درس خارج فقه نظام سیاسی آیتالله اراکی/
منظور از فقیه هم کسی نیست که تنها حدیث نقل میکند، به این شخص فقیه گفته نمیشود بلکه او تنها محدث است. فقیه یعنی کسی که بهخوبی دین را بفهمد، یعنی واقع و مغز دین را بفهمد. فرق است بین فقه دین و کسی که تنها ناقل دین است.
عقیق:با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه ها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعهی جهان اسلام و جامعهی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیتالله محسن اراکی دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَاةُ عَلى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَعَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ
ادامه بررسی ادله شرعی ولایت فقیه
در مباحث قبل در بیان ادلهای بودیم که حضرت امام خمینی(ره) برای اثبات ولایت فقیه به آن ادله استناد داشتند. دلیل اول و دوم از ادله عقلیه را بیان کرده و به ادله شرعیه رسیدیم، در ادله شرعی هم دلیل اول و دوم را بحث کردیم.
دلیل سوم روایت علی بن ابی حمزه است؛ «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَ یُصْعَدُ فِیهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْءٌ لِأَنَ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا.» امام خمینی(ره) در مورد این روایت دو بحث دارد؛ یکی بحث سندی و یکی هم بحث دلالتی. در بحث سندی میفرمایند که این روایت از لحاظ سند، روایت صحیحی است هر چند علی بن ابی حمزه در سند است لکن تضعیف علی بن ابی حمزه مؤثر در سند نیست، هم به دلیل اینکه به نظر خود امام، علی بن ابی حمزه ثقه است زیرا شیخ درباره او فرموده است: «عَملت طائفة باخباره»، افزون بر آن اصحاب به روایات او عمل کردهاند و عمل اصحاب به روایات او بر اعتماد بر وی کفایت میکند.
اما دلالت روایت؛ امام میفرمایند: اولاً اسلام که به معنای یک مجموعه خاص از احکام فقهی مربوط به عبادات تنها نیست، بلکه اسلام یعنی همه احکام اسلامی که اکثر این احکام مربوط به اجتماعیات و سیاسات و اقتصادیات و جَزائیات و امثال این موارد است، معنی اسلام این است. حِصن اسلام بودن هم به این معنا است که اسلام را حفظ کنند، حفظ اسلام هم به این است که اسلام اجرا و پیاده شود. اگر بنا شد فقها حصن اسلام باشند پس یعنی حافظان اسلام هستند، حافظان اسلام هم یعنی حافظان اسلام در جامعه و در عمل و این به این معناست که آنها مسئول اجرا و پیاده کردن اسلام با همه احکامش در جامعه هستند و ما از ولایت غیر از این چیزی را اراده نمیکنیم؛ منظور ما از ولایت این است که فقهاء مسئول اجرای احکام اسلام در جامعه هستند.
عبارت ایشان چنین است: «و قیام الاسلام هو إجراء جمیع أحکامه و لا یمکن إلا بالوالی الذی هو حصن.» قیام اسلام به اجرای جمیع احکام اسلام است، این اجرا بدون والی ممکن نیست و این والی است که حصن اسلام میشود. در هر قانون و هر نظام که در هر کجا وجود داشته باشند، حصن آن جامعه حاکمانی هستند که مسئول اجرای آن قانون میشوند. حال اگر حصن نظام اسلام، فقیه است پس پیاده شدن احکام در این جامعه را او بر عهده میگیرد. این مطلب در کتاب البیع صفحه 673 آمده است.
دلیل چهارم از ادله نقلیهای که امام به آن استناد میجویند موثقه سَکونی است؛ «عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ یَدْخُلُوا فِی الدُّنْیَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی الدُّنْیَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِکُمْ.» اولاً موثقه است و لذا از لحاظ سند بحثی ندارد؛ سند روایت به جهت سکونی یا نوفلی موثقه است. ما در محل خود بحث کردیم که دلیلی بر غیر امامی بودن سکونی و نوفلی وجود ندارد زیرا همه ادله، دلالت بر امامی بودن آنها دارد. روایاتی که نقل کردهاند هم روایاتی است که جز با عقیده امامیه سازگار نیست. اینکه سکونی هرگاه یا در اکثر موارد که روایت میکند سند را به امام صادق(ع) منتهی نمیکند و از ایشان ادامه میدهد تا به رسولالله(ص) میرسد، به این دلیل بوده است که میخواسته است این حدیث در بین عامه جوامع اسلامی رواج پیدا کند.
کار درستی هم بوده است و اگر بقیه هم این کار را انجام میدادند بهتر بود که حدیث امام صادق(ع) را به رسول اکرم(ص) مسند میکردند تا این روایت مهجور نباشد، این نکته را که او داشته است نکتهای بسیار به جا هم بوده است. در حال حاضر هم اگر در بعضی از مجامع عمومی روایتی از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شود، بهتر است این حدیث را به رسول الله(ص) مسند کنند. زیرا خود آنها فرمودند: «عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ غَیْرِهِ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ حَدِیثِی حَدِیثُ أَبِی وَ حَدِیثُ أَبِی حَدِیثُ جَدِّی وَ حَدِیثُ جَدِّی حَدِیثُ الْحُسَیْنِ وَ حَدِیثُ الْحُسَیْنِ حَدِیثُ الْحَسَنِ وَ حَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ حَدِیثُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»، همه روایات معصومین حدیث رسول الله(ص) است، در حقیقت روایات نبوی و غیر نبوی نداریم و همه روایات ما نبوی هستند؛ هرچه حدیث از ائمه وجود دارد همه نبوی است، ائمه اطهار(ع) چند بار فرمودهاند ما هر چه بیان میکنیم یا از قران است و یا از سنت رسول اکرم(ص) است.
اما دلالت روایت؛ در مورد اُمناءِ رسل در گذشته بحث شد و بیان شد که واژه امین و امانت در قرآن کریم یا مخصوص مسأله حکومت است، یعنی قرآن کریم رهبری سیاسی را به عنوان امانت مطرح میکند: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا» یا در آنجایی که میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون» یعنی این واو در «وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ» حالیه است که تفسیر «لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» است.
یا در جایی دیگر میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً» یا در آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً». پس در قرآن هر کجا لفظ امانت آمده است، امانت به معنای رهبری سیاسی است. حال بر فرض اینکه کسی این امانات را تعمیم دهد، رهبری سیاسی قدر متیقن این امانت است.
همچنین روایات زیادی از ائمه معصومین(ع) و حتی از منابع اهل سنت در این باره نقل شد. برای مثال هم در صحیح بخاری و هم در صحیح مسلم این روایت از ابوهریره آمده است: «مِنَ الْمُتَّفَقِ عَلَیْهِ مِنْ مُسْلِمٍ وَ الْبُخَارِیِّ فِی الْجُزْءِ الرَّابِعِ مِنْ صَحِیحِ مُسْلِمٍ فِی وَسَطِهِ وَ فِی الْجُزْءِ الْخَامِسِ مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ وَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ یُحَدِّثُ إِذْ جَاءَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ مَتَى السَّاعَةُ قَالَ إِذَا ضُیِّعَتِ الْأَمَانَةُ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ قَالَ کَیْفَ إِضَاعَتُهَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِذَا أُسْنِدَ الْأَمْرُ إِلَى غَیْرِ أَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السَّاعَة» کسی از حضرت سؤال کرد، زمان قیامت چه وقت است؟ حضرت پاسخ داد وقتی که امر، که همان رهبری و امامت است را به جای اینکه به اهلش مسند کنند، به غیر اهلش بسپارند، این تضییع امانت است. پس امانت هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شیعه به معنای امامت است و حتی مرحوم کلینی(ره) در کافی در این رابطه بابی را باز کرده است که امانت همان امامت است.
خداوند در قرآن کریم هم فرموده است: «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمین* فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون» که بیان شد این «اطیعونی» اشاره به فرمانروایی رُسل است. میفرمایند من را اطاعت کنید و حتی بیان نکرده است که خدا را اطاعت کنید که در این صورت نقش انبیا نقش نقل کننده و نقش پیامرسان امر خدا باشد، بلکه نقش آنها نقش فرمانروا و فرمانده است. خداوند این «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون» را بر «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمین» بودن مترتب میکند. کلمه رسول بر وجه حاکم، گنجینه وحی الهی و عالم بودن به نظام الهی اشاره دارد و کلمه امین هم که به معنای امانتدار بودن است، یعنی هم در تبلیغ و ترویج این قانون عادل هستند و هم امانتدار در اجرای آن هستند.
در آیه بعد میفرمایند که به دلیل اینکه ما رسولِ امین هستیم؛ «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون» ما را اطاعت کنید. این امانت به معنای امانتداری دین خدا است و امانتداری دین خدا هم در این است که هم خوب و درست بیان شود و هم در این است که آن را درست اجرا کنند. این معنای امانت است. البته اگر دلیل لُبی بود، در آن بیش از قدر متیقن نمیتوان برداشت کرد اما اگر دلیل لفظی بود، آنگاه دو احتمال میتوان داد؛ احتمال توسعه و احتمال تضییع که تضییع آن، قدر متیقن است. لذا بیان کردیم که در امانت یا قدر متیقنِ امانت، امامت است، -اما ما معتقد هستیم که امانت میتواند عام باشد، یعنی اگر عام باشد، قدر متیقن این است که بتواند رهبری کند.- یا اینکه خصوص امامت و رهبری مراد است که منظور ما هم همین است. در کلمه امین هم یا مراد از امین خصوص در امامت و رهبری است و یا اگر امین در همه چیز امانتدار است، آن وقت قدر متیقنِ آن، در رهبری است.
مأموریت انبیا، اقامه حکومت عدل
مأموریت رسل اقامه حکومت عدل در جامعه بشر بوده است؛ «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ» یا در همین آیات «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمین* فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون» یا این آیه که خداوند به رسول اکرم (ص) دستور دادند که خود را چنین معرفی کن: «وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ» مأموریت ما این است که بین شما اقامه عدل کنیم، حکومت اسلامی و عدل برقرار کنیم. بنابراین وقتی دانستیم که کار رسل این است حال که روایت میفرماید: فقها امانتدار ما هستند، یعنی فقها امانتداران چنین رسلی هستند.
امام رحمة الله به شکل دیگری استدلال میکند، ایشان میفرمایند: کار اصلی رسل رهبری سیاسی است، رهبری برای اقامه عدل در جامعه بشر است. حال که روایت میفرماید: فقها امنای بشر هستند یعنی امین ما در همین مسئولیتی هستند که رسولان دارند. وقتی امنا به رسل اضافه میشود، یعنی امینِ رسول مِن حیث رسول، فقیه است. حیثیت رسول بودن حیثیت «اطیعونِ» است؛ «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون». حال این رسولی که میفرماید: اطیعونی، در جای دیگر میفرماید امین من فقیها هستند. به این معنا که همان اطیعونی که برای من ثابت است را من به فقیه موکول میکنم و او در انجام این رسالتی که بر عهده من است امانتدار است.
عبارت امام این است: «و کیف کان قوله (ص): (أمناء الرسل) بالتقریب المتقدم یفید کونهم أمناء لرسول الله صلى الله علیه و آله فی جمیع الشؤون المتعلقة برسالته، و أوضحها زعامة الامة و بسط العدالة الاجتماعیة، و ما لها من المقدمات و الاسباب واللوازم، فأمین الرسول أمین فی جمیع شؤونه» امنای رسل یعنی امنایی که در هر چه رسول در آن زمینه مسئولیت دارند آنها نیز دارند. برترین مأموریتی که رسول دارد رهبری امت است، پس وقتی بیان شد امنای رسل و بعد مشخص شد که مهمترین وظیفه رسل اقامه عدل در جامعه بشر با مقدمات و لوازمش است، این معنا به دست میآید که آنهایی که بعد از رسل این مأموریت بر عهدهشان است فقها هستند.
دلیل پنجم از ادله نقلیه، توقیع حضرت ولی عصر(عج) به اسحاق بن یعقوب است. روایت توقیع که مرحوم کلینی و صدوق(ره)ما روایت میکنند چنین است؛ «مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْکُلَیْنِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ فِی حَدِیثٍ، أَنَّهُ سَأَلَ الْمَهْدِیَّ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ مَسَائِلَ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ، إِلَى أَنْ قَالَ: وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ.» سند روایت در جای خود مورد بررسی قرار گرفت و بیان شد که سند صحیح است.
اما دلالت روایت؛ امام به دو بخش از این توقیع تکیه و استدلال میکند؛ بخش اول کلمه «الحوادث» است، اینکه مراد از رواة حدیث فقها هستند جای بحث نیست به دلیل اینکه قطعاً منظور از رواة حدیث، لفظ نیست بلکه مراد از رواة حدیث رواة مضمون احادیث و علم و معارف به آنهاست. راویان مضامین احادیث همان فقها هستند که حدیث را میفهمند؛ حدیث درست را از حدیث سقیم تشخیص میدهند، میدانند که کدام حدیث حدیث امام است، کدام حدیث حدیث امام نیست، میدانند که اگر حدیث متعلق به امام بود عام و خاص آن و مطلق و مقید آن چیست، قطعاً مراد از این رواة حدیث، فقها هستند.
منظور از «فقیه» در توقیع شریف
منظور از فقیه هم کسی نیست که تنها حدیث نقل میکند، به این شخص فقیه گفته نمیشود بلکه او تنها محدث است. فقیه یعنی کسی که به خوبی دین را بفهمد، یعنی واقع و مغز دین را بفهمد. فرق است بین فقهِ دین و کسی که تنها ناقل دین است، لذا حضرت در روایت هست: «رُبَ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْه» این حامل است اما آن کسی که مجتهد است از او افقه است به دلیل اینکه او دین را بهتر می فهمد.
یک نکته هم اینکه انصراف کلمه «راوی حدیث»، به معنای فقیه است و حتی در زمان اهل بیت(ع) هم به همین شکل بوده است؛ در آن زمان راوی حدیث را به عنوان فقیه میشناختند. شاهد بر این مطلب هم تطبیقات خود اهل بیت علیهم السلام است؛ در رابطه با تطبیقات همین «ارجعوا إلی رواة حدیثنا» روایات زیادی وجود دارد که مثلاً نزد اهل بیت(ع) آمدهاند و سؤال کردهاند که ما به شما دسترسی نداریم پس به چه کسی رجوع کنیم؟ حضرت هم مثلاً پاسخ دادهاند که به زکریا بن آدم یا به ابو بصیر رجوع شود، به دلیل اینکه احادیث پدرم نزد این افراد است. یعنی اینها هستند که احادیث پدر ما را میفهمند. بعد وقتی که میفرمایند احادیث پدران ما نزد این هاست، در تعریف آنها میفرماید که این افراد «عَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ حَلَالٍ وَ حَرَام» هستند.
به کسی که تنها حدیث را حفظ کند اما مطلب را نفهمد، فقیه گفته نمیشود و او راوی حدیث نیست بلکه به کسی راوی حدیث میگویند که اهل تمییز حدیث صحیح از سقیم باشد. حتی در روایت فرموده است که «رواة حدیثنا» و نه تنها «رواة حدیث»، یعنی راوی حدیث که فقیه است باید بتواند حدیث اهل بیت علیهم السلام را از حدیث غیر ایشان تشخیص دهد و کسی میتواند این کار را انجام دهد که معیارهای فقهی را دارا باشد.
پس استناد اول امام خمینی(ره) خود کلمه «الحوادث» است و حرف ایشان این است که روایت میفرماید فقیه در خود حوادث فقیه است و بیان نکرده است در احکام حوادث فقیه است؛ فرموده است «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا» در خود حادثه رجوع کنید. وقتی مرجعِ خود حادثه، فقیه است یعنی فقیه باید تعیین موضوع کند، نه تنها حکم مطلب را بداند. لذا این کار جز بر ولایت منطبق نمیشود زیرا فقیه، مصلحت را باید تشخیص دهد و یا بداند که مفسده در چیست. پس وقتی مرجعِ حوادث، به فقیه باشد این به معنای آن است که فقیه، ولایت دارد و تنها مبلغ و مفسر احکام نیست.
وصلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد
منبع:فارس