خیمه ها سوخت دویدیم و حرم سوخت عمو
معجرم سوخت همه دور و برم سوخت عمو
روی این خار بیابان نفسم بند آمد
ناگهان سیلی و چشمان ترم سوخت عمو
بعد تو دست یتیمان حرم را بستند
لابه لای قل و زنجیر پرم سوخت عمو
تا که بر نیزه سر قافله سالار گذشت
عمه با خاطره های پدرم سوخت عمو
آه از کوفه و آن هلهله و بزم یزید
از غم غربت عمه جگرم سوخت عمو
وقتی آمد سر بابای غریبم دیدم
آسمان تیره شد و در نظرم سوخت عمو