی آستان قدس.
سبحانی، جعفر. (بیتا). پاسداری از مرقد پیامبران و امامان. مشعر مرکز تحقیقات رایانهای قائمیّه اصفهان.
سجّادی، ابوالفضل و مهدی آشناور. (1389). «بررسی و نقد آرای وهّابیّت در انتساب عنوان شرک به شیعه از منظر قرآن کریم». پژوهشنامه علوم معارف قرآن کریم. ش 7. صص 153ـ171.
السّعدی، عبدالرّحمن و همکاران. (1427ق.). پناهگاه توحید. ترجمه اسحاقبن عبدالله العوضی. چ 2. ریاض: بینا.
شریفالرّضی، محمّدبن حسین. (1414ق.). نهجالبلاغه. تصحیح صالح صبحی. قم: هجرت.
شجاعی، محمّد. (1388). تجسّم اعمال و شفاعت. چ 4. تهران: کانون اندیشه جوان.
طبرسی، فضلبن حسن. (1372). مجمعالبیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات ناصرخسرو.
طبری، محمّدبن جریر. (1375). تاریخ طبری یا تاریخالرّسل والملوک. چ 5. ایرانشهر: انتشارات امامیّه (اساطیر).
طریحی، فخرالدّین. (1375). مجمعالبحرین. تحقیق سیّد احمد حسینی. چ 3. تهران: کتابفروشی مرتضوی.
طوسی، محمّدبن الحسن. (1407ق.). تهذیبالأحکام. تصحیح حسن الموسوی خرسان. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
طیّب، سیّد عبدالحسین. (1378). أطیبالبیان فی تفسیر القرآن. چ 2. تهران: انتشارات اسلام.
العثمین، محمّدبن صالح. (1432ق.). عقیده اهل سنّت و جماعت. ترجمه اسحاقبن عبدالله دبیری العوضی. چ 8. ریاض: وزارت امور اسلامی، اوقاف، دعوت و ارشاد.
فراهیدی، خلیلبن احمد. (1410ق.). العین. چ 2. قم: انتشارات هجرت.
فیض کاشانی، محمّدمحسن بن شاه مرتضی. (1406ق.). الوافی. اصفهان: نشر کتابخانه امام أمیرالمؤمنین علی(ع).
قائدان، اصغر. (1388). تاریخ و آثار اسلامی مکّه مکرّمه و مدینه منورّه. تهران: چ 10. نشر مشعر.
قرشی، سیّد علیاکبر. (1371). قاموس قرآن. چ 6. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
قرطبی، محمّدبن احمد. (1364). الجامع لأحکام القرآن. تهران: انتشارات ناصرخسرو.
قمی، عبّاس. (1384). کلّیّات مفاتیحالجنان. تصحیح و ترجمه محمّدحسین سجّاد. چ 7. اصفهان: انتشارات مهر ثامنالأئمّه.
کلینی، محمّدبن یعقوب. (1407ق.). الکافی. تصحیح علیاکبر غفّاری و محمّد آخوندی. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
(1375). أصول الکافی. ترجمه محمّدباقر کمرهای. چ 3. قم: انتشارات اسوه.
مازندرانی، محمّدهادی بن محمّدصالح. (1429ق.). شرح فروع الکافی. تصحیح محمّدجواد محمودی و محمّدحسین درایتی. قم: دار الحدیث للطّباعه والنّشر.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار، الجامعه لِدُرَرِ أخبارِ الأئِمَّه الأطهار. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
(1404ق.). مرآه العقول فی شرح أخبار آلالرّسول. تصحیح هاشم رسولی محلاّتی. چ 2. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
مجلسی، محمّدتقی. (1414ق.). لوامع صاحبقرآنی (مشهور به شرح فقیه). قم: مؤسّسه اسماعیلیان.
مصطفوی، حسن. (1360). التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مطهّری، مرتضی. (1377). مجموعه آثار. تهران: صدرا.
نوری، حسینبن محمّدتقی. (1408ق.). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل.قم: مؤسّسه آلالبیت(ع).
واعظ جوادی، مرتضی. (1391). فلسفه زیارت و آیین آن. چ 7. قم: اسراء.
منبع:فارس